گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

حافظ:بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم

❈۱❈
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم
اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد من و ساقی به هم تازیم و بنیادش براندازیم
❈۲❈
شراب ارغوانی را گلاب اندر قدح ریزیم نسیم عطرگردان را شِکَر در مجمر اندازیم
چو در دست است رودی خوش بزن مطرب سرودی خوش
که دست افشان غزل خوانیم و پاکوبان سر اندازیم
صبا خاک وجود ما بدان عالی جناب انداز بود کان شاه خوبان را نظر بر منظر اندازیم
❈۳❈
یکی از عقل می‌لافد یکی طامات می‌بافد بیا کاین داوری‌ها را به پیش داور اندازیم
بهشت عدن اگر خواهی بیا با ما به میخانه که از پای خمت روزی به حوض کوثر اندازیم
❈۴❈
سخندانیّ و خوشخوانی نمی‌ورزند در شیراز بیا حافظ که تا خود را به ملکی دیگر اندازیم

فایل صوتی غزلیات غزل شمارهٔ ۳۷۴

تصاویر

کامنت ها

ناشناس
2015-08-29T09:03:45
من و ساقی به هم سازیم و بنیادش براندازیم
بهرام مشهور
2015-09-26T12:57:55
در اکثر منابع شعری " من و ساقی به هم سازیم و بنیادش براندازیم " آمده و دوستان زیادی هم به تصحیح این بیت در اینجا تأکید داشته اند ولی گویا قرار است در اینجا مرحوم حافظ و ساقی را به یکدیگر بتازانند ! که نوشته اند " من و ساقی به هم تازیم و ..دیگر اینکه " که از پای خمت روزی به حوض ... " غلط است و درست آن این است : که از پای خمت یکسر به حوض کوثر اندازیم
ایزدجو
2015-09-26T13:23:32
جناب بهرام مشهورنظر من را هم بخوانید شاید موافق شوید با : به هم تازیم در فارسی به و با به هم تبدیل میشوندچنانکه به هم سازیم یعنی با هم سازش میکنیم {با هم میسازیم } پس میتوان گفت که به هم تازیم هم یعنی با هم میتازیمدر ضمن اگر به هم سازیم را قبول کنیم به نظر میرسد که من و ساقی قبلاً با هم سازش نداشته ایم و یا مخالف هم بوده ایم ولی چون غم آمد باهم آشتی میکنیم و باهم خواهیم ساخت تا بنیادش را بر اندازیم با حترام
ناشناس
2015-12-20T07:45:06
صبا خاک وجود ما بدان عالیجناب انداز/بود کان شاه خوبان را نظر بر منظر اندازیم.... یا صاحب الزمان مهدی.
مرتضی
2015-02-03T19:45:20
من و ساقی باهم یورش می بریم و بنیادش را بر می اندازیم.
مهندس بیات
2015-02-25T09:38:51
سلام بهنام گرامی:“که از پای خمت روزی به حوض کوثر اندازیم.”به نظر می رسد اشاره به سوره کوثر وحدیث پیامبر (ص) در خصوص حضرت فاطمه (کوثر) داشته باشد. پای خم یعنی اسلام وعشق به خدا واهل بیت طاهرین (ع) که عاقبت به خیری وحوض موثر را را در قیامت به دنبال دارد.موفق باشید
روفیا
2015-02-09T19:55:32
بهنام گرامییعنی اگر بهشت جاویدان را میخواهی که نه اغازی دارد نه پایان یعنی لازم نیست بمیری تا به ان جا روی و همین حالا می توانی درکش کنی با ما به میخانه بیا . میخانه جاییست که در ان تو از عالم باخودی به عالم بی خودی وارد می شوی . جاییکه در ان هویت تو بسته به افکار و اعتقادات و شغل و وضعیت تحصیلی تو نیست . جاییکه تو در ان دیوار های ماهیت را بشکنی و وجود محض لایتناهی را احساس کنی . جاییکه بفهمی همه انسانها وجود های محضی هستند که بدلایلی زندانی شرایط و افکار و کلیشه شده اند .جایی که در ان تو به هیچکس به دیده حقارت ننگری .اینجا حافظ تو را بیکباره به حوض کوثر که نماد خیر کثیر است می اندازد .چون بعد از درک این حقیقت تو به مقام عشق میرسی و یاد می گیری که هر وجودی لایق دوست داشتن است .خشم . کینه . حسد . نفرت . تعصب بیکباره جای خود را به عشق میدهد که هر تشنه ای را سیراب می کند .چون ما تشنه معرفت هستیم و این ان معرفتی است که باید بنوشیم .
مسعود
2017-01-04T02:23:14
بیت یکی مونده به اخر مشکل وزنی نداره؟،اگه نداره چجوری خوانده میشه؟
سیدعلی ساقی
2016-11-14T21:21:11
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیمفلک را سقف بشکافیم طرحی نو در اندازیمایـن غزل پاسخِ محکم ودندان شکن برای کسانیست که حافظ رامتهّم به جبری گری می کنند. مفاهیمِ این غزل اختیار گرایانه بودنِ حافظ رااثبات می کند. درحقیقت حافظ رانمی توان به موضوعِ خاصی متهّم ساخت.اوفرزانه ای آزاداندیش ومجموعه ای از اضداداست وفراترازمذاهب ومرزها می اندیشد."گل برافشاندن" : گلریـزان ، بر سر کسی گل ریختن،"می در ساغر انداختن" : شراب در جام ریختن ، "اقدام به بـاده نـوشی کردن""گل برافشانیم" و "می در ساغر اندازیم" ، هر دو نشانه‌ی شادی و شادمانی کردن است.«فـلـک را سقـف بـشـکافـیـم» به هرآدمی امید وانرژی می دهد تاآغازی دوباره داشته باشد. در نظرگاهِ شاعر،ایستایی معنایی ندارد وهرپایانی سرآغازی دوباره است.«طرحی نودراندازیم»اراده یِ آدمی رابه خلّاقیت وابتکار تشویق می کندوروح وروانش راپویامی نماید.بـیـا شادمان باشیم و جشنی برپـا نماییم ،گلریزان کنیم و به بـاده نـوشی بـپـردازیـم. و هرگز تسلیم نشوییم مامی توانیم حتّاسقفِ آسمـان را بشکافیم و شـالـوده‌ و اساسی تـازه بـنـا نهیم.حافظ خاطرنشان می سازدکه انسان نـیـرویِ شگفت انگیزِ عظیم و نهفته‌ای دارد که می‌تـوانـد کارهای عجیب و غریب انجام دهد،تـا آنجا که می‌خواهد دست به آفریـنـشِ عالمی و آدمی دیگر بزند :آدمی در عالم خاکی نمی‌آید به دستعالمی دیگر بباید ساخت و ز نـو آدمیاگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریـزدمن و ساقی به هم سـازیم و بنیادش بر اندازیم"به هم ساختن" : متّحد شدندرادامه یِ بیتِ قبلی باهمان شورِ حماسی می فرماید : چنانچه غـم واندوهِ دنیا، لشکری فراهم کرده، وقصدِجانِ عاشقان را بکند،،هیچ جای نگرانی نیست، من با کمک ومددِ ساقی،ریشه واساسِ غم واندوه را ازبین خواهیم برد.ساقی سلاحی در دست دارد که غم رادرزیرِخاک مدفون می سازد.ساقیابرخیز ودرده جام راخاک برسرکن غمِ ایّام راشرابِ ارغوانی را گلاب اندر قـدح ریـزیـمنسیم عطر گردان راشکر درمجمرانـدازیـم"ارغـوانی" : به رنگ ارغوان ، سرخِ پـر رنـگ ، آتشگون"قـدح" : جام بزرگ شراببادرنظرداشتِ اینکه درقدیم برایِ معطّرساختنِ شراب،گلاب اضافه می کردند،می فرماید:شرابِ ارغوانی را با افزودنِ گلاب،غنی سازی می کنیم تاکیفیّتش افزون ترگردد.