گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

حافظ:ما بی غمان مست دل از دست داده‌ایم همراز عشق و همنفس جام باده‌ایم

❈۱❈
ما بی غمان مست دل از دست داده‌ایم همراز عشق و همنفس جام باده‌ایم
بر ما بسی کمان ملامت کشیده‌اند تا کار خود ز ابروی جانان گشاده‌ایم
❈۲❈
ای گل تو دوش داغ صبوحی کشیده‌ای ما آن شقایقیم که با داغ زاده‌ایم
پیر مغان ز توبه ما گر ملول شد گو باده صاف کن که به عذر ایستاده‌ایم
❈۳❈
کار از تو می‌رود مددی ای دلیل راه کانصاف می‌دهیم و ز راه اوفتاده‌ایم
چون لاله می مبین و قدح در میان کار این داغ بین که بر دل خونین نهاده‌ایم
❈۴❈
گفتی که حافظ این همه رنگ و خیال چیست نقش غلط مبین که همان لوح ساده‌ایم

فایل صوتی غزلیات غزل شمارهٔ ۳۶۴

تصاویر

کامنت ها

احسان
2015-08-12T06:58:13
سجاد جان این مصرعی که شما نوشتی از نطر وزن با بقیه مصرع ها مطابقت ندارد مگر اینکه اینگونه باشد:انصاف می دهیم که از ره او ما فتاده این
کیوان
2016-07-23T23:36:16
این شعر به صورت تصنیف در آلبوم چشمه نوش توسط استاد شجریان و استاد لطفی اجرا شده است حتما گوش کنید
جاوید مدرس اول رافض
2016-01-30T12:12:51
******************************************************************************کار از تو می‌رود، ....... ای دلیل راه!کانصاف می‌دهیم و ز راه اوفتاده‌ایمنظری: 24 نسخه (801، 803، 813، 816، 818، 819، 821، 822، 823، 824، 825، 836 و 12 نسخۀمتأخّر یا بی‌تاریخ) خانلری، عیوضی، جلالی نائینی- نورانی وصالمددی: 15 نسخه (827، 843 و 13 نسخۀمتأخّر یا بی‌تاریخ) قزوینی- غنی، نیساری، سایه، خرمشاهی- جاوید39 نسخه از جمله تمام نُسَخ کاملِ کهنِ مورّخ غزل 356 و بیت فوق را دارند. سایه مصرع دوم را به استناد نسخۀ مورّخ 843 اینگونه آورده است: (... / کانصاف می‌دهیم که از ره فتاده‌ایم)این ضبط افزون بر نسخۀ فوق الذکر در 7 نسخۀ متأخر یا بی‌تاریخ دیگر نیز آمده است. دلیلی برای رجحان آن بر ضبط نسخ کهن که مصرع دوم را به شکل مسطور در صدر دارند به نظر نمیآید.********************************************************************************
امین آقاعلی گل
2016-02-23T23:12:01
این شعر در برنامه گلهای تازه شماره 58 ، با همکاری هنرمندان : محمدرضا شجریان ، فرهنگ شریف و جهانگیر ملک در مایه بیات ترک اجرا شده است.این برنامه را بشنوید :پیوند به وبگاه بیرونی
سجاد
2012-07-18T20:58:12
در نسخه ای دیدم بیت اول مصرع اول کهما سرخوشان مست دل از دست داده ایم
مهدی
2014-07-11T00:40:46
بیت 5 مصراع دوم این صحیح ترهانصاف می دهیم که از ره فتاده ایم
دکتر ترابی
2014-07-20T05:00:25
