گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

حافظ:خیالِ نقشِ تو در کارگاهِ دیده کشیدم به صورتِ تو نگاری ندیدم و نشنیدم

❈۱❈
خیالِ نقشِ تو در کارگاهِ دیده کشیدم به صورتِ تو نگاری ندیدم و نشنیدم
اگر چه در طلبت هم عِنانِ باد شِمالم به گَردِ سروِ خرامانِ قامتت نرسیدم
❈۲❈
امید در شبِ زلفت به روزِ عمر نبستم طمع به دورِ دهانت ز کامِ دل بِبُریدم
به شوق چشمهٔ نوشت چه قطره‌ها که فشاندم ز لَعلِ باده فروشت چه عشوه‌ها که خریدم
❈۳❈
ز غمزه بر دلِ ریشم چه تیرها که گشادی ز غصه بر سرِ کویت چه بارها که کشیدم
ز کویِ یار بیار ای نسیمِ صبح غباری که بویِ خونِ دلِ ریش از آن تراب شنیدم
❈۴❈
گناهِ چشمِ سیاهِ تو بود و گردنِ دلخواه که من چو آهویِ وحشی ز آدمی بِرَمیدم
چو غنچه بر سرم از کویِ او گذشت نسیمی که پرده بر دلِ خونین به بویِ او بِدَریدَم
❈۵❈
به خاکْ پایِ تو سوگند و نورِ دیدهٔ حافظ که بی رخِ تو فروغ از چراغ دیده ندیدم

فایل صوتی غزلیات غزل شمارهٔ ۳۲۲

تصاویر

کامنت ها

موسوی
2015-10-03T21:32:21
جناب محمودی، کمی مطالعه کنید و ببینید پیش از شما چندین و چند نفر دربارۀ رابطۀ اشعار خواجو و حافظ نوشته‌اند و از استقبال‌های متعدد حافظ و «تقلید» او از دیگران گفته‌اند. خیلی شادمان نباشید از دزد گرفتن. پیش از شما دزد را گرفته‌اند و محاکمه هم کرده‌اند و حافظ هنوز حافظ مانده.
موسوی
2015-10-03T21:33:55
اشتباه شد. پیام من خطاب به جناب «پیروی» بود.
احد محمودی
2015-05-31T16:52:35
دربیت 9چرا غ دیده : (اضافه تشبیهی)دیده به چراغ تشبیه شده . تداعی معانی مشابهت در بیت وجود دارد .به خاک پای تو و نور چشم حافظ سوگند که بدون روی تو از چراغ چشم خود پرتو نوری مشاهده نکردم .
تردید
2015-03-30T10:40:13
هوای وصل تو امشب گسست عقل و عنانم جنون وصلت جانان گرفت تاب و توانمسراب وصل تو هر شب طهارت دل ما شد نگاه وصل ستیزت کشید پنجه به جانم چنان ز بوی تو مستم زهی که باده پرستم نه درد مانده به جانم نه روح ماند و روانم تغافل دل خود را به راه میکده بردم که راز این دل مجنون عیان کنم ز نهانم کمین صید تو اینک به جان خسته ی ما زد رواست بند تو اکنون ز کام دل بستانم
جاوید مدرس اول رافض
2016-02-27T12:10:46
>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>**************************************************************************************خیالِ ............. در کارگاهِ دیده کشیدمبه صورتِ تو نگاری نه دیدم و نه شنیدمروی تو: 22 نسخه (801، 803، 813، 818، 824 و 17 نسخۀ متأخر یا بی‌تاریخ) خانلری، عیوضی، نیساری، جلالی نائینی- نورانی وصالنقش تو: 13 نسخه (819، 821، 822، 823، 825، 827، 836، 843 و 5 نسخۀ متأخر یا بی‌تاریخ) قزوینی- غنی، سایه، خرمشاهی- جاوید35 نسخه از جمله تمام 11 نسخۀ کامل کهنِ مورّخ، غزل 315 و بیت مطلع آن را ضبط کرده اند.********************************************************************************
عیسی
2016-01-27T22:40:50
پاسخ ها کامل و عالی بودن. اما منم اضافه کنم قانون کپی-رایت تنها قانون جهان نیست. باید تشریح کنم که درمقابلش قانون کپی لفت هم وجود داره که پیروی عزیز لازمه که راجع‌بهش مطالعه کنید. اصولا مفهوم دزدی با نقض قانون کپی رایت معادل نیست؛ بلکه این دو مفهوم در جاهائی برهم منطبق هستن (لیکن یکی نیستن). در بدترین حالات میتونیم این نوع حرکت رو یک کپی برداری تلقی کنیم که باتوجه به ثبت هردوی اصل و کپی در تاریخ، شاید لازم نباشه اینقدر زننده حمله کنیم.
