گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

حافظ:گر دست دهد خاکِ کفِ پایِ نگارم بر لوحِ بَصَر خطِّ غباری بنگارم

❈۱❈
گر دست دهد خاکِ کفِ پایِ نگارم بر لوحِ بَصَر خطِّ غباری بنگارم
بر بویِ کنارِ تو شدم غرق و امید است از موجِ سرشکم که رسانَد به کنارم
❈۲❈
پروانهٔ او گر رسدم در طلبِ جان چون شمع همان دَم به دَمی جان بِسِپارَم
امروز مَکَش سر ز وفایِ من و اندیش زان شب که من از غم به دعا دست برآرم
❈۳❈
زلفین سیاهِ تو به دلداریِ عُشّاق دادند قراری و بِبُردَند قرارم
ای باد از آن باده نسیمی به من آور کان بویِ شفابخش بُوَد دفعِ خُمارم
❈۴❈
گر قلبِ دلم را نَنَهد دوست عیاری من نقدِ روان در دَمَش از دیده شمارم
دامن مَفِشان از منِ خاکی که پس از من زین در نتواند که بَرَد باد غبارم
❈۵❈
حافظ لبِ لَعلَش چو مرا جانِ عزیز است عمری بُوَد آن لحظه که جان را به لب آرم

فایل صوتی غزلیات غزل شمارهٔ ۳۲۵

تصاویر

کامنت ها

محدث
2015-11-01T04:21:00
چندین صنعت ادبی در این بیت هست که البته من نسبت بدانها جاهلم :)گر قلب دلم را ننهد دوست عیاری/من نقد روان در دمش از دیده شمارم
علی عباسی
2016-10-06T14:28:19
حافظ،لب لعلش،چومراجان عزیز ست/عمری بود أن لحظه،که جان به لب ارم...سعدی هم گفت :عمر منست إلف تو،بو که دراز بینمش/جان منست لعل تو،بو که به لب رسامنش
جاوید مدرس اول رافض
2016-01-25T11:22:06
ای باد ازآن باده نسیمی به من آورکآن ..........................................بوی، شفا می‌دهد از رنجِ خمارم: 30 نسخه، 31 ضبط (801، 803، 816، 818، 824، 825، 843 و 23 نسخۀ متأخر یا بی‌تاریخ) خانلری، عیوضی، نیساری، جلالی نائینی- نورانی وصالبویِ شفابخش دهد رنج خمارم: 2 نسخه (821، 823)بویِ شفابخش دهد دفع خمارم: 1 نسخه (822)********************************************************************************بویِ شفابخش بود دفع خمارم: 1 نسخه (827) قزوینی- غنی، سایه، خرمشاهی- جاویدبویِ شفابخش بَرَد رنج خمارم: 2 نسخه (1 نسخۀ متأخّر: 874 و 1 نسخۀ بی‌تاریخ)37 نسخه با 39 ضبط غزل 320 را دارند. نسخۀ بسیار متأخّر 894 و یک نسخۀ بی‌تاریخ دو بار غزل را ضبط کرده‌اند. نسخۀ مورخ 836 بیت فوق و بیت بعدی (تخلص- مقطع) را به علت افتادگی یک برگ، ندارد. از نسخ کهنِ کاملِ مورّخ، نسخۀ 819 خود غزل را ندارد.