مصرع نخست اولین بیت را بدین گونه دیده ام ، که هم زیباتر مینماید والله اعلمما سر خوشان مست دل از دست داده ایم
شکرانه
2020-04-16T17:22:04
در نسخه ای مصرع اول را اینگونه دیدم: ما سرخوشان دل از دست داده ایم
حسین بیدرام
2020-03-12T17:08:27
احسنت و صد احسنت بر آقا رضای عزیز،
زهرا
2019-06-12T06:59:39
با تشکر از آقای رضا بابت تفسیر فصیح و روان
دکتر محمدداودی
2019-09-22T21:27:18
برمابسی کمان ملامت کشیده اند تاکارخودزابروی جانان گشاده ایمشاید بتوان بدین صورت معنی کرد..ازروزی که ابروی توگشایشی برای دل ماشدبسیارازانهایی که انتظار داشتند توجه ما به انان باشدباکمان ابروی خود (اخم‌ وابرو درهم کشیدن)نارضایتی خودراابرازکردند
علیرضا
2019-07-23T00:28:12
سلاممیخواستم بپرسم (ما سرخوشانِ مستِ دل از دست داده ایم ) صحیحه یا ( ما سرخوشان مست، دل از دست داده ایم)متشکرم
بهنام
2020-12-30T15:51:25
با تشکر از رضا به خاطرآشکاری معنایی زیبا
حمید وحیدی
2020-05-22T08:04:57
استاد شهرام ناظری هم به همراه استادجلال ذوالفنون این قطعه را اجرا کرده اند
حمید وحیدی
2020-05-22T08:03:46
شهرام ناظری با مرحوم ذوالفنون هم این قطعه را تجرا کرده اند
حمید وحیدی
2020-05-22T08:02:25
شهرام ناظری هم با مرحوم ذوالفنون این قطعه را اجرا کرده اند
فرشته ملک فرنود
2020-10-15T04:06:04
به نظر میرسد خوانش مصرع اول به اینگونه خالی از لطف نباشد:ما بیغمان مست ، دل از دست داده ایم یعنی بیغمان و مست صفت برای ما باشند و دل مفعول باشد.
حمیدرضا
2020-10-16T11:50:36
بر طبق تحقیق استاد گرامی دکتر قلیچ‌خانی (در این مقاله)، حافظ در این بیت:«چون لاله می مبین و قدح در میان کاراین داغ بین که بر دل خونین نهاده‌ایم»تحت تأثیر حسن دهلوی در این بیت بوده است:«در موسمی که سنگ ز لاله نشان گرفتداغی چو لاله بر دل خونین نشانده‏ ایم»
شهریار رحمانی
2020-09-10T02:19:37
در قدیم وقرون سوم و چهارم هجری شراب سازی و شرابخواری یک ضد ارزشنبوده مثلا رودکی شاعر توانی انزمان مراحل ساختن شراب را در شعر به طور کامل سروده با مطلعمادر میرا بکرد باید قربان بچه اورا گرفت و کردبه زندان و الی اخر، پس در دوران قدیم برای شراب خواری هم آداب و روسمی قائل بودند وحتی برای مراحل مستی یا تاثیر گذاری شراب هم نامهایی داشتند مثلا 0هار مرحله از میتی به ترتیب 1سرخوشی2تردماغی3بدمستی4سیه مستی و انچه مسلم است حافظ با این الفاظ و پیشینه ایرانی بی اطلاع نبوده و مهم شنیدند که مستی و راستی وحافط برای مبارزه با ریا همیشه پنا به شراب برا رساندنصدق و بی ریایی را استفاده میکند.
ا.گ
2017-09-09T20:31:46
ما آن شقایقیم ...
