گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

حافظ:صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم تا به کی در غم تو ناله شبگیر کنم

❈۱❈
صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم تا به کی در غم تو ناله شبگیر کنم
دل دیوانه از آن شد که نصیحت شنود مگرش هم ز سر زلف تو زنجیر کنم
❈۲❈
آن چه در مدت هجر تو کشیدم هیهات در یکی نامه محال است که تحریر کنم
با سر زلف تو مجموع پریشانی خود کو مجالی که سراسر همه تقریر کنم
❈۳❈
آن زمان کآرزوی دیدن جانم باشد در نظر نقش رخ خوب تو تصویر کنم
گر بدانم که وصال تو بدین دست دهد دین و دل را همه دربازم و توفیر کنم
❈۴❈
دور شو از برم ای واعظ و بیهوده مگوی من نه آنم که دگر گوش به تزویر کنم
نیست امید صلاحی ز فساد حافظ چون که تقدیر چنین است چه تدبیر کنم

فایل صوتی غزلیات غزل شمارهٔ ۳۴۷

تصاویر

کامنت ها

شرح سرخی بر حافظ
2015-06-24T13:16:10
در جواب خانم فاطمه :به همین دلیل که نوشته اید ( در کتاب دیوان حافظ ...) در غم تو ... صحیح است !!!!!
امین
2015-07-31T13:49:59
در بیت سوم "در یکی نامه " ...در کنسرت استاد شجریان "در دو صد نامه " خوانده میشود و همچنین در بیت چهارم "که سرارسر همه" ....حوانده میشود "که یکا یک همه "کدام درسته ؟
سید محمد رضوی
2015-12-01T20:50:08
استاد محمدرضا شجریان به همراه ویلون استاد شاپور نیاکان در مجلسی خصوصی در سال 1358 به مناسبت تولد 39 سالگی استاد شجریان این قطعه را در بیات اصفهان اجرا نموده اند جدای از کیفیت پایین ضبط صدا، شما را به شنیدن این اثر فاخر دعوت می‌نمایم
سید علی اصغر سجادی
2014-11-30T09:24:06
زنده یاد استاد ایرج بسطامی در آلبوم بداهه خوانی و بداهه نوازی در ابتدای امر این غزل را با صدای محشر خود بصورت آواز در مایه پیش درآمد اصفهان اجرا کردند.
خستو
2016-09-05T09:34:19
با سلام خدمت همه ی بزرگواران و اساتید از مطالب ارزنده ی شما گرامیان بسیار استفاده کرده و از آشنایی با این فضای زیبا خرسندم .من در رابطه با مشکلی در زندگی تفال به حافظ عظیم الشان زدم و درپاسخ این غزل آمد.میخواستم خواهش کنم اگر امکان دارد تفسیر و تعبیر این غزل را در صورت امکان مرقوم فرمایید .البته اگردر حوصله این جمع می گنجد .باتوجه به جایگاه حافظ شنیدن تعابیر از زبان اساتید زیبنده است .با تشکر
جاوید مدرس اول رافض
2015-12-26T11:51:45
دل دیوانه از آن شد .....................مگرش هم ز سر زلف تو زنجیر کنمکه نصیحت شنوَد: 7 نسخه (803، 821، 822، 823، 824، 855 و 1 نسخۀ بی‌تاریخ) قزوینی- غنی، خانلری، عیوضی، جلالی نائینی- نورانی وصال، سایه، خرمشاهی- جاویدکه پذیرد درمان: 21 نسخه (818، 825، 843 و 18 نسخۀ متأخر یا بی‌تاریخ) نیساریکه نصیحت نشنود: 3 نسخه (819، 827 و 864)که به درمان برسد: 1 نسخه (849)که به درمان برسید: 1 نسخۀ بی‌تاریخکه نصیحت نشنید: 1 نسخۀ بی‌تاریخ35 نسخه غزل 339 را دارند و از آن جمله بیت فوق در نسخۀ مورخ 836 نیست. نسخ مورخ 801 و 818 خودِ غزل را ندارند.************************************************************************
میلاد
2016-06-14T01:25:34
به همه ی دوستان پیشنهاد می کنم این شعر ناب رو با صدای روح نواز استاد ناظری در آلبوم سخن تازه بشنوند
فاطمه
2011-12-23T15:38:02
در کتاب دیوان حافظ ، درمصرع دوم بیت اول اینطور نوشته:تابه کی با غم تو ناله شبگیر کنمبه جای در ، با هست و فک کنم با بهتره
امیر حسین از مونیخ
2008-05-06T01:04:36
بیت پنجم ،مصرع اول ،کلمه سوم : " کرزوی " اشتباه است . " که آرزوی " ویا " کآرزوی " باید باشد .---پاسخ: با تشکر از شما، مطابق فرموده تصحیح شد.
