گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

حافظ:ز در درآ و شبستان ما منور کن هوای مجلس روحانیان معطر کن

❈۱❈
ز در درآ و شبستان ما منور کن هوای مجلس روحانیان معطر کن
اگر فقیه نصیحت کند که عشق مباز پیاله‌ای بدهش گو دماغ را تر کن
❈۲❈
به چشم و ابروی جانان سپرده‌ام دل و جان بیا بیا و تماشای طاق و منظر کن
ستاره شب هجران نمی‌فشاند نور به بام قصر برآ و چراغ مه برکن
❈۳❈
بگو به خازن جنت که خاک این مجلس به تحفه بر سوی فردوس و عود مجمر کن
از این مزوجه و خرقه نیک در تنگم به یک کرشمه صوفی وشم قلندر کن
❈۴❈
چو شاهدان چمن زیردست حسن تواند کرشمه بر سمن و جلوه بر صنوبر کن
فضول نفس حکایت بسی کند ساقی تو کار خود مده از دست و می به ساغر کن
❈۵❈
حجاب دیده ادراک شد شعاع جمال بیا و خرگه خورشید را منور کن
طمع به قند وصال تو حد ما نبود حوالتم به لب لعل همچو شکر کن
❈۶❈
لب پیاله ببوس آنگهی به مستان ده بدین دقیقه دماغ معاشران تر کن
پس از ملازمت عیش و عشق مه رویان ز کارها که کنی شعر حافظ از بر کن

فایل صوتی غزلیات غزل شمارهٔ ۳۹۷

تصاویر

کامنت ها

مجتبی
2015-05-23T07:45:45
درگرد بیت دوم من شنیده ام که(نمونه اش آواز مرحوم تاج اصفهانی در جشن هنر شیراز)اگر فقیه نصیحت کند که می مخوریدپیاله‌ای بدهش گو دماغ را تر کنکه به لحاظ وزنی هم دزست تر به گوش می آید.
علی میر جلالی .اصفهان
2015-03-20T21:33:52
در باره غزل زیبایی که خواندید, استاد حسن کسایی اصفهانی . استاد نی ایران نقل میکنند. نزد استاد تاج اصفهانی بودیم. به ایشان عرض کردم استاد چرا شما بیشتر اشعار سعدی را میخوانید. وکمتر از حافظ میخوانید, ایشان گفتند علت خاصی ندارد, به سعدی علاقه بیشتری دارم, قرار بر این شد تفعلی به حضرت حافظ بزنیم ,که این غزل امد. واز از ان به بعد استاد تاج از حضرت حافظ هم اواز خواندند. دو نکته زیبای ای این غزل ,ابیات: چو شاهدان چمن زیر دست حسن تواندکرشمه بر سمن و جلوه بر صنوبر کن وبیت اخر میباشد پس از ملازمت عیش و عشق مهرویان زکار ها که کنی شعر حافظ از بر کن
ناشناس
2015-12-30T17:04:29
حجاب دیده ادراک شد شعاع جمالبیا و خرگه خورشید را منور کنسلیقه آقای مهراهورا در خطاب قراردادن ساقی بنظرم جالب آمد.یعنی شعاعی از نور جمال (زیبایی های ظاهری) چنان ما را غافل کرده است که از درک حقیقت زیبایی غافلیم در حالیکه نور زیبایی تو آن چنان است که خرگه خورشید در برابر آن تاریک است و با حضور تو خرگه خورشید منور خواهد شد.