رضا
2017-09-16T08:51:36
مابی غَمانِ مـسـت دل از دست داده‌ایـم هـمرازعـشـق وهـم‌نـفـس جام بـاده‌ایـم "بی غمان" :رندان، درویشان،کسانی که غم دنیا ندارند. دراینجا "غم" غم فراق وعشق نیست غم مادّیاتست."دل از دست داد ه ایم" یعنی : عاشقانیم واصلا وابدا به دنیا ومسایل مادّی توّجهی نداریم. مامست ومَدهوش ِ عشقیم وازپیرامون ِ خویش بی خبر."همرازعشق" :باعشق صمیمی ومانوسیم، رفیق ِشفیقمان عشق است،خوراک فکر واندیشه امان عشق است،خواب وخورمان عشق است. همدل،همنوا،همفکروهمکارِعشق هستیم "هم نفس ِجام باده ایم": با پیاله رفیق و همدم وهم صحبت شده ایم.مـعـنـی بـیـت : ما سرمست وبی غم وبی خبریم ازدنیاوپیرامون خویش جزعشق چیزی نمی دانیم ونداریم. تمام ِ وقت باعشق وجام باده سروکارداریم با جام شراب وعشق خلوت می کنیم دردِ دل می کنیم و رفیق و هم صحبت ِ هم هستـیـم .ماقصّه ی سکندر ودارانخوانده ایمازمابجزحکایتِ مِهرووفامَپرسبـر ما بـسی کمان ِ ملامـت کـشـیـده‌انـد تاکارخود ز ابــروی جـانان گــشاده‌ایـم دراین بیت نیزانتخابِ واژه ها حافظانه است. ملامت به کمانی تشبیه شده تا درمصرع دوّم با ابروی یارآرایه همخوانی وتناسب داشته باشد. درمصرع اوّل کمان ملامت درحال کشیده شدن وتیراندازیست ونشانه ی نارضایتی وخشم وتنبیه. درمصرع دوّم ابروی کمانی ِ یار درحالت ِ رضایت وخنده وگشایش کار است. آرایه های حافظ منحصربفرد وتماشاییست وکمترشاعری توان ِ خَلق ِ چنین آثارزیبائیست.معنی بیت:ما سرزنش ها شنیده ونکوهش هادیده ایم ما خون دلها خورده ایم ازکمان ِ ملامت ِ سایرین، تیر طعنه بسیار بردلمان نشسته وآزارها کشیده ایم تا اینکه درنهایت ازابروان ِیاراشاره ی ِ رضایت دریافته ایم ومشکلمان مرتفع گردیده است. دراینجا روشن می شود که چراحافظ ویارانش دربیتِ پیشین خوش بودند وهیچ غمی نداشتند!. وفاکنیم وملامت کشیم وخوش باشیمکه درطریقتِ ماکافریست رنجیدنای گل تودوش داغ صبوحی کـشیـده‌ای مـا آن شقایقیم که بــا داغ زاده‌ایــم "گل" : منظور گل سرخ است. گل استعاره از محبوب است امّا دراینجا منظورهمان خودِ گل سرخ است نه معشوق. داغ: سرخ شدن"داغ ِ صبوحی" : سرخ شدن ازشراب صبحگاهی"صبوحی" : شراب صبحگاهی ، ثلاثـه‌ی غسـّاله ، هنگام صبح سه جام شراب می‌نوشیدند : یکی برای دفع سر درد و خماری شب پیش ، یکی برای شادابی ، و یکی هم برای شست‌وشوی معده ، به این سه جام "ثلاثه‌ی غسّاله" یا همان صبوحی می‌گویند.حافظ به گل ِ سرخ طعنه می زند ومی فرماید:معنی بیت: ای گل سرخ، اینگونه به سرخی ِ خویش مَناز وجلوه گری مکن، سُرخی تو ازاثراتِ شراب ِ صبحگاهیست که خورده ای، توهرروز صبح شراب می خوری ورُخسارت سرخ می شود. اگریک روزشراب نخوری معلوم می شود که صورتت چه رنگی دارد.! سرخی ِ صورت باید ذاتی وجاودانی باشد، همانگونه که ما شقایق ها با سرخ رویی زاده می شوییم وداغی ِ صورت ما ذاتیست. شقایق نمادِ عاشقیست. حافظ دراینجا خودرا جزو شقایق ها گرفته تابگوید که ما عاشقان ازآزل واوّل عاشق زاده شده ایم وداغی که بردلِ ماست اَزلیست. گلِ سرخ که به جلوه گری وخوشگذرانی وبی دردی معروف است هرروزصبحگاهان به عیش وعشرت با هزاران وبلبلان و...