احسان
2011-10-28T13:05:02
استاد علی اکبر دهخدا در مورد این بیت :دل دیوانه از آن شد که نصیحت شنود ... گفتند در اصل این بدین گونه بوده :دل نه دیوانه از آن شد که نصیحت شنود ...و من هم فکر میکنم بدین صورت معنای بیت نیز کامل تر میباشد.
علیرضا پیشگو
2014-01-01T20:48:49
در کنسرت تاجیکستان استاد شجریان غوغایی بپا میکند روی این شعر
علی
2014-06-26T11:15:45
دل دیوانه از آن شد که نصیحت شنودمگرش هم به سر زلف تو زنجیر کنمبه نظر بنده ، مفهوم این بیت این است که " کار دل دیوانه از آن گذشته که نصیحت بشنود ، مگر اینکه با زنجیری از سر زلف یار بسته شود"والا دل ( عارف سالک ) که از نصیحت شنیدن دیوانه نمی شود ! دل از عشق است که دیوانه می شود و خروشان و لایق زنجیر ! و با نسیمی از بوی زلف یار (که همانا آثار ذات اقدس ربوبیت در جهان خلقت است) - که چون زنجیر است برای دیوانه - آرام و قرار می گیرد.به قول مولانا:سودای تو را بهانه ای بس باشدمدهوش تو را ترانه ای بس باشددر کشتن ما چه می زنی تیغ جفاما را سر تازیانه ای بس باشد
خنامث
2019-12-27T00:28:19
شبیه به این همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۴/غزل همام است.
سید علیرضا حسینی
2019-09-02T15:22:00
با عرض سلام و درودتوفیر در بیت ششم به معنی حق کسی را تمام ‌و کمال دادن است.
..
2020-11-25T04:46:59
درود مرجان عزیزمفاعلات مفاعیلن مفاعلات مفاعیلن
مرجان
2020-11-24T12:19:04
ضمن عرض سلام و تشکر بابت سایت خوبتون می خواستم بگم جای برخی غزلسرایان نامی معاصر مانند زنده یاد حسین منزوی در سایتتون خالیه. لذا سپاسگزار خواهم بوداگر بزرگواری بتونه در تشخیص وزن عروضی بیت زیر منو راهنمایی کنه:خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بودو ماه را ز بلندایش به روی خاک کشیدن بودگمان می کنم باید مفاعیلن فعلاتن فع باشه.
nabavar
2020-11-24T15:30:35
گرامی مرجانخیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بودو ماه را ز بلندایش به روی خاک کشیدن بودگمانم بر این استمفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)مانند:هزار حیله برانگیخت حافظ از سر فکردر آن هوس که شود آن نگار رام و نشد
مبتدی۷۶
2021-03-11T02:56:38
در اصل حافظ با خودش داره حرف میزنه و به خودش هشدار و آگاهی میده نه به واعظ یا هیچ کس دیگری
مبتدی۷۶
2021-03-11T02:52:46
با سلام.بنظر من:در مورد بیت آخر تفسیر آقا رضا درسته. یه ایده ای که بنظرم میرسه اینه که : حضرت حافظ هنوز به معشوق نرسیده و در غم و ناله و نصیحت نشنوی و زجر و ... گرفتار است. هر کاری میتوانسته کرده است ولی وصال دست نداده! پس از این دوران به فساد=تباهی و ویرانی یاد کرده است. میگوید امیدی به گذشتن از این تباهی نیست. ولی باز سر تسلیم فرود میاره و میگه چون چنین تقدیری برای من رقم زدی ، کاری از دستم بر نمی آید و راه حلی ندارم، پس آنرا میپزیرم.با تشکر
حسین
2020-11-07T04:41:41
به نظر من معنی دل دیوانه ازان شد که نصیحت شنود مگر اینکه...اینه:دل دیوانه و عاشق وشیدای، این بود که نصیحتی بشنوداز صاحب نفوذ و تا در این نصیحت عامل و گره ایی اجباری باشد تا عشق تو را تصاحب کنم...یه جورایی هم به خدا برسه هم خرما...