علی
2016-01-09T09:26:25
لقبهای بسیاری به خواجه شیراز داده اند... دزد اما نوبر است...به نظرم به حافظ می اید... اگر دزد بوده خوب دزدی بوده... چو دزدی با چراغ آید گزیده تر برد کالا... جناب پیروی...خبر نداری چها از دلمان نربوده این حافظ دزد !!
س ، م
2016-01-09T15:08:16
مبحثی هست در ادبیات به نام ” سَرَقات“ یا سرقت هاکه مُجاز دانسته شده که بسیاری از شعرا از آن بهره برده اندحافظ نیز که میگویند مجموعه ای ست از متقدمین خود شاید بیشتر اما در غزل بحر های محدودی وجود دارند که غزلسرا نمیتواند از آن خارج شوداگر اوزان شعری غزل حافظ با شاعری دیگر یکی بود ولی با کلماتی دیگر شایسته نیست لقب دزدی به او بدهیمدر این اواخر تنها کسی که در اوزان شعر قدیم نو آوری کرد خانم سیمین بهبهانی بودقانون کپی رایت هم در جایی کارآمد است که مطلبی را عیناً از دیگری بدون ذکر منبع به نام خود منتشر کنیمکه بعضی ها درین حاشیه ی تاریخ ما به این کار مشغولندشاد باشید
Sina eslami
2010-08-26T00:55:30
haghan ke hazrate hafez be divane ghazal sadr neshine haghan
رضاساقی
2020-01-02T00:57:51
خـیـــال نــقــش تـــو در کــارگـــاه دیــده کـشـیـدم به صورت تــو نگـاری ندیــدم ونشنیدم "خیـال" : تـصـوّر ، تجسّم و نقاشی. "نقش" معانی مختلفی دارد که پیشتر چند بار تـوضیح داده شده در اینجا به معنای شمایل و صورت آمده است . "کارگاه" : نگارستان و کارگاه نقاشی ، چهارچوب بـوم ، چهارچوب قالی و گلیم و پارچه بافی ، کارخانه و... را کارگاه می‌گویند.کارگاه دیده: چشم به کارگاهی تشبیه شده است.معنی بیت : تصویرروی تو وشمایل تـو را در کارگاه چشمم نقّاشی کردم ، مثال روی تو وجاذبه های زیبایی تـو راتاکنون در هیچ صورتی نـدیـده و نشنیده‌ام.توبی مانندهستی. به پیش آینه ی دل هرآنچه می دارمبه جزخیال جمالت نمی نمایدبازاگرچه در طلبت هــم‌عنـان بـاد شــمالـم به گـَرد سـرو خرامان قامتـت نرسیدم عنان یعنی لجام وافسار.هم عنان همراه و هم رکاب ، وقتی دو سـوارکار سـر اسبشان موازی یکدیگر باشد و هر دو با یک سرعت ودریک راه بتازنـد آنان را هم‌عنان می‌گویند. "بادشـمال" بادِ شـمال و نسیمِ شـمال ، بادیست که از سمت شمال می آید،به بادصبا نیز معروف است بادصبانیزدر نظرگاه حافظ عاشق ودلباخته ی معشوق است.حافظ با اوهمراه وهم عنان شده تابه منزلگاه معشوق راه پیداکند. امّا ازبداقبالی توفیقی کسب نمی کند. "خرامان" : با ناز و غرور راه رفتن. سرو استعاره ازقامت یار است."به گـَرد کسی یاچیزی نرسیدن: به پای او نرسیدنمعنی بیت : اگر چه همچون باد شمال در طلب تـو درسعی وتلاش هستم. ولی من به گَردِراه توهم نمی‌رسم. توبااینکه خرامان خرامان راه می روی لیکن من ازبداقبالی به پای تونمی رسم وازاین تلاش هیچ حاصلی ندارم. من وبادصبامسکین دوسرگردان بی حاصلمن ازافسون چشمت مست وازبوی گیسویتامـیـد در شـب زلفت بــه روز عمر نبستـم طـمـع بـه دور دهـانـت ز کـام دل بـبـُریـدم "شب زلف" :زلف را از دو جهت به شب تشبیه می‌کند : سیاه بودن و دراز بـودن. واینکه صبح درقفای شب است یعنی بصورت پنهانی، سپیدی رخساردوست به صبحی تشبیه شده که درقفای شب زلف نهان است."