برای آن که شراب فراوان بـنـوشیم و به دردِ سرِ آن دچار نـشویم ، آن را با گلاب آمیخته می‌کنیم."مـِجـمـَر" : مـنـقـل ، آتـشـدان ، بخشِ پایین عطرگردان که آتش در آن قرارمی گیرد."عطر گردان" : بـخـوردان ، وسیله‌ای که در آن آتش می‌افروختند بعد عـود ، اسفند و ... می‌ریختند و می‌گرداندند تا دود خوش‌بـوی آن در فضا پخش شـود."شکر در مجمر انداختن" بـه ایـن منظور است که بـوی عـود ماندگار شود.همچنین در مجمری که نسیمِ خوش می پراکند، شکر می‌ریـزیم تا بکاممان شیرین ترگردد.شکر ریختن به مجمر وگلاب ریختن به شراب، به عبارتی دیگر معنایِ دیگری نیز دارند:دربسیاری ازشهرها رسم براین است که وقتی کسی کاسه ای غذا به عنوانِ هدیه یانذری به کسی می دهد، اونیز متقابلاً هنگامِ برگرداندنِ ظرفِ غذا،آن راپر ازشیرینی وشکر ونبات وگلاب می کند.ازاین نظرگاه می فرماید:به حرمتِ سرمستی و شوری که شرابِ ارغوانی به ما بخشیده ، قدحِ خالی‌اش را از گلابِ خوشبو پرمی کنیم و در مجمرِ نسیمِ عطرگردان، به پاداش اینکه بـویِ خوش گل رایگان به همه جا می پراکنده شکر می‌نهیـم.چنگ بنواز وبساز ارَ نبود عودچه باک؟آتشم عشق ودلم عود وتنم مجمر گیرچودردستست رودی خوش بزن مطرب سُرودی خوشکه دست افشان غزل خوانیم و پاکوبان سر اندازیم"رود": نهرِبسیاربزرگ‌که‌پس‌ازسیردرخشکی‌داخل‌دریاشود، زه، زه‌کمان‌حلاجی، تار ورشته یِ‌ساز، سازو آواز, فرزند، پسریادختر باتوّجه به مهارتِ فوق العاده یِ شاعر درایجاد ابهام وایهام،تقریباً تمام معناها موردِ نظرشاعربوده وبامفهومِ بیت سازگاری دارند."خوش" : خوش دست و خوش صدا"مـُطـرب" : نـوازنـده"سـُرود" : آواز ، تـرانـه ، آهنگ"دست افشان" : دست زدن و شادی کردن ، رقصیدن با حرکات دست"غـزل خوانـدن" : شعر خواندن ، آواز خواندن"پـا کـوبـان" : رقصیدن"سـر انداختـن": 1- حرکت دادن سر در حال رقص. 2- ازشدّتِ مستی نتوان سر را کنترل کرد و سر دائـماً به چپ وراست و پایین بیفتد. 3- سر به پای کسی انداختن کنایه از : سرباختن و جانفشانی کردن است.ای نـوازنـده ! حال که فرصتی این چنین دست داده، و ساز خوش دست و خوش صدایی در دست داری ویادرکنارِ رودخانه ای باصفا هستیم،ویاحال که شاهد ونگاری زیباروی مصاحبت داریم، آهنگی شاد و زیبا بـنـواز تا با آن برقصیم و شادی کنیم و در حال رقص وپایکوبی ازشدتِ شادمانی ومستی سرمان را در راه معشوق بـبـازیـم....شاعر دراین بیت کلماتی را که با موسیقی خویشاوندی دارندرا به صورت یکجا به کار گرفته و 9 کلمه: (رود، خوش، بزن، مطرب، سرود، دست افشان، غزل خوانی، پاکوبان، سرانداز) را که در عالمِ موسیقی قرابتِ معنایی دارند، پشت سرهم ردیف کرده که شاهکاری ادبی وبی نظیر به حساب می آید.ای خوشا دولتِ آن مست که درپای حریفسرودستار نداندکه کدام اندازدصبا ! خاک وجود ما بـدان عالی جناب اندازبـُوَد کآن شاه خوبان را نظر بر منظر اندازیم"صـبـا" : بادِملایم وروح پروری که بشارت دهنده است. بعضی ها معتقدند از زیرِ عرش می‌وزد و از عرش(آسمان) برفرش(خاکیان) پـیـام می‌آورد. نسیمِ صبحگاهی ، باد خنکی که از شمالِ شرقی می‌وزد ، "باد صبا" در ادبیات ما جنبه‌یِ اساطیری پیدا کرده ، در کوی معشوق رفت آمد دارد و پیام رسانِ عاشق و معشوق است ."خـاکِ وجودِما" : منظور این است که وجودِ ما درمقابلِ وجودمعشوق بی ارزش است وهمانندِ خاک وگرد وغباراست.چون خاک را باد راحت تر را جا به جا می‌کند،"وجود" رابه خاک تشبیه کرده تادرخواستی که دارد{انداختنِ خاکِ وجود برآستانِ بارگاهِ جانان} امکانپذیرترگردد."جـنـاب" : پـیـشـگـاه ، درگـاهممکن است منظورشاعر از "خاکِ وجودِ ما" ازتبدیل به خاک شدنِ بدن پس از مرگ باشد،درآنصورت می‌خواهد بـگـویـد : ما که وقتی زنـده بـودیـم به وصال نـرسیـدیم لا اقل پس از مرگ، خاک ما را به کوی معشوق بـرسـان تابهره مندگردیم."بـُـوَد" : بـاشـد ، به ایـن امـیـد"شاه خوبان" : سلطانِ زیـبـارویـان، معشوق"مـَنـظـَر" : دو معنی دارد : 1- اسم مکان است به معنی محلِّ نگاه کردن ، پـنـجـره ، روزنه . 2- استعاره از : "چـهره" و ظاهر شخص ،1- :به این امید که بتوانیم از پنجره‌ی آن بارگاه بلند مرتبه معشوق را تماشا کنیم.2- : به این امید که بـتـوانـیم در آن بارگاهِ بلند مرتبه ، چهره‌یِ زیبایِ معشوق را ببینیم.3- : به این امید که بـتـوانـیـم در آن بـارگاه بلند مرتـبـه نـظـر معشوق را به سوی خود جلب کنیم.حافظ چوره به کنگره یِ کاخ وصل نیستباخاکِ آستانه یِ این دربسربریمیکی از عقل می‌لافـد ، یکی طامات می‌بافـدبیا ! کاین داوری ها را به پیش داور انـدازیـم"می لافـد" : لاف می زند ، ادّعـای بی‌جا و بـیـهـوده می کند."طـامـات" : ادّعایِ مقام و مرتبه‌ی عشق و عرفان کردن که معمولن یاوه سرایست. سخنانِ گزافه با ادّعایِ کرامت و فضل و خودنمایی بر زبان راندن، حرف های دروغین وبی اساس سرِ هم کردن ، بیانِ تـوهـّمـات ، خیال بافی و....."داوری" : قـضـاوت کردن ، تشخیص حق از باطل"داور" : قاضی ، منظور خـداوند تعالی است.زمانه یِ شاعر زمانه ایست که هرکس متناسب بامنافعِ خویش ادّعایی مطرح می کندوجالب اینکه همه اصراردارندکه درست می گویند.یکی ادّعـایِ عقل و تفکّر دارد و یکی ادّعایِ دروغِ کرامت دارد.... بیـا تا تشخیص و قضـاوت آن را بر عـهـده‌یِ خداوند بـگـذاریم که او بهترین قاضی است و از حقیقت و اسرارِ همگان آگاه است.جنگِ هفتادوملّت همه راعذربنهچون ندیدندحقیقت رهِ افسانه زدندبهشتِ عدن اگر خواهی بیا با ما به میخانهکه از پایِ خُم‌ات یکسر به حوضِ کوثراندازیم"بهشتِ عـدْن" :قصری در بهشت که از لـؤلـؤ ساخته شـده است، جایـگاهِ مـقـرّبـان حق تعالی در بهشت،بهترین نقطه ی بهشت"مـیـخـانـه" : در اصـطـلاح عـرفـا جایی ست که مستانه و عاشقانه، معشوقِ ازلی را ستـایـش و پـرستـش کـنـنـد.مـیـکده ای که "حـافــظ" بنا نهاده، از بهشتِ عدن هم بـهـتـر است و شـرابی که در آنجـا یافت می شود در کـوثـر هم پـیـدا نمی‌شود :اگـر آرزویِ بهشتِ عدن را می‌کنی با ما به میخانه‌یِ عشق بـیا،(تابصورت نقدی نه وعده ای) از کنارِ خمخانه‌یِ معرفت، تـو را بی واسطه وبی هیچ شرط وشروطی، یکراست به چشمه‌یِ کـوثـربرسانیم.شرابی که ازکوثرِ بهشت گواراتر است. طعنه ایست به کسانی که خدارا به خاطر رفتن به بهشت پرستش می کنند.