سلیمان فرهادیان
2020-10-27T13:48:37
با سلامدر جواب مهدی و حسن خدابخش خوب است که بدانیماین غزل را استاد گرامی جناب آقای محمدرضا شجریان، در کنسرتی در تاجیکستان، به زیبایی هر چه تمامتر اجرا کردند.در این اجرا، محمود تبریزی زاده با کمانچه، رضا قاسمی با سه تار و مجید خلج با تمبک آقای شجریان را همراهی کردند. در این کنسرت که می توان فایل و صوتی و تصوری آن را از سایت خصوصی (khosousi.com) دریافت کرد، علاوه بر این غزل، شعر زیبای سعدی با مطلعخوشتر از دوران عشق ایام نیستبامداد عاشقان را شام نیست و تصنیف های زیبایناگهان پرده برانداخته‌ای یعنی چهمست از خانه برون تاخته‌ای یعنی چه ودر دل و جان خانه کردی عاقبتهر دو را دیوانه کردی عاقبت را نیز اجرا کردند که بسیار شنیدنی است.یکی از نکات جالب آن اجرا این بود که زمانی که استاد به بیت آخر غزل رسیدند، آن را به دو صورت متفاوت اجرا کردند، یکبار خواندند:نیست امید خلاص از سر زلفش، حافظو یکبار خواندندنیست امید صلاحی ز فساد حافظیعنی هر دو روایت را بیان کردند.ارادتمندسلیمان فرهادیان
اسماعیل اسدی ده میراحمدی
2017-10-10T15:36:48
سلام بر همه عزیزانم در کنسرت تاجیکشتان حضرت استاد شجریان این بیت رو بدین شکل میخونندور شو از برم ای ذاهد و افسانه مگو....ولی تو نوشتار بالا واعظ نوشتید، گمون کنم ذاهد درست باشه هرچند بزرکان میتونن نظر بدن ،سرافراز و شادکام باشید
الهام
2017-12-31T23:21:04
مگه بیت دوم نمیشه دل دیوانه از ان شد که نصیحت نشنود؟؟؟؟؟؟؟ من هر جا دیدم همیین بوداااا
بی سواد
2017-10-10T21:17:54
جناب اسدی حضرت !!استاد بازهم بدخوانی فرموده اند، این واعظان اند که بیهوده گویی می کنند . باور بفرمایید.