دور" ایهام دارد : 1- گِرداگِرد لب . 2- دوران و عهد سلطه‌ی لب .معنی بیت : زلف سیاه و بلندتوهمچون شب عاشقان تمامی ندارد من هیچ امیدی به رسیدن به صبح ودیداررخسارتوندارم دراین ظلمت شب زلف تو به روشنایی روزعمرخویش(وصال) دل خوش نکرده ام نا امیدهستم. از بـوسیدن دور دهانت(لب) مایوس شده وامیدخودراکاملن ازدست داده ام. طمع درآن لب شیرین نکردنم اولیولی چگونه مگس ازپی شکرنرود؟به شوق چشمه‌ی نوشـت چه قطره‌ها که فشاندم ز لـَعـل بـاده فـروشـت چـه عـشـوه هــا که خـریـدم چشمه ی نوش یعنی چشمه ی شهد و عسل ، گوارا و شیرین،استعاره ازدهان ولب معشوق و"قطره"نیز استعاره از اشک چشم است."لـَعـل" استعاره از لـب و"باده فروش" یعنی مستی بخش . "عشـوه" در اینجا به معنی نـاز و فریـب آمده است . معنی بیت : در اشتیاق بـوسیدن دهان شیرین وهمچون عسل تـو بسیاراشک ریختم وچقدرناز لب های مستی بخشت را کشیدم عشوه هایت رابه جان خریدم، لیکن هیچ حاصلی به دست نیاوردم.به یادلَعل لب وچشم مست میگونتزجام غم می لعلی که می خورم خون استز غـمــزه بــر دل ریــشـــم چـه تـیـرها که گـشـادی ز غـصـّه بـر سـر کـویـت چـه بـار ها کـه کـشـیـدم غمـزه" و عشوه‌ هردو حرکات دلربایانه‌ی چشم و ابـرو ولب است و تـیـر ، همان نـاوک مژگان دلبر است که به سوی دلداده پرتاب می گردد. "ریـش": مجروح معنی بیت : چقدربرای من غمزه وعشوه فروختی وچه تیرهایی که بر دل زخمیِ عاشقم زدی و زخمی‌تـر و عاشق‌ترش کردی و من در کوی تـو چه مصیبت ها ورنج های بسیاری ازدوری تو تحمّل کردم. کُشته ی غمزه ی خودرابه زیارت دریابزانکه بیچاره همان دل نگران است که بودز کـوی یـار بـیــار ای نـسـیـم صـبــح غـبـــاری کــه بــوی خـــون دل ریـــش از آن تـُــراب شـنـیـدم "نسیم صبح" همان باد صباست که از کـوی معشوق می‌آیـدوبه عاشق پیام می رساند . "تـُراب"‌‌: خاک ، خاک کوی معشوق . منظور از "دل ریش" هم دل خود حافظ است. معنی بیت : ای باد صبا غباری از کوی یـار بـرایم بـیـاور که بوی خونِ دل عاشق ومجروح خویش را از آن خاک شنیدم. دلم درآن خاک زخمی شده، غباری ازآن کوی به من بیارکه هم دردم ازآن خاک است وهم درمانم. کحل الجواهری به من آرای نسیم صبحزان خاک نیکبخت که شدرهگذاردوستگناه چـشـم سـیـاه تـو بـود و گــردن دلـخـواه کــه مـن چــو آهـــوی وحـشی ز آدمـی بـرمـیــدم اگرچه زیباییهای آهودرمصرع دوم به معشوق نسبت داده نشده لیکن یک "تشبیه پنهان در این بیت رخ داده است . چشم و گـردن معشوق پنهانی وبصورت غیرمستقیم به چشم و گـردن آهو تشبیه شده است. ضمن آنکه شاعر ازآدمی بریده(به دلیل کیفیت چشمان سیاه وگردن دلکش معشوق) وبه صحراپناه برده تاشایدبادیدن چشم و گردن زیبای آهوان، به یاد چشم و گـردن معشوق باشد ودردخود راتسکین بخشد.