بابک
2015-12-31T20:27:45
Anonymous جان،شعاع جمال زیباییهای ظاهری نیستند.اگر اشتباه نکنم جمال را یکی از صفات خداوند بیان کرده اند.این مصراع را چند گونه می توان خواند:1- حجابدیده (توقف) ادراک شد شعاع جمالاو که حجاب را دید پرتو جمال را ادراک کرد، یعنی اول حجاب را دید و متوجه شد سپس پرتو جمال را درک کرد. پس برای درک کردن پرتو جمال اول می باید حجاب را دید و فهمید. ( حجابدیده سرهم می باشد)2- حجابِ دیدهء ادراک شد (توقف) شعاع جمالپرتو جمال بر دیدهء ادراک حجاب شد، یعنی که پرتو جمال دیده ادراک را از کار انداخت یا به عبارتی از پرتو جمال هوش و حواس و ادراک از کار افتادند و شخص از خود بیخود شد.3- حجابِ دیده (توقف) ادراک شد (توقف) شعاع جمالحجابی که هوش و حواس را پوشانده و مختل کرده بود، پرتو جمال را دریافت و درک کرد. حجابِ دیده اشاره به غفلت و ناآگاهی (از پرتو جمال) است که سپس از نا آگاهی در آمده و آنرا دریافت و درک کرد.
مهراهورا
2010-06-04T08:46:24
بیت 9 (حجاب دیده ی ادراک ..):یعنی شعاع جمال معشوق حجاب دیده ی ادراک شده است ای ساقی بیا و به نور باده ی معرفت وجود ما را که مجلای محبوب است منور ساز که استعداد و قوتی از برای مشاهده جمال حاصل کنیم. پس اندیشه کنیم. "قدسی" درود خدا بر او
جاوید مدرس اول رافض
2014-08-07T19:38:53
تضمین غزلی از حافظ (زدرآو سبشتان ما منور کن)مسمط مخمسدلا به فرقت آن ماه شبنما سر کنبه یمن میل حضورش هوا زسر در کن تو کوثری نسبی یاد حال ابتر کن" زدر درا و شبستان ما منور کن "" هوای مجلس روحانیان معطر کن"...........زچشم دل رقم لوح جان نباشد دوردلی که غیب نما نیست به که باشد کورزروی ماه تو این دیده کی شود منصور" ستاره ی شب هجران نمی فشاند نور"" به بام قصر برآ و چراغ مه بر کن".........امان زدست فراق الامان ازین هجرانزکفر سلسله ات رفت دین وهم ایمانبه دین عشق درآیم نمی کنم کتمان" به چشم و ابروی جانان سپرده ام دل وجان""بیا بیا و تماشای طاق و منظر کن"........زخاک پای تو این دیده و دلست خجلچو توتیاست بچشم سرو بدیده ی دلمُقام عالم لاهوت گشته این محفل"بگو به خازن جنت که خاک این منزل""به تحفه بر سوی فردوس وعود ومجمر کن"........تبارک الله ازین جنبش و کرشمه وناززپنجه تیز چو شاهین و با پلنگ انباززدام او نتوان رست عاشقا دلباز"اگر فقیه نصیحت کند که عشق مباز""پیاله ای بدهش گو دماغ را تر کن".......به خط جام کـُند دل زدیده مشاقیز طاق و جفت حقیقت،تو ساقیا طاقیعطش نشان قلندر بود می باقی"فضول نفس حکایت بسی کند ساقی""تو کار خود مده از دست و می بساغر کن"........دل رمیده زهجران رسد به میل وصالچگونه دیده به تحریر آورد زخیالمداد دیده ی ما کی رسد به حد کمال"حجاب دیده ی ادراک شد شعاع جمال""بیا و خرگه خورشید را منور کن" هوای جنت و فردوس عشق را نبودمقام عشق بجر دار و جز بلا نبودبغیرقرب وجوارت مرا سرا نبود"طمع به قند وصال توحـّد ما نبود""حوالتی بلب لعل همچو شکر کن".......چو یار جان طلبد جان بپای پیمان دهبقصد قربت جانانه تن بقربان دهبهارو موسم گل دل بپای خوبان ده"لب پیاله ببوس آنگهی بمستان ده"" بدین دقیقه دماغ معاشران تر کن"........سحر پیاله ی می همچو لاله ی نعمانبنوش چند پیاله به یاد خوش نوشانگرفته ای چو تو" رافض" زخواجه سِحر بیان " پس از ملازمت عیش و عشق مهرویان""زکارها که کنی شعر حافظ از بر کن"جاوید مدرس (رافض) 89.4.22 تبریز
