گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

حافظ:خیالِ رویِ تو چون بُگذَرَد به گلشنِ چَشم دل از پِیِ نظر آید به سویِ روزنِ چَشم

❈۱❈
خیالِ رویِ تو چون بُگذَرَد به گلشنِ چَشم دل از پِیِ نظر آید به سویِ روزنِ چَشم
سزایِ تکیه گَهَت مَنظَری نمی‌بینم منم ز عالم و این گوشهٔ مُعَیَّنِ چَشم
❈۲❈
بیا که لَعل و گَُهَر در نثارِ مَقْدَمِ تو ز گنجِ خانهٔ دل می‌کشم به روزنِ چَشم
سَحَر سِرِشکِ رَوانم سرِ خرابی داشت گَرَم نه خونِ جگر می‌گرفت دامنِ چَشم
❈۳❈
نخست روز که دیدم رخِ تو دل می‌گفت اگر رسَد خِلَلی، خونِ من به گردنِ چَشم
به بویِ مژدهٔ وصلِ تو تا سَحَر، شبِ دوش به راهِ باد نهادم چراغِ روشنِ چَشم
❈۴❈
به مردمی که دلِ دردمندِ حافظ را مَزَن به ناوَکِ دلدوزِ مردم افکنِ چَشم

فایل صوتی غزلیات غزل شمارهٔ ۳۳۹

تصاویر

کامنت ها

مهناز ، س
2016-09-24T23:47:36
مسعود خان گرامی شما سؤال بفرمائید، حتماً استادان گرامی حاشیه نویس به کمک ما می آیندمانا باشید
مسعود
2016-09-24T17:26:36
سلام به همه ی دوستان گرامی خواندن پست های عزیزان لذت غزل حافظ را بیشتر کرد.آیا از شما استادان کسی وقت دارد اگر گهگاهی سوالی داشتم و معنی بیتی را نفهمیدم، کمکم کند؟ در پست ها معمولا جوابم را خوب نمی گیرم.
مسعود
2016-09-25T20:39:48
چشم مهناز خانمخون جگر چطور جلوی اشک را می گیرد؟ خون گریستن یعنی چه؟
مهناز ، س
2016-09-26T13:19:51
مسعود خان گرامی منتظر بودم از استادان جوابی بر پرسش شما بیآید ولی ،،،،دوست گرامی ، خیال پردازی های شاعرانه را نمی توان با وسایل مادی اندازه گرفت ، شاعر ، تا ورای حقیقت به پرواز در می آید ، آنجا که :برتر اندیشه بر نگذرد ، هیچ گریه ای خونین نیست و خون جگر نیز اصطلاحی ست برای غم فراوان ، در زبان فارسی ازین دست تعارف بسیار داریم ، مثل انکه می گویند : قدمتان روی چشم ، یا خاک پای شما هستمزیبایی شعر نیز اغلب در همین پرواز اندیشه است. مانا باشید
مسعود
2016-09-26T19:07:54
تشکر از جوابتان مهناز خانم.گفته ی شما متین، اما فکر کردم شاید ارتباطی به بیماریی به نام haemolacria داشته باشد که احتمالا در گذشته هم بوده و شاعران از آن بهره ی خود را برده اند. خصوصا که در جایی خواندم وقتی در کیسه ی اشک، اشکی نماند خون از چشم جاری می شود.