بـیـا ای شیـخ و از خـمـخانه‌ی مـاشرابی خور که در کـوثـر نـبـاشـد."حوض کـوثـر" : چشمه‌ای است در بهشت. اهل تسنّن ساقیِ کـوثـر را اوّل ابـوبـکر ، دوم عـمـر ، سـوم عثمان و چهارم علی (ع) می‌دانند ، امـّا شیعیان تنها حضرت عـلـی (ع) را ساقیِ کـوثـر می‌دانند.سخن‌دانی و خوش‌خوانی نمی‌ورزند در شیرازبیا حـافــظ ! که تا خود را به مُلکی دیگر اندازیم"ورزیدن" : "پـرداختـن" و "تـوّجـه کردن" است.زمانِ سرایشِ غزل،گویا زمانی بوده که بنابه شرایطی،ارزشی به شعر وادب وآوازخوانی قائل نبودند.اوضاعِ زمانه خوشایندِطبعِ شاعر نبوده و دلگیرانه می فرماید:در شـیـراز به شعر و شاعـری و آواز خوانی تـوجـّهی نـدارند ، ای حـافــظ بـیـا تـا به شهر دیـگـری بـرویـم.ضمنِ آنکه حافظ بنابه روایاتِ فراوان خوش صدا وخوش آوازنیزبوده است.:دلم از پـرده بشد حافظ خوش لهجه کجاست تـا بـه قـول و غـزلـش ساز و نـوایی بـکنیم.غزل سراییِ ناهیدصرفه ای نبرددرآن مقام که حافظ برآورد آواز
حسین
2016-04-04T01:35:35
با سلام و عرض ادب, من نیز با نظر دوستان مجید, محمد شاهسواری, و شهرام عجمی بیشتر موافقم که "من و ساقی به هم سازیم" صحیح است نه "من و ساقی بر او تازیم" و به خصوص نه "من و ساقی به هم تازیم." من نمیدانم مرحوم علامه قزوینی به چه دلیل "تازیم" را به "سازیم" ترجیح داده است. ولی به نظرم میرسد که سازش حافظ با ساقی, که خود به خود بر اندازی بنیاد غم را در بردارد, بیشتر با سلیقه وی, و با مهارت های ساقی, تناسب داشته باشد تا تاخت و تاز!در ضمن توجه دوستان مهندس بیات و رضا همائی را به این گفته مشهور جلب میکنم: "خدایا تو آنی که تانی تپانی جهانی ته استکانی به آنی." این دوستان برای تبلیغات دینی حتی علایق دینی حافظ را نیز, که حد اقل در دورانی از عمر وی برایش مهم بوده است, با این اظهار نظرات به سخره میگیرند.
مهشید
2013-03-13T16:35:34
به گمان من باید این غزل را درست برابر آنچه در متن آن آمده فهمیدشکافتن آسمان هیچ معنای استعاره ای نمی تواند داشته باشد مگر این که نشان دهنده ی رندی حافظ با خدای خویش باشد و آوردن میخوارگی با شکافتن آشمان این قصد را به خوبی نشان می دهد که حافظ حالا رودروی خدای خویش می ایستد (خدایی که ده بار گفته آسمانی آفریدیم که هیچ شکافی در آن نیست!) که حالا حافظ میخواهد از بنیاد طرح این جهان را به گونه ای دگرگون کند و بر هم بریزد و در این طرح میخوارگی پسندیده باشد و سرکوب نشود
قربانخانی
2012-11-21T10:24:56
با سلامبه نظرم اگر توضیحات تکمیلی یا تفسیر از ایرادهای رسم الخط و غیره جدا باشند بهتر است. زیرا در این صورت خواننده میداند به کدام بخش مراجعه کرده است. ضمنا در مورد تفسیر بهتر است الزاما منابع ذکر شوند تا مستند باشند.
بهنام
2013-01-23T07:36:38
"که از پای خمت روزی به حوض کوثر اندازیم."ممنون میشم اگر کسی این جمله رو معنی کرد.
سعید رسولی
2009-11-24T22:00:53
«شکر» در بیت دوم بهتر است «شِکَر» نوشته شود.بیت ششم «کاین» فکر می‌کنم بهتر است «کین» نوشته شود.«میخانه» در بیت هفتم بهتر است جدا نوشته شود: می‌خانه.همینطور در بیت آخر: «سخندانی و خوشخوانی» -> «سخندانیّ و خوشخوانی» (با تشدید بر روی حرف آخر سخن‌دانی که برای صحت وزن لازم است)---پاسخ: با تشکر از حساسیت شما نسبت به رسم‌الخط، به نظرم پیشنهاد شما مطابق سلیقهٔ خاص شماست و نه استانداردها یا سلایق رایج‌تر. کلماتی که پیشنهاد داده‌اید جدا نوشته شوند رایج آن است که سر هم نوشته شوند.
سعید رسولی
2009-11-24T22:03:45
تصحیح:«سخندانی و خوشخوانی» -> «سخن‌دانیّ و خوش‌خوانی»
بهزاد علوی (باب)
2008-04-13T07:54:39
بود کبان شاه خوبان را نظر بر منظر اندازیVerse needs to be corrected. Sorry I onloy have an English Keyboard---پاسخ: با تشکر از شما، در مصرع مورد اشاره «کن» با «کان» جایگزین شد.
فضل الله شهیدی
2008-04-17T17:02:22
بنام خدادر نظر نخست این ابیا ت بویژه بیت اول( وچند بیت دیگر)عجیب ودور از واقعیت به نظر میرسد اما اهل معرفت میدانند که مقصود حافظ این نیست که واقعا سقف آسمان یا فلک از نظر فیزیکی شکافته وخراب شود وآسمان یا فلک دیگر با طرحی نو برپا گرددحقیقت اینست که ماتصوراتی قالبی مطابق نفسانیات وشخصیت اجتماعی خود از کل جهان پیدا کرده ایم اگرقالبهای ذهنی تغییر کند یا محو شود کانه اساس جهان ذهنی ما در هم میریزدوقتیکه عرفا از من حقیرخود عدول میکنند واز نگاه اسارت بار آن آزاد میگردند وباصطلاح رمزی خود مست میشوند حالتی نو وبه تبع آن جهانی نو را احساس میکنند که بسیار با شکوه است وبه منزله آنست که طرحی جدید درآسمان وزمین ایجاد شده باشد وگفته شده این حالت هرگز خیا ل و توهم نیستحقیقی وجد یست بلکه این حالات مزمن وعادتی وتصوراتی که فعلا از جهان داریم غبار آلود وغیر واقعی استسخن مهمی منسوب به حضرت علی داریم که انسان این جرم صغیر نیست وعالم اکبردر او پیچیده شده است (اتزعم انک جرم صغیر وفیک انطوی عالم الاکبر) اگر این وجود حقیقی ظهور کند وافکار وپندار های کاذب و شرطی شده بر طرف شود آن حالتی که عرفا مستیش نامیده اند ظهور میکند واین قطره هستی با دریای هستی در می آمیزد آنگاه به تمثیل میتوان گفت سقف فلک شکافته میشود وطرحی نو در انداخته میشودانسانهائی که در قفس منیت گرفتار شده اند یکی از عقل میلافد ویکی با ادعای کرامت بیهوده گوئی میکند و..ولی داوری بین اینها با داور عالم هستی است.(با توجه به بیت 6)وکسیکه شراب حقیقت بنوشد کانه از اینجا به حوض کوثر در بهشت انداخته میشود(بیت7)وقتی اهل معرفت اینگونه سخنان رادر جمع مطرح میکنند دیگران نمیدانند ومقصود را نمی یابند پس این سخنان رابه جای دیگروپیش اهلش باید برد(بیت 8) بلی اگر کسی شخصا تجربه ودریافتی ولوکوچک از این مسائل نداشته باشد به نظرش غیر واقعی میرسد اما به قول غزالی باید گمان خوب به آنها برداین بود توضیحی هرچند نا کافی در باره چند بیت این غزل
محمد شاهسواری
2011-12-02T18:08:01
بهتر است در مصراع دوم بیت دوم بجای تازیم سازیم قرار دهیم تا به معنای تلاقی حافظ با ساقی برای افزیش قدرت به منظور ایجاد یک طرح جدید به مفهوم بیت اول باشد.