معنی بیت : به خاطر چشم سیاه و گـردن دلپـسنـدودلکش تـو بـود که من ازآدمیان بریدم و همچون آهـوی وحشی سر به کوه و بیابان گذاشتم وگرنه من هرگزسربه بیابان نمی نهادم.صبا به لطف بگو آن غزال رعناراکه سربه کوه وبیابان توداده ای ماراچو غنـچـه بـر سـرم از کـوی او گـذشـت نـسیـمی کــه پـرده بــر دل خــونـیـن بـه بـوی او بـدریــدم سحرگاهان که نسیم به گلستان می وزد پیراهن تودرتوی غنچه هارابه سرانگشت لطافت می گشاید وگل راآشکارمی‌کند یعنی غنچه را به کمال می‌رسانددراینجا نیزشاعربه مددنبوغ خویش خود راهمچون غنچه ای تصوّر کرده که به لطف نسیم کوی معشوق پیراهنش چاک خورده وگل سرخ (دل خونین وعاشق) آشکارگشته است."بو" ایهام دارد: 1- رایحه ،عطر 2- امید و آرزومعنی بیت : من همانند غنچه ای پیچیده درلابلای پیرهن فروبسته مانده بودم( به کمال نـرسیـده بـودم) نسیمی از کوی معشوق بـرخاست چونان که نسیم سحری گره پیرهن غنچه بگشاید گره از ازکارفروبسته ی من بگشود و من به شـوق اوبیدارشدم(یابه عطروبوی معشوق) شـکـوفتم(عاشق شدم وچون گل سرخی به کمال رسیدم ). زکارما ودل غنچه صدگره بگشودنسیم گل چو دل اندرهوای توبستبه خاک پـای تـو سـوگـنـد ونـور دیـده‌ی حـافــظ کــه بـی رُخ تـو فـروغ از چـراغ دیـده نـدیـــدم معنی بیت: به خاک پای تـوکه نورچشم من است سـوگـنـد می‌خورم که درغیاب تووبی چهره‌ی نـورانی ِتـو، چشمان من همچون چراغیست که نور وروشنایی نـدارد. ای خرّم ازفروغ رخت لاله زارعمربازآکه ریخت بی گل رویت بهارعمر
عباس. پردازی
2019-07-12T15:29:12
با سلام، اولاً آفرین بر خانم محمودی! با این استدلال بجا و حکیمانه! اما آقا یا خانم پیروی ؛ مفید و مختصر و از قول جناب حافظ جوابت را می گویم ؛ ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست، عرض خود می بری و زحمت ما می داری، همچنین ؛ چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست، سخن شناس نه ای جان من خطا اینجاست!
رضا س
2019-08-14T03:37:15
جناب پیروی استفاده از اوزان اشعار و غزل‌های پیشینیان کاملا مجازه و دزدی نیست. دزدی اینه که یک بیت رو کامل از بک شاعر در شعر خود بیاریم و ذکر نام نکنیم. حافظ حتی یکبار هم اینکار رو نکرده. گاهی یک مصرع از سعدی یا خواجو رو عیناً آورده ولی مصرع قبلی یا بعدی از خودشه و معنی شعر با اصلش متفاوت شده و اتفاقا در دوره نبود کپی‌رایت کاملا معتقد به کپی‌رایت بوده. بعد کپی‌رایت هم بک تاریخ انقضای صدساله یا همین حدود داره و اگه همین قانون در اون زمان استفاده میشد حداقل میتونست از اشعار سعدی استفاده کنه چون کپی‌رایتش منقضی شده بود!