مشغول است وباخوردن ِ شرابِ صبوحی رخسارش راسرخ نگه می دارد.سیاهی وسط شقایق را داغ دانسته ، "با داغ زاده‌ایم" کنایه از عشق ازلی است.نه این زمان دل حـافـظ در آتـش هوس ستکه داغـدار اَزل همچو لالـه‌ی خـودرو ستپـیـر مـُــغــان ز تـوبـــه‌ی مــا گــر مـلــــول گـشـت گـو : بـاده صـاف کـن کـه بـه عـذر ایـسـتــــاده‌ایـم " "پـیـر مـُغـان" : پیر مغان: پیر میکده ،انسان عارف کامل ، پیر و مرشدِ حافظ. بعضی بااستنادبه اینکه درمَسلک ومذهبِ زرتشت،شرابخواری حلال است وزرتشت مخالف هرگونه جنگ وخونریزی بوده وکسی رامجبوربه پذیرفتنِ مذهب نکرده،حافظ ارادتمندِ زرتشت شده ووی رابه عنوان پیر وراهنماپذیرفته است:گفتم شراب وخرقه نه آئینِ مذهب استگفت این عمل به مذهبِ پیر مغان کنند.وبعضی دیگربراین باورند که این"پیر" اصلاً وجود نداشته ویک شخصیّت خیالی بوده است.حافظ به درکارگاهِ خیال دست به آفرینش یک پیری روشن ضمیرزده،به او شخصیّتِ کامل بخشیده،سپس وی رابه عنوان شاخص قرارداده ورفتارهای خودرا با اوتنظیم می کند.برای احتمال اوّلی دلایل فراوانی وجود داردبرای نمونه:به باغ تازه کن آئین دین زرتشتیکنون که لاله برافروخت آتش نمرودضمن ِ آنکه معنای لغوی ِ مُغان (جمع مُغ،روحانی زردتشتی) نیزاین احتمال راتقویت وتایید می کند. درهرصورت "پیرمغان" در معنای کلّی مرشد، راهنما ودلیل ِ راه است. "مـَلـول" : اندوهگین ، دلـخـورمـعـنـی بـیـت : اگر راهنما وسرور ِما از توبه و ترکِ باده خواری ِ مـا اندوهناک گردیده، ازطرفِ ما به اوبـگـو که ماهم ازکرده ی خویش پشیمانیم! بنابراین شراب را صاف و آماده کـن که ما آماده‌ی ِ جبران وعـذر خواهی هستیم .ازآستان پیرمغان سرچراکشیم؟دولت دراین سَرا وگشایش دراین دَراست.کار از تــو می‌رود مَددی ای دلـیـل راه کـانـصـــــــاف مـی‌دهـیــــــم و ز ره اوفـتـــــاده‌ایـم "کار از تو می‌رود" : مشکل فقط به دست تـو حـل می‌شود. دیگران راآزمودیم ودیدیم که نجات ما بسته به تـدبـیـرتو است."دلیل ِ راه" : راهنما ، همان پـیـر مـُغـان در بیت پیش است."انصاف دادن" :درست قضاوت کردن و حق را به حق دار دادن ، "کانصاف می‌دهیم" تایید می‌کنیم که تـو درست می‌گفتی و حق با تو است ."از راه افتادن" : راه را گم کـردناین بیت در ادامه‌ی بیت پیش ودرحقیقت عذرخواهی ازپـیـر مـُغـان استمـعـنـی بـیـت : ای راهنما وراه بَلد اعتراف واقرار می‌کنیم که ماگـمراه شده‌ایـم و کارمان گره خورده است! نجات ورستگاری ما فقط بازگشت بسوی تو و بسته به تـدبیر تو است ، به ما کمک کن تا راه درست را در پیش گیریم.خواهم شدن به کوی مغان آستین فشانزین فتنه ها که دامن آخرزمان گرفت. چــون لالــه می مَـبـیـن و قـدح در مـیــان کــار ایـن داغ بـیـن کـه بـر دل خــونـیـن نـهـاده‌ایـم لالـه" ازلحاظِ شکل ظاهری بمانند جام ِ شراب است . داغی وسطِ آن شبیهِ شراب سرخ است."دل خونین" = دل دردمـنـد ، دل عاشقی که از هجران محبوب زجـر می‌کشد و رنج می‌بـرد.