محمد شاهسواری
2011-12-02T18:17:35
بهتر است در مصراع دوم بیت دوم به جای تازیم سازیم درمعنای تلاقی قدرت حافظ با ساقی برای ایجاد یک طرح نو به مفهوم بیت اول قرار دهیم.
pj
2010-10-05T18:30:02
من و ساقی بدو تازیم نه به هم!---پاسخ: در بعضی نسخ گویا «بر او» آمده، اما نقل تصحیح قزوینی همین است و «به هم» در اینجا به معنی «با هم» است.
مجید
2010-12-01T08:19:37
سلام با تشکر از زحمات شما فکر میکنم بیت دوم مصرع دوم من و ساقی بهم سازیم صحیح است---پاسخ: با تشکر، متن تصحیح قزوینی «به هم تازیم» است و در حاشیه «بر او تازیم» و «به هم سازیم» را به عنوان بدل ذکر کرده. تغییری داده نشد.
علی شهریاری
2010-12-17T19:55:45
بیت دوم این شهر حماسی ترین شعر حافظ به حساب می آید.
دکتر ترابی
2014-02-24T00:35:36
برای برانداختن بنیاد کسی به هم ساختن ( دست کم در زبان امروز) مناسب تر می نماید. و اما در بیت هفتم این کمترین مصراع دوم را به این صورت نیز دیده است: که از پای خمت یکسر به حوض کوثر اندازیم در اینکه مراد شاعر از شکافتن سقف فلک چه بوده است، به یاد بداریم حافظ ازاین گونه خالی بندی ها !! زیاد داشته است!!بعد زاین نور به آفاق دهم از دل خویش و من نه آنم که زبونی کشم از دور فلک و.... ( گستاخی مرا از این شوخی خواجه خواهد بخشود شما نیز ببخشایید) .
شهرام عجمی
2014-03-26T01:48:41
باسلام.شایدنظرم بخاطراینکه سال چاپ کتاب یادم نیایدبی ارزش باشد .اما در دیوانی که سال 65به من هدیه شده بودوچاپ دهلی بود .من وساقی بهم سازیم بود..واصطلاحا هرجأازتازییدن استفاده شده مفهوم یورش بردن بوده پس نمیشودگفت.من وساقی بهم تازیم.
محمد
2019-11-11T16:17:52
عزیزان رود لزوما به معنی فرزند نیست رود یعنی دردانه گرانبها بسیار عزیز زندگی بخش ...دقت کنید چون ایران سرزمین خشکی بوده نیاکان ما بخاطر اینکه اهمیت آبهای جاری را نشان دهند به آنها رود می گفتند پس رود لزوما به معنی فرزند نیست .لطفا به این شعر حافظ دقت کنید رودی همچون حافظ می تواند معنی بسیاری از واژه ها را به خوبی نمایان کند خواهی که بر نخیزدت ز دیده رود خون دل در وفای صحبت رود کسان مبند رود کسان به معنی فرزند کسان نیست به معنی عزیز دیگران به معنی دردانه دیگران به معنی آنچه به دیگران زندگی می بخشد
علی رضا وحدتی نژاد
2020-04-15T02:08:18
من و ساقی به هم تازیم هم میتواند بیانگر دور افتادن عاشق از معشوق که با گذر زمان و ناملایمات و حوادث روزگار . در این بین در حال فاصله انداختن این دو هستند باشد . اما اگر راه رفته رودهای خروشان که بینهایت شده اند را در جهت عکس و با تاختن به سوی جهت مخالف آب به پیش برویم به نقطه آغازین این راه که نقطه انشعاب از دریای معرفت هست می رسیم و در واقع ساقی میجوشاند و ساغر هم برای رسیدن به چشمه جوشان ساقی می باییست بتازد تا به نقطه اتصال برسند.
۸
2020-04-15T05:33:02
این جور که دوستان بر تاخت و تاز پای می فشارندو به ویژه اگر ساغر بتازد تا به نقطه جوشان ساقی برسد گمان می برم سوختگی درجه پنج بنیاد ش را از بیخ وبن بر خواهد کند!!
باربد
2020-03-29T18:04:00
باسلاممنظور از شکافتن آسمان ، با توجه به مصرع قبل احتمالا دگرگون کردن دنیا است و انداختن طرحی نو.در اینجا یک جور شور ، وجد و شادمانی از حافظ به ذهن می رسه که میخواد تغییری در حال بد قبلیش بده.اگه اشتباه میکنم راهنمایی کنید.ممنون از همه
صنوبر
2019-06-03T23:38:20
به هم "سازیم" و بنیادش براندازیم
سیاوش
2019-09-19T18:15:11
به نظر من اینطوری قشنگ تره که از پای خمت یکسر به حوض کوثر اندازیم قشنگ حس و حالش بیشتر میشه بجایکه از پای خمت روزی به حوض کوثر اندازیموقتی مستی همون لحظه حس بودن در بهشت رو داری نه یک روزی
پارسا
2019-10-24T20:16:27
در تصحیح من و ساقی به هم تازیم، به نظر من درست نیست یا تصحیح شود به: من و ساقی به او تازیم که درست تر مینمایدیا تصحیح شود به: من و ساقی به هم یازیم یعنی هم آهنگ و هم قصد شویم
عبدالعزیز میرخزیمه
2019-08-30T11:21:30
با سلام و درود فراوان ، در مورد بیت دوم که ضبط صحیح آن به شکل ذیل هست :اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد من و ساقی به هم تازیم و بنیادش براندازیمنکته این بیت اینست که باید دقت شود که "به هم" به معنای "با هم" هست و در ادبیات ما مثال های زیادی میتوان آورد که در آنها "به هم" به معنای "با هم" بکار رفته از جمله در رباعی ذیل از حضرت مولانا :جان باز که وصل او به دستان ندهند / شیر از قدح شرع به مستان ندهندآنجا که مجردان به هم می ، نوشند / یک جرعه به خویشتن پرستان ندهندپر واضحست که مجردان به هم باده نوشند یعنی مجردان با هم باده می نوشند . لازم به ذکر است یکی از بزرگوارانی که در حاشیهء این غزل مطلب نوشته اند کاربری به نام "ایزدجو" این نکته را مطرح کرده بودند که "به هم" به معنای "با هم" هست ولی بعد ترجیح داده بودند که این مصرع به شکل دیگری بخوانند. با این حساب حافظ میفرماید که اگر غم لشکر کشی کند و به ما حمله آورد آنگاه حافظ همراه با ساقی با کمک و همدستی یکدیگر حمله می برند و بر لشکر غم می تازند تا نیست و نابودش نمایند بطوریکه دیگری نشانی از غم نماند ، حافظ در مواضع متعدد دیگر هم برای نخوردن غم دنیا خوردن باده را بعنوان چارهء کار تجویز میکند بعنوان مثال :چون نقش غم ز دور ببینی شراب خواهتشخیص کرده ایم و مداوا مقرر استو یا :غم دنیای دنی چند خوری ؟ باده بخور حیف باشد دل دانا که مشوش باشد همچنین :غم زمانه که هیچش کران نمی بینم دواش جز می چون ارغوان نمی بینمبنابراین در بیت مورد نظر این غزل ، حضرت حافظ همان نسخه را دارند تجویز می کنند زیرا ساقی همواره باده دارد و به دلیل باده فروشی ساقی هست که لقب ساقی به او داده شده است ، پس دوباره قرار هست که با باده نوشی غم ژائل شود یا به تعبیر این بیت بنیاد غم برافتد .همینجا داخل پرانتز یادآوری نمایم که ساقی از اسماء و صفات خداوند هم هست در قرآن آمده که پروردگار عالم، بهشتیان را با شرابی پاک نه چون شراب نجس این دنیا ، سقایت میکند ، آیهء شریفه : و سقاهم ربهم شراباً طهوراً. در کلمات حضرت مولانا آمده است :تا سقاهم ربهم آید خطاب تشنه باش ، الله اعلم بالصواب
روزا
2021-01-05T07:50:56
در تصاویر خودتون نوشته من و ساقی به هم سازیم...چه جالب حافظ رو تحریف میکنید
شعردوست
2021-03-14T17:17:03
بنظر من شعر به این زیبایی و لطافت با صدای شخصی مثل خانم غزل شاکری بسیار دلنواز تر است، با تمام احترام گویا جناب فریدون لطافت رو اصلا در نظر نداشتن، منکه شوکه شدم
فرهاد
2020-05-19T11:09:06
استاد نامجو نیز در قطعه «اف اف» این غزل رو خوندن
مبتدی۷۶
2020-08-25T14:21:26
البته پرانتز رو قبل از بیت اخر بایستی بست. چون همه ی اون خصایصی که نامبرده، در این دنیا امکان بوجود اوردنشون نیست، پس میگه بیا از این دنیا-شیراز که جان ما به آن وابسته است- خودمان را به سرای دیگری (که اون خصایل رو داشته باشه) ببریم.