برگ بی برگی
2021-01-03T16:40:49
خیال نقش تو در کارگاه دیده کشیدمبه صورت تو نگاری ندیدم و نشنیدمکارگاه دیده همان ذهن انسان است که هرچه را می بیند در این کارگاه تجزیه تحلیل کرده و خروجی آن ، نقش و صورت آن چیز میباشد و نه کنه و ذات آن چیز . به دلیل اینکه انسان از جنس بینهایت خداوند است پس هر چه را که تا کنون ندیده است نیز میتواند تصور و خیال کند و این همان قدرت خلاقیت ذهن انسان است ، اما وقتی بخواهد خدا را با ذهن خود تصور کرده و تصویری ذهنی از او برای خود خلق کند درمانده و ناتوان از این کار شده و حافظ میفرماید تصوری ذهنی از خدا را نه کسی شنیده و نه دیده است . بنظر میرسد حافظ قصد آن دارد بگوید این درست است که ذات انسان از جنس بینهایت خداوند است اما هیچکس را به کنه و ذات حضرتش راه نیست و میان عاشق و معشوق فرق بسیار است . در جایی دیگر نیز میفرماید : با هیچکس ندیدم زان دلستان نشانی یا من خبر ندارم ، یا او نشان نداردمولانا نیز میفرماید ؛نازنینی تو ولی درحد خویش الله الله پا منه از حد بیش وباز هم حافظ ؛ زلف چون عنبر خامش که ببوید هیهاتای دل خام طمع این سخن از یاد ببر و ابیات دیگری با همین مضامین . حافظ همین معنا را در بیت بعد به شکل دیگری ارائه میفرماید اگر چه در طلبت همعنان باد شمالمبه گرد سرو خرامان قامتت نرسیدمباد شمال هموار کننده مسیر باد صبا ست و باد صبا در ادبیات عاشقانه عرفانی تنها واسطه ارتباط معنوی با حضرت معشوق میباشد ، پس حافظ میفرماید این درست که او یا هر عاشقی در اشتیاق رسیدن ووصل به حضرت معشوق سراپا طلب است و مانند نسیم شمال مرتفع کننده مسیر باد صبا به منظور دریافت پیغام حضرت معشوق است والبته که این ارتباط برقرار شده و تا حدودی موجب نزدیک شدن انسان به حضرت معشوق میگردد اما مرتبه حضرت معشوق آنچنان رفیع است و فاصله آنقدر زیاد که دست انسان عاشق به گرد پای حضرتش نیز نخواهد رسید . سرو در ادبیات عرفانی نماد خدا و گاه نیز انسان کامل است . سرو خرامان یا سرو روان نوعی سرو را گویند . امید در شب زلفت به روز عمر نبستمطمع به دور دهانت ز کام دل ببریدمانسان سالک و عاشق گاه در شب بسر میبرد و گاه در روز ، شب نماد دلبستگی ها و گذران امور دنیوی و روز مره انسان است و روز نماد نور و حضور و وصل انسان عاشق به منشاء هستی ، این دور و چرخه رفت و برگشت همچنان ادامه دارد تا زمان زندگی در شب به حداقل کاهش پیدا کرده و انسان حداکثر زمان خود را در روز بسر ببرد . روز عمر موفقیت ها و آرامش و خوشبختی دنیوی انسان است و حافظ میفرماید او یا هر انسان عاشقی به امید آرامش و خوشبختی در این جهان نیست که در شب زلف حضرتش بسر می برده است و پس از شب ذهن امیدوار به دیدار روی حضرت معشوق و وصل او دارد اما با توجه به ابیات ذکر شده پیش ار این ، بنظر میرسد که باید از این طمع خام برای کامیاب شدن از دهان حضرت معشوق و وصل او دل ببرد . به شوق چشمه نوشت چه قطره‌ها که فشاندمز لعل باده فروشت چه عشوه‌ها که خریدمحافظ ادامه میدهد که به شوق رسیدن به سرچشمه آب حیات و زنده شدن به حضرت معشوق چه غمها که نخورده و چه اشکها که از چشمهای او جاری نشده است و چه عشوه ها بی که از سوی حضرت معشوق به جان نخریده است . باده فروش در اینجا حضرت معشوق است که با وجود بهرمند ساختن حافظ و انسان عاشق از می خرد ایزدی ، برای تقاضا و تمنای وصل حافظ یا انسان عاشق ، عشوه آمده ، پاسخ منفی داده و امید او را برای وصل نقش بر آب میکند . ز غمزه بر دل ریشم چه تیرها که گشادیز غصه بر سر کویت چه بارها که کشیدمدل ریش و زخمی انسان که زخم خورده از جفای خود کاذب انسان برای