جاوید مدرس اول رافض
2016-01-31T11:44:25
>>>>>>>>>>>>>>>>****************************************************************************بیا که لعل و گوهر در نثار مقدم توز گنج‌خانۀ دل می‌کشم به .........مخزن چشم: 37 نسخه (801، 803، 813، 816، 818، 819، 821، 822، 823، 825، 836، 843 و 25 نسخۀ متأخر یا بی‌تاریخ) خانلری، عیوضی، نیساری، جلالی نائینی- نورانی وصال، سایهروزن چشم: 1 نسخه (827) قزوینی- غنی، خرمشاهی- جاوید38 نسخه غزل 331 و بیت فوق را دارند. از نسخ کاملِ کهنِ مورّخ، نسخۀ مورخ 824 فاقد غزل است.**************************************************************************
ناشناس
2013-12-08T11:13:58
نظرمن این است در بیت بیاکه لعل سوزن چشم صحیح است
امین کیخا
2014-10-01T14:14:00
خیال عربی است اما از لغت کولی در ملانوکولی درست شده است و از یونانی است . شن یا شان یا شانه همه به معنای خانه است .مانند هوشنگ یعنی کسی که خوب خانه می سازد . گلشن هم یعنی خانه ی گلها یا گلخانه . روز در فارسی یعنی روشن از این لغت روزن را هم داریم یعنی جایی که روشنی و نور است دیگر لغت ها اروس یعنی کسی که لباس سفید و روشن می پوشد و به اشتباه با ع نوشته می شود و از اوستایی به عربی رفته است . لعل همان لل پارسی است یعنی سرخ و دیگر دلیل آن لاله است یعنی گلی که لل رنگ است . آل و لل و لال و لاک و سهر همه یعنی سرخ . قرمز هم با crimson پیوسته است . سحر عربی است اما سه به معنای گفتار و سخن فارسی است یعنی مانند افسانه که سه در آن یعنی سخن . زنده یاد محمد مقدم سحر را از سه به معنای گفتن می داند و برای دلیل enchantement را آورده است که همین راه را رفته است . زیرا سحر بیشتر کلمه ای بوده که میخوانده اند . خله یعنی سوراخ و نیز سرکه عربی است ولی خلیدن یعنی سوراخ کردن پارسی است . مردم و مرد هر دو از مردن است ولی زن و فرزند هر دو از زیستن هستند فرزند ( فر + زند ) .ناوک به ناو و ناویدن و ناودان ربط دارد کویا ناوک تیری است که توی لوله ای ناویده و خمیده به بیرون بجهد مانند کمانهایی که قوس جلویشان افقی است و تیز در میان لوله ای پیش از پرتاب شدن پیش رانده می شود .
ناشناس
2014-07-13T17:01:22
روزن چشم درسته.منظور اینه که از گنج خانه (که معمولا پنهانه و هر کسی نمی تونه بره اونجا) که در اینجا مراد دل شاعره ، اشک مانند گوهر از دریچه ی دل که چشم باشه به پای معشوق ریخته میشه.
ناشناس
2014-07-31T10:43:40
فرمایش شماراهمه می گویندعرض من این است دانه های اشک که گاهی سفیدوگاهی خونین است یک یک وپیاپی ازجشم بیرون می ریزدحافظ ان هارابه گهرولعل تشبیه کرده وبرای جلوگیری ازپراکندگی ازسوزن چشم می گذراندوبه صورت رشته ای نثار مقدم دوست می کندمانعی هم درتشبیه چشم به سوزن نیست چون هم دوکی شکل است هم مردمک چشم به منزله ی سوراخ سوزن است ومعمولا هم دانه های قیمتی رابه صورت رشته تقدیم می کنندبااین معنی قافیه هم تکرار نمی شود
سیدعلی ساقی
2020-02-02T21:26:48
