گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

حافظ:در خرابات مغان نور خدا می‌بینم این عجب بین که چه نوری ز کجا می‌بینم

❈۱❈
در خرابات مغان نور خدا می‌بینم این عجب بین که چه نوری ز کجا می‌بینم
جلوه بر من مفروش ای ملک الحاج که تو خانه می‌بینی و من خانه خدا می‌بینم
❈۲❈
خواهم از زلف بتان نافه گشایی کردن فکر دور است همانا که خطا می‌بینم
سوز دل اشک روان آه سحر ناله شب این همه از نظر لطف شما می‌بینم
❈۳❈
هر دم از روی تو نقشی زندم راه خیال با که گویم که در این پرده چه‌ها می‌بینم
کس ندیده‌ست ز مشک ختن و نافه چین آن چه من هر سحر از باد صبا می‌بینم
❈۴❈
دوستان عیب نظربازی حافظ مکنید که من او را ز محبان شما می‌بینم

فایل صوتی غزلیات غزل شمارهٔ ۳۵۷

تصاویر

کامنت ها

همان حافظ پرست
2015-01-16T03:50:50
معنیش خیلی ساده است ، اونموقع هم یه عده احمق بودن که به زور میخواستن مردم رو به بهشت ببرن و احتمالا زیاد به حافظم گیر میدادن این شعر رو دقیقا برا اونا نوشته که من خدا رو تو میخونه (از نوع واقعیش نه اسلامیش) پیدا کردم و هرشب میرم اونجا جهت مراسم دعا و این چیزها .تازه شحنه معروفی که در خیلی از اشعار حافظ هست تو این شعر بهش اشاره میشه که :سوز دل اشک روان آه سحر ناله شباین همه از نظر لطف شما می‌بینماین بیت رو کاملا زمینی معنی کنید تا حساب کار دستتون بیاد
Parham
2016-07-01T14:50:52
مغ به معنی روحانی زرتشتی است. خرابات مغان کنایه از میخانه زرتشتیان دارد. در مصرع دوم این بیت حافظ به مخاطب خودش میگه ببین نور خدا را در کجا دیدم. در ذره ذره جهان نور خدا را میشود دید حتی در میخانه زرتشتیان
سعید
2016-03-03T15:43:44
در مورد نظر دوست گمنام در مورد بیت دوم: به نظر من خانه خدا در مصرع دوم ترکیب اضافی است، یعنی تو خانه میبینی و من خدای خانه را، نه اینکه من خانه را خدا میبینم.
سمانه ، م
2016-03-03T16:22:03
آفرین سعید خان خدای خانه به نکته ی خوبی اشاره کردید :خدا به مانای صاحب بسیار به کار رفتهمثل کدخدا : به مانای صاحب خانهکه ” کَد“ نیز به معنی خانه استفاده شده ، چون : کد بانو یعنی بانوی خانه ، آتشکده ، خانه ی آتش ، دانشکده { اولین بار توسط ملک الشعرای بهار به کار رفت } خانه ی دانش. که خانه نیز گاه به مانای اتاق است چون : آشپز خانه : اتاق آشپزی ، مهمان خانه اتاق میهمان ،،، این رشته سر دراز داردشاد زی بر دوام
گمنام
2016-02-22T06:34:25
بیت اول: از نظر من «در خرابات مغان»، کتاب «اوستا» است. چرایی این نظر را پس از خواندن اوستا و تاریخ زرتشتیان میتوان فهمید. بیت دوم: ملک الحاج فقط «خانه ی خدا» را میتواند ببیند ولی انسان فرزانه و رشن بین «خانه» را خود خدا می بیند. تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنویگوش نا محرم نباشد جای پیغام سروش
موعود
2016-01-24T12:06:36
بنظرم در مصرع دوم بیت دوم بعد از خانه دوم ویرگول گذاشته شود و خوانده شود بهتر است:ای قوم به حج رفته کجایید کجاییدمعشوق همینجاست بیایید بیایید چطور دوستی شعر به این عظمت و زیبایی رو زمینی میکنند و ازش رد میشن راحت .شاید البته تقصیر ادبیات و زبان صوفیانه باشه که خودش رو پنهان کرده پشت رمز و راز.بهر حال اندکی اشنایی با زبان تصوف و ارباب طریقت بد نیست تا از اکثر اشعار این بزرگان فیض برد.تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی گوش نا محرم نباشد جای پیغام سروش
علیرضا
2013-02-24T19:53:31
دوستانبه نظر شما در بیت چهارم کلمه "نظر" میتونه ایهام یا ایهام تناسب داشته باشه؟
ناشناس
2010-10-06T04:51:18
ba arze salam dar bazi az kotobe ghadimi mesrae dovom az beite dovom be ein surat mibashad: خانه می بینی و من خوان خدا می بینم tashakor va sepas
مشیری
2010-11-22T15:27:46
بیت 1 مصرع 1 : در خرابات مغان نور خدا میبینم . توضیح= در این جهان نور معرفت و دانایی را میبینم . نور دراینجا به معنای ( حکمت والای موجود است ) بیت 1 مصرع 2 : این عجب بین که چه نوری ز کجا می‌بینم . توضیح = امری عجیب است این نور (در بالا معنا ذکر شده ) و اینکه منشاً آن نیز عجیب است " شاعر منشا را از مکان نور میداند و حتی این نور بسیار متفاوت است و بافکار عامه مغایر میباشد " *توجه - أهمیت این بیت بسیار زیاد میباشد و مسیر طرز فکر کردن در مورد این غزل را نیز تغییر میدهد .الباقی را از دوستان خواهشمندیم تکمیل نمایند البته با ملاحظه به مطلع شعر
شهریار۷۰
2013-10-24T21:29:41
علیرضا جان نظر در چه معناهایی به نظرت دو معنا می‌تواند داشته باشد؟من چیز خاصی از آن درک نمی‌کنم.در بیت سوم چندین ایهام وجود دارد : 1. نافه گشایی ---> ایهام تناسب اول.بوی خوش منتشر شونده از نافه‌ی آهو دوم. در معنای گره‌های زلف که به علت وجود زلف به ذهن می‌آید.2.فکر دور است --> ایهاماول.فکر دور از ذهن دوم. فکر درازی زلف یار 3.خطا --> ایهام تداعی به یادآورنده‌ی ختا و ایهام تناسب آن با نافه در ضمن این غزل در دیوانهای دیگری به جز دیوان استاد غنی 2 بیت دیگر در انتهایش نیز داردنیست در دایره یک نقطه خلاف از کم و بیش که من این مساله بی‌چون‌وچرا می‌بینمکیست دردی‌کش این میـــکده یا رب که درش قبله‌ی حاجت و محراب دعا می‌بینم
احسان
2019-12-22T01:21:39
سلام و عرض ادب خدمت همه ی عزیزانچه خوب اهل مطالعه هستید و با علاقه و دلسوزی ، نظریات خود را مرقوم می فرمائید. اماراستش در بین برخی از کامنت ها ، نکته ای هست که فکر کنم از عشق و عرفان ، بسیار بدور هست .و آن اینکهعزیزانم ، اساتید گرامی ، دوستان جوان ترم ،کاش کمی مهربان تر نظرات موافق و مخالفمان را طرح کنیم .تعصب ؟ حس برتری و داناتر بودن و باسوادتر بودن ؟ قضاوت ؟شاید من به اندازه ی شما عزیزان ، مطالعه نداشته باشم ، ولی بدون شک هیچکدام از این نکات منفی فوق الذکر ، جزء خصائل اخلاقی یک عارف نمیتوانند باشند .مهر و لطف و محبتی که شما خطاب به نگارنده ی سطور قبلی هدیه و ابراز کنید ، به مراتب زیباتر و ارزشمندتر و عارفانه تر از آنست که شما کل اشعار عرفا و تفاسیرشان را در سینه انبار کرده باشید .امیدوارم کسی را با کلامم نرنجانده باشم .خلاصه کهعاشق باشیم و رها و شاهدبرای همگی آرزوی مسیری غرق در عشق و نور و برکت دارم .در پناه خدای مهربان
علی محمدی
2019-10-16T09:47:19
با سلام خدمت همه دوستان . تفاسیر همه دوستان زیبا بود بخصوص آقای رضا ساقی که خواستم بدونم کانال تلگرام و یا اینستاگرام دارید که نقد های شعرها رو اونجا بنویسید
خامش
2021-01-15T01:45:14
دوستان به این نکته هم توجه کنید که خداوند به روشنایی، سَروَر کائنات، محمد مصطفا را، نور الله (نور خدا) شمارده. از اینرو بیت اول را از این زاویه هم میتوان نمایان کرد. در سوره 5:15: آمده: پیامبر ما به سوی شما آمده است... از جانب خدا روشناییی (نوری) و ... قَدْ جَاءَکُمْ رَسُولُنَا... مِنَ اللَّهِ نُورٌ. یکی از بینه های روند باور به نور محمدی در عرفان ما همین آیه است و بی شک حضرت حافظ نیز با دوستداری حبیب الله مأنوس بوده.
خامش
2021-01-15T02:30:42
در ادامه امکان اشاره حافظ به محمد مصطفا، بعنوان نور خدا، این مصرع مولانا که صریحا اشاره به حضرت محمد است:غزل #3: گاهی نهد در جان تو نور خیال مصطفی به بیتی که در آن خواجه میگوید: هر دم از روی تو نقشی زندم راه خیالبا که گویم که در این پرده چه‌ها می‌بینم...بی شباهت نیست.