سخن
2014-10-19T10:56:51
اگر فقیه نصیحت کند که عشق مبازپیاله ای بدهش گو دماغ را تر کنایهامی لطیف در عبارت پایانی مصراع دوم هست. قدما در مورد دیوانگان، کنایه ای بکار می برده اند، به این مضمون: " خشک دماغ". چه طعنه ی لطیفی به فقیه می زند و می گوید اگر می خواهی عاقل باشی، شراب بنوش.من و انکار شراب؟ این چه حکایت باشدغالبا" انقدرم عقل و کفایت باشدالبته این مضمون منافاتی با مفهوم زودفهم بیت، یعنی پیاله ای شراب بنوش تا حالت تر و تازه شود، ندارد.نکته ی دیگر بیت، تکرار جنگ عشق با فلسفه و دین است. عشق حافظی با دین در اینجا و با فلسفه در جایی دیگر منافات دارد. مثال جدال فلسفه و عشق:عاقلان نقطه ی پرگار وجودند ولیعشق داند که درین دایره سرگردانند
bi naam
2013-07-15T23:40:29
مهراهورای عزیز، فکر کنم معنی بیت رو بد برداشت کردید. ترجمه ی بیت نیازی به وارد کردن ساقی نداره. خطاب شاعر به "شعاع جمال" است که بیاد و بارگاه خورشید رو نورانی کند. فکر کنم اگر کلمات بیت رو جا به جا کنیم خودش معنی اش رو واضح نشون می ده:دیده ی ادراک (در) حجاب شد. (ای) پرتوی جمال بیا و بارگاه خورشید رو نورانی کن
محمد دهاقین
2019-10-29T23:23:32
من تعجب می کنم چرا هنوز هم برخی اصرار دارند که حافظ بزرگوار عارف بوده و شریعتمدار یا شراب خوار و رند ؟ اصلا چه اهمیتی دارد مهم لذت نهفته در هنر و ادب است و در ضمن هر انسانی می تواند در عمر خود بارها و بارها تغییر رویه دهد یا حتی همزمان اهل هر دو مسلک باشد و اینها به خود فرد مربوط است .
سید
2021-03-24T04:29:09
در قرآن میفرماید که "یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی"، عبودیتت را ظاهر کن، عرفا میگویند نیاز.میگویند او ناز میکند، این نیاز میاورد، یا به ناز تعبیر میکنند، یا به کرشمه تعبیر میکنند، لذا میگوید:...چو شاهدان چمن زیردست حسن تواندکرشمه بر سمن و جلوه بر صنوبر کنسمن و صنوبر، اینها کنایه هستند.چو شاهدان چمن، یعنی همه نه، زیر دست حسن تواند، یعنی کسانی که با اسم الجمیل ارتباط برقرار کرده اند، اینها افراد خاصی هستند، بعضی هایشان صنوبر هستند، بعضی هایشان سرو هستند.صنوبر در عرفان تعبیر میشود به آن سالکانی که اسم الغدیر بر اینها خورده است و اینها استقامت میکنند، مثل سرو که استقامت دارد، اینها هم در راه استقامت دارند "فَاستَقِم کَما أُمِرت" اینطوری هستند، اینها مثل سرو هستند، بر اینها کرشمه کن، بر اینها ناز کن.بر همه خیر، خداوند با همه ارتباط ناز و نیازی ندارد، بر همه کرشمه نمیکند، فقط بر عاشقانش (همان شاهدان چمن که میگوید، همان) کرشمه میکند، سالکانی که اینها ریاضت ها کشیده اند، استخوانشان در ریاضت فرسوده شد، اینها که واقعاً توانستند به عشق دست پیدا بکنند، یعنی به جایی که خداوند با آن بُعد محب بودنش با اینها ارتباط برقرار کرده است، میفرماید: (یُحِبُّهُم وَیُحِبّونَه) خدا بنده هایش را دوست دارد. به جایی برسند که به عشق برسند، میگوید با آنها ناز کن، بقیه ارزش ندارند، بقیه را همانطور با خشونت رفتار کن، بگو نماز بخوان، اگر نخوانی به جهنم میبرمت (اینطور با آنها حرف بزن) آنها لیاقت ندارند که با آنها ناز بکنی، کرشمه بکنی، با آنها با تحکم رفتار کن. اکثر مردم اینطور هستند، یک عده (قلیل، قلیل) هستند که اینها وارد حریم عشق میشوند و عشق خودش حریم شکن است، حد شکن است...برگرفته از جلسه 22 #مثنوی#علامه_مروجی_سبزواری