مـعـنـی بـیـت : ظاهربین مباش گرچه بنظرچنین می رسد که جام سرشارازشراب پیش رودارم و روزگارم بانشاط وهمه چیز وفق ِ مراداست! نه من همانندِ لاله ظاهراً شاداب و چهره‌ی سرخ دارم. ما را با ظاهر لاله قیاس مکن واگرمقایسه کردی ببین که همچون لاله داغی بر دل داریم. داغ ِ فراق وداغ عشق است که ازاَزل بردل مانهاده شده است. تمثیلات ونکته های حافظ واقعاً خیال انگیز وقابل تامل واندیشه زاست. وسطِ لاله همانند دل یاقلب ِسرخ رنگ است وبه دل آدمی تشبیه شده است. دل شکسته ی حافظ به خاک خواهدبردچولاله داغ هوایی که برجگر دارد.گفتی که؛حـافــظ !این همه رنگ و خیال چیست؟نـقـش غـلـط مـبـیـن کـه هـمـان لـوح سـاده‌ایـم"رنگ" : ایهام دارد : 1- رنگ ، لـون 2- ریا،مکر و فریب."خـیـال" = تصـوّر ، گـمـان"رنـگ و خیال" اشاره به تصویر سازی درکارگاه ِ اندیشه نیز دارد."نـقـش" : تصـویـر ، نـقـاشی"غـلـط" : نا درست ، اشتباهمـعـنـی بـیـت : خطاب به منتقدین ومخالفان است.ای که می گویی ای حافـظ توبااین زبان ِ شعری ِ خیال انگیز دست به ریا وفریبکاری می زنی واعمالت باگفته هایت همخوانی ندارد. نه اینگونه که تومی پنداری نیست وما مثل ِ لوح بی رنگ هستیم. هیچ نقاب وماسکی برصورت نمی زنم وآنچه که می گویم ازسرچشمه ی باورها واعتقاداتم برمی خیزد.حافظ توختم کن که هنرخودعیان شودبامدّعی نزاع ومحاکا چه حاجت است؟
محمد فرقانی
2017-07-17T22:58:46
عصاره و چکیده همه دیوان حافظ در این غزل نهفنه است.درک معانی این ابیات همتراز پژوهش کامل در اشعاروی است
رادین رادین
2017-03-24T04:14:31
درود،این شعر توسط زنده یاد محمودی خوانساری در شور در برنامه گلهای رنگارنگ همراه با تصنیفی زیبا از رویا خوانده شده است.
برگ بی برگی
2021-07-11T21:14:09.4657586
ما بی غمان دل از دست داده ایم  همراز عشق و هم نفس جام باده ایم  بی غمان انسانهای عاشقی هستند که تا حدود زیادی به سر انجام و انتهای راه طریقت و سلوک معنوی  رسیده اند  ، و یکی از دلایل این  بی غمی و یا رسیدن به شادی ذاتی ،  به سبب از دست دادن دل  دلبستگی  و تعلقات  دنیوی سالک میباشد ، در مصرع دوم میفرماید  پس از دست یابی به شادی بدون علت های بیرونی ست که انسان عاشق همراز عشق میشود ، یعنی رازی بین او و عشق (زندگی یا خدا ) برجای نمانده و حجابها برداشته می شوند . جام باده در ادبیات  عرفانی  قلب سالک عاشق که لبریز از معرفت الهی ست را گویند و او با جام باده هم نفس است ، یعنی اگر جام باده وجودی عارف همواره لبریز از شراب معرفت  الهی باشد ، او زنده است ولی اگر روز یا لحظه ای شرابی از عالم معنا نرسد و جام فاقد نفس و زندگی شود ، آنگاه برای عارف نیز نفس یا زندگی نخواهد بود و حتی اگر نفس جسمانی او در رفت و آمد باشد وی انسان مرده ای بیش نخواهد بود ، عرفا شراب و باده را  دم و نفس ایزدی میدانند و کار این دم مسیحایی زنده کردن انسانهای عاشق و مشتاق  به زنده شدن به اصل خدایی شان میباشد . بر ما بسی کمان ملامت کشیده اند تا کار خود از ابروی جانان  گشاده ایم  ابروی جانان یا حضرت معشوق  کنایه از رفت و برگشت های سالک کوی حضرتش میباشد که گاه کار معنوی را به دلایل گوناگون رها کرده ، به ذهن می رود و بار دیگر بر اثر جذبه و رحمت حق تعالی  به مسیر و راه اصلی خود باز می گردد ، کمان ابرو عتاب حضرت معشوق است که با هر بیراهه  رفتن سالک نصیب او میشود ولی این عتاب همراه با جذبه بوده و حضرتش ، سالک را