جاوید مدرس اول رافض
2016-01-25T11:18:19
***************************************************************************************************************************دامن مفشان از من خاکی که ......زین در نتواند که بَرَد باد غبارمپس از مرگ: 25 نسخه (801، 803، 813، 824، 836، 843 و 19 نسخۀ متأخر یا بی‌تاریخ) عیوضی، جلالی نائینی- نورانی وصال، نیساری، سایهپس از من: 5 نسخه، 6 ضبط (825، 827، 862، 889، 894، 894 مکرر) قزوینی- غنی، خانلری، خرمشاهی- جاوید37 نسخه با 39 ضبط غزل 320 را دارند. نسخۀ بسیار متأخّر 894 و یک نسخۀ بی‌تاریخ دو بار غزل را ضبط کرده‌اند. نسخۀ اخیر در ضبط نخست خود و یک نسخۀ بی‌تاریخ دیگر به مانند نسخ مورخ 821، 822، 823، و 866 فاقد بیت فوق‌اند و نسخه‌های مورخ 816 و 818 مصرع نخست بیت را که حاوی مورد محل اختلاف است ندارند و به جای آن، از مصرع نخست بیت قبل و مصرع دوم این بیت، چنین بیتی دارند: (گر قلب دلم را ننهد دوست عیاری / زین در نتواند که برد باد غبارم)از نسخ کهنِ کاملِ مورّخ، نسخۀ 819 غزل را ندارد.************************************************************************************************************************
رضا ساقی
2018-09-14T21:08:33
گـر دست دهـد خاک کـف پـای نـگارم بر لـوح بـَصَــر خـطّ غـبـاری بـنگارم نگار : یار،دلـدار، معشوقلوح : قطعه ای ازفلزیاتخته که درمکتب خانه های قدیم برروی آن می نوشتند. بصر : چشمبنگارم : بنویسم ، رسم کنم"دست دادن": ممکن شدن،میسّر شدن منظوراز"خطِّ غبار" همان سُرمه وتوتیاست. اُکسیدِ روی که در کوره‌هایی که سرب و روی را ذوب می‌کنند به‌دست می‌آید؛ دودی که در موقع گداختن ِ سرب در بالای کوره جمع می‌شود. از داروهای چشم بوده و در معالجۀ بعضی از اورام چشم و برای تقویت باصره به کار می‌رفته است. سرمه را علاوه برخاصیّتِ آن، به منظور زیبایی چشم نیزاستفاده می کنند. "لوح بصر" : چشم به لـوح تشبیه شده از آن جهت که بر لوح می‌نوشتندیاتصویرمی کشیدند وبعد با آب می‌شستند تادوباره قابل استفاده گردد.معنی بیت : اگرممکن شود ومقداری از خاکِ پای محبوبم را به دست بیا‌ورم با آن بر صفحه‌ی چشمانم توتیا می‌کشیدم. گردهد دستم کشم بردیده همچون توتیاخاکِ راهی کان مشرّف گردد ازاقدامبـر بـوی کنار تو شدم غرق وامیدست از موج سرشکم که رسانـد بـه کنارم بربوی: به امید ، در آرزوی"کنار" درمصرع اوّل به معنی آغوش ودرمصرع دوّم به معنی ساحل ِ آرامش که بازهمان آغوش یاراست.رساند به کنارم: مرا به کنار تواَم رساند.سرشک : اشک"موج سرشک" : اشک ازفراوانی موج هابرانگیخته است تاعاشقِ غریق را به ساحل ِ آرامش (کناریار) رهنمون سازد. معنی بیت : به امیدِ رسیدن به آغوش وکنارتو، آنقدرگریه کرده ام که در اشکِ خود غرق شده ام ، امّاهمچنان امیدوارم که موجهایی که ازسرشکم پدیدارمی گردند مرا به سمتِ ساحلِ نجات(آغوش تو) برساند.مَجالِ من همین باشدکه پنهان عشق ِ او وَرزمکناروبوس وآغوشش چگویم چون نخواهد شد!پـروانـه‌ی او گـر رسـدم در طـلـبِ جـان چون شمع همان دَم بـه دَمی جان بسپـارم "پـروانه" ایهام دارد1- حشره ی پروانه که عاشق شمع است وبا درآغوش کشیدن شعله ی شمع جان می سپارد.