ملیکا
2020-06-10T23:00:29
جناب بابک خوردن گوشت (حلال)یکی از ضروریات هر انسانی است در اسلام هم حدیث داریم هرکس چهل روز گوشت نخورد باید دوباره به گوشش اذان گفت چون اخلاق را از بین می برد و نمونش را هم در وجترین ها می توان دید شما شراب را که عقل را از بین می برد با این مقایسه می کنید خنده دار است
مهرداد
2020-11-07T19:05:48
بیت دوم اگر فقیه نصیحت کند که می مخوریدپیاله ای بدهش گو دماغ تر کنتاریخ ما عزیز ، خدا را خدا را ، اشعار رو تغییر نده.
مهدی
2020-10-24T10:27:04
اگر فقیه نصیحت کند که می نخور....شعر را تحریف کردند
بی سواد
2017-09-27T15:39:15
بابک عزیز چنین می نماید که برای پیشگیری از سردرد روز بعد و مشکلاتی که در هنگام نماز پدید آمده بوده است نوشیدن آنرا نا مناسب دانسته است ، می گویند به تمامی حرام دانسته نشده است، و البته خداوند خود آگاه ترین استدر طلب آمرزش با شما هم رایم.
بی سواد
2017-09-26T21:38:38
به قرار داستان کباب و شراب برای بابک روشن شده است.
بابک چندم
2017-09-27T07:28:04
نه والله روشن نشد...در این روایت که گویا خدای موسی به یک لیتر ( خیلی با حاله که سه هزار و سیصد سال پیشتر سیستم متریک و لیتر هم داشته اند...) شراب برای هر بره قانع بوده، اما اهل فرنگ را گمانم که یک لیتر بر بره کفایت ندهد...حال خدای بنی اسراییل یا خیلی قانع و پرهیزکار و "مقتصد" بوده، یا از مقیاسات درست و حسابی بی خبر...باری،خدا پدر آن خدایشان را بیامرزد که همین یکی دو لیتر را هم حلال داشت، آنچه که بر بنده روشن نگشت اینکه چرا دو هزاره بعد خدایشان درد (گوشتخواری) را روا داشت و درمانش را ناروا؟...
Mostafa ۲۰۲۰
2017-09-19T10:08:53
شخصی به نام «سخن» کامنت گذاشته و می گوید: «نکته ی دیگر بیت، تکرار جنگ عشق با فلسفه و دین است. عشق حافظی با دین در اینجا و با فلسفه در جایی دیگر منافات دارد.»(؟؟؟؟؟!!!!)؛ این نگاه به حضرت حافظ که صدر تا ذیل زندگی اش مبتنی بر شریعت و دین و عمل به قرآن بوده و کمترین مراتب سلوکش ترک محرمات و انجام واجبات بوده، وگرنه هیچگاه از شراب ناب توحید (نه مسکرات لجن آلود دنیوی که جز پست تر از حیوانیت برای آدمی عایدی ندارد) به او عطا نمی شد، نگاهی بس سخیف و فاقد کمترین حد فهم از ساحت قدسی این عارف شاعر عرشی و توحیدی است. باعث تاسف است که برخی می خواهند به زور از ظن سخیف خود یار این بزرگ مرد دست نیافتنی شوند و با خواندن دو کلمه و واژه و اصطلاح عرفانی، قیاس به نفس ظلمانی خود می کنند و زود برای رم کردن از شریعت و فرو رفتن در اظلم العوالم جهالت، توجیهی بس نادرست و نافهم، آن هم از ساحت قدسی چنین عارفان بزرگی دست و پا می کنند!... زهی جهالت مرکب!!