بدست نیاوردن یا از دست دادن چیزهای مادی و ذهنی این جهان است و هنوز هم اجسام و چیزهای ذهنی را در مرکز و قلب خود نگهداری و مراقبت میکند بوسیله تیرهای غمزه حضرت معشوق هدف قرار میگیرند تا از بین رفته و جا برای حضور حضرتش باز و مهیا شود ، حافظ میفرماید که چه تبرهایی را از سوی حضرتش پذیرا بوده است به امید و شوق وصل و یکی شدن با حضرت معشوق و چه غمهای فراقی را در سر کوی حضرت دوست تحمل نموده است ، و همه اینها به امید وصال و یکی شدن با او بوده است اما اکنون نومید از این وصل به این واقعیت پی برده است که درآمیختن محض با حضرتش میسر نبوده و باید به همین اندازه بسنده کند . ز کوی یار بیار ای نسیم صبح غباریکه بوی خون دل ریش از آن تراب شنیدمخون دل بواسطه درد و غم فراق یا همان عشق است . تراب یا غبار کوی حضرت معشوق یعنی جنس و اصل خدایی انسان که در آموزه های دینی از آن به خاک تعبیر شده است . حافظ میفرماید او بوی عشق را از دل زخم خورده از غم عشق حضرت معشوق بواسطه اینکه او نیز از جنس خداست شنیده است یعنی اگر انسان از جنس خدا نبود که این عشق را درک نمی کرداما اکنون که زمان وصل فرا رسیده است پی به این مطلب مهم برده که به گرد آن سرو خرامان نخواهد رسید . گناه چشم سیاه تو بود و گردن دلخواهکه من چو آهوی وحشی ز آدمی برمیدمحافظ آدمه میدهد که انسان در این ماجرای عشقی گناه و قصوری نداشته است که عاشق سرو بینهایت خدا شده است .او میداند که انسان کجا و آن سرو رفیع و بلند بالا کجا . پس گناه این عشق را از چشم سیاه حضرت معشوق میداند ، یعنی چون او جهان را از منظر چشم خدا نگریسته است پس لاجرم عاشق خد یا هستی مطلق شده و مانند آهوی وحشی که از صیاد خود می گریزد ، از آدمیت خود بسوی انسانیت و جان خدایی خود رمیده است .شاید مراد از گردن دلخواه وجه جمالی حضرت معشوق باشد . چو غنچه بر سرم از کوی او گذشت نسیمیکه پرده بر دل خونین به بوی او بدریدمهمانطور که با وزش نسیم صبحگاهان غنچه های گل باز میشوند ، نسیم صبا از سر کوی حضرت معشوق به سوی غنچه وجود و اصل خدایی انسان عاشق وزیده و او را شکوفا میکند . و حافظ میفرماید وزش نسیم صبا بواسطه پرده دری دل خونین آنسان است که از سوی حضرت معشوق وزیده است . انسان عاشق با شنیدن بوی حضرت معشوق است که پرده دل خونین را می درد . دل خونین نشانه غم عشق به ذات هستی یا حضرت معشوق و خداست .پرده دل خونین را می درد همچنین نشانه رها کردن دلبستگی های دنیوی ست که پیشتر ذکر آن رفت و توسط تیرهای غمزه حضرتش در دل انسان هدف قرار گرفته بودند تا جای برای حضور حضرت معشوق باز شود. یعنی انسان عاشق با دریدن پرده دل خونین خود اجازه میدهد دردها و غمهای ناشی از دلبستگی های دنیوی بصورت خون از دل او جاری شده و بیرون بریزد و آنگاه است که غنچه اصل وجود خدایی او شکوفا شده و مانند گل باز میشود . به خاک پای تو سوگند و نور دیده حافظکه بی رخ تو فروغ از چراغ دیده ندیدمخاک پای حضرت معشوق همان ذات و اصل خدایی انسان است و حافظ به آن قسم میخورد ، همچنین به نور چشمان خود که همان جهان بینی خدایی اوست . حافظمیفرماید همه اینها را ذکر کرده است که انسان کجا و حضرت معشوق کجا ، و وصل و دیدار روی حضرتش محال است، ولی نکته اینجاست که حافظ یا هر انسان عاشق و کاملی اگر روی حضرت معشوق را ندیده باشد پس این فروغ و پرتو نور ناشی از جهان بینی خداگونه حافظ از کجا ست ؟ یعنی که قطعاً بزرگان و انسانها کاملی مانند او به دیدار روی حضرتش نایل آمده و به حضور رسیده اند و این جزوی از اسرار انسانهای کامل است که اگر هویدا کنند مانند منصور بر دار خواهند شد .