شهباز
2020-12-11T14:46:45
سلاماشاره حضرت حافظ به دیدن نور خدا در خرابات وپاسخ به نماد عرفی جامعه که منظور باز میگردد به خانه خدا و اصل که خداوند است و می گوید که دلش می خواهد رازگشایی کند ولی به ناتوانی خود اعتراف کرده و از حال احساس لذت بی حسر ش از اینکه فاصله وتوقفی که در مسیر سلوک ایشان بوده است برداشته شده می گو ید و در ادامه از شاهدان که همه ما می باشیم می خواهد که او را قضاوت نکنیم و با احساس شعف او هم احساس شویم یاحق
رضا باقی
2020-09-02T00:16:48
سلام از اساتید ادب تقاضای راهنمایی دربارهبیت آخر دارم.!!؟؟؟؟؟در بعضی نسخ بصورت ذیل آمده است:دوستان عیب نظر بازی حافظ مکنیدکه من او را ز محبان خدا میبینم
nabavar
2017-08-10T00:55:54
از این همه آسمان و ریسمان بافیِ این آقا حالم بد شد
مجتبی
2017-08-10T03:35:58
جناب حسین آقا شعر جناب حافظ را با خود جناب حافظ تفسیر زده اند جناب غریب الله این کجاش اسمان و ریسمان بافی است یه خورده لطف کن مطالعاتت رو بیشتر کن تا بیشتر درک کنی یعنی اینقدر ظرفیت ندارید که طاقت خوندن یک نظر رو ندارید و حالت رو بد می کنه؟!!!پس با این روحیه ضعیف که شما دارید چه طور زندگی می کنید ؟!!!نکند اگر اگر در تفسیر اشعار جناب حافظ عشق زمینی و می و باده وشهوترانی تفسیر کنند لابد درست است واسمان و ریسمان بافی نیست دیگر؟!!! حالا تفسیر حافظ به حافظ زدن و تفسیر به اهل بیت کردن شد اسمان و ریسمان بافی!!!؟ خوب برادر من خود جناب حافظ صراحتا داره میگه :(حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان به صدقبدرقه رهت شود همت شحنه نجف )از آقا امیر المومنین و خاندان پیغمبر خدا اسم اوردن به این صریحی و واضحی اونوقت شما ان قلت میزنی شما انگار از خود حافظ حافظ شناس ترید !!عجبا!!کمی از آقای امیر یاد بگیر که نوشته:(دوستان تنها کسی میتونه معنی اشعار حافظ بفهمه که خودش دقیقا لمس کرده باشه امیدوارم ما هم مثل اون بشیم)در آخر به شما حسین آقا توصیه برادرانه میکنم که بدون غرض چند بار دیگر اون تفسیر رو بخون که به نظرم به حال هممون مفید وکارساز وگره گشا است وعجیب تفسیر و بلند تفسیری بر این شعر حافظ است که من تا کنون به این دقیقی و جامعی ومغز مطلب را گفتن ندیده ام ودر آخر مولانا فرمود:مه فشاند نور،سگ عوعو کند هرکسی بر طینت خود میتند یا همان هرکسی کودور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش
nabavar
2017-08-10T10:13:01
آقا مجتبیاین غزل ابداً ربطی به خاندان نبوت ندارد و جوابی ست به خواجوی کرمانی در مقابل غزل :ساکن دیری و از کعبه نشان می پرسی در خرابات مغانی و خدا می طلبی از چون شمایی جز توهین انتظاری نیست.البته که باید مطالعه کنم ولی گمان میکنم شما هرچه که مطالعه کنید در نظرتان تغییری حاصل نشود.
مجتبی
2017-08-10T11:17:16
جناب حسین آقا جان برادر بنده میگویم جناب غریب الله دلیل از خود حافظ و قران و روایت آورده که منظور ؛خاندان نبوت هست شما میگویید نیست خوب دلیل باید بیاورید که نیست که شما میگویید منظور خاندان نبوت ابدا نیست این گفته شما دلیل میخواهد که نیاوردید یعنی شما اگر ادله دارید از خود حافظ و قران و روایت ادله بیاورید که حافظ منظورش این نبوده است و منظورش جواب گویی به خواجوی کرمانی بوده است دلیل شما چیست براین مطلب ؟فرضا که جواب خواجوی کرمانی را هم که گفته باشد؛- برای چه آدم جواب کسی را میدهد برای اینکه بگوئید حرف من کاملتر ودرست تر است -خوب جناب حافظ هم بر فرض که میگویید جواب فلانی را داده برای چه داده؟برای اینکه بگوئید حرف من بهتر و کاملتر است یعنی در خانه خاندان نبوت برو که اصل واساس آنجاست وجای دیگری نرو ودر خانه دیگری نرو وباز این که شد حرف جناب غریب الله شد که این.حسین اقا
مجتبی
2017-08-09T23:01:51
 به نام خدای رحمان وعلی اعلیدر خرابات مغان نور خدا میبینماین عجب بین که چه نوری زکجا میبینمجلوه بر من مفروش ای ملک الحاج که تو خانه میبینی و من خانه خدا میبینممغان در اصل قبیله ای است که از قوم ماد بودند ومقام روحانیت منحصرا فقط به آنان تعلق داشت وخرابات به معنای توحید محض بدون چیز دیگری و خرابات مغان روی هم رفته به معنای جایگاه خاص مردان الهی یا قبیله ای که منحصرا توحید کامل یا همان توحید ذات پروردگارکه در دست این گروه میباشد مورد نظر است و منظور در اینجااز قبیله ی خاص و منحصر همان پیغمبر اسلام صلوات الله علیه و پشت سرمحمد مصطفی صلوات الله علیه یعنی باب العلم علم اصلی توحید ذات پروردگار ونور ذاتیه پروردگار یعنی اسدالله الغالب علی ابن ابیطالب با حضرت سیده نساء العالمین فاطمه اطهر دخت رسول خدا سلام الله علیها و آقا امام حسن و امام حسین علیهما السلام و از نسل آقا اباعبدالله الحسین جناب امام سجادتا مهدی موعود علیهم السلام یعنی نه فرزند گرامی حسین که همان قوم منحصری هستند که اصل روحانیت و توحید محض خدای یکتا به تمام مراتب در دست این بزرگواران میباشداین معنای خرابات مغان و نور خدا میباشدکه خداوند رحمان مودت و دوستی این خاندان رادر قرآن مجید در سوره شوری آیه 23 فرموده اند و بر همه واجب گردانیده اند .ومنظور حافظ از مصرع این عجب بین به معنای لطف بزرگ و بی نهایت خداوند تبارک و تعالی را مطرح میکند که حافظ شیرازی میفرماید که نگاه کن وببین که این نور ذاتیه پروردگار که بی نهایت است واصلا این نور انتها ندارد اصل و ریشه و سرمنشاء آن از معدن خزائن خداوند میباشد که همان چهارده نور پاک صلوات الله علیهم اجمعین میباشدکه بنده ی حافظ شیرازی این نور بی انتها را از این قوم میبینم و نه کس دیگر. و همچنین جناب حافظ شیرازی در بیت دوم از غزل 357 می فرمایدکه ای حجاج بیت الله الحرام ،که خداوند توفیق زیارت خانه خودش را به شما داده است بر ما فخر فروشی نکنیدکه بگوید که خدا بزرگترین توفیق را به ما داده استهرچند که زیارت خانه خدا مخصوصا حج تمتع توفیق بزرگی از طرف خداوند متعال به هر کسی که زیارت خانه خدا نصیبش میشود دلالت داردولی با این حال جناب حافظ میفرماید که ای زیارت کنندگان خانه خدابر من احساس برتری نکنید، که تو توفیق دیدن خانه خدا و زیارت خانه خدا را پیدا کرده اید ولی من خانه ای دیده ام که ظهور تجلی نور خدا با تمام مراتبش بر آن خانه و اهل آن خانه تجلی کرده استوهمراه اهل آن خانه است و آن خانه ، خانه امام الموحدین علی ابن ابیطالب علیه السلامو سیده نساءالعالمین فاطمه زهرا سلام الله علیهاو جناب آقا امام حسن و آقا اباعبدالله الحسین علیهما السلام می باشدکه خداوند رحمان در قرآن در سوره نور آیه 36 فرموده است:(این نور در خانه هایی است که خدا اذن داده شان و منزلت و قدر و عظمت آنها رفعت یابند و نامش در آنها ذکر شود همواره در خانه ها صبح و شام او را تسبیح می گویند)در روایت از معصومین در مورد این آیه سوال شده استکه فرموده اند منظور این آیه اهل بیت پیغمبر یعنی خانه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و امام علی ابن ابیطالب علیه السلام و امام حسن و امام حسین علیهما سلام می باشد ،که نور ذاتیه خداوند رحمان به تمام مراتب بر اهل این خانه تجلی کرده استو همراه آنهاست و در اختیار آنهاست.