بااین معنی واژه های هردومصراع ازیک جنس ودرحقیقت خویشاوندان هم هستند 2- مجوّز، فرمان حافظ باشمع وپروانه مضامین ِ عاشقانه ی زیادی ودرعین ِ حال متفاوت وگوناگون هم ازلحاظ ِ ظاهری هم ازلحاظ معنایی خلق کرده است. دراینجا نیز"پـروانه" به سببِ ایجادِ (مراعات النّظیر) با"شمع" درمصرع دوّم بکارگرفته شده وگرنه دراین بیت معنای دوّم ِ "پروانه" که همان "فرمان" است مدِّ نظربوده نه خودِ پروانه.دم : لحظهمعنی بیت : چنانچه فرمان معشوق در خواستن ِجان به من صادر وابلاغ گردد، در همان لحظه ی دریافتِ فرمان، همانندِ شمعی که با برخوردِ اندک نسیم ِنفسی، دردَم جان می سپارد من نیزبی هیچ درنگ وتردیدی،بادریافت نسیم نفس یاربی هیچ چون وچرایی دردَم جانم را تقدیم می‌کنم. توهمچوصبحی ومن شمع خلوتِ سَحَرمتبسّمی کن وجان بین همی که چون سپرمامـروز مـکـش سرزوفای مـن و اَنـدیـش زان شب که من ازغم به دعا دست برآرم مَکش سرزوفای من : به وفای من بی توجّهی مکن، نسبت به من وفادارباش وبیشترعنایت کن. اَنـدیـش : اندکی اندیشه کن، دراینجا احتیاط کن، بترس"دعا" در اینجا بـدگویی و نـفـریـن نیست! بسیاری ازشارحان به خطارفته و"دعا"رابد ونفرین معنی کرده اند درحالی که حافظ را اگربه چوب هم ببندی به معشوق خویش نفرین نمی کند. حافظ ازاین جهت به معشوق هشدارمی دهد که معشوق بداند که دعای عاشقان ِ صدیق وپاکباخته، اثرداردواگردست به دعا بردارد حتماً مستجاب می گردد.امّا نه دعای نفرین وبدگویی! بلکه دعای طلبِ توجّه وعنایت ووصلت. حافظ می خواهد به معشوق بگوید که آنقدر در عشق تواشتیاق وعلاقه وجودم رافرا گرفته که اگردست به دعا بردارم وتورا ازخداطلب کنم خدا دل مرانخواهدشکست وتورا وادارخواهدکرد نسبت به من بی توجّهی نکنی وبامن مهربان ترباشی. درآن روز غرور تومی شکند من به همین خاطر دست به دعا برنمی دارم بنابراین احتیاط کن تاچنین روزی نرسد.پس قبل ازآنکه من دست به دعا بردارم خود پیشقدم شو وبه من ِعاشق توجّهی کن. توجّهی که تو بامیل ِ واراده یِ خویش انجام دهی لذت بخش تر ازتوجّهیست که من آن را به دعا بخواهم ومستجاب گردد.معنی بیت : با من بی وفایی (عهد شکنی) نـکـن و بـتـرس از اینکه یک شب ازشدّتِ اشتیاق وطَلب دست به دعا بردارم وغم هجران ِ تورا ازجایی چاره جویی کنم. برای هردوی ما بهترآنست که توبه اراده ی خویش عنایت کنی ومن ناگزیربه دست به دعاشدن نگردم. ماشبی دست برآریم ودعایی بکنیمغم ِهجران تورا چاره زجایی بکنیمزلـفـیـن سیاه توبه دلداری عـشـّـاق دادنــد قـراریّ و بـبـُـردنــد قــرارم زلفین :دوطرفِ موی سر که چون حلقه های زنجیر ببافندازطرفین برشانه وسینه ریزند. دلداری : دلجویی و تسلّیقرار : ایهام دارد : 1- عهدوپیمان ، وعده2- آرام گرفتنمعنی بیت : زلفین ِ سیاهرنگ تـوبه منظوردلجویی ودلخوشی ِ عاشقان، وعده هایی دادند(به جلوه گری درآمدند) امّاسرانجام آنچه که واقع گردید این شد که دلم را ربودند وآرامش از من ِ فریفته وعاشق گرفتند بی آنکه دردسترس بوده وکام مرابرآورده باشند. زلفِ معشوق دلکش ودلرباست. آنهاکه اهل ذوق وعشقبازی هستند بامشاهده ی جلوه های گیسوان وزلفین خوبرویان، قرارازکف داده وشیفته وشیدامی گردند. آنها به امیدِ دستیابی به زلفین ِ یارهرچه دارند ازدل وجان ودین وایمان همه رامی بازند ودرنهایت دربی قراری شناورمی مانند. امّا این بی قراری درعین حال هیجان زا وشوق آفرین است. زیرورو کننده است. چنانکه زمین ِ بایری برای کِشت شخم زده می شود مزرعه ی دل عاشق نیزدردوره ی بیقراری، شخم زده می شود تابرای رویش گلهای وصال آماده گردد. دریغ که طاقت سوز است وشکیبایی بسیارنیازدارد وهرکسی راتحمّل دوره ی بیقراری نباشد وزود پاپس کشد!