مبتدی۷۶
2020-08-25T13:50:18
با سلام خدمت اساتید عزیز...از کامنتها و توضیحات بسیار استفاده بردم.. بنظر من بیت اول یه جهانی رو خلق کرده که بقیه ی بیتها در اون جهان امکان پیدا میکنن!)مصطلحه که میگن هر جا بری آسمون همین رنگه! حالا شاعر میخاد این دنیا که همه جاش یجوره رو زیر و زبر کنه... سقف آسمون رو بشکافه وطرحی بسازه که دیگه همه جاش یه رنگ نباشه... از بیت دوم باید در اون دنیایی که حضرت حافظ حرف ساختنشو زده ، سیر کرد. دنیایی که میشود با ساقی متحد شد و بنیاد غم رو کن فیکن کرد ( ولی در این دنیا نمیشه) و ....در اصل بیت اول پرانتزی هست که بقیه ابیات رو در بر گرفته! برداشت من این بود... دوستان بنظرتون ...؟
بهنام
2017-09-02T16:29:50
آقا جامعه اسلامی مهندسین هجوم آوردن اینجا.
بهنام
2017-09-02T16:33:01
بیا کاین داوری‌ها را به پیش داور اندازیمداور عشقه در اینجا نه خدا. وگرنه نماینده اش(زاهد) بهتر میتونست قضاوت کنه.
کیانوش
2017-02-25T02:55:20
مشکل وزن ندارد.عدن را نباید adan خواند باید adn خواند
محمود حسین پوری
2017-03-18T04:03:21
با سلام به همه دوستان اجازه بدهید پیش از این که نظر خودم را در باره این غزل بسیار زیبای حافظ که تا کنون خوانندگان زیادی آن را به شیوه های گوناگون بیان کنم به یک سابقه آموزشی اشاره کنم. سال 1345 در یکی از شهرهای جنوب در پایه چهارم ریاضی مشغول مشغول به تحصیل بودم. دبیر ادبیات ما شخص نازنینی بود به نام آقای قیصری (که امیدوارم زنده باشند و به سلامت) . ایشان به دانش آموزان کلاس گفتند که: دانش آموزان می‌توانند به جای شعرهای کتاب درسی هر شعر دیگری را حفظ و در کلاس دکلمه نماید. من هم یک نسخه از کتاب دیوان حافظ را به شکل (نه جیبی و نه معمولی بلکه قطع کوچک کمتر از کف دست ، نمی‌دانم شاید 6×12 سانتی متر) خریده بودم. دیوان حافظ را ورق زدم و همین غزل نظرم را جلب کرد.بیا تا گل بر افشانیم و می در ساغر اندازیم / فلک را سقف بشکافیم و می در ساغر اندازیماگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد / من و ساقی به هم تازیم و بنیادش بر اندازیمهنوز واژه پایانی از زبان من بیرون نیامده بود که دبیر ادبیات با اعتراض گفت که یعنی چه؟ یعنی من و ساقی به هم بپریم؟ و من ماندم که چه جواب بدهم. گفتم استاد نسخه‌ای که من دارم این جوری نوشته. و دبیر ما گفت که این نسخه را بیار و به من بده ، من آن را آتش می‌زنم!؟ و پول آن را به شما می‌دهم!!. سالها گذشت و من نسخه‌های دیگری از دیوان حافظ به دست آوردم. در یکی از نسخه های آن نوشته بود:من و ساقی بر او تازیم و بنیادش براندازیم!!این موضوع مرا بر آن داشت که نگاه دقیق‌تری به غزل حافظ بیندازم. مصرع اول می‌گوید: اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزداز این جا معلوم می شود یک جنگ تمام عیار بین غم و عاشقان در جریان است. و جناب غم قرار است که خون عاشقان بریزد.(و چقدر بد!؟ واقعا خون عشقان را باید ریخت؟چرا؟) در این میان عاشقان چه باید بکنند؟ دست روی دست بگذارند تا غم با لشکر خود به اینها حمله کند و خونشان را بریزد؟ خوب این احمقانه‌ترین کار است. تاریخ را که ورق بزنیم می‌بینیم که همیشه طرفهای یک جنگ همیشه به دنبال متحدان و پشیبانانی برای خود هستند تا در برابر حریف به پیروزی برسند. در این جا من و ساقی به هم سازیم و یا من و ساقی به هم تازیم (چرا؟) کار ساز نیست. باید من و ساقی با تمام قدرت به لشکریان غم بتازیم و بنیادش براندازیم!! اگر نه او بنیاد ما را براندازد!؟ و در پایان غزل حافظ بزرگ و نازنین باید بدین شکل باشد:اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد / من و ساقی بر او تازیم و بنیادش براندازیمیادمان باشد که من و ساقی می‌توانیم با هم بسازیم بدون این که در با لشکر غم درگیر شویم و او را شکست دهیم. و تازه اگر من و ساقی به هم تازیم که خیلی به نفع غم تمام می‌شود.
میر ذبیح الله تاتار
2017-05-01T18:19:38
سلام یکی از عقل می لافد یکی طامات می بافدبیا کاین داوری هارا به پیش داور اندازیمــیکی از داشتن عقل لاف زده به خود می بالد ودیگری با ادَّعای داشتن کرامات گزافه گوی میکند ، بیا تاقضاوت این دعواها را به قاضی عادل جهان (خداوند جل جلاله) واگذار کنیم.