رضا
2017-10-19T06:00:35
صَـنـمـا ! با غـم عـشق تو چه تـدبـیر کـنـم ؟! تـا بـه کـی در غم تـو ناله‌ی شبـگـیـر کـنـم ؟! صَنم : بُت استعاره از محبوب ومعشوقست."صنما" : ای صنـم "تـدبـیـر" : درمان،چاره اندیشی"شـبـگـیـر" :دل شب ، نیمه شب مـعـنـی بـیـت : خطاب به معشوق است. یارا غم دوری نه آن می کند که بتوان گفت! بیچاره ودرمانده‌ شده ام. چه کارباید انجام می دادم که نداده ام؟ نمی دانم حیرانم که برای پایان یافتن اندوه فراق چه چاره‌ای بیاندیشم. کاش می دانستم تابه کی باید ازسوز وگداز اشتیاقِ وصال،هرشب بنالم وگریه وزاری کنم.شاعر دراوج درماندگیست وازبی چارگی دست به دامانِ یارشده، وازخود اواستمداد می طلبد وکمک می جوید. کلمات وواژه ها ساده وبی آلایشند واحساسات وعواطفِ شاعر رابه روشنی بیان می کنند. هرخواننده وشنونده ی این بیت، درمی یابدکه چیزی هست! اتّفاقی رخ داده و حافظ چگونه به بن بست خورده وطاقت ازکف داده است.... مبتلائی به غم ومِحنتِ اندوهِ فراقحافظ این ناله وافغان ِ توبی چیزی نیست.دل دیـوانـه از آن شــد که نـصـیـحـت شـنـود مـگـرش هـم ز سـر زلـف تـو زنـجـیـر کـنـم ازآن شد: ازآن مرحله عبورکرد، آن موقع که احتمال داشت نصیحت اثربخش باشدسپری شد،گذشت ودیگرفرصت درمان ازطریق پند واندرز ازدست رفت.حافظ بهترین بیان کننده ی احساساتِ درونیست. بی تردید اگراو درچنین دوره ای می زیست وبه حرفه ی بازیگری می پرداخت درانتقال ِ احساسات بی مانند عمل می کرد. اوباآدمیانی که نمی شناسد خیلی راحت حرف می زند واین یکی دیگرازدهها ویژگیِ ناب است که اورا ماندگار ساخته اند.مـعـنـی بـیـت : دل شیدا ودیوانه یِ من درشرایطی نیست که باپند ونصیحت، دست ازعشق وشیدایی بردارد! دیگرخیلی دیرشده وجنون ِ اشتیاق ِ تو تمام دلم را فراگرفته است. تنها کاری که بنظردرست می رسد این است که بازنجیرزلفِ تـو اورا به بند کشیم تا اندکی بیاساید. دیوانه ای که به هیچ درمان مداوانشود جز به بندکشیدن وبه زنجیربستن" چه چاره ی ِ دیگری هست؟حافظ دراینجا نیزدست ازرندی برنمی دارد! او چنان حس انگیز بامعشوق صحبت می کند که وی را وادارکند که باگیسوانش دلِ دیوانه اش راببندد.امّاعاشق جزاین چه می خواهد؟ حال ِ دلِ عاشقی که درحلقه های زلفِ معشوق به بند کشیده شود، ازحال همه ی به ظاهر عاقلانِ آزاد ازبند نیکوتراست! عقل اگرداندکه دل دربندِ زلفش چون خوشستعاقلان دیوانه گردند ازپِی ِ زنجیرماآنچـه در مدّت هـجـر تـو کـشـیـدم ، هیهات ! در یـکی نـامـه محـال سـت که تـحـریر کـنـم "هـَیـْهـٰات" : شدنی نیست ، غیرممکن است."تحریر کردن" : نوشتنمـعـنـی بـیـت : دردوران هجران تو،مشقّات وسختی هایی راکه متحمّل شده‌ام، غم ورنج واندوهی که کشیده ام محال است که بتوانم در یک نامه به رشته‌ی تحریر در آورم. نه زمان کفایت می کند ونه واژه وعبارتی هست که توانِ انتقالِ درد ورنج مرا داشته باشد. دی گفت طبیب ازسرحسرت چومرادیدهیهات که رنج توزقانون شفا رفت!بـا سـر زلـف تـو مجـمـوع پـریشانی خـود کـو مـجـالی ؟ که سراسر هـمه تـقـریـر کـنـم.