بابک چندم
2017-09-19T11:26:17
@ مصطفی،دوست عزیز این بیان شما:"نه مسکرات لجن آلود دنیوی که جز پست تر از حیوانیت برای آدمی عایدی ندارد" ، جای تامل بسیار دارد...به خصوص برای کباب خواران، که تحقیقات نشان داده از کلسترل و چربی خون و دیابت و نقرس گرفته تا سرطان روده را "می عنابی" است که پیشگیر است...من مانده ام که خدایش چرا شراب را حرام کرد و کباب را رها؟...
شمس شیرازی
2017-09-19T16:20:51
بابک گرامی،عهد عتیق کتاب اعداد، قربانی و هدایای روزانه شماره 28:" خداوند این دستورات را به موسا داد تا به قوم بنی اسراییل ابلاغ نماید:قربانی هایی که قوم اسراییل بر آتش به من تقدیم می کنند خوراک من است و از آنها خوشنودم،،،،، باید از بره های نر یکساله و بی عیب باشد و هر روز دوتا از آنهارا به عنوان قربانی سوختنی تقدیم کنند با آن ها یک کیلو آرد مرغوب که بایک لیتر روغن زیتون مخلوط شده باشد به عنوان قربانی اردی تقدیم شودهمراه آن یک لیتر شراب با هر بره و بایستی در قدس در حضور خداوند ریخته شود... در روز سبت علاوه بر آن دو بره یکساله... همچنین در روز اول هر ماه دو گاو جوان یک قوچ و هفت بره نر یکساله سال و بی عیب ...."و تو خود هدیث مفصل بخوان از......
شمس شیرازی
2017-09-19T16:22:43
قربانی آردی و حدیث مفصل..
سعید ا...ی
2017-06-20T10:28:58
درود بر شما هم ترتیب ابیات نادرسته هم بعضی از واژگانبهترین تصحیح حافظ که تا به حال دیدم استاد ناتل خانلریست مثلا این مصرعبه یک کرشمه ی صوفی کشم قلندر کنصحیحه
بیژن
2017-04-09T15:46:22
بهتر است که در بیت 8 بجای فضول نفس " فضول عقل " و در بیت 11 بجای دماغ معاشران " دماغ خرد معنبرکن " گذاشت . ( این عقل است که فضول است نه نفس )- و همین طور ( دماغ خرد را خوشبو کن )
بیژن
2017-04-09T15:55:52
در بیت 6 صوفی کش درست است . صوفی وش یعنی چه ؟!( این کرشمه ساقی است که صوفی کش است )
امیرحسین
2018-10-29T18:50:39
حجاب دیده ادراک شد شعاع جمالبیا و خرگه خورشید را منور کنگاهی شعاع نور به قدری قوی است که مانع از رویت منبع نور می‌شود. در عرفان نیز دو نوع حجاب ذکر می‌شود. حجاب جسمانی و حجاب روحانی. برای حجب روحانی می‌توان از اسماء و صفات الهی نام برد که مانع از نیل به ذات اقدس الهیست.کس ندانست که منزلگه معشوق کجاستاین قدر هست که بانگ جرسی می‌آید
رضا ساقی
2018-10-22T22:24:56