سعید ا...ی
2017-05-13T02:18:53
درود در یک حاشیه ی دیگر نوشتم که این اشعار فقط در نسخه ی قزوینی به این شکل آمده است اما در نسخه های خطی چند جور امده مثلا بهم تازیم یا بدو تازیم یا بهم سازیم علی دشتی در کتاب نقشی از حافظ این رو کاملا مشخص کرده که بهم سازیم درست هست حتی خانلری که در نسخه ی خودش به هم تازیم آورده میگه بهم سازیم صحیح تر و عوام فهم تره همه ی مردم این رو می‌فهمند تا بهم تازیم شاعر هم همیشه کلمه ی عوام فهم بکار می بندهاما به نظر من هم اصل همان است که باید ساقی و من با هم بسازیم تا بتوانیم غم را شکست دهیم یعنی اتحاد اما به هم تازیم معنی به هم تاختن و درگیری رو میده هر چند اینجا معنی باهم تازیدن به طرف دشمن منظور هست
دکتر محمد ادیب نیا
2018-11-09T23:18:23
“که از پای خُمت روزی به حوض کوثر اندازیم.”این بیت از غزل اشاره به حدیث شریف ثقلین است که رسول خدا آن را برای مردم بیان فرمود؛«حوض کوثر» نام نهر یا حوضی در بهشت است. واژه کوثر یک بار در قرآن آمده و سوره‌ای نیز به همین اسم نامگذاری شده است. اما «حوض کوثر» در قرآن نیامده و صرفا در احادیث معصومین به آن اشاره شده؛ از جمله در حدیث متواتر ثقلین چنین آمده است: «انّی تارکٌ فیکم الثِّقلَین کتاب اللهِ و عترتی ما ان تمسّکتم بهما لن تضلّوا ابداً لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض»شیعیان این حدیث صحیح و متواتر را یکی از دلائل امامت و وصایت بلافصل حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام می‎دانند و آن را به هشتاد و دو طریق، با عبارات گوناگون از رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ روایت کرده‎اند.از ابن عباس روایت شده که گفت هنگامی که سوره کوثر بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نازل شد، امام علی علیه السلام به ایشان گفت:«یا رسول الله، کوثر چیست؟» پیامبر فرمود:«نهری است که خداوند با اعطای آن به من، مرا گرامی داشته است.» علی علیه السلام گفت:«آن را برای ما توصیف فرما.» پیامبر فرمود:«کوثر نهری است که زیر عرش الهی جاری است. آبش سفیدتر از شیر و شیرین‌تر از عسل است. ریگ‌هایش زبرجد و یاقوت و مرجان، گیاهش زعفران و خاکش مشک‌بوست.» آن‌گاه رسول خدا فرمود:«ای علی، این نهر برای تو و محبان تو پس از من است.» رسول خدا در حدیثی دیگر فرمود:«هر کس قطره‌ای از حوض کوثر بنوشد هیچ‌گاه تشنه نخواهد شد.» امیرمؤمنان علی علیه السلام نیز فرمود:«من به همراه عترت و خاندانم در کنار حوض کوثر با رسول خدا هستم. هر کس می‌خواهد با ما باشد باید گفتار ما را فرا گیرد و به روش ما عمل کند.» علامه مجلسی در جلد هشتم بحار الانوار، فصل مستقل و مفصلی به کوثر اختصاص داده و به ویژگی‌های حوض کوثر و ساقی و صاحب آن پرداخته است. منابع : بحارالانوار، ج 8، ص 16 - 29شیخ صدوق (305 381ق) در کتاب کمال الدین از امام صادق(علیه السلام) و آن حضرت نیز از آبای خود چنین نقل می کند: قال رسول الله(صلی الله علیه و آله): انی مخلف فیکم الثقلین: کتاب الله وعترتی اهل بیتی، فانهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض کهاتین وضم بین سبابتیه. فقام الیه جابربن عبدالله الانصاری وقال: یا رسول الله! من عترتک؟ قال: علی والحسن والحسین والائمة من ولد الحسین الی یوم القیامة؛[1] پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمود: همانا من در میان شما دو چیز سنگین می گذارم: کتاب خدا و عترتم که اهل بیت من هستند. همانا آن دو هرگز از یکدیگر جدا نشوند تا روزی که در کنار حوض بر من وارد شوند. مثل این دو، و آن حضرت(صلی الله علیه و آله) دو انگشت سبابه (و اشاره) خود را به هم چسبانید. در این هنگام جابربن عبدالله انصاری برخاست و گفت: ای پیامبر خدا؟ عترت شما کیست؟ پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمود: (عترت من) علی، حسن، حسین و امامان از اولاد حسین(علیهم السلام) تا روز قیامت هستند.شهید مطهری می گوید: مسئله در باب توانایی معنوی امام بعد از پیغمبر است که عقلاً باید معصوم از خطا و لغزش باشد و ما حدیث ثقلین را دلیلی بر این امر می‌دانیم این حدیث توسط شیعه و سنی بسیار نقل شده است. وقتی که پیامبر صلی‌الله علیه و آله کتاب‌الله و عترتی را کنار هم می‌آورد یعنی نوع هدایت آن دو از یک سنخ است. و تمسک به هر دوی آن ها باید از یک سنخ باشد. و تأکید حضرت بر این است که باید مردم دین خود را از این دو منبع بگیرند و مرجع آن ها کتاب‌ خدا و عترت باشد. و وقتی که حضرت با این قاطعیت می‌فرمایند که از این دو منبع دین خود را بگیرید تا هرگز گمراه نشوید یعنی این دو منبع اشتباه ناپذیرند و پیروی و چنگ زدن به آن دو شما را از ضلالت و گمراهی بر حذر می‌دارد. و انحراف مسلمین از آن وقتی شروع شد که خواستند بین کتاب خدا و اهل بیت فاصله و جدایی بیندازند. و در واقع دین در تمام مراتب احتیاج به کسی دارد که آن را نسبت به زمان تفسیر کند. و این فهم دقیق از قرآن فقط از طریق یک علم خاص صورت می‌پذیرد و هر فرقه‌ای هر کدام از این دو را کنار گذاشته به انحراف کشیده شده‌است.(سیری در نهج البلاغه؛ مرتضی مطهری)
ما را همه شب نمی برد خواب
2018-12-22T17:29:47
لذتی که طامات بافتن و انحراف برای بعضی ها داره کاملا ملموس هستش و درک می کنند که میگن , حداقل دم از عرفان و فلسفه ای نمی زنند که طوطی وار تکرارش کنند ! و فخر بفروشند
ما را همه شب نمی برد خواب
2018-12-22T21:04:36
خخخخخموافقم جنسش محشره و خیلی فاز میده !اون بالا بالاها یه نگاهی هم به زیر پاتون بندازید
یکی (ودیگر هیچ)
2018-12-22T20:20:43
با سپاس از دوستان ناصر و همه شب ... که ارتفاع را به بنده رسوندن !لامصب ! خب جنسش محشره خیلی فاز میده ! هی اوج میگیری نمی فهمی کجایی !طوطی وارو خوب اومدی ولی خوب فخری نفروختیم شاید آینمون زیادی شفاف بوده !به هر حال بقول شاعر سخندانی و خوشخوانی نمی ورزند در شیرازبیا حافظ که تا خود را به ملکی دیگر اندازیم
یکی (ودیگر هیچ)
2018-12-22T11:57:56
به نام اوهر کسی از ظن خود شد یار من از درون من نجست اسرار منتمامی حاشیه ها به نوعی همان طامات بافتنی است که شاعر از آن برائت می جوید. وا اسفا بیا تا گل بر افشانیم و می در ساغر اندازیمفلک را سقف بشکافیم و می در ساغر اندازیمبیا !؟ چه کسی بیاید؟ غضنفر تو بیا ؟ یاردانقلی تو بیا ؟ جناب مستطاب تو بیا ؟نه ! گرامیان شما را نمی گوید که بیایید ! شما از جای خویش تکان نخورید ! شمایان همان بهتر که در جایگه خویش ثم بکم بنشینید و زبان بکام نگه داشتن بیاموزید!زیرا که این شیطان است که کلام بر زبان شما جاری می سازد و کلام شیطان دروغ نیست ولی تمام حقیقت نیست ! و انحراف از همین نقطه آغاز می شود !!!روی سخن او با سالک راه اوست .آیا شما خویش را سالک می دانید؟(نمی خواهم زبان به شماتت بگشایم زیرا که نرود میخ آهنی در سنگ و اینکه از حوصله این حاشیه خارج است که بسیار باید گفت و بنده نیز خود را در این حد نمیبینم.)ای سالک بیا تا دست افشانی و پایکوبی کنیم و جام تهی وجود خویش را با جان جان لبالب گردانیم زیرا در آنصورت می توانیم سر خویش را از حباب این چرخ گردون برون آوریم و واقعیت آفرینش را ببینیم.اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد من و ساقی به هم تازیم و بنیادش بر اندازیمدر هر منزلی سالک بسته به وسعت دریافتی که از فیوضات الهی داشته دچار چنان غم فراغی می گردد که انگار لشکری عظیم از غم و یاس بر او فرود آمده است و اگر عنایت الهی شامل حالش نگردد همچون کشتگان کارزار به خاک و خون کشیده و سقوط خواهد کرد. بنابراین من (جان جان) و ساقی (جان جانان) باهم (در صورت عنایت او چون بدون عنایت او من هیچ است )به این لشکر غم یورش برده و بنیاد غم را که اساسش بر بند بند تمایلات این دنیای ظاهری استوار است از هستی ساقط می گردانیم.شراب ارغوانی را گلاب اندر قدح ریزیمنسیم عطرگردان را شکر در مجمر اندازیمشراب ارغوانی ( جان عاشق با رنگ عشق که خونین رنگ است جان را جلا داده و رنگ بالاتر یعنی ارغوانی نموده است) را با گلاب (جان جان که عطر بهشت از آن ساطع می شود) در قدح (ظرفی که منزلگه جان است)ریزیم.هنگامی که شکر در آتشدان بیاندازی شعله ور می گردد بنابراین دل عاشق هرچه بیشتر از شعله عشق شعله ورتر باشد عطر ی که از جان جان تراوش می کند بیشتر خواهد شد.