و به هر کس که می‌خواهند این خانواده عظیم شان ، عنایت می‌کنند.و این مطلب که جناب حافظ اشاره داده اند در اصل اشاره فرموده اند به بیت اولو اول مصرع اول منظور همان(( خرابات مغان))یعنی قوم برگزیده خداوند که همان اهل بیت طبق آیه قرآن است که روحانیت و مقام معنویت مختص و منحصر به این خاندان است و این خاندان به اذن پروردگار به هر شخصی که به این خاندان متصل شود و متوسل شوداین خاندان اهل بیت پیغمبر اجازه دارند به اذن پروردگار رب الارباب اجازه دارندکه به دیگران بدهند و جناب حافظ شیرازی این قدرت راو این نور خدا را در اهل بیت و همراه اهل بیت دیدو از آن بزرگواران طلب کرد و اهل بیت هم به جناب حافظ نظر کردند و جناب حافظ نور خدا را با چشم دل در وسعت و ظرفیت خودش به عنایت چهارده معصومعلیهم السلام مشاهده کردو مقام و ملکه جناب حافظ شداز این رو در جای دیگر از اشعارش در غزل 296 فرمودند که:( حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان به صدقبدرقه رهت شود همت شحنه نجف)منظور اینجا از (خاندان ) دوازده نور پاک که همان معصومین علیهم السلام می باشد.و شه نجف هم خود مولی الموحدین اسد الله الغالب علی بن ابیطالب می باشدو در جای دیگری هم فرموده است یعنی در غزل 319 فرموده است که:(هرچه کردم همه از دولت قرآن کردم)که من هر چه دارم از قرآن دارم و هر چه می‌گویم از قرآن می گویم.و منظور دیگر جناب حافظ از این دو مصرع این است کهشعرهای من تفسیری بر قرآن و اهل بیت پیغمبر است و نه چیز دیگری؛ و هر کس به غیر از قرآن و اهل بیت و طریق الی الله تفسیر زند، سخت در اشتباه است.و تفسیر کننده ی این شعر یعنی غریب اللهاین مطلب را گفته اند: کسی که نورحقیقی اهل بیت را ببیند در اصل همان نور خدا دیده چون نور خدا با نور علی و محمد و فاطمهو فرزندان علی و فاطمه تا مهدی موعود صلوات الله علیهم اجمعینیک نور واحد و جدا ناشدنی است.یعنی نورعلی همان نور خدا ست والسلام متن از غریب الله
امیر حسین
2017-08-19T00:41:01
دوستان در بیت اخر اشتباهی وجود دارد *دوستان عیب نظر بازی حافظ مکنید که من او را ز محبان خدا میبینم *متاسفانه در دیوان خواجه دست ها برده شدههر شخصی حافظی به سلیقه ی شخصی ساخته در صورتی که مهم نیت خود حافظ از معانیه
کاظم
2017-08-19T12:05:25
آقا مجتبی عزیز فکر کنم کاری از توضیح دادن به شما سخت تر نباشه چون نتیجه تون رو گرفتید اما من سعی خودمو میکنمخرابات مغان به معنای میخوانه زرتشتیان است و چون هم محل میخوارگی و گناه و هم از آن کفار است محلی پست به حساب می آید حضرت حافظ میفرمایند نور خدا را از پسترین جای جهان میبینند حال بنده دو برداشت دارم یکی اینکه میخواهند بفرمایند که نور خداوند همه جا هست و برداشت دوم که محتمل تر میدانمش این است که به دلیل اینکه در میان گناه کاران غرور و ادعای دیندیداری کمتری وجود دارد جلوه های خداوند نیز بیشتر است در مصرع دوم میگویند که این تضاد که میبینند به نظر عجیب است
محمد علی
2017-11-20T00:53:44
جالبه که کسی از حافظ تفسیر ایدئولوژیک کنه اون هم با این همه جزئیاتواقعا چرا میخایید از همه چیز تفسیر دینی ارائه بدید
امیر
2017-05-07T14:59:07
دوستان تنها کسی میتونه معنی اشعار حافظ بفهمه که خودش دقیقا لمس کرده باشه امیدوارم ما هم مثل اون بشیم
رضا
2018-09-15T15:26:50
بادرود.درپاسخ سورناعزیزچنانچه آنگونه که شمامیفرمائید"خانه ی خدا"خوانده شودعلاوه بروزن شعرقطعامعنای شعرنیزبهم خواهدریخت.پس الزامامی بایست "خانه خدا"صحیح باشد.مضااینکه به کاربردن ترکیب"خان خدا"توسط حافظ بسیاربعیداست چون معنای شعرراتاحدمادیات تنزل خواهدداد
رضا ساقی
2018-09-22T20:29:26
در خـراباتِ مـُـغـان نـور خــدا می‌بـیـنـم این عجب بین که چه نوری زکجا می‌بینم خرابات: جمع "خرابـه" است، خانـه های ویـران وغیرقابلِ استفاده برای مردمِ عادی، امابهترین وامن ترین مکان برای خلافکاران که بی هیچ هزینه ای، در آنجا هارفته و کارهای خلاف شرع ، مانـنـد : قـمـار ، شـرابخواری و زنـا و .... انجام می‌دادنـد.بنابراین شرابخواران وگناهکاران را اهل خـرابـات می‌گـفـتـند امروزه نیزاینچنین است،بسیاری ازجنایات وخلافکاری ها درخرابه ها وویرانه ها صورت می پذیرد. گرچه قبل ازحافظ نیزاین واژه در اشعارشاعران به ویژه "خواجوی کرمانی" که حافظ درابتدایِ کاردر سرودنِ بیشترِغزلیّات، وام دارِ اوبوده، بکاررفته است ، امّاحافظ این رندِآزاده وازبندِ تعلّقات رسته یِ یگانه یِ روزگاران، این واژه رابه اصطلح ازنظرمعنایی غنی سازی کرده وبه آن ژرفایِ بیشتری بخشیده است. حضرت حافظ،به مددِ نبوغ ِمعماری ِ خداداده ی ِ خویش،ابتدابنای ِ کلنگی ِ "خرابات" رادرهم کوبیده وبانقشه ای مهندسی،عمارتِ زیبایِ" مـیـکـده‌ی مـعـرفت" ، "محفل اُنس"و "مجلس عارف کامـل " رادرزمین ِ آن بنانهاده است. بنایی محکم واستوار،که درطولِ قرنها،همچنان استوار باقی مانده وهیچ آسیبی ازطوفانهای کج اندیشان وکینه ی کینه توزان ندیده است."خـرابات مـُغـان" : ترکیبی از "خـرابـات" + "دیـرمـُغـان" است ."دیـر مـُغـان" صومعه‌ی زردشتیان است که روحانـیـان زردشتی در آنجا به عـبـادت می‌پـرداخـتـنـد ، چون مـیـگـسـاری در دیـن زرتـشـت حـرام نـیـسـت ، در دِیـر هم مـیـگـسـاری می‌شـده است ، پس از ورود اسلام در ایـران ، مسلـمـانان اجـازه‌ی ساختـن شراب و فـروش ومصرف آن را نـداشـتـنـد ولی زردشتیان ، یهودیـان و مسیحیان شـراب تولید می‌کـردنـد و مسلمانانی که می‌خواستـنـد شراب بـنـوشـنـد ، پنهانی از آنـهـا شراب می‌خـریـدنـد و یـا همانجـا در خـانه ها و دیـرها مصرف می‌کـردند و یـا به خرابه‌ای می‌رفتند و دور از چشم مردم ومامورین شراب می‌نـوشیـدنـد.