زدر درآ و شبستان ما منوّر کنهوای مجلس روحانیان معطّر کنشبستان:خوابگاه،دراینجا خوابگاه نیست بلکه محفل عاشقان است که درنبودِ معشوق به تاریکخانه ای مبدّل شده است.منوّر: نورانیمجلس روحانیان: محفل عاشقان واهل شعروادب و معنویّت. معنی بیت: بیا که بی حضورگرم ونورانی تو محفل عاشقانت به تاریکخانه ای مبدّل شده است بیا ومحفل مارانورباران کن بیا تافضای محفل عاشقانت به بوی جانبخش تومعطّر گردد.بیا به شام غریبان وآب دیده ی من بینبسان باده ی صافی درآبگینه ی شامیاگر فقیه نصیحت کند که عشق مبازپیاله‌ای بدهش گو دِماغ را تر کنفقیه: عالم دینیدماغ را تَرکن: خشکه مغزی رابانوشیدن مِی برطرف کن وانعطاف داشته باش، باطراوت باش، ضمن آنکه خشکه مغز به دیوانه می گفتند حافظ به طعنه وطنز می فرماید باده بنوش تاعاقل شوی تودیوانه ای که منع عشق می کنی.معنی بیت: اگرفقیه تورانصیت کرد وتوراازعشقبازی منع نمود یک کاسه شراب به اوبده وبگو بنوش تا برسرعقل بیایی بنوش تاشاداب وباطروات گردی.ظاهراً درجایی دیگرکسی به این فقیه موردنظرحافظ مِی تعارف کرده ودماغش ترشده بوده که این فتوای جالب راصادرکرده است:فقیه مدرسه دی مست بود وفتوی دادکه مِی حرام ولی بِه مال اوقاف است.به چشم وابروی جانان سپرده‌ام دل وجانبیا بیا و تماشای طاق و منظر کنطاق: ،سقف منحنی وقوس دار ،‌ کنایه از قوس وکمان ابرو.مَنظر: نظرگاه، کنایه ازچشم جانان.معنی بیت: به کیفیّتِ چشم وکمان ابروی معشوق دل باخته وجان سپرده ام بیا بیا توهم قوس وکمان دلکش وچشمان افسونگر معشوق مرا تماشاکنپیش ازاین کین سقف سبزوطاق مینابرکنندمَنظر چشم مرا ابروی جانان طاق بودستاره ی شب هجران نمی‌فشاند نوربه بام قصر برآ و چراغ مَه برکنستاره ی شب هجران: آسمان شب عاشق نیزهمانند خانه اش درنبودمعشوق تاریک است وستاره هانیزنورافشانی ندارند.چراغ مَه بَرکن: چراغ روی ماهت رابرافروز خودرا بنما معنی بیت:درفراق توحتّا ستاره هانیزهیچ نوری نمی فشانند آسمان شبم تاریک است عنایت کن به بام بارگاه خویش برآی وچراغ رخسارماهت راروشن کنفروغ ماه می دیدم زبام قصراوروشنکه روازشرم آن خورشید بردیوارمی آوردبگو به خازن جنّت که خاکِ این مجلسبه تُحفه برسوی فردوس وعودمِجمر کنخازن: خزینه دار، نگاهبان خزینهجنّت: بهشت به تحفه:، به عنوان هدیه فردوس: بهشت مِجمر:آتشدان، عودسوزمعنی بیت:به نگاهبان بهشت بگوکه ازخاک محفل عاشقان که ازگذرمعشوق معطّرشده به عنوان هدیه به بهشت ببر وبه جای عود درآتش دان بسوزان تابهشت خوشبو گردد.باهمه عطردامنت آیدم ازصباعجبکزگذرتوخاک رامُشک خُتن نمی کنداز این مُزوَّجَه و خرقه نیک در تنگمبه یک کرشمه ی صوفی وَشم قلندر کنمُزَوَّجَه: نوعی کلاه قدیمی که میان رویه و آستر آن پنبه می‌دوختند؛ مزدوجه. کلاه مخصوص درویشان و صوفیان. خرقه: لباس صوفیاننیک به تنگ آمدن: کامل به ستوه آمدن وبیزارشدنکرشمه: حرکات دل‌انگیز چشم و ابروی دلبران،عشوهقلندر: رهاشده ازقید وبندها. صوفی وش: صوفی مانند. بنظرمی رسد دراصل، صوفی کُش بوده واحتمالاً به اشتباه صوفی وش ثبت شده است.