پریشانی ،دَرهم وبَرهم بودن، وبه هم ریختگی گیسو،هرکسی را نازیبا می نمایاند. امّا دردنیای عشق که همه چیزش با دنیای عادی تفاوت دارد، برزیبایی ِ معشوق می افزاید و اورا شهرآشوب وعّربده جو وعاشق کش تر می سازد. عاشق بامشاهده ی ِ چنین وضعیّتی،دلش ریش می شود، زیر ورو شده وطاقت ازکف می دهد. ازپریشانی ِ گیسویِ معشوقش خاطرپریشان می شود وبی سروسامانی تمام زندگی ِ اورا به هم می ریزد.امّا عاشق ِ عارفی چون حافظ، ازاین آب گل آلود بهترین ماهی ها را می گیرد! ماهیانی که شاید دراقیانوسهای پهناورنیز کمتر دیده شوند!به یاد داریم که حافظ "درخلاف آمدِ عادت" چگونه بایک چرخش رندانه، زاویه ی نگاهِ خود را عوض کرده واز"پریشانی ِ گیسویِ" یار خاطر مجموع تحصیل می کرد. یعنی عاشق به درجه ای ازشناخت وآگاهی می رسد که تسلیم ِ بی سروسامانی نمی گردد واز پیشامدها بهترین استفاده را می برد.ازهمین رو حافظ دراین بیت تعمداً از واژه ی "مجموع" استفاده کرده است. چرا که مجموع علاوه بر جمع ِ چیزی به معنایِ" خاطر جمعی" نیز هست. همان خاطرجمعی که دربیتِ به یادماندنی(درخلاف آمدِ عادت به طلب کام که من / کسبِ جمعیّت ازآن زلفِ پریشان کردم) وجود دارد. بادرنظرداشتن ِ آن ، شاعردراین بیت بانشاندن دو واژه ی متضاد درکنار یکدیگر، پارادکس ِ زیبایی آفریده است:(مجموع ِ پریشانی). یعنی هم پریشانی ِ خاطر اززلفِ تونصیبم شده ،هم جمعیّتِ خاطر!پارادوکس خاصیّتِ زایشی دارد،اندیشه تولید می کند وحرکت زاست. حافظ استاد خَلقِ پارادکس است.مجال" : وقت ، فرصت"تـقـریـر" : بیان کردن معنی بیت : همچنان خطاب به معشوق است. ازپریشانیِ ِسرزلفِ تو، درمسیر "آشفتگی" به "خاطرجمعی" درحالِ رفت وبرگشت هستم بطوریکه مجالی برای بیانِ حال ِ دلِ خویش ندارم. حافظ بامشاهده یا بایادآوریِ پریشانیِ زلفِ معشوق پریشانحال می گردد وبا توانمندیِ رندانه ای که دارد ازاین پریشانی، کسبِ جمعیّتِ خاطر می کند! عاشق همیشه دراین چرخه یِ ناتمام ِ خیال انگیزشناورمی ماند.روز اوّل که سرزلفِ تودیدم گفتمکه پریشانی ِ این سلسله را آخرنیست.آن زمان کـآرزوی دیـدن جانـم باشـد در نـظر نقـش رخ خوب تـو تصویرر کنمجان: ایهام دارد: 1- جان 2ِ معشوقمعنی بیت:هرگاه که دلم آرزوی دیدار جان را می کند وقصد می کنم جانم را به چشم خویش ببینم، کافیست که تصویر زیبای تورا تجسّم کنم.هرگاه که دلم برای تو معشوق ِ عزیز تنگ می شود، چاره ای جزاین نیست که با تصویرسازی ِ صورتِ ماهِ تو، ازلذّتِ دیدار تو بهره مند شوم. هرکسی که یکی را ازصمیم ِ دل دوست داشته وشیدای ِ اوشده باشد، اورا با واژه ی "جان" صدا می کند. امّا برای عاشقی مثل حافظ معشوق ازجان نیز عزیزتر است.ازجان طمع بُریدن آسان بُوَد ولیکن ازدوستان ِ جانی مشکل توان بُریدنگـر بـدانـم کـه وصـال تـو بـدیـن دسـت دهـد دین و دل را هـمـه دربازم و تـوفیر کـنـم تـوفـیـر : سود بُردن، حق ِ کسی را کامل پرداختن، افزوده کردنِ درآمد.مـعـنـی بـیـت : اگـرقرارباشد که شرطِ رسیدن به تو(معشوق) باختـن ِدل و دین باشد، دین و دلـم را یکجا می‌بازم چرا که سود و نـفـع من درهمین است. من جز وصال چیزی نمی خواهم ودرقبالش هرچه که لازم باشد می دهم. حافظ رسیدن به خودِ معشوق راهدف گرفته است، حال اگر وصال ِ یار ازطریق ِ مسجد رفتن یا میخانه رفتن دست دهد، برای او فرقی نمی کند که درمسجد به عبادت بپردازدیا درمیخانه به میخواری مشغول گردد. آنچه که اهمیّت دارد وصال یارست.