گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

حافظ:صوفی بیا که خرقه سالوس برکشیم وین نقش زرق را خط بطلان به سر کشیم

❈۱❈
صوفی بیا که خرقه سالوس برکشیم وین نقش زرق را خط بطلان به سر کشیم
نذر و فتوح صومعه در وجه می‌نهیم دلق ریا به آب خرابات برکشیم
❈۲❈
فردا اگر نه روضه رضوان به ما دهند غلمان ز روضه حور ز جنت به درکشیم
بیرون جهیم سرخوش و از بزم صوفیان غارت کنیم باده و شاهد به بر کشیم
❈۳❈
عشرت کنیم ور نه به حسرت کشندمان روزی که رخت جان به جهانی دگر کشیم
سر خدا که در تتق غیب منزویست مستانه‌اش نقاب ز رخسار برکشیم
❈۴❈
کو جلوه‌ای ز ابروی او تا چو ماه نو گوی سپهر در خم چوگان زر کشیم
حافظ نه حد ماست چنین لاف‌ها زدن پای از گلیم خویش چرا بیشتر کشیم

فایل صوتی غزلیات غزل شمارهٔ ۳۷۵

تصاویر

کامنت ها

جاوید مدرس اول رافض
2016-02-15T11:12:35
>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>************************************************************************************صوفی بیا که ......................... بر کشیموین نقش زرق را خط بطلان به سر کشیمجامۀ سالوس: 29 نسخه (801، 803، 813، 816، 819، 821، 823، 824، 825، 836، 843 و 18 نسخۀ متأخر، بسیار متأخّر یا بی‌تاریخ؛ 1 نسخۀ بی‌تاریخ: جامۀ سالوس در کشیم ) خانلری، عیوضی، نیساری، جلالی نائینی- نورانی وصالخرقۀ سالوس: 5 نسخه (822، 827 و 2 نسخۀ متأخّر و 1 نسخۀ بی‌تاریخ) قزوینی- غنی، سایه، خرمشاهی- جاویدجامۀ طامات (بر کشیم): 1 نسخه (859)خرقۀ پشمین (به بر کشیم): 1 نسخۀ بی‌تاریخغزل 368 را 36 نسخه دارند. یک نسخۀ بی‌تاریخ دو بار این غزل را ضبط کرده و در بار اول سه بیت شامل بیت مطلع را ندارد. از نسخ کاملِ کهنِ مورّخ، نسخۀ مورّخ 818 غزل را ندارد.************************************************************************
جاوید مدرس اول رافض
2016-02-20T10:56:51
یرون جهیم سرخوش و از ..............غارت کنیم باده و شاهد به در کشیمبزم عارفان: 16 نسخه (803، 813، 816، 824، 825، 836 و 10 نسخۀ متأخّر یا بی‌تاریخ) عیوضیبزم عاشقان: 5 نسخه (801، 819، 822، 1 نسخۀ متأخر: 875 و 1 نسخۀ بسیار متأخّر: 894)بزم مدّعی: 11 نسخه (821، 843 و 9 نسخۀ متأخّر یا بی‌تاریخ) نیساریبزم صوفیان: 2 نسخه (827 و 1 نسخۀ بسیار متأخّر: 893) قزوینی- غنی، خانلری، جلالی نائینی- نورانی وصال، سایه، خرمشاهی- جاویددگرسانی بحث برانگیزی در مصراع دوم:به در کشیم: 30 نسخه (801، 803، 813، 816، 819، 821، 822، 823، 824، 825، 836، 843 و 18 نسخۀ متأخر، بسیار متأخّر یا بی‌تاریخ) عیوضی، نیساریبه بر کشیم: 2 نسخه (827 و 1 نسخۀ بسیار متأخر: 894) قزوینی- غنی، خانلری، جلالی نائینی- نورانی وصال، سایه، خرمشاهی- جاویدغزل 368 را 36 نسخه دارند. 2 نسخه بیت فوق را ندارند و نسخۀ بی تاریخی که غزل را دو بار داشته مصرع دوم بیت و بقیۀ ابیات بعدی را ندارد. 818 خود غزل را فاقد است.**************************************************************************
رضا ببری
2012-01-31T19:03:54
در بیت دوم واژه «می» از «نهیم» جداست و به این صورت خوانده می‌شود:نذر و فتوحِ صومعه در وجهِ مِی نهیمدلق ریا به آب خرابات برکشیم
رضا ببری
2012-01-31T19:12:18