چراکه حافظ دراینجا ازخرقه ی صوفیگری به ستوه آمده وقصد دارد به بهانه ای ازاین قید وبندِ لباس وکلاه خلاص گردد.کرشمه ی صوفی کش: عشوه ای ویرانگر ازجانب دلبر که می تواند صوفی متعصّب رانیزازراه بدرکند طوری که حاضرشود دست ازصوفیگری بردارد.معنی بیت: من ازاین لباس صوفیگری وکلاه وخرقه بیزارم ای معشوق نازوعشوه ای بکن به من انگیزه ای بده تابتوانم ازشرّ این خرقه وکلاه راحت شوم به من کمک کن صفتِ صوفیگری رااز بین ببرم ومثل یک قلندرازقید وبندها رها شوم. (ازآن عشوه بکارمن ببند که مُفتی وصوفی وزاهد را ازپای درمی آورد)آن عشوه دادعشق که مُفتی زره برفتوان لطف کرد دوست که دشمن حذرگرفتچو شاهدان چمن زیردستِ حُسن تواندکرشمه بر سَمن و جلوه بر صنوبر کنشاهدان: زیبارویان،دراینجاکنایه ازهمه ی درختان وگلهای زیبایی باغ وگلشن که هرکدام باویژگی خاصی دلبری می کنند لیکن به دلبریِ معشوق حافظ نمی رسند وهمگی فرمانبرداراوهستند."چمن" کنایه ازدنیا، بانظرداشت این کنایه، زیبارویان نیزهمان دلبران ودلسِتانان هستند که درعشوه وکرشمه دستی برآتش دارند لیکن نمی توانند با معشوق حافظ رقابت کنندهمگی زیردست وفرمانبردارند. حافظ بابکارگیری هنرمندانه ی چمن وکنایه آمیز دارکردن واژه ها، همه ی زیبارویان دنیا ودرختان وگلهای زیبا رابه قلمرو فرمانروایی معشوق خویش کشیده وبه خدمت گرفته است.کرشمه: ناز و عشوه. معنی بیت: حال که همه ی زیبارویان زیردست توهستند وتوفرمانروای مطلق عرصه ی زیبایی هستی کرشمه ای به سمن وصنوبرکن تاهمه بدانندکه هیچ زیبارویی نمی تواندباتوبرابری کند.کرشمه ای کن وبازارساحری بشکنبه غمزه رونق وناموس دلبری بشکنفضولِ نفس حکایت بسی کند ساقیتو کار خود مده از دست و می به ساغر کنفضولِ نفس: ازنظرگاه حافظ، آدمی دونوع ندای درونی دارد یکی دلسوزانه انسان را به عشق وعیش وعشرت دعوت می کند(سروش) دیگری بیهوده گوی است ومدام ملامت می کندو ازباده نوشی وعشقبازی ایرادمی گیرد(نفس فضول واهریمنی)درراه عشق وسوسه ی اهرمن بسیستپیش آی وگوش به پیغام سروش کنمعنی بیت: ای ساقی ،نفس ِ فضول، دایم درحال ملامت کردن وایرادگرفتن است تودر گردش جام تعلّل مکن گوش به بیهوده گویی نفس ِفضول مده ومی به ساغرکن.چه ملامت بُوَدآن راکه چنین باده خورد؟این چه عیب است بدین بی خردی وین چه خطاستحجابِ دیده ی ادراک شد شعاع جمالبیا و خرگه خورشید را منور کنحجاب، پوشش، روبندادراک: ،قوه ی درک وفهم،دست یابی به چیزی، رسیدنشعاع: پرتو ونور،خط روشنی ازمرکزروشنایی تانقطه ی دیگرجمال: زیبایی،نیکوصورتی وخوشگلی. دراینجازیبایی ِ رخسارمعشوق همانندآفتاب پرتو وشعاعی دارد. شعاعی که مثل حجاب عمل می کند و چشم عاشق رامی بندد. همانطورکه نور خورشید چشم آدمی رامی بندد. معنی مصرع اوّل: چشم ما ازشعاع آفتابِ زیبایی رخسارتو بسته می شود ونورشدید زیبایی تو (وقتی که مثل خورشید ازما دورهستی) چشمانمان رامی بندد ومانع ازدیدن تومی شود.