غرض زمسجدومیخانه ام وصال شماستجزاین خیال ندارم خدا گواه من است.دور شـو از بَرم ای واعـظ و بیهـوده مگوی مـن نـه آنـم کـه دگـر گـوش به تـزویـر کـنـم واعـظ": موعظه کننده، پـند دهنده و نصیحت کننده "تـزویـر" :ریاکاری و دروغ را به زیبایی بیان کردن، بگونه ای ماهرانه که شنونده یابیننده، باورکند وبپذیرد که آنچه که می شنود ومی بیند راست و عین ِحقیقت است.فریب و نیرنگ هم معنی شده است."واعــظان درنظرگاه ِ حافظ در ردیفِ زاهدان وعابدان ِ ریاکارند که با عشق و عرفان مخالفت می وَرزند.آنها بهترین تزویرکارانند!حافظ پس ازپِی بُردن به حقیقت، طریق ِعشق را انتخاب کرد وازقشریّون وخشک مغزان بیزاری جُست وحتّا به مقابله با آنان کمر همّت بست. مقابله باکسانی که عاشقی را بیماری و گناه ‌دانسته،و فـقـط "شریعت" را راه درست و صراط مستقیم می‌پنداشتند!ازآن زمانی که این دوتفکّر درمقابل هم صف آرایی کردند، روزبروز آزاداندیشی، دامنه یِ تفکّر ِ مهر ورزی وعشق ِ بی قید وشرط به محیط شامل):طبیعت، حیوانات وانسانها) گسترده تر شده وقشریّون به حاشیه رانده شده اند. امروزه هیچ منطقی این تفکّر را که (یا باید آنچه که من می گویم را بپذیری یا باید سرازتنت جداگردد) رانمی پذیرد. نمونه ی بارز قشری نگری، داعش، طالبان وغیره هست که برعلیهِ آنان جبهه ای جهانی تشکیل شده است. "حافظ" درآن روزگاران به تنهایی درمقابل ِ این تفکر ایستادگی کرده، جنگیده ومنطقی بسیار قوی، فراگیر وجهان شمول ارایه نمود.این بیت نیز در راستای همین ایستادگیست که می فرماید:معنی بیت:ای واعظِ قشری ویکسویه نگر،(که حتـّا به شریعت هم عمل نمی‌کنی و فـقــط ظاهری متشرّع داری و درباطن نوعی دیگرعمل می‌کنی!( ازمن دورشو من گوشی برای شنیدن ِ سخنان بیهوده ی تو ندارم. من عاشق ِ معشوق ازلی و اهل ِ معرفت هستم،بروبکار خود ای واعظ این چه فریاداست.مرافتاده دل از رَه تورا چه افتاده است.نیسـت امـّیـد صـَلاحی ز فـسـاد حافظ چون که تقدیرچنین است چه تدبیرکنم ؟!صـَـلاح: درست شدن ، نیک اندیشی ، پارساییالبته که حافظ صالح ترین بنده ی ِ خداست. امّا چرا چنین می گوید؟ باید این مطلب را درنظر داشت که روی ِ سخن ِحافظ با واعظ است. اوبه نوعی ازدیدگاهِ واعظ وبه زبان ِ اوسخن می گوید. به باور واعظ حافظ فاسد است، حافظ کُفر می ورزد، حافظ ازدین خارج شده ومُلحد است.! بنابراین حافظ درپاسخ به واعظ است که می فرماید:مـعـنـی بـیـت : آری ای واعظ، حافظ فاسد است وهیچ امیدی نیست که دست از تباهی و گناه بردارد. بیهوده انتظارمکش که او ازطریق عشق روی گردان شده وزُهد و پارسایی پیشه کند.مصرع دوّم نیز دقیقاً به همین صورت است. حافظ به زبان آنها ودرپاسخ به آنها می فرماید: مگرنمی گویید که برای هرکس تقدیری رقم خورده است؟ خوب، براساس ِ همین منطق ِ شما، برای من اینچنین سرنوشتی رقم خورده ومن چاره‌ای جز تسلیم سرنوشت شدن ندارم.عیبم مکن به رندی وبَدنامی ای حکیمکاین بودسرنوشت زدیوانِ قسمتم.!