ناصر
2018-12-22T12:29:44
طامات همین هپروت است شاعر خواسته شرابی بنوشد و عیشی بکند این همه دستک دنبک نداردشراب روحانی ؟ جان جانان ؟
یکی (ودیگر هیچ)
2018-12-23T08:28:23
ما چاکر و کوچیک همه اهل دل هاش هم هستیم از هر نوعی که باشه !در بیت آخر به نظر بنده شاعر فهمیده که مکان لو رفته و توصیه می کنه بار و بندیل رو جمع کنید تا بر و بچ کمیته نرسیدن فلنگو ببندیم!!
علی
2018-04-02T23:12:02
به نظر بر او تازیم بیشتر با متن جور هست
نادر..
2018-01-26T23:38:40
صبا!خاک وجود ما بدان عالی جناب انداز...
برگ بی برگی
2021-07-22T11:16:37.2758851
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم  فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم  حافظ در این بیت همه انسانها را دعوت به دگرگونی و انقلاب درونی کرده و میفرماید که بیا ، تا به یاری یکدیگر گل بر افشانیم ، گل به تنهایی یعنی گل سرخ که نماد عشق و دوست داشتن است ، یعنی عشق خود را نثار تمامی باشندگان عالم کنیم که نتیجه آن می خواهد بود که در ساغر خواهیم انداخت ، می تجلیات انوار حق و ساغر در زبان عرفان کنایه  از قلب انسان عاشق ، پس انسان فقط با افشاندن عشق و محبت خود به جهان و جمیع مخلوقات  است که قلبش لبریز از نور و تجلیات حضرت دوست خواهد شد ، حافظ پیشتر و در اشکال مختلف  شرح داده است که این کار بی بدیل است و با عبادتهای از روی فکر و ذهن و کارهای بیرونی ، انسان به این مرتبه نخواهد رسید .در مصرع دوم  سقف فلک همان آسمان است و  شکافتن آسمان که در قرآن نیز به کرات آمده  کنایه از برداشته شدن حجابها ست ، این شکافتن آسمان و حجابها در این جهان با قیامت  فردی انسان‌ بوقوع  می پیوندد و مورد نظر حافظ میباشد ، که تنها و  تنها با گل بر افشاندن و دوست داشتن حقیقی همه مخلوقات  و بویژه  انسانهای دیگر  امکان پذیر بوده و این طرحی نو درانداختن است زیرا تا پیش از این ما برای رسیدن به قیامت جمعی و به طمع بهشت و نعمتهای موعود آن از روی فکر و ذهن خود خدای ساخته و پرداخته ذهن خود را پرستش می کردیم و امروز حافظ خط بطلان بر این ذهنیت و طرح قدیم کشیده و این طرح نو و موثر را برای رستگاری و رسیدن حقیقی به خدا به انسان معرفی میکند . اگر غم لشگر انگیزد که خون عاشقان ریزد  من و ساقی به هم تازیم (سازیم)و بنیادش براندازیم  اما در این راه عاشقی و گل افشانی  و نثار محبت به مخلوقات  خدا ، قطعآ  موانع بزرگی ایجاد خواهد شد ، غم لشگر خود را بسیج کرده به مقابله با عاشقان برخاسته  و قصد جلوگیری  از این عشق‌ورزی و ریختن خون عاشقان را دارد ، غم در اینجا نماد شیطان ، دیو درون ، خود کاذب یا من ذهنی انسان است ، خداوند از جنس شادی و دیو از جنس و دوستدار غم میباشد ، دیو نمی‌خواهد  انسان با مهر و عشق به باشندگان به خدا زنده شده و از جنس شادی شود پس با لشگر شیاطین به مقابله یا ستیزه و جنگ با عاشقان بپا می خیزد و اگر موفق نشد لشگری از سایر انسانهای نزدیک به خود را به یاری می طلبد تا از آن اتفاق مبارک جلوگیری  کند. مولانا نیز در این رابطه میفرماید  : دیو چون عاجز شود در افتنان / استعانت جوید او زین انسیان  که شما یارید با ما ، یاریی / جانب مایید ، جانب داریی  گر کسی را ره زنند اندر جهان / هر دو گون شیطان بر آید شادمان  اما حافظ یا انسانهای وارسته و عارف دیو و لشکریانش  را بخوبی شناخته و با تاکتیک  های او آشناست ، پس راه چاره دریافت هر چه بیشتر شراب معرفت از دست ساقی ست و به این وسیله با همکاری ساقی بنیاد و ریشه غم یا دیو درون را بر می کند  . شراب ارغوانی را گلاب اندر قدح ریزیم  نسیم عطر گردان را شکر در مجمر اندازیم  پس از آنکه عاشقانی مانند حافظ بنیاد  دیو درون را با همه لشکریانش  برانداخت  ، آنگاه است که می‌تواند  خود ساقی دیگر عاشقان شده و شراب ارغوانی را تقدیم آنان کند ، گلاب عصاره و جان گل است که حافظ پیش از این بارها به آن اشاره کرده است و قدح کنایه از ظرفیت جانهای عاشق ، یعنی شراب معرفت الهی را به اندازه ظرفیت و توانایی جذب آن گلاب یا جانهای تشنه و عاشق به آنان می چشاند  ، در مصرع دوم نسیم عطر گردان همین انفاس روحانی و ابیات عطر گردان حافظ و سایر بزرگان  هستند که پس از قرنها نه تنها از عطر آنها کم نشده ، بلکه روز بروز شمیم معطر و  روح افزای آن پهنه‌ هستی را در می نوردد ، شکر برکت ، شیرینی و شادی بدون عوامل بیرونی ست  و مجمر از اشکال هفت گانه افلاک که در اینجا کنایه از کل هستی و کائنات  میباشد ، یعنی عرفا با آثار عرفانی خود نسیم و عطر دل‌انگیز  زندگی یا خدا را در جهان گردانیده و پخش می‌کنند و با این کار خود شکر و شیرنی زندگی و شادی را در  کل کائنات  و هستی انتشار می‌دهند  . چو در دست است رودی خوش ، بزن مطرب سرودی خوش  که دست افشان غزل خوانیم و پا کوبان سر اندازیم  به به ، میفرماید حال که اینچنین اوضاع بر وفق  مراد بوده و شراب یا آب حیات در رود زندگانی جریان داشته و در دسترس است ، پس‌ منتظر چه هستیم ، بزن مطرب سرودی خوش ، مطرب یا خدا که از جنس شادی ست باید آهنگ و سرود شادی بخش را  بنوازد ، یعنی که با وجود در دسترس بودن آب حیات بخش که در رودخانه هستی جریان دارد ، الطاف و عنایت حضرت معشوق نیز از الزامات این طرب انگیزی بوده و بدون او این دست افشانی و پایکوبی بر پای نخواهد شد ، در  معنی دیگر حافظ این غزلهای بی مانند را سروده آن مطرب حقیقی