به حال خود رها نمی کند تا سرانجام  کار سالک از ابروی جانان از این جذبه و عتابها گشایش یافته و کار معنوی او استمرار یابد اما پس از این گشایش که  سالک کوی عشق متحول و از جنس زندگی میشود ملامت های انسان هایی که با اینگونه  جهان بینی بیگانه بوده و معیار آنها دید مادی و جسمی ست نیز آغاز میشود ، زیرا چنین انسان زنده شده به بینهایت خدا از آن به بعد در دایره دید ذهنی و جسمی آنها نمی گنجد ، پس زبان به ملامت  چنین  انسانی گشوده و سرزنش ها میکنند که راه عاشقی دیگر چیست و زنده شدن به خدا کدام است ، و همانطور  که پیامبر را دیوانه خطاب می کردند کارها و سخنان  او را نیز خارج از عقل می دانند ،‌ کمان ابروی حضرت دوست  بمنظور  رهایی و نجات انسان است و کشیدن کمان ملامت انسانهای  گرفتار در ذهن  در جهت بازدارندگی  انسان عاشق از مسیر رشد و تعالی . ای گل تو دوش داغ صبوحی کشیده ای  ما آن شقایقیم  که با داغ  زاده ایم  گل نماد انسان است و دوش یعنی همین لحظه ، داغ صبوحی به معنی خمار شراب عشق بودن است ، پس حافظ خطاب به انسانی که در لحظه به غربت خود در این جهان پی برده و برای بازگشت  به  اصل  خدایی اش خود را نیازمند شراب معرفت  الهی  می بیند ، میفرماید بله،  این داغ عشقی را که اکنون در دل احساس میکنی از آغاز خلقت با انسان بوده است و با تولد و حضور در این جهان ماده در ذات و نهادت نهفته بوده است ، چیز جدید و غریبی نیست زیرا همه انسانها  با داغ این عشق زاده می شوند ولی تو الان و به تازگی به این غم فراق  و هجران  پی برده و آگاه  شده ای و این موهبت کمی نیست ، میتواند مفهوم  تعجیل و عدم اتلاف  وقت  برای رسیدن و وصل دوباره به حضرت دوست را  القا کند  ، یعنی انسان که ذاتا" شقایق و از جنس عشق یا خداوند است و با این عشق پای به عرصه هستی  نهاده ، بهتر است هرچه زودتر  برای بازگشت به اصل و ذات خود بپا خیزد . پیر مغان ز توبه ما گر ملول شد  گو باده صاف کن که به عذر ایستاده ایم  در اینجا حافظ به سالک تازه کاری که کار خود را از ابروی جانان نگشوده و هنوز در کار معنوی  خود پایدار نیست بازگشته و از زبان او سخن گفته ، میفرماید اگر  پیر مغان یا انسان کامل  و راهنمای ما یا خداوند ( پیر مغان همه این معانی را شامل می‌شود) از توبه سالک از دریافت شراب خرد و معرفت ملول و آزرده شده که قطعآ  شده است ، به او بگویید باده صاف کن، که دو معنی را  در بر میگیرد ، ، باده میتواند همان جام باده باشد که به معنی قلب مملو از معرفت عارف کامل یا پیر مغان است ، یعنی دلت را با ما صاف کرده و آزرده خاطر  مباش زیرا که به عذر خواهی ایستاده ایم ، یعنی تا آخر عهد و پیمان با خدا یا زندگی ایستاده و به راه خود ادامه می دهیم،  این تعللها و رفت و برگشت ها مقطعی ست ، حافظ در بیت دوم فرموده  بود  که او یا عرفای دیگر نیز چنین بوده اند ، پس در حقیقت راهکار باز گشت را به سالکی که قصور کرده و در کار خود استمرار نداشته است بیان میکند .