بهتر است بیت ششم بصورت زیر علامت‌گذاری شود تا خواندن آن دشوار نباشد:سِرّ خدا که در تُتُقِ غیب منزویست
ناشناس
2013-12-08T12:08:39
باتوجه به نذر ونهیم دراول واخرمصراع اول بیت دوم ظاهرا درکشیم بادلق در مصراع دوم مناسب تراست خاصه این که به اب درمیکشند وازاب برمی کشند ودوکلمه ی نذر ونهیم بانون شروع میشودودلق ودرکشیم هم بادال شروع می شود
رضا ساقی
2018-09-26T18:06:53
صوفی بیاکه خرقه ی سالوس بَرکشیموین نقش زَرق را خط بُطلان به سر کشیمخرقه : لباس مخصوصی که معمولاً ازجنس پشمین بوده و صوفیان می پوشیدند ،دَلق ، نمادِ ریا وتظاهر که حافظ بشدّت ازآن بیزاربود. خرقه ورنگ آن درنظرگاه صوفیان نشانه ی مراتب ایمان است درحالی که درنظرگاه حافظ نشانه ی ایمان عشقبازی، وفاداری وصداقت وبی ریائیست.سالوس : ریا، فریب و نیرنگبرکشیدن : بَرکنَیم، از تن به درآوریمنقش : علامت ونشان زَرق : زر وزیور، دورویی،رنگ کبودی که مخصوص خرقه بود. خط بُطلان به سرکشیم : بر سر آن خط باطل بکشیم.معنی بیت: ای صوفی بیا خرقه ی ریاکاری ونماد خودنمایی را ازتن بیرون کنیم وخط ابطال رابراین علامت دورویی بزنیم وآن راباطل کنیم.خیزتاخرقه ی صوفی به خرابات بریمشَطح وطامات به بازارخرافات بریمنذروفتوح صومعه دروجهِ مِی‌نهیمدَلق ِ ریا به آب خرابات برکشیمنذر : آنچه کسی برخود واجب گرداند مثل آنکه بگوید اگر از مرض خود شفا یابم مبلغی یاچیزی در راه خدا میدهم .فتوح : پول یا مالی که به عنوان نذر به پیر خانقاه می‌دادندتا درامور خانقاه وصوفیان خرج گردد.صومعه : دراصل نام عبادتگاه مسیحیان بوده، در اینجا مُراد خانقاه (محل عبادت صوفیان) است وَجه : مبلغ، کنایه از پول نقدینه در وجه می نهیم : برای دریافت شراب درنظربگیریم.دُلق ریا : خرقه ی ریاکاری ودورویی"آب خرابات" کنایه ازشراب است.به آب خرابات بَرکشیم : با آب خرابات بشوییم، درشراب فرو بریممعنی بیت: (ای صوفی بیا ازریاکاری توبه کرده و خرقه را ازتن بدرآوریم) هرنذر ومال وپولی که بدستمان می رسد برای خریدن شراب اختصاص دهیم وخرقه ی ریاکاری خودرا با شراب وباده بشوئیم تا ازرنگ خودخواهی ها وآلودگیها پاک گردد.ساقی بیارآبی از چشمه ی خراباتتاخرقه‌ها بشوییم ازعُجب خانقاهیفردا اگر نه روضه ی رضوان به ما دهندغلمان زروضه حورزجنّت به درکشیمروضه ی رضوان : باغ بهشت .غِلمان : غلام ها، خدمتکاران مرد بهشتی ،مخلوقی در بهشت به صورت پسران زیباروی که در خدمت اهل بهشت خواهند بود! حور : زن بهشتی جنّت : بهشت .به دَرکشیم : به بیرون انتقال دهیم، بیرون آوریممعنی بیت: (حافظ صوفی رابه سُخره گرفته وبه طنز می فرماید:ای صوفی تردید به دل راه مده نگران روزرستاخیز مباش) اگردرروز قیامت بهشت نصیب مانگردد با یک یورش، غِلمان وحوریان بهشتی را بیرون می کشیم وبدست می آوریم!بهشت اگر چه نه جای گناهکاران استبیار باده که مستظهرم به همّت اوبیرون جَهیم سرخوش وازبزم صوفیانغارت کنیم باده و شاهد به بَر کشیمسرخوش : سر مست بزم صوفیان : محفل عیش صوفیان "شاهد" معمولاً به پسران زیباروی گفته می شد که نظربازان باآنها به عشقبازی می پرداختند.