دانسته و خود را خواننده آن غزلها میداند ، در مصرع دوم میفرماید با این طرب انگیزی و سرود خوش حضرت معشوق جای آن دارد که شادمانه و با رضایت ، سر خود کاذب و ذهنی خود را بیندازیم ، یعنی خود را از جمیع تعلقات  و دلبستگی‌های  دنیوی  و هم هویت شدگی با چیزهای این جهانی از هر نوع آن رها کنیم ، از پول و ثروت ، تا مقام و اعتبارهای خود ساخته و شهرت و شهوات گوناگون دنیوی تاثیری بر این شادی بی سبب و بدون عوامل بیرونی که از آن مطرب یگانه در انسان به ودیعه گذاشته شده ، نگذارد . بود و نبود  پول و اعتبار ، احترام و تایید دیگران ، بود یا نبود مقام و منزلت  اجتماعی،و مجموع عوامل بیرونی ،  هیچکدام تاثیری بر شادی عارف عاشق ندارند . صبا خاک وجود ما بدان عالی جناب انداز  بود کان شاه خوبان را نظر بر منظر اندازیم  پس از آنکه سالک پای کوبان و با شادمانی و رضایت  سر  یا ذهنیت و خود کاذبش را رها کرد ،به مرتبه ای خواهد رسید که تنها  خاک وجود یا سرشت و اصل خدایی اوست که بر جای مانده است ، حافظ این باقیمانده وجود خود را نیز تقدیم آن عالی جناب یا حضرت معشوق نموده و از صبا میخواهد که آنرا بر سر کوی حضرتش ببرد ،باشد که آن شاه خوبان از او راضی و خوشنود باشد و نظر بر این منظره بیندازد  . یکی از عقل می لافد  ، یکی طامات می بافد  بیا کاین داوری ها را به پیش داور اندازیم  حافظ این عشق و شوریدگی خود و انسانهای عاشق را در تقابل با دو دسته عاقلان  و بافندگان طامات و کرامات میداند ،در واقع  آن دو گروه هستند که با عاشقی تقابل و زاویه دارند ، گروهی عقل را که هدیه خداوند به انسان است را مستمسک  قرار داده و براساس آن شالوده تفکر فلسفی خود را بنا گذاشته اند در صورتی که عاشقان قایل به دو عقل هستند ، یکی همین عقل جزوی که عقل معاش نامیده اند و دیگری عقل کلی که عقل خداوند است و  اگر  سالک کوی عشق و معرفت بخواهد بر اساس عقل جزوی تصمیم بگیرد قطعآ  از ادامه راه باز خواهد ماند زیرا عقل جزوی  ورود به عاشقی و دنیای معرفت الهی را مایه ضرر انسان میداند ، اما اگر انسان  بر مبنای عقل کل که پس از رهایی از ذهن به آن دست می یابد  تصمیم بگیرد  همان راه عاشقی مورد نظر حافظ و عرفا را بر می گزیند . گروهی نیز طامات بافته و در ذهن و خیال خود ، خود را بر اثر عبادات کثیر خود صاحب کرامات می پندارند و راه حافظ و عاشقان را خطا تصور میکنند ، حافظ میفرماید در نهایت آن یگانه داور هستی بین او و طرح نو او   با آن دو گروه قضاوت خواهد کرد .  بهشت عدن اگر خواهی بیا با ما به میخانه   که از پای خمت روزی به حوض کوثر اندازیم  حافظ خطاب به آن دو گروه در بیت قبل میفرماید ولی اگر حتی با عبادات و زهد خود خواهان بهشت موعود باآن توصیفات باغهای عدن  هستی باز هم باید از راه عاشقی عبور کنی و با پیر خراباتی همچون حافظ به میخانه عشق بروی که در نهایت روزی خواهد رسید  از پای خم شراب خود را در حوض کوثر ببینی ، حوض کوثر چشمه آبی ست در بهشت که دوستان به تفصیل درباره  آن شرح نوشته اند ، و تعبیر دیگر کوثر ، فراوانی و بینهایت خداوند است که سرانجام  و فرجام سالک عاشق میباشد .  سخندانی و خوشخوانی نمی ورزند در شیراز  بیا حافظ که تا خود را به ملکی دیگر اندازیم  سخندانی و خوشخوانی به معنی خوانش و دریافت صحیح  معانی غزل و اندیشه های حافظ است که در این جهان  فرم  (بصورت نمادین شیراز ) کسی درک درستی از آن نداشته و بر حسب گمان و ذهن خود این ابیات عرشی را تعبیر و تفسیر میکند ، حافظ میخواهد از این عدم درک صحیح از جهان بینی خدایی ، خود را به ملک  وجهان دیگری بیندازد ، آنجایی که قدسیان این ابیات را مشتاقانه قدر دانسته  و شعر حافظ را عاشقانه  از بر میکنند .   
عبدالمحمد حسین یار باقریان قومی
2021-12-08T15:24:47.9342887
آیا حافظ با ساقی در حال تازیدن است؟ اگر بله، که ای وای بر ما به نظر بنده نیز سازیم بهتر است
م ر ن
2022-04-08T19:54:44.9733843
وقتی حافظ در آخر بیت دوم گفته بنیادش براندازیم یعنی به آن حمله کنیم و بنیادش براندازیم، پس به هم تازیم (با هم تازیم، همراه هم تازیم) و بنیادش براندازیم درست تر می نماید. اگر غم برای ریختن خون عاشقان لشکرکشی کند، من و ساقی باهم بر او می تازیم و بنیادش را بر می کَنیم.
مهرداد
2022-05-07T23:17:13.8175455
سلام در بیت یکی مانده به آخر منظور از حوض کوثر دقیقا چیست؟ آیا به سوره کوثر تلمیح دارد؟
ebrahim nikkhah
2022-07-16T13:15:35.6523071
ساغر همان مراقبه یا مدیتیشن انسان است شاعر میگوید بیا سحرگاهان مراقبه کنیم و به اسمان درون مان سیر کنیم.
در سکوت
2022-07-29T11:32:17.9903409
این غزل را "در سکوت" بشنوید
محسن قنادی عرب
2023-04-20T18:34:16.9176706
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم وقتی که کد سماوات و الارض برای فردی باز شود در می یابد که آنچه بیرون میبینید خویش است زمین جسم است  و آسمان ها کالبدهای او و‌در ۷کالبد به خویشتن خویش می رسد زین جهت شاعر عارف میخواهد  فلک را بشکافد. فطر شکفتن است و طرح نو در شکفتن حاصل میشود 
فرهود
2023-10-26T21:37:44.2393165
سراندازی حرکتی است که در رقص یا سماع می‌کنند؛ مانند دروایش که از شدت بی‌خودی و هیجان، سر را به جلو یا دایره‌وار می‌اندازند.
فرهود
2023-10-26T21:57:47.9755607
در زمانیکه هنر ارزشی داشت کلمه استاد را برای معدودی افراد بکار می‌بردند آن هم فقط در موسیقی سنتی.