بنابراین مابینِ "میگساریِ پنهانی" در خـرابـات و"میگساریِ آزادانه" در دیـر مـغـان، یک نوع رابطه ی معنایی وتناسب ایجادشده است. ازپیوند خوردنِ جنبه های معنویِ این تناسب است که واژه یِ زیبای "خراباتِ مغان" متولّدشده وموردِ استفاده یِ شاعران قرارگرفته است. واژه یِ"خـرابـات مـُغـان" به معنی ِ مکانِ میگساری و عشق‌بازی ، مـیـکـده و عشرتـکـده هست.امّانکته ی قابل توجّهی که دراین بیت نهفته است این هست که حافظ که همه جا رامحلِّ تجلّیِ پرتوِرویِ دوست می بیندچرابایدازدیدنِ نورخدا درخراباتِ مغان تعجّب کند؟ پیشتردیده ایم که حافظ فرموده:همه کس طالبِ یاراست چه هشیار وچه مستهمه جاخانه ی عشق است چه مسجدچه کنشتاگرهمه جاخانه یِ عشق است و می توان نورخدارادرخانقاه وخرابات ودیرمغان وکنشت ومسجد دریافت نمود،پس تعجّبِ حـافــظ ازچیست؟ چرامی فرماید: وین عجب بین که چه نوری زکجا می بینم؟باکمی دقّتِ بیشتردرکلماتِ غزل وکشفِ پیوندِ مضامینِ غزل ومقایسه یِ آنها بایک غزل ازخواجو،درمی یابیم که حافظ ازدیدنِ نور ِخدا درخراباتِ مغان،اظهارتعجّب نمی کند، بلکه رویِ سخنِ اوباخواجو هست که پیشترساکنانِ دیرازجمله حافظ سرحلقه رندان رادرغزلی به باد انتقادگرفته وبافخرفروشی نکوهش کرده است. حال حافظ درپاسخ به او این غزل ناب راسروده وازاو دعوت می کند که بیایدو به چشمِ خود ببیند که: آری درخراباتِ مغان نیزنورخداهست! بیا وببین و ازاینکه چه نوری درکجا تجلّی کرده،حیرت کن!.اصلاً شانِ نزولِ این غزل، جوابیّه ای برای خواجوست. درغزلی که خواجوی کرمانی سروده باتفاخروتمسخر می گوید:خودپرستی مکن اَرزانکه خدا می طلبیدرفنامَحوشواَرملکِ بقا می طلبیساکنِ"دیری"وازکعبه نشان می جوییدر"خراباتِ مغانیّ وخدا می طلبی!خواجودراین غزل ازاینکه ساکنانِ دیرِ مغان وخرابات نیزدَم ازخدامی زنند درشگفت است واین موضوع راعجیب می پندارد!خواجو هرچندکه شاعروعارفِ بزرگیست، امّاشیخی متعصّب وصوفیِ پشمینه پوشِ خانقاهیست وباحافظ که ازبندِتعلّقِ خرقه پوشی وخانقه نشینی رسته است،اززمین تاآسمان تفاوت دارد.حافظ وارسته ای آزادمنش وآزاداندیش است وباهیچکس تعارف ندارد.حافظ شاه نعمت اله راکه خود وزنه ای سنگین درعرفان هست با عنوانِ تحقیرآمیزِ "مدّعی" خطاب می کندچه رسدبه خواجو! حافظ هرجا ضرورت داشته باشد،درمقابل هرکس قرارگیردسخن خودرا می زند وهیچ مبارزی درعرصه یِ سخنوری حریفِ اونمی تواندبوده باشد. ازتفاوتهای حافظ وخواجو،اینکه حافظ پیرو ومریدِ هیچکس نیست،ِحافظ ومرادومرشد وپیرندارد واگرداشته یاشد حداقل وجودِخارجی ندارد وموجودی خیالیست. همیشه درغزلیاتِ حافظ این شخص، شخصیتِ خیالی دارد وکسی است که انسانِ کامل است.امّاخواجو پیرویِ دونفرازمشاهیرِصوفیان ومشایخِ صوفیه یِ آن عصریعنی شیخ الاسلام امین الدین بلیانی وشیخ علاء الدوله سمنانی رادرکارنامه یِ خود دارد که هردو متعصّب،خودبین ومتکبّرانی هستند که درعرصه یِ عرفان حرفی برای گفتن نداشته وبیشتردرتنگ نظری، سختگیری ویک سویه نگری شهرت دارند! این دوآنچنان خودبین ومتکبّرهستند که سخنانِ عارف بزرگ وصاحبِ مکتبی همچون محی الدین عربی را "هذیان"می خواندند وکمال الدین عبدالرّزاق راتکفیرمی کردند! خواجوعلیرغم اینکه درعرصه یِ ادبیات،شاعری نامداروبزرگ است،متاسفانه درعرصه یِ عرفان ،مرید ودلداده یِ چنین اشخاصی بوده است.!ضمنِ آنکه خواجو امیرمبارزالدین سرسلسله یِ آل مظفر را که فردی متعّصب وخشن بوده نیزمدح کرده است درحالی که حافظ وعبیدِزاکانی امیرمبارزالدین راموردِ انتقادتند ونیش دارخویش قرارمی دادند.حضرت حافظ که درعرصه یِ خودسازی وعرفان به بینشِ خاصی نایل شده،ومکتبی فراگیرو خاصی بنانهاده،این باردراعتراض به دیدگاهِ خواجوی کرمانی، فریاد می زند که:معنی بیت:من در جایی که (ازنظرگاه عابد وزاهد)مـیـگساری و عشق بازی می‌کنند نـور خـدا می‌بینمم! اگر باور ندارید بیایید وباچشمانِ خودببینید ودر حیرت فروروید.... درخرابات مغان گرگذرافتد بازمحاصل خرقه وسجّاده روان دربازمجلوه برمن مفروش ای مَلک الحاج که تو خانه مـی‌بـینی و مـن خانه، خــدا مـی‌بـیـنم دربیت اوّل دیدیم که حافظ برای آنکه جویندگان حقیقت، توانسته باشند سریعترپی به شان ِ نزولِ غزل پی ببرند، غزل را باهمان واژه ای که خواجو بکاربرده "درخراباتِ مغان"آغاز کرده است. درمصرعِ دوّمِ همان بیت نیز،"وین عجب" راازخودِ خواجو گرفته وبه عَمدوخودخواسته می آورد. به ادامه یِ غزلِ خواجو دقت فرمایید:کارَت ازچینِ سرِ زلفِ بتان درگِره است"وین عجب" ترکه ازآن مشک ختا می طلبیدرشرحِ سایرِ بیتها خواهیم دید که اغلبِ واژه هایی که حافظ بکارگرفته،عیناً درغزلِ خواجونیزبه چشم می خورد ویامفهوم ومعنایِ آن واژه درغزل خواجووجود دارد. دربیت دوّم نیزپاسخِ سخن"ساکنِ دِیری وازکعبه نشان می جویی"ِ خواجورامی دهد وباعنوانِ"ملک الحاجِ جلوه فروش" ازاویادمی کند.جلوه فروش: تفاخر ، فخر فروشی و خـودنمایی کـردنمـَلـِـک الـحـاج : امـیـر و سـرپـرست کاروان حاجـیـان ، رئیس کاروان حج این "ملک الحاجِ جلوه فروش" هم مانندِ مدّعی،شیخ ، واعـظ ، فقیه ، زاهـد ، صوفی و ... از چهره‌های مـنـفی در غزلیّات حافـظ هستند. نکته یِ جالبی که دراین مبارزه به چشم می خورد این است که هردوشاعرباقافیه یِ یکسان غزلسرایی کرده اند، امّا خواجو ردیفِ غزل را "می طلبی" انتخاب کرده وهمه یِ بیت ها به خواستن وطلبیدن منتهی شده،ودرهمه یِ ابیات معنایِ جستجو برای "نایافتنی" رااراده نموده است.! امّا حافظ باتوّجه به جهان بینیِ خاصی که دارد،بارندی وهوشمندی، ردیفِ "می بینم" راانتخاب کرده تادرهمان ابتدایِ مبارزه، کارِ حریف رایکسره کرده باشد.چراکه خواجو هنوز ازپیله یِ جُستن بیرون نیامده وهنوز درردیفِ "طلبیدن" به انتظار نشسته تانوبتِ اوفرارسد! امّا حافظ نیازی به "طلب" ندارد اواین مرحله راپشت سرگذاشته ونایافتنی رایافته است واینک به جایی رسیده که نادیدنی راباچشمانِ خود درخرابات مغان "می بیند". حافظ باانتخاب ردیفِ "می بینم" این پیام رابه خواجو می فرستدکه ماکجاییم وتوکجا؟ تومی پرسی ومی طلبی... من دیرزمانیست که رسیده ام ومی بینم.... "آورده‌انـد که شخصی با عـارفی دیـدار کرد که بـرای سفر حجّ از او خداحافظی کند ، عـارف گفت : می‌خواهی به طواف کعبه بـروی ؟ گفت : آری . عارف گفت : هزینه‌ی سفر را به مـن بـده و هفت بار مـرا طواف کن ! که خدا در دل مـن هست و در سنگ و گـِل نیست...." ازهمین روست که حافظ خدا رامی بیند امّا ملک الحاج خانه ی خدا رامی بیند نه خود خدا را. ومی فرماید:ای ملک الحاج ! تـو در خـانه‌ی کعبه ،خـدا را نمی‌بینی وفقط خانه رامشاهده می کنی ولی من در خـراباتِ مغان که درست نقطه مقابلِ کعبه هست نـور خـدا را می‌بینم .