به برکشیم : در آغوش گیریم معنی بیت: (ای صوفی ساده دل مباش وبه توصیه های من عمل کن. صوفیان که اینچنین تظاهربه زهد وپارسایی می کنند درخلوت بزم باده نوشی دارند وبه شاهدبازی مشغول هستند) بیا سرمست وسرخوش، به محفل صوفیان حمله ورشویم بساط عیش آنهارابرهم زنیم باده هایشان راغارت کنیم وشاهدِدلبند ونازنین آنهارادرآغوش کشیم.صوفیان جمله حریفند ونظرباز ولیزین میان حافظ دلسوخته بدنام افتادعشرت کنیم ورنه به حسرت کِشندمانروزی که رخت جان به جهانی دگر کشیمبه حسرت کِشندمان : با حسرت و تاسّف مارا کشان کشان می برند، به حسرت کشیده می شویم .رخت کشیدن : بارسفربستن وآماده ی مرگ شدنمعنی بیت: ای صوفی بیابه عیش و عشرت مشغول باشیم وگرنه خیلی زود دیرمی شود فرصت ازدستمان می رود وروزمرگ فرامی رسد وماراکشان کشان به آن دنیا می برند درحالی که هیچ عیشی نکرده ایم!ای دل اَر عشرت امروز به فردا فکنیمایه ی نقدِ بقا را که ضمان خواهد شد؟سرّخدا که در تُتُق ِغیب منزویستمستانه‌اش نقاب زرخسار برکشیمدربعضی نسخه ها "سرّقضا" آمده هردو به معنای راززندگانی واسرار سرنوشت است.تُتُق: خیمه، سراپرده، یا چادر بزرگمنزوی :مستور و پوشیده معنی بیت: ای صوفی وقتی که سرخوش ومست شدیم ازاسرار پنهانیِ سرنوشت که پشت پرده ی غیب ازدیدمخلوقات مخفی هست آگاه می شویم ومستانه حجاب ازاسرار برمی داریم وآن راافشا می کنیم.گفتی ز سرّ عهد اَزل یک سخن بگوآن گه بگویمت که دو پیمانه درکشمکو جلوه‌ای ز ابروی اوتا چوماه نوگویِ سپهر در خم چوگان زَر کشیمجلوه : ظاهرشدن وبه چشم دیده شدنگوی سپهر : سپهر به توپ چوگان (گوی)تشبیه شده است.خَم چوگان: انحنای سرچوب چوگان که توپ درآنجا جای می گیرد.چوگان : وسیله ی بازی چوگان، چوب سر کج وعصا مانندی که با آن به گوی(توپ چوگان) ضربه می زنند وبه گردش درمی آورند.حافظ وقتی عشوه ای ازابروی دوست رامی بیند چنان به وَجد وشعف می آید که گویی جهان وسپهرگردنده همچون توپ چوگان دردستان اوست ومی تواند با چوگانِ ابروان یار دنیارا به بازی بگیرد آنچنان که ماه نو،گویی که آسمان را مثل توپی دردردرون انحنای خود دارد. ماه نو به چوب چوگان وسپهربه توپ آن تشبیه شده است. ابروان یار همچون ماه نو باریک وسرکج است وبه چوب سرکج چوگان تشبیه شده است.معنی بیت: ازابروی دوست جلوه ای نمی بینم که همچون ماه نو، من هم سپهرگردون را مانندِ توپ چوگان درخم ِ ابروان اوقرارداده وبه گردش درآورم وجهان رابه بازی گیرم.خسروا گوی فلک درخم چوگان تو بادساحت کون و مکان عرصه ی میدان تو بادحافظ نه حدّ ماست چنین لاف‌ها زدنپای ازگلیم خویش چرا بیشتر کشیملاف : ادّعایی بیش ازتوانایی کردن،گزاف گویی که صوفی ازترس روزقیامت، نتوانسته به خود بقبولاند وبه توصیه های حافظ عمل کند بنابراین درمقام اعتراض به حافظ می گوید:معنی بیت: ای حافظ این لاف وگزافها درحدّ من وتونیستند چراپاراازگلیم خویش فراترمی گذاری؟! امّا حقیقت این است که حافظ سرّسرنوشت وراززندگانی را درعیش وعشرت،عشقبازی، شادمانی وشادیخواری ومحبّت می داند وبس. اوعلّتی جزعشق برفلسفه ی زندگی نمی بیند وتلاش دارد همیشه پارافراترازگلیم بکشد اوهیچ ترس واِبایی ازشورش وعصیان ندارد وهمه چیزرابه باد طنز وتمسخرمی گیرد تا شایدمخاطبین اَش راتوانسته باشد به این نکته رهنمون سازد که زندگی آنقدرارزش واهمیّت ندارد که دراِزای حفظ کردن آن،ناگزیرشویم اشگی راازچشمی روان ساخته،دلی راشکسته ویاامید کسی راازبین ببریم. زندگی بیش ازیک شوخی ومزاح نیست زیادجدّی نگیریم.خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیستساقی کجاست گو سبب انتظار چیست؟هروقت خوش که دست دهد مغتنم شمارکس را وقوف نیست که انجام کار چیست؟پیوندِ عمر بسته به موییست هوش دارغمخوار خویش باش غم روزگار چیست؟معنا ی آب زندگی و روضه ی ارمجز طرف جویبار و می خوشگوار چیست