دلی که باسرزلفین اوقراری دادگمان مَبر که بدان دل قراربازآید.ای بادازآن باده نـسیـمی بـه مـن آور کآن بوی شفابخش بُوَد دفع خـُمارم خُماری: حالتی کسالت بار وبی حوصلگی مفرط که دراثرننوشیدن شراب وگذشتن ِ وقتِ شرابخواری به وجود می آید.به عبارت دیگر کسانی که شب شراب می‌نوشند صبح که از خواب بیدار می‌شوند سردرد دارند و خواب آلوده و بی حالـنـد این حالت را "خمار" می‌گویند .گویی که حافظ درشرایط سخت قرار گرفته،نه شرابی دردسترس دارد ونه کسی که ازاوشراب بگیرد! دست به دامن بادشده تاحداقل بویی ازباده برمَشامش برساند.معنی بیت:ای باد بویی از آن شراب که بدان دسترسی ندارم برایم بیـاور، بوی باده هم خالی ازفایده نیست، بویش شفابخش است من هم که خمارآلود هستم حداقل گیجی وسردردم را برطرف می‌کند. دربرداشتی دیگر منظور"باد" نسیم صباست وبوی باده،همان بوی ِ شفابخش ِ گیسوانِ معشوق و "خُماری" نیز همان دوره ی بیماری وهجرانست.ای بادِ صبا که به بارگاهِ دوست، دسترسی داری ، حداقل شَمیم دل انگیز زلف وتنِ معشوق را ازمنِ بیمار وخُمارآلوده دریغ مَدار، درشرایطِ سختِ هجران فرومانده وبه غم واندوه گرفتارم.صبا تونُکهَتِ آن زلفِ مُشکبوداریبه یادگار بمانی که بوی او داریگـر قـلـب دلـم را ننهد دوسـت عـیاری مـن نـقـد روان دردَمش ازدیده شمارم قلب معانی مختلفی دارد امّا چون دراینجا درکنار"دل" نشسته"قلبِ دلم" یعنی سکّه ی دلم که درعین حال سیاه وبی ارزش نیزهست. هرچیزی که ارزش والایی داشته باشد تقلّبی ِ آن نیز ساخته می شود. "دل وجان" والاترین سرمایه ی آدمیست. امّاعاشق همین والاترین سرمایه اش را که می خواهد تقدیم معشوق کند می بیند درقبالِ ارزش ِ والایِ معشوق بی ارزش وبه عبارتی تقلّبیست. به همین سبب حافظ دلِ خودرا شایسته ی معشوق نمی بیند می خواهد چیزی باارزش تر برای هدیه دادن پیدا کند لیکن چیز باارزشی ندارد وناگزیر دلش را تقدیم می کند می فرماید: ناقابل است، سکّه ی سیاه وبی ارزش است،متاع ِ ارزشمندتری ندارم همین جانِ بی ارزش است آن هم فدای تو. عیارنیز چند معنی دارد : 1- اندازه گرفتن ، ارزیابی کردن 2- امتحان کردن ، محک زدن 3- آنچه به صورت آلیاژ در طلا یا نقره باشد ؛ مانند مس 4- مجازن به معنی : تـوجّه ، لطف و عنایت معشوق است.روان : روح ، جان "نـقـد روان" ایهام دارد: 1- روح و جان به سکّه تشبیه شده است. 2- با توجه به "دیـده" (چشم) نقد روان اشک خونین وسرخ است که به یاقوت وگوهرتشبیه شده است . معنی بیت : چنانچه معشوق برای دلِ سیاه من ارزشی نگذارد ونپذیرد ،دلم راسزاوار توجّه وعنایت نداند، در دَم وهمان لحظه،روح و جانم را به صورتِ دانه های خونین اشک(یاقوت وکوهر) از روزنِ چشمم بیرون می‌آورم ونثارش می‌کنم. ویا:اگرمعشوق به دلباختن ِ من اهمیّتی قائل نشود من ازغصّه واندوه، چنان به گریه وزاری می افتم که ازشدّتِ فشار گریه، روح وروانم ازدیدگانم خارج شده وجانم راتقدیمش می