مازیار کاوه
2020-10-30T00:25:41
به نظر حاشیه منشاء حاشیه ها حذف شده ولی از پاسخ ها می شود آن را حدس زد. خاطره ای که شفیعی کدکنی از اخوان ثالث در کتاب حالات و مقامات م امید نقل کرده است بی ربط نیست. می گوید زمانی که اخوان مشغول تصحیح دیوان ناصر بخارایی بوده یک روز به من می گفت عزیزجان این خواجه حافظ با تمام بزرگان مشهور و نامشهور، باهمه، جمع المال بوده است. از هر کس، هرچه برجسته و ممتاز دیده و پسندیده برداشته. ببین ناصر بخارایی گفته بوده است: بر سر تربت ما چون گذری همت خواهکه زیارتگه رندان جهان خواهد شدو خواجه چه زحمتی متحمل شده است و گفته است:بر سر تربت ما چون گذری همت خواهکه زیارتگه رندان جهان خواهد بودفقط یک شد را بدل به بود کرده استو در ادامه حاشیه زیبایی به آن اضافه کرده است که:مقایسه شود با این سخن الیوت:Immature poets imitate, mature poets steal
نادر..
2017-10-06T17:14:08
"سراسر روشنی" جانبه دل من نشسته است..
بی سواد
2017-10-06T12:16:43
نادر جان، گناه چشم سیاه تو بود.... این سیه چشمان بزهگار کی و کجا به پاد افره می رسند؟گردن دلخواه؟؟؟حافظانه نمی نماید، نکند الحاقی باشد این بیت؟، می گویند کاتبان گاه چنین تلخکاری ها می کرده اند.
نادر..
2017-10-06T09:12:48
گناه چشم سیاه تو بود ...
محمدامین
2017-02-13T09:44:17
سلام و درودتشکر از جناب «حمیدرضا» که مطلب خوبی را نشان دادند.عضیمی در بخش «پیش درآمد» کتاب و در توضیح این پژوهش گفته است: «ما در این پژوهش به موسیقی شعر می‌پردازیم: مجموعه عواملی که زبان شعر را از زبان روزمره به اعتبار بخشیدن آهنگ و توازن امتیاز می‌بخشد و در حقیقت، از رهگذر نظام موسیقیایی سبب رستاخیز کلمه‌ها و تشخیص واژه‌ها در زبان می‌شوند را می‌توان گروه موسیقیایی نامید. بنابراین موسیقی شعر دارای کارکردی زیباشناختی است.» وی درباره برخی از بخش‌های کتاب اظهار داشت: بخش «تطابق ارکان و واژه‌ها» به توضیح قابلیت ریتمیک کردن شعر می‌پردازد و این‌که اگر به عمد میان این دو تطبیقی وجود نداشته باشد، ریتم شعر گرفته می‌شود. همچنین بخش «تغییر کمیت واکه» به بررسی وزن‌های نزدیک‌تر به گفتار و رسیدن به زبان گفتار می‌پردازد. بخش «قافیه» نیز توسط نرم‌افزار، تاثیر آوایی قافیه در کل بیت را بررسی کرده است. وی در پایان یادآور شد: طراحی نرم‌افزار و نگارش کتاب زیر نظر دکتر شفیعی کدکنی صورت گرفته و از نظرات هوشنگ ابتهاج نیز بهره بسیار گرفتم. در جایی دیگر از «پیش درآمد» کتاب آمده است: «امروزه رو‌ش‌های بررسی آماری با کاربرد رایانه برجستگی خاصی پیدا کرده است. از سوی دیگر، کمتر نقد ادبی را مشاهده می‌کنید که به نوعی از روش آماری بهره نبرده باشد؛ به ویژه در سبک‌شناسی وجود هر مشخصه سبک تنها با روش آماری تایید می‌شود.» در ادامه «پیش درآمد» با تاکید بر مزایای انکارناپذیر رایانه در پردازش اطلاعات و اشتباه کمتر درباره چگونگی بهره گرفتن از آن در ادبیات آمده است: «به عنوان مثال(خیال نقش تو در کارگاه دیده کشیدم/ به صورت تو نگاری نه دیدم و نه شنیدم) در این بیت 119 تکرار و تناسب در سطح هجا وجود دارد و در واقع بخشی از زیبایی بیت و احساس لذتی که از آن ایجاد می‌شود مربوط به همین هماهنگی‌هاست. به وسیله رایانه می‌توان به سادگی این تکرار و تناسب را مشخص و طبقه‌بندی کرد