مسعود هوشمند
2018-09-27T00:41:25
خوانش صحیح بیت پنجم "عشرت کنیم ور نه به حسرت کِشندمان یا کَشندماننه کُشندمان
مسعود هوشمند
2018-09-27T00:47:44
بیابه عیش و عشرت بپردازیم وگرنه فرصت ازدستمان می رود و مرگ فرامی رسد و ما را کشان کشان به آن دنیا می برند درحالی که هیچ خوشی نکرده ایم.
مسعود هوشمند
2018-09-27T00:30:48
تتق:چادر و پرده ی بزرگ حافظ:سر خدا که در تتق غیب منزویستمستانه‌اش نقاب ز رخسار برکشیمجامی:ای صفات تو نهان در تتق وحدت ذاتجلوه گر ذات تو از پرده ی اسماء و صفات
رضا ثانی
2019-01-24T05:57:35
گوی سپهر: خورشید کاین گوی سپهر را که پرداختچوگان ز کمان رستمش ساخت قاسمی گنابادی
رضا ثانی
2019-01-24T05:36:14
چوگان زر به معنای شمشیر است.
رضا س
2021-10-23T05:32:42.4605406
در مورد بیت سوم: فردا اگر نه روضه رضوان به ما دهند غلمان ز روضه حور ز جنت به در کشیم گویا صوفی بعد از شنیدن دو بیت اول اظهار نگرانی کرده که در صورت اجرای سخنان حافظ راهی جهنم خواهیم شد که حافظ در ظاهر نگرانی صوفی را برطرف می‌کند و در واقع به افشاگری می‌پردازد و هدف اصلی صوفی از رسیدن به بهشت را رسیدن به غلمان و حور عنوان می‌کند. حافظ در بیت بعدی هم بلافاصله میگه در این دنیا هم صوفی علیرغم ریاکاری، در واقع به همین امور مشغول است.
برگ بی برگی
2022-02-17T07:31:36.6458406
صوفی بیا که خرقه سالوس بر کشیم  وین نقش زرق را خط بطلان  به سر کشیم  صوفی در اینجا نماد انسانی ست با اعتقادات  مذهبی که  تظاهر به صداقت در باور خود دارد اما فریبکار بوده و علاوه بر دیگران حتی خود را نیز فریب می دهد ،چنین شخصی با باورهای تقلیدی خود  که از سایرین و گذشتگان به ارث برده است با تکرار آن باور در ذهن خود و اقدام به اعمالی مانند لمس مکانی و یا دخیل بستن به درخت یا در و دیوار و پنجره برای شفا یا نذر  و امثالهم در حالیکه خود نیز  قلبن میداند کاری عبث است ، سعی میکند چنین باور باطلی را حق جلوه داده و با سوء استفاده از اعتقادات مردم ساده دل ، آن را کاری معنوی قلمداد کرده و آنان را نیز به انجام این کارها برای گره گشایی از مشکلات شان تشویق کند  ، حافظ میفرماید  بیایید این خرقه سالوس را از سر بر کشیده و به دور اندازیم ، در مصرع  دوم میفرماید  چنین کاری نقش و تصویری از  زرق و ریاکاری ست که با سالوس و باورهای خرافی اجین شده و هیچ کمکی در راه معنوی به انسان نکرده و بلکه بسیار مخرب است ، پس بیایید خط بطلانی بر این نقش و تصویر سازی های ذهنی کشیده و این افکار خرافی را به دور انداخته و برای شفای کامل  راهی دیگر را بیازماییم . نذر و فتوح صومعه در وجه می نهیم  دلق ریا به آب خرابات  بر  کشیم  صوفی را با صومعه کاری نیست اما چنین ترکیبی بیانگر رخنه سالوس در همه باورها و اعتقادات  مذهبی ست  ، پس راهکار حافظ بمنظور  رهایی انسان از این سالوس و ریا کاری های خرافی