مـعـنــی بـیــت : ای رئـیـس کاروان حاجیان ! به مـن فخر فروشی نـکـن که بسیار به حجّ رفته‌ای ، تـو فـقـط خانه‌ی کعبه را می‌بینی و مـن خـدای کعبه وصاحب خانه را می‌بینم .مصرع دوّم را بعضی "خـانه ، خدا می‌بینم" می خوانند بااین خوانش علامت مفعولی خانه ، یعنی "را" حذف شده است به این معنی که خـانه را خـدا می‌بینم یا اینکه من بی آنکه به کعبه رفته باشم درخانه ام نشسته وخدارامی بینم. امّا خوانشِ "خانه خدا می بینم" به معنی خدای خانه وصاحب خانه رامی بینم بنظرحافظانه ترمی آید چنانکه گویند دهخدا یا کدخدا به معنای صاحب وبزرگ ده دراینجا خانه به جای ده نشسته وشده "خانه خدا" به معنای صاحب خانه.درنظرگاه حافظ پاکیزگی وطهارت دل مهمتراززیارت کعبه بادل ناپاک است اگردل ودیده ازآلودگیهاپاک ومطهرباشد درهرجایی می شود خدا رامشاهده کرد.چون طهارت نبود کعبه وبتخانه یکیستنبُوَد خیر درآن خانه که عصمت نبودخواهم اززلف بـُتان نافه‌گـُشایی کردن فکـردورست همانا که خطا مـی‌بـیـنم زلـف" : موی دوطرف سر که بردوطرف صورت و بـر بـُنـاگوش می‌ریـزد ، مـوی جـلـو سـر را "طـُرّه" یا "کاکـُل" و مـوی پشت سـر را "گـیـسو" می‌گـویـنـد ."زلـف" گاهی به جای گیسو استفاده می‌شود ، اغلب هم منظور از "زلـف" یـا "گـیـسـو" تمـام موی سـراست."زلـف" در اصطلاح عـرفانی حجاب و مانع وصال است اززاویه ای دیگر خودِ زلف،عاشق رابه رخسارمعشوق رهنمون می گردد. دسـت بـر زلف معشوق کشیدن و دستـرسی به زلف نیز معشوق نشانه‌ی وصـال است."بـُـتـان" : زیـبـا رویـان"نـافـه" :غـده‌ای که در کنـار نـاف نـوعی از آهـو ـ آهـوی خـُتـن ـ قرار دارد و مـُشـک در آن انـبـاشته می‌شود. در بـهـار ، وقتی نـافـه پـر از مـُشـک می‌شـود شـروع بـه سوزش و خـارش می‌کـنـد و آهـو از شدّتِ خـارش نـافـش را به سنگی تـیـز می‌مـالـد ، نـافـه پـاره شـده و مـادّه‌ای سـیـاه رنگ و خوش‌بـو از آن خـارج شـده و بر سنگ می‌ریـزد و صحرا سرشار از بـوی مُشـک می‌گردد ، ایـن یـک مـعـنـای : "نافه گشایی" است ، در ایـنـجـا : "زلفِ" بسته‌ی زیبارویـان،از دو جهت به نافه تشبیه شده ؛ سیاه بـودن و خوش بو بـودن .پس "نافه گشایی" در اینجـا یعنی زلف زیبا رویـان را باز کـردن که مثل باز کـردن نـافـه بـوی خوش زلف در فضا پـراکنده می‌شـود."خـطـا" : ایـهـام دارد : 1- اشـتـبـاه ، سـهـو 2- ناحیه‌ای درچـیـن شمالی که به سه شکل نوشته شده است : "خـتـا" ، "خـطــا" ، "قـطـااین بیت راحافظ درقبالِ همان بیتِ خواجو:کارَت ازچینِ سرِ زلفِ بتان درگِره استوین عجب ترکه ازآن مشک ختا می طلبی سروده است.خواجوبه عشق ورزان طعنه می زندکه شما هنوزکارتان دربازکردنِ زلفِ یارگِره خورده ودردام گرفتارید.واین عجیب تر که هنوزنتوانسته اید گرهی اززلفِ یاربازکنید نافه ی مشک ازآن می طلبید!حافظ درپاسخ به خواجوباقوّت از اعتقاداتِ خویش دفاع می کند:آری ای خواجو وای منکرانِ طریقِ عشق،ای زاهدانِ ریایی ،دوسـت دارم که گره اززلف بُتانِ نازنین بـاز ودست به نافه گشایی بزنم تا همچون باز شدن نـافـه یِ مشکین آهوانِ ختایی، فضـا ازشمیمِ دلنوازبویِ زلفِ بتان عطرآگین عطر گردد.توکوته بین وپیشِ پابین هستی ونمی توانی ببینی،ازنظرتو این خیالی بـاطـل است،همانگونه که نورخدارا درخرابات مغان عجیب ومحال می پنداری، مسلـّمـاً ازدیدگاهِ تودچارخطاشده ام.چون معنیِ ظاهریِ بیت رابرداشت می کنی، می پنداری که فکرِ من در جایِ دور ودرازی مثلِ چین(محل وجودِ نافه)سِیرمیکند پس همانا به نظرِتوباطل وخطا می بینم. امّا فکرِمن دور ودراز واندیشه یِ من بلندو طولانی هست، همانطورکه گیسوانِ یاربلنداست،ازهمین روخطا(به معنی ختا ،نافه ) می بینم.توفکرکوتاه داری وخطا را به معنی ِاشتباه می پنداری. درغزل دیگری که منسوب به حافظ است خطاب به یارمی فرماید:گرزلف سیاهت رامن مُشک ختاگفتمدر تاب مشو جانا در گفته خطا افتدسوزدل اشک روان آه سحر ناله‌ی شب این همه ازنظر لطف شـمـا مـی‌بـینم خواجوی کرمانی درادامه ی غزلِ کنایه آمیز خویش به رندان می گوید:خبر از درد نداریّ و دوا می‌جویاثر از رنج ندیدی و شفا می‌طلبیحافظ درپاسخ به طنزمی فرماید:شما نسبت به رندان لطف دارید که می گویید خبرازدردنداری... علیرغمِ نظرِ لطف شما، من نه تنها درد ورنج، بلکه درفراقِ معشوق،ســوز وگدازِ دل ، اشـک روانِ دمادم ، آه جگرسوزِســحـر و نـالـه‌یِ جانکاهِ شـب را دارم وتحمّل می کنم ومی بینم.این توهستی که نمی بینی،نه نورخدا درخرابات راباورمی کنی،نه می توانی ژرفایِ معنیِ"فکردوراست "رادریافت کنی ونه توانِ آن راداری که این همه سوزِ دل وآهِ شب وناله وغم رادرک کنی. من به لطفِ شما همه یِ این رنج ودرد را ازهجرانِ معشوق می بینم.خواهی که روشنت شود احوال سوز مااز شمع پرس قصّه زباد هوا مپرسهـردم ازروی تونقشی زندم راه خـیــال باکه گویم که دراین پرده چه‌هـا می‌بینم؟ "راه زدن" : گـمـراه کـردن ،نقشی که ازتوبرضمیر وخاطرم درهرلحظه می نشیندراهِ خیالم را می زند،قطع می کند،اجازه نمی دهدبه خیالپردازی ادامه دهم."پـرده" در اینجا : پـرده‌ی خیال ، پـرده‌ی نقاشی که پـرده خوانان از روی آن نـقـّالی می‌کـنـنـد. هر لحظه‌ای تصویـر جدیدی از چـهـره‌ی تـو در خـیـالـم مـتـصـوّر می‌شود و نـمـی‌گـذارد که تصویـر دیگری در نـظـرم بـیـایـد.باچه کسی می توانم بگویم که بتواند درک کند. دراین بیت گویی که دلِ شاعر ازاین همه کج فهمی ها ویکسویه نگریها به دردآمده باشد،رویِ سخن را به سمتِ معشوق گرفته ومی فرماید:هرلحظه درکارگاهِ خیال تـصـویـر های متفاوتی از جمال تو می‌بـیـنـم که کسی نمی‌تـوانـد درک و بـاور کـنـد.ازروی تو نقش های متفاوتی دریافت می کنم،در هرتصویر زیباییهایِ جدیدی می بینم،باکدام صاحبنظربگویم که ازتصوّرسیمایِ توچها می بینم،اهلِ دل وصاحبنظر باید باشدکه توانسته باشد درک کند که من چه می گویم.احساسات ومکنوناتِ قلبیِ خودراباچه کسی درمیان نهم؟آنهاکه نمی توانند نورخدارادرخراباتِ مغان باورکنندآنهاکه نافه گشایی از زلفِ بتان راباطل می پندارند وبرنمی تابند،چگونه می توانند نقش هایی که ازتومتصوّرمی شوم درک کنند؟ همانگونه که می دانیم شیوه یِ غزلسراییِ حافظ بسیارمتفاوت ازشیوه های سایرِ غزلسرایان است.یکی ازبارزترین تفاوتها،این است که درغزلهایِ حافظ،هربیت درظاهرجداگانه معنیِ ویژه ومستقلی ای دارند وبعضاً ارتباطِ خودرابابیتِ پیشین ویابابیتِ پسینِ خودقطع کرده وبه موضوعِ مستقلیِ می پردازند.