کنم. حافظ عاشقی سُست وبی همّت نیست که بابی توجّهی ِ معشوق دل بَرکند وسر زلفِ دیگری رابگیرد. ماجرای عشقبازی اوتمامی ندارد مُنتهایِ آرزوی او وصال است واگرمیسّرنگردد روح و جان خویش را تقدیم می کند. ماجرای من ومعشوقِ مراپایان نیستهرچه آغازندارد نپذیرد انجامدامن مفشان ازمن خاکی که پس ازمن زیـن در نـتـوانـد که بـرد بـاد غبارم "دامن مَفشان" : مرا ازخودمَران، ازمن روی مَگردان"خاکی" : بی تکلّف وخاکسار بـودن، درویشهمان مطلبی که دربیتِ پیشین گفته شد، حافظ به معشوق می فرماید:ازمن روی مَگردان، من که خاکسار ِ درگاهِ توهستم، عنایت وتوجّهت را ازمن مضایقه مکن، خواهی نخواهی من عاشق وشیدای توهستم. بعدازمرگ نیز شیفتگی ودلدادگی من به پایان نخواهد رسید. پس ازمرگ خاک آستانِ توخواهم شد و دامنت راچنان خواهم چسبید که باد نیز نخواهدتوانست گرد و غبارم را از توجدا سازد. ندارم دستت ازدامن بجز درخاک وآن دَم همکه برخاکم روان گردی بگیردامنت گَردَمحـافـظ لبِ لَعلش چو مرا جان عزیز ست عمری بُوَد آن لـحظه که جان را به لب آرم "لبِ لَعل" ازآن جهت که سرخ است وبرای عاشق بسیارارزشمند، به لَعل و یاقوت تشبیه می شود. دراینجا لبِ لَعل ِ معشوق مثل جان عاشق عزیز و ارزشمنداست. حافظ دراینجا رندی کرده وبا جمله ی "جان رابه لب آرم" دومعنی گرفته است:اوّل اینکه به ظاهرمی گوید عمری بود"آ ن دَم که بمیرم" یعنی زندگی من درمرگِ من برای معشوق است. دوّم باتوجّه به اینکه درمصرع اوّل لبِ معشوق رامثل جان خویش فرض کرده، از"جان به لب آرم" معنی "لب برلب یارگذاشتن" تولیدشده است. یعنی آن دَم که لب برلب لعل یار بگذارم آن لحظه بهترین لحظه ی عمر برای من خواهدبود. معنی بیت : ای حافظ لب لعلگون ِ معشوق همانندِ جان عزیز و ارزشمند است. عمرکردن ِ حقیقی برای من، مردن وفدا شدنبرای معشوق است. معنی دوّم: آنگاه که توفیقی حاصل شود ولب بر لب یار ‌بگذارم عمری دوباره می‌یابم، زندگانی ِ من همان لحظه ی بوسیدن است.حافظ در این بیت نیز دست به خَلق ِ پارادوکسی زیبا زده است "جان دادن" به معنی مرگ، عمریست گرانبهابرای شاعر خوش ذوق ما. عزم ِ دیدارتوداردجان ِ برلب آمدهبازگردد یابرآید چیست فرمانِ شما؟
Chro سلیمانی
2022-04-26T21:54:43.3016475
با سلام توضیح ابیات در حوصله این صفحه نمی گنجند اما در خصوص بیت آغازین. دوستان توضیحات کافی داده‌اند، نکته ای که از قلم افتاده در توضیح «خط غبار» است. خط غبار نوعی از نستعلیق نویسی است که از تقسیم بندی های پهنای نوک قلم خوشنویس است، یعنی اگر حدود سه میلیمتر باشد مشق و حدود یک میلیمتر کتابت و حدود نیم میلیمتر باشد غبار است. بنابراین «خط غبار» خط بسیار ظریفی است که نوشتن آن بسیار دقت و توجه نیاز دارد، همانطور که کشیدن سرمه نیازمند دقت و حوصله است. بدین ترتیب «خط غبار» با لوح و دست و خاک نیز متناسب است. ابیات دگر این زمان بگذار تا وقت دگر
در سکوت
2022-06-20T20:06:19.0931205
این غزل را "در سکوت" بشنوید
Hadi Golestani
2022-12-14T17:25:00.8920841
سپاس آقا رضا،. خیلی لذت بردیم  
Hadi Golestani
2022-12-14T17:27:35.6435817
هزار سپاس و ستایش پروردگار زیبا، برای آفریدن و پروراندن این همه زیبای در چند سطح خط.،چگونه  انسان را در خیال  به واقعیتی حقیقی میرساند