این است که وجه و سرمایه ای که انسان هم از نظر مادی و هم از لحاظ سعی و تلاشی که در این کار عبث و بیهوده میکند را برای دریافت می خرد الهی بکار برد ، پولی را که کسی برای تهیه آذوقه برای صوفیان در خانقاه پرداخت می کرد نذر و فتوح می نامیدند و صوفیان تن پروری که تن به کار نمی دادند از آن طعام خورده و پس از آن به سما می پرداختند ، عقلی هم که حساب کنیم هیچ  صوابی در این کار برای طرفین وجود ندارد ، حافظ میفرماید  بهتر است این دلق ریا را با آب یا شرابی که تنها در خرابات یافت میشود شستشوی طهارت داده و از این ریا کاری ها پاک  کنیم .  فردا اگر نه روضه رضوان به ما دهند  غلمان ز روضه ، حور ز جنت به در کشیم  میفرماید  پس از رها کردن این ریاکاری و سالوسهاست که انسان برای شفا و دریافت می خرد ایزدی که تنها در خرابات و میخانه عشق یافت می شود باید کار واقعی معنوی بر روی خود را شروع کرده و  اگر ‌فرض را بر این بگیریم که بهشت و آخرتی هم در کار نباشد ، پس با جاری شدن آب زندگانی یا شراب معرفت بر وجود انسانی که به کار معنوی  حقیقی می پردازد ، در همین  جهان ، غلام و حور یا نوجوان زیبا روی حضور از وجود و مرکز ذهنی او به در ، یا بیرون کشیده می شود و انسان اصطلاحن در حالیکه هنوز در این جهان فرم بسر میبرد به خداوند زنده میشود . بیرون جهیم سرخوش و از بزم صوفیان  غارت کنیم  باده و شاهد به بر کشیم  پس از بیرون آمدن غلام یا نوجوان  زیباروی حضور که اصل خدایی انسان است از بطن خود کاذب برآمده از ذهن ،  انسان به سرخوشی و مستی حقیقی و ذاتی میرسد ، مولانا می‌فرماید  ؛  آفتابی در یکی ذره نهان  / ناگهان آن ذره بگشاید دهان  ذره ذره گردد افلاک و زمین / پیش آن خورشید  چون جست از کمین  پس طلوع آفتاب انسان از ذره ذهن ، آنهم  بطور ناگهانی موجب طلب هرچه بیشتر باده و شراب معرفت الهی میشود و حافظ در مصرع  دوم ادامه میدهد که سالک راه عشق باده ای را که صوفیان و زاهدان در جهانی دیگر در جستجوی  آن هستند ، در همین جهان کشف و غارت کرده و با آن به سرخوشی رسیده ، مست آن می عشق میشوند ، و همچنین  شاهد زیبا روی را که در تصورات  صوفی یا زاهد در باغ بهشت  وعده داده اند ، در همین جهان در آغوش می کشد ، بقول خیام ؛  من هیچ ندانم که مرا آن که سرشت / از اصل بهشت کرد  یا دوزخ زشت  جامی و بتی و بربطی بر لب کشت/این هر سه مرا نقد و تو را نسیه بهشت  خیام میفرماید "بر لب کشت "یعنی انسان در این جهان از کشته خود بهره می‌برد و جام و بت و بربط نتیجه کشت یا کار معنوی بر روی خود است که  تنها با قانون مزرعه  بدست خواهد آمد و نه دفعتا و با بخشش بدون دلیل . عشرت کنیم ورنه به حسرت کشندمان  روزی که رخت جان به جهانی دگر کشیم  پس انسان عاشقی که خرافات دین را رها کرده و با  بیرون کشیدن یا زاییده شدن شاهد و غلام زیبا روی حضور از بطن ذهنش ، به اصل دین و خداشناسی  حقیقی دست یابد ، به عشرت حقیقی نیز خواهد رسید و البته که اینچنین عشرت نه از جنس عشرتهای ناپایدار  این جهان ، بلکه عشرتی ابدی و جاودانه است ، اما انسانهای گرفتار در ذهن و اسیر هواهای نفسانی در هنگام جان دادن و رخت بربستن از این جهان ، چیزی جز حسرت این فرصت سوزی را با خود نخواهند  برد ، فرصتی که خداوند  یا زندگی  به