اما می بینیم که این قطع ظاهریِ ارتباطِ عرضی وطولیِ بیت ها نیز،هیچگاه لطمه ای به موضوعِ کلّیِ غزل نمی زنند.چراکه درپایانِ غزل مشاهده می کنیم که تک تک بیتها به رغمِ داشتنِ موضوعی مستقل، همانند دانه هایِ ِمرواریدی ارزشمندهستندکه بواسطه یِ رشته ای نامرئی درکنارهم چیده شده وگردنبندیِ بی نظیر وقیمتی راتشکیل داده اند.ضمنِ اینکه هرکدام به تنهایی نیز همانندِ دانه های مروارید،قیمت و ارزشِ خاصِ خودرادارند واینگونه نیست که درصورتِ پاره شدنِ رشته یِ غزل،معنی وارزش خودراازدست داده باشند. دراین غزل نیز چنین اتّفاقی که درسایرِ غزلها مشاهده می کنیم رخ داده است.وقتی شاعرفریادمی زندکه آنچه راکه دراین پرده می بینم باچه کسی درمیان نهم که قدرتِ درک وفهمِ بالایی داشته باشد، همچنان می بینیم که خواجو ،زاهد،شیخ،مدّعی، محتسب،عابد،خرقه پوش ومنکرانِ عشق، متهّم به این هستندکه آنها به دلیلِ قشری ومتعصِب بدون،نمی تواننداحوالاتِ عاشقانه رابه درستی درک کنند. سرِتسلیمِ من وخِشتِ درِمیکده هامدّعی گرنکندفهم سخن گوسروخشتکـس ندیدست زمُشک خُتن ونافه‌ی چین آنچه مـن هــر سحـر ازبدصبا مـی‌بینم.مـنـظـور از "مـُشـک خـُتـن" ، مُشک آهـوی خـتـن (چین) است که بسیار معروف بـوده است ."بـاد صـبـا" : نسیم ملایمی است که از طرف شمال شرقی می‌وزد ، در ادبیات مـا : از سمت کوی معشوق می‌آیـد و بـوی عطر محبوب را به همراه دارد ، از جانب معشوق به عاشق پـیـام می‌آورد و پـیـام عـاشق را به معشوق می‌رسانـد .خواجودرادامه یِ غزل می گوید:کی دلِ مرده‌ات از باد صبا زنده شودنفس عیسوی از باد هوا می‌طلبی حافظ می فرماید:هیچ کس نمی‌دانـدونمی توانددرک کند که رایحه وشمیمی که هر سحر، صـبـا از زلف معشوق برای من می‌آورد از مـُشـک آهـوی خـُتـن نیزخوش‌بـو تـر است.یعنی ای خواجو، به رغم نظر توکه سر ِ زلف ِبتان رامایه ی ِ فروبستگی ِکار عاشقان می دانی وگِرهِ آن را ناگشودنی می پنداری،وطلبِ مُشکِ ختا را ازآن محال می دانی،من ازنسیمِ صبا که بوی مشکِ ختا ونافه ی چین اززلفِ یار می آوَرَدآن می بینم که تو وسایرِقشریّون ازدریافت آن ناتوان هستید.نکته اینجاست که حافظ مضامین را ازهرکس که گرفته باشد،همیشه به شیوه یِ خود،بازآفرینی می کندوبرژرفای معنایِ آن می افزاید. آنچه حافظ هرسحرازبادِ صبا می بیندتنها گِره گشایی از زلفِ یاربرای مشکِ ختا نیست.گره ازکارِفروبسته یِ دل نیز می گشاید وجانِ خسته ودل شکسته را به بویِ زلفِ اوزنده می کند.دربیتِ پیشین دیدیم که خواجوتنها"ختا" رادرغزل آورد،امّاحافظبامصراعِ "فکر دوراست همانا که خطا می بینم" مضمون رابه قلمروِایهام می کشاند ومضمونِ دیگری می آفریند. اومَرکبِ فکررابه دوردستها(چین) م فرستد. چین هم که همیشه درادبیاتِ ما دورترین سرزمین بوده ومرکز نافه یِ ختا. بنابراین فکر،بلند وطولانی شدویادآورِ درازی ِ گیسوانِ یار،فکرتامحدوده یِ چین رفت تا نافه یِ چین راسوغات وره آوردِ خودکند.نافه ای که خود کنایه ای از بویِ خیال انگیز زلف ِ یاراست. کوتاه سخن اینکه حافظ به خواجو می گوید:توکجایی وماکجا؟ بادصباعطری که ازمعشوق برایِ من می آوردهزاران برابر بـرتـر و معطّرتر از مـُشک خـتـن است.دربازیِ دیگری که ازحافظ سراغ داریم چین وشکنج ِ گیسوی یار دورترازراه طولانی ِ کشورچین است امّا دلِ حافظ هرگزمیلِ بازگشت به وطن را ندارد: تادلِ هرزه گردِ من رفت به چینِ زلف ِ او زآن سفرِ درازِ خود عزمِ وطن نمی کند!دوستان عـیب نـظربازی حافظ مکـنید کـه مـن او را زمحبّان شما مـی‌بینم "نـظـر بـازی" : تماشا و لـذّت بـردن از چـهـره‌ی زیـبـا رویـان ، نـظـر بـازی چیزی غـیراز"هـیـزی" و "چشم چرانی" است،درعالمِ عرفان،نـظـربـاز در چـهـره‌ی زیـبـا رویـان، تـجـلـّیِ جـمـالِ مـعـشـوق اَزلی را می‌بـیـنـدوبه منبع زیبائیها رهنمون می گردد. "غـزالی" در رابطه بـا "نـظـربـازی می‌گویـد : « اگر کسی از زیبایی ِ کسی آنـگـونـه لـذّت بـبـرد که از نـظـر به سـبـزه و آب روان لـذّت می‌بـرد نـشانه‌ی آن است که شهوت در وی فروکش کرده است»استادشهریارنیز دربابِ نظربازی درغزلی زیبا می گوید:روی توآئینه ی جمال ِالهیستدرتوتماشای من گناه ندارد.مـنـظـور "حـافــظ" از نـظـربـازی ، همان نـظـرِ"سـعـدی" ، "غـزالی" "بـیـدل" ، "شیخ روزبـهـان" و "ابـن عـربیست" که اگر نـظـر از روی شهوت و هوس نباشد در آن ایـرادی نمی‌بـیـنـنـد "حـافــظ" در مسیـر سـلـوکِ روحـانی ، نظربازی را مـقـدمـّه‌ی رسیدن به عشق حقیقی می‌دانـد و بـرای آن اهمیت خاصّی قائـل است ، امـّا نـزد واعظ ، فـقـیـه و زاهد این نـظـر مـردودشناخته شده وبهانه ای برای هوسرانیست. درنظربازی ما بیخبران حیرانندمن چنینم که نمودم دگرایشان دانند.
مسعود زمانی
2019-02-15T20:37:53
در کلیه اشعار می آگاهی است و خرابات مکان جستجوی آگاهی است ؛ واینها دائم در خیال خود نفی و اثبات میکردند و خرامان ذهنی هستند ؛ به کوی نفی فرو شو چندان که برنایی که گرد دایره نفی عین اثبات است !! بنابراین حافظ به رندی معروف است و ایشان در یک شعر فقط در یکی دو بیت حرف خود را میزد و فقط آگاهان متوجه خواهند شد که ایشون چه در نظر داشته است برای همین خودش را نظرباز مینامه دراین شعر ! اینها خداوند را درون خود جستجو میکنند نه در بیرون ! ره آسمان درون است پَر عشق را بجنبان ؛ پر عشق چون قوی شد غم نردبان نماند ؛ بحرحال در آن زمان کوچکترین بهانه ای باعث مرگ شاعر میشد مانند منصور حلاج ! بنابراین شعراء از ایهام و ایجاز و استعاره های اسلامی برای بیان منظور خود بصورت رندی استفاده میکردند ؛ موفق باشید و آگاه چون آگاهی یعنی آزادی و آزادی یعنی ایجاد توانایی ! در ذهنیت خلاق باشید و هر روز خلق کنید و بعد نفی کنید ! بروید بروید و بیکرانی را جستجو کنید ؛ بهش جهت ندید و معلومش نکنید چون معلوم یعنی محدود ! بنابراین ما نباید حتی خالق را معلوم کنیم ! رو به آن وسعت بی پایان !!
سورنا
2018-04-09T08:51:30
در مصرع "خانه میبینی و من خانه خدا میبینم"من تا حالا فکر میکردم کلمه "خانه" دوم در واقع "خان" خدا هست (خان=سفره، نعمت) و حالا اینجا که دیدم نوشته خانه، به نظرم میاد اگر بخوایم خانه بخونیمش، وزنش به هم نمیریزه؟(خانه ی خدا)
سلطانیان
2018-07-13T17:16:18
در پاسخ دوستان، "خانه خدا" باید با مکث خوانده شود، به معنای صاحب و بزرگ خانه.در فارسی خراسانی خدا به معنای صاحب و بزرگ است مانند "کت‌خدا" که شده کدخدا یعنی بزرگ و صاحب ده. "ناوخدا" که می‌شود صاحب و بزرگ کشتی.حافظ می‌فرماید: شما خانه‌ی خدا را می‌بینید و من خود صاحب‌خانه را.