و از آن در تحلیل موسیقیایی بیت بهره گرفت. از سوی دیگر رایانه در ارائه نتایج سلیقه را دخالت نمی‌دهد، و از این نظر در داوری‌ها که مبتنی بر روش‌های علمی‌اند بسیار سودمند خواهد بود.» تالیف این کتاب در نتیجه یک پژوهش انجام گرفته و در این پژوهش شباهت‌ها و تفاوت‌های ظریف موسیقی شعر حافظ با دو شاعر دیگر قرن هشتم هجری قمری صورت گرفته و درباره ظرافت‌هایی که حافظ در تغییر ریتم بیت‌ها متناسب با فضای معنایی به کار می‌برد، بحث شده. همچنین تاثیر متقابلی که موسیقی بیرونی و موسیقی درونی شعر بر هم دارند، نشان داده شده است. محمد جواد عظیمی متولد 1349 و فارغ‌التحصیل کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تربیت معلم است. وی تحصیلات کارشناسی خود را در رشته مهندسی پزشکی گذرانده است. این کتاب عنوان پایان‌نامه کارشناسی ارشد او نیز بوده که زیر نظر استاد راهنمای خود دکتر شفیعی کدکنی آن را به اتمام رسانده است.----------------------------برایم جالب بود که حضرت حافظ این غزل را برای پایان نامه دکترایم هدیده کردند.روح و روان حافظ شاد باشد.
م.ر.الف آفریده
2017-06-10T10:26:14
در نسخه قدسی یک بیت اضافه بر ابیات بالا آمده :امید خاجگیم بود بنده گی تو کردمهوای سلطنت ام بود خدمت تو گزیدم
مینو محمودی
2018-08-20T23:05:04
سلام.می خواستم به آقای پیروی عرض کنم :جناب پیروی، راز جاودانگی حافظ و شاهکار بودن دیوان غزلش و دلربایی و هنرش در این است که ویژه است و بدیع.حافظ خلف صدق نیاکان خویش است که به لطف ذوق و هنرش توانست آن چه را که از گذشتگان به ارث برده را به بهترین شکل ممکن به منصه ی ظهور برساند .تا به حال از خودتان نپرسیده اید چرا خواجویی که به زعم شما حافظ دزد اشعارش بوده کمتر از حافظ مشهور شده؟ و چرا غزلیاتش به اندازه ی غزلیات حافظ خواننده ندارد و دیوانش به اندازه ی دیوان حافظ خریدار؟ البته خواجو شاعر بزرگی بوده چون موجب ظهور حافظ شده.شاید اگر خواجو نبود حافظ هم حافظ نمی شد.شما غزلی را به عنوان شاهد دزدی حافظ ارائه نمودید چیزی که برای من سوال است این است که آیا واقعا خودتان متوجه اختلاف سطح ادبی آن با غزل حافظ نشدید؟قرون ماضی قانون کپی رایت نبوده درست.ولی مثل الان فضای مجازی و تبلیغات هم نبوده که حافظ از آن برخوردار باشد و خواجو نه.رهی معیری هم قرن ها بعد از سعدی به طرز سعدی غزل گفته آیا معروف تر و مشهورتر از سعدی شده و یا نغزتر از وی سروده؟خیلی ها هم از گلستان سعدی تقلید کرده اند از جامی بگیر تا دیگران.کدامشان به پای سعدی رسیده اند؟پس آن چه حافظ را حافظ کرده نه در تقلید صرف از خواجو بلکه در هوشمندی حافظ است در نحوه ی بیان و ارائه ی مفاهیم مورد نظرش که باعث نفوذ کلام او در عمق جان و روان مخاطب می شود.
فرید
2018-07-12T00:22:37
این شعر را عبدالحسین مختاباد، در تصنیف نقش خیال، در آلبومی به همین نام به زیبایی اجرا کرده است. سایت این آهنگ را در لیست خود ندارد، و اجازه اضافه کردن را نمی دهد
در سکوت
2022-06-19T09:38:26.2196386
این غزل را "در سکوت" بشنوید
Hadi Golestani
2023-07-29T01:16:05.2458731
خیلی خیلی خیلی ممنونم چقدر زیبا، و دلنشین چقدر پخته تر شده تفسیر زیباتون نسبت به قبل
فرهود
2023-11-17T12:17:21.7559186
تلفظ خِرامان با (کسره خ) درست است (لغت نامه دهخدا)