آنان هدیه  کرد تا از آن استفاده  نموده و به اصل خدایی خود زنده شده و موجب پدیدار شدن گنج پنهان خداوند در زمین گردند ، اما اکنون پس  از هفتاد یا هشتاد سال زندگی در این جهان بجز  کینه ، رنجش ، توقعات فروخورده ، دشمنی ، و احساس خشم از چنین زیستنی  ، چیز دیگری برای عرضه به خداوند به همراه نمی برند ، پس حافظ می‌فرماید  تا توانید امروز در این جهان به چنین عشرتی پردازید که فردا دیر است . سر خدا که در تتق غیب منزوی ست  مستانه اش نقاب ز رخسار  برکشیم  با این عشرت و سرخوشی ست که انسان عاشق ، به اسرار خداوند که در تتق یا پرده سرای غیب  از دیده ها پنهان است دست یافته و به دیدار حضرتش نایل گردیده ، با او یکی شده و به وحدت میرسد ، نقاب بر کشیدن از رخسار حضرت معشوق  نهایت کار عاشق است که در زبان عرفان به آن مقام میگویند . کو جلوه ای ز ابروی او تا چو ماه نو  گوی سپهر در خم چوگان زر کشیم  اما آیا این سرخوشی  که با برکشیدن نقاب از رخسار حضرت معشوق  به سالک راه عشق دست داد پایان کار بوده و عشق های زمینی مورد نظر حافظ یا سالک نمی‌باشد  ؟ قطعآ  چنین نبوده و عشق مجازی  مقدمه ای برای رسیدن به عشق حقیقی ، بلکه لازمه آن است ، پس حافظ که کل این جهان و هستی را ابروی حضرت معشوق دیده و  دلبر زمینی را نیز جلوه ای از وجه جمالی خداوند ، در جستجوی این جلوه زیبای حضرتش بر روی زمین یعنی معشوقی که بتوان همچون آیینه  ای خداوند را در او ببیند بر می آید . ماه نو میتواند صفتی برای معشوق و همچنین برای سالک عاشق باشد ،یعنی او که ماه تمام بوده و نماد زیبایی ، پس از گذار از زیبایی صورت ، به زیبایی درون  رسیده و همانند ماه تمام که بتدریج محو شده و به محاق می رود این دو دلداده نیز  در خود محو میشوند تا به اصل خدایی خود تولدی دوباره یابند و ماه نو آنان پدیدار شود و به این ترتیب عشقی اینچنین ، رنگ آسمانی بخود گرفته و عاشق و معشوق، تجلی خدا را  در یکدیگر مشاهده و آیینه یکدیگر میشوند ،  پس از وصال معشوق  ازلی و همچنین دلبر زمینی که او نیز اکنون آسمانی ست ، عارف یا راهرو عشق ، چوگان حضوری در اختیار خواهد داشت که چون زر ، بینهایت با ارزش بوده و با آن میتواند سپهر یا جهان را همچون گوی چوگان ، به دلخواه و برابر اراده خود به گردش در آورد  ، کنایه از همکاری و مساعدت هستی و کائنات در کلیه امور معنوی و مادی چنین انسانی میباشد .سرودن غزلهای بی نظیر  لسان الغیب در فرم و محتوا  میتواند یکی از این امور باشد . حافظ ، نه حد ماست چنین لاف ها زدن  پای از گلیم خویش چرا بیشتر کنیم  در پایان حافظ با شکستن نفس ، چنین مقامی را در  حد و اندازه خود نمی داند و در مصرع دوم میفرماید  پای را از گلیم خود نباید دراز کرد ، یعنی با رسیدن سالک به کمتر از اینها نیز کام دل وی برآورده خواهد شد اما باید برای رسیدن به چنین مقامی کوشش کند .
در سکوت
2022-07-29T11:33:31.2752019
این غزل را "در سکوت" بشنوید
فاطمه یاراحمدی
2023-03-02T14:15:30.267825
دم شما گرم!
فائزه خدامی
2023-07-19T17:24:20.429209
سلام و عرض ادب جناب ساقی  واقعا غزل و به زیبایی تفسیر کردید و شاهد مثال هاتون خیلی به فهم بیشتر کمک کرد. در پناه نور خداوند باشید همیشه... آیا کانال و یا پیجی برای شرح اشعار ندارید؟