باسلام خدمت دست اندرکاران سایت فرهنگی تاریخ ما لطفاً قبل ازانتشاراین حاشیه،حاشیه قبلی را که دارای اشکال وایرادهست حذف واین شرح راجایگزین فرمائید پیشاپیش قدردان زحمات گرانقدرشما هستم . بااحترام سیدعلی ساقیخیال روی تـو چـون بگذرد به گلشن چشم دل از پـی نـظر آیـد بـه سـوی روزن چـشـم"خیال": تصوّر ، تصویری که در ذهن آدمی نقش می‌بندد ودرچشمانش متجلّی می گردد."گلشن": گـلـزار ، گلسـتـان "گلشنِ چشم": چشم به گلشن تشبیه شده است از آن روی که تصـاویـرِزیبایِ رخساره ی همچون گلِ معشوق، در چشم به نمایش درآمده است آن را به گلزاری تبدیل کرده است. "ازپی نـظـرآید": به منظورتماشا کردن می آید. "روزن": پـنـجـره ، دریچه "روزن چشم": دل ِ شیدای خودرابه پشت پنجره‌ی چشم روانه کرده تاازطریق روزنه های چشم به تماشای تصاویرخیالی دلـبـر بپـردازد . معنی بـیـت : وقتی تصاویر ذهنیِ رخسار زیبای تـو از مقابل چشمانم می گذرند چشمانم را به گلـزاری تـبـدیـل می‌کنند، دلـم مشتاق وبی قرارمی شودبه منظور تماشاکردن،از سینه به طرف پنجره‌ی چشمانم می‌آیـدوبه تماشای تصاویرخیالی تومی نشیند.حافظِ شیدا به اندازه ای ازخیال رخساردوست لذت می برد که می فرماید:درآتش اَرخیال رخش دست می دهدساقی بیا که نیست زدوزخ شکایتیســـــزای تـکـیـه گـهـت مـنـظـــــری نـمـی‌بـیـنـم مـنـم ز عـالـم و ایـن گـوشـــه‌ی مـُـعـیـّن چـشـم "سـزا" : درخور ، شایسته "تکیه‌گه" : جای تکیه دادن و راحت نشستن "مـنـظـر" : جای تماشا "مـُعـَیـّن" : مشخـّص و ویژه ، . گوشه ی معیّن چشم معنای شاه نشین یابهترین نقطه ی چشم رانیزدارد.معنی بیت:تـمـاشـاگاهی که برازنده و شـایـسـتـه بوده باشد تا توبرآن تـکـیـه‌ بزنی سـراغ نـدارم ، من از تمام دنیا تنها این گـوشـه‌ی مشخص(شاه نشین چشمانم) را درخور تکیه زدن تومی بینم این من و این هم گوشه ی منحصربفردی که برای تکیه زدن توتعیین شده است. شاه نشین چشم من تکیه گه خیال تو ست جای دعاست شاه من بی تـو مباد جای تـو بـیـا که لـَعــل و گــُهـر درنثار مَــقـدم تـــو ز گنج خـانـه‌ی دل می‌کـشـم بـه روزن چــشم "لـَعـل" : یاقوت سرخرنگ، استعاره از اشک خونین "گـُهـر" : مـروارید ، استعاره از اشک "مـَـقـدَم" محل قدم گذاشتن ، جای پـا ، پیش پـا "گنج خانه‌ی دل" : دل را به گنج خانه تشبیه کرده که لعل و گهر (اشک) از آنجا بر می‌دارد و به چشم می‌آورد تا از طریق چشم نثار مقدم محبوب نماید.در ادبیات عاشقانه "دل" سرچشمه‌ی اشک است. در نسخه‌ی جامع دیـوان ، تـألـیـف "مسعود فرزاد" و نـیـز نسخه‌ی "خانـلـری" به جای "روزن چشم" ، "مخـزن چشم" ضبط شده که بر متن ترجیح دارد ، زیرا هم با "لعل و گـهـر" و "گنج خانه" تناسب دارد و هم تـکـرار قافیه نـدارد . معنی بـیـت : ای محبوب وای معشوق من بیا که از گنج خانه‌‌ی دلم، اشکـهـایی همچون یاقوت و مروارید را به چشمم می‌آورم تا به پـیـش پـای تـو نـثـار کـنـم .