هما
2017-02-01T20:20:08
این غزل رو استاد گرانقدر، محمد رضا شجریان در بخش پایانی برنامه ی یک شاخه گل شماره 457 خوندن که بسیار عالی و روح نواز ه.
حسن خدابخش
2018-09-25T14:23:30
من تا بحال نشنیدم استاد شجریان بدخوانی کرده باشند و یکی از حسن های استاد آنست که به مفهوم شهر اشراف دارند. در مورد زاهد که در شعر خوانده اند نیز اتفاقا به ظرافت شعر افزوده است. عمل تزویر متعلق به زاهد است. وعظ مربوط به واعظ است اما زاهد داستانسرایی می کند.در بیت آخر هم نیست امید خلاص از سر زلفش حافظ قشنگ تر است. استاد هم همین را می گوید.
علیرضا پاکدلیان
2018-02-11T21:38:27
عرض ادببگمانم صورت صحیح این مصرع چنین است:از برم دور شو ای واعظ و بیهوده مگویچرا که وزن شعر روانتر خواهد بود.
مهدی
2018-07-22T20:58:39
وزن به این صورت صحیح می باشد:فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلنهمچنین مصرع اول بیت آخر در جای دیگر به صورت نیز آمده است:"نیست امید صلاحی ز فساد ای حافظ"که از لحاظ خواندن هم روانتر است.
برگ بی برگی
2021-07-04T21:49:36.8229124
با سر زلف تو مجموع پریشانی خود  کو مجالی که سراسر  همه تقریر  کنم  سر زلف معشوق در ادبیات عرفانی کنایه از کثرت  تجلیات  حضرتش در جهان فرم است و حافظ توسط شناخت و جهان بینی خود از پریشانی  و تفرقه دیدن  به مجموع رسیده و جمع به‌معنی این است که کل هستی یک  نور و هشیاری بوده و جدایی در کار نیست ، بلکه این انسان است که کوه و دریا ، جنگل و آسمان و زمین و ستارگان ، انسان و سایر باشندگان عالم ماده را جدای از هم و پریشان می بیند ، اما حافظ بتوسط همین زلف حضرت معشوق  به وحدت و یگانگی  رسیده و پس از این جدایی نمی بیند ، واعظ و زاهد انسان را در یک سوی قرار داده و خدا را در سوی دیگر و این از نظر عرفا تفرقه و پریشانی میباشد ، اما حافظ می‌فرماید انسان  بقدری  مشغول سر زلف یار میشود که  رخ و دیدار روی حضرتش را فراموش میکند ، در صورتی  که هدف انسان از حضور در این جهان دیدار روی حضرت معشوق  و یا زنده شدن به خدا ست تا این گنج مخفی را به جهانیان و کل هستی اظهار کند ، اما اشتغال به سر زلف و  چیزهای این جهانی ، مجالی برای تقریر یا بیان حضرت معشوق  در این جهان برای انسان  باقی نمی‌گذارد. 
جواد کرمی
2022-01-23T13:10:08.6553757
با سلام، به نظر می رسد با توجه به اصالت عشق نزد وی و ارادت حضرتش به مقام عشق ، توفیر در مفهوم جان و دل بازی در راه عشق و تغییر است و لا غیر ...
اسیر تهرانی
2022-04-19T01:44:47.0335285
ظاهرا «از آن شد» به معنای «از آن درجه گذشت» است و بیت به این شکل معنای درستی دارد: دل دیوانه از حد شنیدن نصیحت گذشت؛ دیگر نصیحت برای دل دیوانه فایده‌ای ندارد.   
اسیر تهرانی
2022-04-19T01:45:51.8302151
بسیار درست می‌فرمایید. 
در سکوت
2022-07-06T08:05:34.8887043
این غزل را "در سکوت" بشنوید