حافظ:جوزا سَحَر نهادْ حمایل برابرم یعنی غلامِ شاهم و سوگند میخورم
❈۱❈
جوزا سَحَر نهادْ حمایل برابرم
یعنی غلامِ شاهم و سوگند میخورم
ساقی بیا که از مددِ بختِ کارساز
کامی که خواستم ز خدا شد مُیَسَّرَم
❈۲❈
جامی بده که باز به شادیِّ رویِ شاه
پیرانه سر، هوایِ جوانیست در سرم
راهم مزن به وصفِ زلالِ خِضِر که من
از جامِ شاه جُرعه کَشِ حوضِ کوثرم
❈۳❈
شاها اگر به عرش رسانم سریرِ فضل
مملوکِ این جِنابم و مسکین این دَرَم
من جرعه نوشِ بزمِ تو بودم هزار سال
کی تَرکِ آبخورْد کُنَد طبعِ خوگرم
❈۴❈
ور باوَرَت نمیکند از بنده این حدیث
از گفتهٔ کمال، دلیلی بیاورم
گر بَرکَنَم دل از تو و بَردارم از تو مِهر
آن مِهر بَر کِه افکنم؟ آن دل کجا بَرَم؟
❈۵❈
منصور بِنْ مُظَفَّرِ غازیست حرزِ من
و از این خجسته نام، بر اَعدا مُظَفَّرَم
عهدِ اَلَستِ من همه با عشقِ شاه بود
وَز شاهراهِ عمر، بدین عهد بگذرم
❈۶❈
گردون چو کرد نظمِ ثُرَیّا به نامِ شاه
من نظمِ دُر چرا نکنم؟ از کِه کمترم؟
شاهین صفت چو طعمه چَشیدم ز دستِ شاه
کِی باشد التفات به صیدِ کبوترم
❈۷❈
ای شاهِ شیرگیر چه کم گردد ار شود
در سایهٔ تو مُلکِ فَراغت مُیَسَّرَم
شعرم به یُمنِ مَدحِ تو صد مُلکِ دل گشاد
گویی که تیغِ توست زبانِ سُخنورم
❈۸❈
بر گُلشنی اگر بگذشتم چو بادِ صبح
نِی عشق سرو بود و نه شوقِ صنوبرم
بویِ تو میشنیدم و بر یادِ رویِ تو
دادند ساقیانِ طَرَب یک دو ساغرم
❈۹❈
مستی به آبِ یک دو عِنَب وضعِ بنده نیست
من سالخورده پیرِ خرابات پَروَرَم
با سِیرِ اخترِ فلکم داوری بَسیست
انصافِ شاه باد در این قصه یاورم
❈۱۰❈
شُکرِ خدا که باز در این اوجِ بارگاه
طاووسِ عرش میشنود صیتِ شَهپَرَم
نامم ز کارخانهٔ عُشّاق محو باد
گر جز محبتِ تو بُوَد شغلِ دیگرم
❈۱۱❈
شِبلُ الاَسَد به صیدِ دلم حمله کرد و من
گر لاغرم وگرنه شکارِ غضنفرم
ای عاشقانِ رویِ تو از ذَرِّه بیشتر
من کِی رَسَم به وصلِ تو کز ذَرِّه کمترم
❈۱۲❈
بنما به من که مُنکِرِ حُسنِ رخِ تو کیست
تا دیدهاش به گِزلِکِ غیرت برآورم
بر من فُتاد سایهٔ خورشیدِ سلطنت
و اکنون فَراغت است ز خورشیدِ خاورم
❈۱۳❈
مقصود از این معامله بازارتیزی است
نی جلوه میفروشم و نی عشوه میخرم
کامنت ها