بارم ده ازکرم سوی خود تابه سوزدلدرپای دم به دم گهرازدیده بارمتسـحـر سـرشــک روانــم ســـــر خـرابـی داشـت گـرم نـه خـون جـگـر مـی‌گــــرفـت دامـن چـشـم "سرشک" : اشک "روان" : جاری "سـرِ" : با کسر آخر یعنی قصد چیزی داشتن "خرابی" : ویرانی ، ویران کردن "خون جگر" : کنایه از غم و غصّه است ، امـّا در اینجا همان خون دل است که به صورت اشک خونین از گوشه‌ی چشم جاری می‌شود "دامن کسی گرفتن" : کنایه از مـتـوسـّل شدن ، مانع و سـدّ راه کسی شدن . معنی بـیـت : اشک قصـد داشت آنقدرازچشمانم بریزدتا (وجودم) را ویران کـنـد . سحرگاه اگر خون جگرم سـدّ راه اشک نمی‌شـدچه بساکه این اتّفاق رخ می داد. (خون وقتی بیرون آید لخته می‌شود و جلویِ روزنه های اشک را می‌گیرد و مانع از بیرون آمدن اشک می‌شود) اشک به سیلابی تشبیه شده که قصد داشته بنیاد وجود شاعرراویران کند لیکن خون جگرمانع شده است.پاک کن چهره ی حافظ به سر زلف زاشکترسم این سیل دمادم ببرد بنیادمنـخـسـت روز کـه د یـدم رخ تـو دل مـی‌گـفـت اگر رسـد خـلـلـی خون مـن بـه گـردن چـشم "خلـل" : آسیب "خون من به گردن چشم" : مسئولیت ریخته شدن خون من بر گردن چشم است که بانظربازی سبب رخ دادن این حادثه شده است. . معنی بـیـت : همان روز اوّل که چشمم به چـهـره‌ی زیبا و دلـربـای تـو افتاد ، دلـم گفت اگر در راه این عشق آسیبی به من برسد یاکشته شوم مسئولیتـش بر عـهـده‌ی چشم است.دل بسی خون به کف آورد ولی دیـده بـریـخـت الله الله ، کـه تـلـف کـــرد و کـه انـدوخـتـه بـود!بـه بـو ی مـژده‌ی وصـل تـو تـا سـحـر شـب دوش بـه راه بــاد نـهــــادم چـــــراغ روشـــن چـشــــم "بـو" : ایهام دارد : 1- رایحه و عطر 2- امید و آرزو "مـژده" : نـویـد ، خـبـر خوش "شب دوش" : دیـشـب "به راه بـاد نهـادن" رابعضی ازشارحین کنایه از دست دادن و ازبین بردن دانسته اند درحالی که چنین برداشتی باجهان بینی حافظ مطابقت ندارد حافظ هرگزحسرت چیزی راکه در راه معشوق داده نمی خورد وازدادن جان نیزدریغ نمی کند. دراینجا منظورازباد همان بادصباست که رابط میان عاشق ومعشوق است بوی معشوق رابه عشّاق می رساندو وپیغام عشّاق رابه معشوق. "چراغ روشن چشم" : چشم به چراغی روشن تشبیه شده است . معنی بـیـت : به امـیـد ایـنـکه مژده ی خوش وصال تو راازبادصبا دریافت کنم دیشب تاسحرگاهان چراغ روشن چشمانم رادرمسیربادصبانهادم و چشم انتظـاربودم تاشایدپیغامی ازتودریافت کنم. گربادفتنه هردوجهان رابه هم زندما وچراغ چشم ورهِ انتظاردوستبـه مـردمی ؛ کـه دل دردمـنـد حـافـظ را مزن بـه نـاوک دلــدوز مردم افـکـن چـشــــم "بـه" : حرف سوگند است به "مردمی" : به آدمـیـّت سوگند. "نـاوک" : تـیـر کوچک ، استعاره از مـژگان "دلـدوز" : دلـخراش "مردم افکن" :بسیارقوی و مردم کـُش معنی بـیـت : به آدمـیـّت سوگندت می‌دهم که دل مجروح و درد کـشیـده‌ی مـرا باتـیـر دلخراش و آدم کـُشِ مـژگانت هـدف قـرار مده .جان دارازیّ توبادا که یقین می دانمدرکمان ناوک مژگان توبی چیزی نیست
الهه (نازی) صادقلو
2020-10-30T15:21:45
سید علی ساقی/رضا ساقی/رضا گرامیبا درود و آفرین فراواندر مدت 8 ماه به عشق خواجه حافظ شیرازی و به امید شرح های ساده, دلنشین و بدردبخور شما هر روز و شب به سایت گرانبهای تاریخ ما مراجعه کردم و بی نهایت لذت و استفاده بردم.با آرزوی تندرستی, شادابی و کامرانی برای شما و تاریخ مایان سپاسگزارم
در سکوت
2022-06-30T17:41:25.4252942
این غزل را "در سکوت" بشنوید
سفید
2022-11-26T12:36:36.3019685
  خیلی زیباست..‌. تمام بیت‌هایش...