مرتضی
2018-05-07T11:42:14
من هم با سورنا موافقمخانه میبینی و من خان خدا میبینمخان به معنای سفره هست که با مصراع ٬این همه از نظر لطف شما می‌بینم٬ هم سازگارتره
برگ بی برگی
2021-07-09T22:36:17.83532
در خرابات مغان نور خدا می بینم  این عجب ، بین که چه نوری ز کجا می بینم  حافظ از ترکیب خرابات و دیر مغان که عبادتگاه  زرتشتیان  بوده است به جمع خرابات مغان میرسد تا لامکان بودن آن را به ما یادآوری کند ، مولانا نیز میفرماید  ؛ لامکانی که در آن نور خداست /ماضی و مستقبل و حال از کجاست؟ماضی و مستقبلش نسبت به توست / هر دو یک چیزند، پنداری که دوست   . پس حافظ نیز همچون  مولانا  نور خدا را علاوه بر لامکان یا فضای بینهایت یکتایی ، در جای جای جهان ماده  میبیند  ودر واقع میفرماید عالم و هستی مظهر و محضر  خدا هستند. اما به دلیل اینکه ما انسانها غالبا  قائل  به دیدن از طریق چشم حسی هستیم  ، عرفا نیز به تبعیت از قرآن ، مفاهیم عالم معنا را تصویر سازی میکنند تا ما انسانهای با نگرش  جسمی به جهان آنها را بهتر درک کنیم ، مفاهیمی مانند بهشت با جوی های روان  از شیر و عسل که نماد شیرینی و برکت زندگی هستند ، از آن جمله میباشند  .پس حافظ در مصرع دوم میفرماید  ظاهرآ  از نگاه انسان با دید جسمی این چیز عجیبی بنظر میرسد ، زیرا ما انسانها غالبا خدا را در آسمانها جستجو کرده و برای نیایش نیز دستها و سر خود را رو به آسمان بلند میکنیم ، پس نور خدا در خرابات مغان برای ما که عادت به مکان و ماضی و مستقبل کرده ایم عجیب است ولی برای عرفا و انسانهای کامل که با خدا به وحدت رسیده و یکی شده اند در هر کجای این عالم امکان ، نور  خدا را با چشم دل مشاهده کرده و کل هستی ، از اسمان و بیابان و کوه و دریا و جنگل و هرچه در آنها موجود است را پرتوی از آن نور دانسته و به آن عشق می ورزند . حافظ در بیت بعد از کل هستی به عنوان خانه یاد میکند . جلوه بر من مفروش ای ملک الحاج که تو  خانه می بینی و من  ، خانه  خدا می بینم  ملک الحاج انسانی ست  که نگاه جسمی به جهان داشته و خدا را در مکان جستجو میکند ، پس عبادتهای او نیز بوسیله ذهن است که تولید شده بوسیله سلولهای مغز او بوده و برآمده از جسم و ماده ، و جالب اینکه چنین انسانی به دیگران جلوه فروشی هم میکند ، یعنی همواره خود را اظهار کرده و از تعدد سفرهای حج و عبادات خود سخن می راند . حافظ در مصرع دوم به چنین انسانهایی یادآوری میکند که  نگاه جسمی به جهان داشته و خدا را در خانه ذهن خود جستجو میکنند ، اما عرفا و حافظ "خانه" یا جهان هستی را خدا میبینند ، مراد از "خانه" دوم کل کاینات و هستی ذکر شده در بیت قبل میباشد . یعنی که عارف به هرجا نظر کند بجز خدا چیز  دیگری نمی بیند .مخاطب غزل ۸۳۴ خواجوی کرمانی که حافظ این غزل را در استقبال  از غزل خواجو سروده است نیز شخصیتی همانند  ملک الحاج است  .حافظ علاوه بر این غزل به استناد تذکره و شرح حال خواجو در همین سایت ، دست کم چهار غزل دیگر را نیز در استقبال  از  خواجو سروده است که نشان دهنده علاقمندی  حافظ به آثار عارف گرانقدری مانند خواجوی کرمانی میباشد . خواهم از زلف بتان نافه گشایی کردن  فکر دور است همانا که خطا می بینم  در ادامه بیت قبل حافظ ، خانه یا کل هستی را به زلف بتان تشبیه میکند ، نافه گشایی کردن کنایه از رمز گشایی ست و انسان مذهبی فلسفی  میخواهد از طریق نظاره بر جلوه های حضرت معشوق  در عالم ماده و رمز گشایی بوسیله علت و معلولها ، سرانجام  به حقیقت خدا پی برده و به او وصل شود ، حافظ میفرماید این استدلال  هایی که برای اثبات و سرانجام رسیدن به خدا بیان میکنند خطا و اشتباه  می بیند زیرا که فکرهای دور و دراز بوده و فکر نیز برآمده از جسم و ماده است ، پس راه به جایی نخواهد برد .حافظ این خطا دیدن را به خود نسبت میدهد تا خاطری رنجیده نشود و گرنه حافظ و خطا دیدن ؟!  او در بیت بعد جهان بینی درست خود ، یعنی برگزیدن راه عاشقی برای شناخت و معرفت به خدا  را بیان میکند . سوز دل  اشک روان  آه سحر  ناله شب این همه از نظر لطف شما می بینم  سوز دل یعنی که انسان  ابتدا خود را  جدا افتاده از اصل خود دیده و در دل خود سوزش این  فراق و جدایی را احساس کند و بخواهد که با همه ابعاد وجودی خود به اصل خود رجعت کند .سپس با استغاثه  و تضرع و اشکهای روان  از خدا بخواهد تا او را در این امر مهم یاری کند ، آه سحر کنایه از بیقراری سالک  عاشق برای وصل هرچه زودتر در سحرگاهان  است و ناله شب کنایه از افسوس برای گذشت و اتلاف  شب و روزی دیگر از عمر محدود انسان و نرسیدن به معشوق است .و البته  حافظ همه اینها را از نظر لطف حضرت معشوق  میداند که بدون آن نظر لطف ، هیچیک از آنها میسر نشده و اصولأ  انسان درد فراق  و اصولأ  هیچ دردی را  احساس نمی کرد چه رسد به بقیه موارد .  هر دم از روی تو نقشی  زندم راه خیال  با که گویم که در این پرده چه ها می بینم  و با آن نگرش صحیح و راه راست عاشقی ست که حافظ یا سالک کوی حضرتش به دیدار روی و جمال حق تعالی نایل شده ، هر دم  و حتی یک  لحظه  نقش روی حضرت معشوق  از نظر  او محو نمیشود ، ذات انسان نیز از جنس اوست ، اما انسان به ذات کبریایی حضرتش راه ندارد ، یعنی بوسیله ذهن قادر به توصیف خداوند نیست ، پس حافظ از راه خیال خود نقشی از  روی و رخسار حضرت دوست را می بیند که همگی در پرده هستند ، یعنی غیر و بیگانه  یا انسانی که فارغ از ماجرای عاشقی ست از آن دیدن بی بهره  است ، در مصرع دوم میفرماید کجاست محرم اسرار و اهل دلی که با او در باره خدای واقعی که در پس و ورای پرده ذهن انسانهاست سخن بگوید ، خدایی که در بر گیرنده جمیع هستی و نور واحد بوده و این جدا سازی های ذهنی بوسیله امثال ملک الحاج ها صورت پذیرفته است .  در مفهوم مصرع اول مولانا  میفرماید  : مومنان را پنج وقت آمد نماز و رهنمون/ عاشقان را فی صلاة دائمون  . مومنان و ملک الحاج پنج وقت نماز می خوانند که آنهم از  وی فکر و ذهن بوده و غالبا  زبان است که در دهان می چرخد ولی خیالات موهوم او را رها نمیکند  ، خواجوی کرمانی  خطاب به ملک الحاج ها میفرماید :  کی دل مرده ات از باد صبا زنده شود / نفس عیسوی  از باد هوا می طلبی ؟  برتر دانستن دین و باور خود و مورد آزار قرار دادن و تکفیر باورهای  دیگر ، در حالیکه خدا همه انسانها را گرامی داشته است ، همگی فقط نشات گرفته از یک دل مرده است ،  حتی اگر همه عمر در حج و عبادات باشد ، چیزی جز باد هوا نصیب و بهره نخواهد برد و از نفس زنده کننده عیسوی بی بهره خواهد بود. اما در سوی دیگر نتیجه کار برای انسانهایی که عشق به انسانها را سرلوحه کار خود قرار داده اند ، حافظ در بیت بعد بیان میکند . کس ندیده ست ز مشک ختن و نافه چین  آنچه من هر سحر از باد صبا می بینم  مشک ختن و نافه چین را کمتر کسی ست که نداند چیست . خواجوی کرمانی میفرماید کارت از چین سر زلف بتان در گره است / وین عجب تر که از آن مشک ختا می طلبی   سر زلف بتان کنایه از جلوه زیبایی های این جهان است که تجلی حضرت معشوق  در جهان فرم و ماده میباشد ، عارفانی مانند حافظ که کل هستی را یک نور می دانند ، با عشق ورزی به کل هستی یا سر زلف بتان هر دم نقش خدا را می‌بینند  و انسانهایی با نگاه جسمی مانند ملک الحاج که حافظ پیشتر در باره نگرش آنها به خدا و هستی توضیح داد ، جهان و ما فیه از جمله انسان را جسم و آفریده خدا و در یک سوی و خدا را در سوی دیگر (مثلآ  در خانه کعبه یا در آسمانها ) می بینند که جبار است و انسان را برای عبادتهای سطحی و اجرای احکام آفریده و انسان باید دائما  از چنین خدایی بترسد زیرا او را به عذاب و آتش افکنده و سپس زنده کرده و دوباره در آتش می افکند . ،ملک الحاج به دلیل همین نگاه جسمی به جهان و دویی پنداشتن خدا و انسان سرانجام گره در کار ش افتاده ، راه باطل او به نتیجه ای نمی رسد و عجیب است که ملک الحاج ها از سر زلف بتان مشک ختا طلب می نمایند  ، یعنی میخواهند از راه دوگانگی  دیدن این جهان و تصویر کردن این خدای ذهنی  به رستگاری و بهشت  برسند  اما راهی بجز ترکستان نصیب شان  نخواهد شد . حافظ در این بیت می‌فرماید  اما نگاه عاشقانه  او به جهان و یکی دیدن کل هستی  موجب می‌شود او یا سالک کوی حضرتش  هر صبح و هر دم  بوسیله باد صبا مشک ختن  یا نفخه الهی را دریافت و جان او به خدا زنده شود .چیزی که مانند آن را کسانی مانند ملک الحاج هرگز  ندیده و نخواهند دید. دوستان عیب نظر بازی حافظ مکنید  که من او را ز محبان شما می بینم  نظر بازی در اینجا به معنی نگرش و دیدن جهان از منظر چشم خداست و حافظ میفرماید به این جهان بینی او با دیده عیب جویی و ایراد گرفتن  نگاه نکنید  ، زیرا که حافظ از دوست‌داران  و عاشقان شما و همه مردمان است (انسانها جزوی از سر زلف حضرت معشوق هستند  ) و به همین دلیل است که او میخواهد سایر انسانها نیز نگرش خود به هستی و خدا را تغییر داده و به حقیقت رسیده ، رستگار شوند و مانند ملک الحاج  تا آخر عمر در جهل ، بی خبری باقی نمانند .            