باده صاف کن ، همچنین می‌تواند زلال و بدون درد کردن شراب و باده معرفت  الهی باشد ، یعنی عصاره  خالص تعالیم معنوی را آماده و به سالک مشتاق معرفت برساند . کار از تو می رود  مددی ای دلیل راه  کانصاف  می د هیم و از  راه اوفتاده ایم  در ادامه ،  از زبان سالک قصور کرده و از راه مانده میفرماید ای راهنمای راه عاشقی ، کار با استمداد  تو پیش میرود ، در واقع نیز بدون دلیل راه  نمایانی مانند عطار ، مولانا  ،حافظ و سایر بزرگان  کسی در این  راه معنوی توفیقی بدست نخواهد آورد ، پس سالک مقصر اگر منصف باشد به خطا و کوتاهی خود اذعان نموده ،با کمک گرفتن از پیر معنوی خود راه را با جبران عقب ماندگی ها ادامه خواهد داد .انصاف می دهیم همچنین می‌تواند به معنی از دست دادن انصاف و اعتدال  باشد که وقتی سالک از اعتدال  خارج شود از راه باز خواهد ماند . چون لاله می مبین و قدح در میان کار  این داغ بین که بر دل خونین نهاده ایم  قدح در ادبیات عارفانه  ظرفیت متفاوت انسان و یا هر ذره و اجزای این عالم است در دریافت شراب معرفت  که نسبت به میزان هشیاری در باشندگان عالم متغییر میباشد . لاله در اینجا نماد دیدن یا سنجش‌ و مقایسه مقدار می دریافتی با دیگر سالکان  و در یک کلام  بررسی میزان پیشرفت معنوی توسط سالک میباشد ، پس حافظ می‌فرماید  مانند لاله مباش که دم بدم میزان پیشرفت معنوی خود را بازبینی کرده و بخواهی بدانی چه مقدار می معرفت دریافت کرده ای ، قدح و ظرفیت دریافت می در میان کار است ، یعنی هر انسان و بطور کلی هر ذره ای در این هستی ،بنا بر مقدار ظرفیت خود شراب آگاهی دریافت خواهد نمود  ، انسان که از جنس خدا و بینهایت اوست ، محدودیتی برای دریافت می خرد و آگاهی نداشته و مقدار آن بستگی کامل به شخص سالک دارد که تا کجا بخواهد پیشرفت  کند . اجسام بی جان ، گیاهان و جانوران نیز هر کدام نسبت به جنس خود از این می هشیاری برخوردار می‌شوند ولی مقدار آن محدود و بنا بر جنس آن باشنده توسط خدا یا هستی مطلق تعیین شد است ، تفاوت بنیادی انسان و حیوان نیز در همین مطلب است .در مصرع دوم حافظ می‌فرماید  که سالک بهتر است بجای این اندیشه غلط ، به مطلب مهمتر و داغ عشقی که از روز ازل بر دل انسان نهاده اند توجه و تمرکز  کند . یعنی به کار عاشقی خود بپردازد ، مولانا  می‌فرماید  :  چنان گشت و چنین گشت چنان راست نیاید  مدانید که چونید،  مدانید که چندید  گفتی که حافظ این همه رنگ و خیال چیست  نقش غلط مبین که همان لوح ساده ایم  حافظ می‌فرماید  ممکن است پرسشی در ذهن خواننده این غزل پدید آید که اینهمه نقاشی و خیال پردازی شاعر  برای چیست ؟ چرا حافظ ساده تر با ما سخن نمی گوید ؟ پاسخ این است که تصویر را غلط مبین  ، ما مطالب را پیچیده بیان نمی کنیم ، اگر زبان عرفان را بدانی درخواهی یافت که مطلب ساده میباشد ، همان لوح ساده ایم  همچنین می‌تواند اشاره به پاک بودن صفحه زندگی هر انسانی باشد که او خود بر این صفحه ساده خواهد نوشت و چگونگی این نوشتن در دست انسان است و نه شخص دیگری ، اشاره دیگری به اختیار داشتن انسان در امور مربوط به زندگی خویشتن .
برگ بی برگی
2021-07-13T12:08:09.6338153
با سلام  به علیرضای عزیز  هر چند پاسخی دیر هنگام به پرسش شماست  ولی بنظر این کمترین  با هر دو خوانش یک معنی در ذهن متبادر  می شود  .
در سکوت
2022-07-20T13:55:49.5365215
این غزل را "در سکوت" بشنوید