شیوانا
2021-10-15T21:07:28.1513141
حضرت حافظ در چاهی به نام چاه مرتاض علی میرفته و خلوت می‌کرده و وقتی وارد این چاه میشید در تاریکی دیواره های این چاه از خودشون نور میدن در خرابات مغان از نظر من همین چاه هست و این شعر از همونجا اومده چون خیلی به سخره میگرفتن حافظ رو سر اینکه اونجا میرفته
ملیکا رضایی
2021-10-15T21:48:18.4790475
شیوانا عزیز ... درود بر شما ... من نشنیده ام این سخنان شما را و جایی نخوانده ام  منبعی ذکر کنید تا ما هم بهره مند گردیم ... .
ملیکا رضایی
2021-10-15T21:50:28.1901364
البته خرابات مغان این معنی را نمی‌دهد ...  
مبتدی۷۶
2021-12-17T01:25:02.4084993
با سلام خدمت همه ی سروران گرامی با سلام مخصوص خدمت آقا رضای ساقی دمت گرمو سرت خوش باد... دوست دارم این شعرو در وصف شما بگویم ؛ که در هر شعری از حافظ ،اثری از شما، دلگرمم میکند. صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را//که دگر مادر گیتی چو تو فرزند بیارد. معنی بیت چهارم؛ "از نظر لطف شما میبینم" رو درک نمیکنم. همه ی اون سوز و آه رو گفته از نظر لطف شما؟ این "شما" رو درک نمیکنم منظورش کیه!؟  لطفا راهنمایی...  
مرد پارسی
2022-06-17T13:20:37.7412379
درود برام جالب بود که در همه کامنتها "خرابات" و "مغان" نادرست فهم شده، عزیزان تا ندونیم حافظ و سراینده های عرفانی در چه فضا و دوران فرهنگی و عقیدتی زندگی می کردند نمی تونیم مقصود واقعیشون رو درک کنیم. بسیاری از سروده های حافظ نشات گرفته از حال و هوا و المان های میترایی بوده بنابراین اشعار رو باید در اون فضا تفسیر کنیم. خرابات یا خورآباد همون مهراوه یا مهرابه های میتراییه که در اون مهریان برای انجام مراسم آئینی در نیایشگاههای مخفی دور هم جمع می شدند. مراحل هفت گانه سلوک در آئین مهری بعدها در آئین درویشی وارد شد و کلا بسیاری از اندیشه ها و اسلوب عرفانی منبعث از میترائیسمه. هفت وادی عطار و ... پیرمغان هم مرحله هفتم و آخر سلوک میتراییه که "پیر" یا "پدر" نامیده میشده. این واژه بسیار در اشعار حافظ استفاده شده  مرید پیر مغانم ز من مرنج شیخ چراکه وعده تو کردی و او بجا آورد.   حلقه پیرمغانم ز ازل در گوش است برهمانیم که بودیم و همان خواهد بود   و بسیار واژه های میترایی دیگه مثل "مهرورزان" " مهرآئئینم" "پیک جهان پیما" ... 
در سکوت
2022-07-14T12:51:05.3195479
این غزل را "در سکوت" بشنوید
مسعود زمانی
2022-11-24T03:20:30.3180921
فکر نمیکنم این تحلیل طولانی شما محتوای منظور حافظ باشه این نظر اعتقادی شماست نه منظور حافظ
مسعود زمانی
2022-11-24T03:29:13.7656904
این شعر یه بیت کم داره چرا نظر منو حذف میکنید؟ اولین قدم آزادی اینه که بزاریم حقیقت خودشو نشون بده نه اینکه نظرات منو مثل حافظتون سانسور کنید  نیست در دایره یک نقطه خلاف از کم و بیش  که من این مسئله بی چون و چرا میبینم  برام مهم نیست بلاک هم بشم وقتی که رنج سانسور شدن بعضی از بیت ها را اینجا میبینم 
حمیدرضا
2022-11-24T10:40:41.1346938
علت حذف نظر شما صحبت در مورد حذف یک بیت نیست. هر کسی با ادبیات کهن آشنا باشد می‌داند که نسخه‌ها با هم تفاوت دارند و بیت کم و زیاد دارند. شاهدش همین تصویرهای زیر شعر است. علت حذف نظر شما اتهام‌زنی است و این مورد در هنگام حذف نظر به اطلاع خود شما هم رسیده است. در اعلان‌ها علت حذف نظرتان را می‌بینید. متن تاریخ ما مطابق یک نسخهٔ چاپی است و نسخه‌های چاپی و خطی زیادی با تفاوتهای مختلف اعم از ابیات اضافه و مانند آن وجود دارند. تاریخ ما می‌بایست برای حفظ اصالت خود متعهد به تطابق با یک نسخه باشد (در مورد حافظ تصویر نسخه کاغذی تاریخ ما زیر اشعار قابل مشاهده است) و نمی‌تواند نسخه‌ها را با هم مخلوط کند. دلیل نمی‌شود چون نسخهٔ جاری مطابق نسخهٔ شما نیست اتهام سانسور بزنید. مطالعه‌تان را بیشتر کنید تا متوجه علت تفاوت نسخه‌ها بشوید و وقتی می‌خواهید بگویید تفاوتی وجود دارد تفاوت را بدون پیش‌داوری بیان کنید.
مسعود زمانی
2022-11-25T04:24:57.3149296
حمید رضا خان شما که میفرمایید من مطالعاتم را افزایش بدم قطعاً این بیت که بنده متوجه نبود آن میشوم از مطالعه نشاءت میگیره ؛ در همون نسخه هایی که شما عکس آنرا گذاشته اید هم موجود هست و شما وقتی میبینید که یک بیت آنهم به این مهمی حذف شده است میبایست تحقیق و اصلاح تاریخ ما نمایید؛ زیرا خیلی از ابیات با یک کلمه محتواش کاملا تغییر میکنه مثلا پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت ؛ نا خلف باشم اگر من به جویی نفروشم ؛ که در خیلی جاها دیده شده مصرع دوم نوشته شده من چرا ملک جهان را به جویی نفروشم !! ایشون داره راجع به روضه رضوان صحبت میکنه نه ملک جهان و شما میدونید که حافظ به هیچ عنوان آدم مذهبی نبوده و با ایهام زبان فارسی رندی میکرده؛ و اینها شعر نیستند بلکه فلسفه به زبان شعر هستند بیکار نبودن که راجع زلف و چشم یار بشینن شعر بگن بلکه بخاطر تدابیر شدید مذهبی که گریبان منصور و خیلی ها را گرفت  بصورتی فلسفه را بیان میکردند را که گیر نیوفتند در هر صورت من از همه دوستان بابت رنجششان عذر خواهی میکنم ؛
اسماعیل
2022-12-14T19:45:38.5652711
نظر شما کامل ترین تفسیر هست از خرابات و فقط انسان کامل میتونه همچین درکی داشته باشه
علیرضا زرین آرا
2023-03-01T10:26:24.0868284
خانم سیمین غانم در جشن هنر شیراز (سال آن را نمیدانم) این غزل را در دستگاه همایون با همکاری لطف الله مجد ، جمشید شمیرانی ، حسن ناهید و دیگران، اجرا کرده اند. بسیار زیبا و کلاسیک خوانده شده است.
میرعباس شاهون وند
2023-03-07T10:55:41.8077723
در باره بیت دوم که میفرماید  من خانه خدا میبینم مولانا میفرماید: حج زیارت کردن خانه بود حج رب البیت مردانه بود یعنی زیارت خانه خدا درست ولی حج صاحب خانه مردانه و کامل تر است
ارغوان
2023-10-04T16:56:00.5533313
در جواب آقای مجتبی  در هیچ لغت نامه ای معنای کلمه خرابات ، توحید ذکر نشده است پس استدلال شما مبنی بر اینکه خرابات مغان منظور از ائمه است رد می شود و در مصراع دوم بیت اول میبینیم که ذهن های عامی توقع دیدن نور خدا را در خرابات مغان ندارد به همین دلیل حضرت حافظ از عبارت (این عجب بین) استفاده کرده است ، حال آنکه کاملا واضح است که میتوان در ائمه تجلی نور خدا را دید و تعجبی ندارد و نمی دانم چگونه این عبارت را یه لطف و رحمت خداوند ربط داده اید. ملک الحاج نیز همان زاهد ظاهربین شعر حافظ است که فکر میکند با زیارت خانه خدا به عالی ترین درجات معرفت خدا رسیده است و حافظ میگوید که تو تنها ظاهر خانه خدا را دیده‌ای و من در قلبم صاحب آن خانه را حس کرده ام . باز هم نمیدانم چگونه عبارت (خانه خدا) که یک ترکیب اضافی است و به معنای صاحب خانه را معادل خانه دختر پیامبر در نظر گرفته اید اگر عبارت ( خانه خدا ) را به صورت خانه ی خدا معنا کرده اید و از آن به خانه دختر پیامبر رسیده اید که دچار نوعی شرک شده اید اما اگر( خانه خدا ) را به صورت ( خانه ی دختر پیامبر که در آن نور خدا تجلی یافته است معنا کرده اید ) دچار دستبرد در شعر حافظ شده اید چون هیچ نشانه ای از حضرت فاطمه یا امام علی و یا سایر اهل بیت در بیت به چشم نمی‌خورد 
رضا از کرمان
2023-10-04T23:33:05.413178
درود برارغوان با این استدلال زیبا با آرزوی شادی
نوید خسروانی
2023-10-13T13:51:12.8073614
خانم پریسا با مرحوم مشکاتیان در نهفت نوا در جشن هنر شیراز (به‌سرپرستی آقای علیزاده) بیت نخست را خوانده که شنیدنش خالی از لطف نیست.