خرگه: خرگاه، چادر وخیمه ی بزرگِ دایره ای شکل ، کنایه ازچشم است. چشمی که دایره ای شکل است ومحل نشستن معشوق. شاه نشین چشم عاشق، تکیه گاه وخانه ی معشوق است."خورشید" درمصرع دوّم کنایه ازرخسارنورانیِ معشوق است.منوّرکن: نورانی کنمعنی مصرع دوّم: بیا وباآمدنت وبانشستن درشاه نشین ِچشم ما، چشم ما راکه بسته شده نورانی کن (خرگاه خورشید را که همان چشم ما وبه عبارتی خانه ی خودت هست ) روشن کن.رواق منظرچشم من آشیانه ی توستکرم نما وفرودآ که خانه خانه ی توست طمع به قندِ وصال تو حدّ ما نبُوَدحوالتم به لبِ لَعل همچو شکر کنحوالت: ارجاع دادن، واگذارکردنلب لعل: لبی که سرخرنگ وشیرین ومثل یاقوت ارزشمند است.معنی بیت: قندوصال توبرای ماخیلی زیاداست ماشایستگی رسیدن به وصال تورانداریم عنایت فرما ما رابه لب سرخرنگ وآبدار وشیرینت ارجاع بده ماقانع هستیم بوسه هم کفایت می کند مارا.طمع برآن لب شیرین نکردنم اولاولی چگونه مگس ازپی شکرنرود.لب پیاله ببوس آنگهی به مستان دهبدین دقیقه دماغ معاشران تر کندقیقه: نکته ی باریک ولطیف، کار ظریف، زمان کوتاه.دماغ: مغزمعنی بیت: (ای معشوق اگر حوالت به لب لعل میسّرنیست ) حداقل لب پیاله راببوس وآن رابه مستان بده تا به لطفِ اینکارظریف،وقت عاشقانت طرب انگیزگردد ودلشان به این خوش باشد که باجامی باده می نوشند که متبرّک به دهان توست. گفت مگرزلعل من بوسه نداری آرزو؟مُردم ازاین هوس ولی قدرت واختیارکو؟پس از مُلازمت عیش و عشق مَه رویانز کارها که کنی شعر حافظ از بر کنمُلازمت: همیشه در خدمت کسی بودن، در جایی ماندن و اقامت کردن، پرداختن ومشغول بودنمعنی بیت: پس ازآنکه به عیش و عشرت وعشقبازی بازیبارویان پرداختی ازدیگرکارهای مهمّی که بایدبه آن بپردازی حفظ کردن شعرحافظ است تا عیش توکامل گردد.شعرحافظ همه بیت الغزل معرفت استآفرین برنفس دلکش ولطف سخنش
ناشناس
2018-04-23T04:37:47
در بیت دوم (دماغ را ترکن) کلمه (دماغ) باید بصورت (دِماغ) خوانده شود که معنی (مغز) را دهد و خود (دِماغ را تر کن) به معنی (ترک خشک مغزی) است و به قول خودمانی (باحال باش).
در سکوت
2022-08-15T15:04:27.699259
این غزل را "در سکوت" بشنوید
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳
2023-01-06T12:32:01.888165
اگر فقیه نصیحت کند که عشق مباز پیاله‌ای بدهش گو دماغ را تر کن در این بیت حافظ به خشک مغزی و تعصب فقیه اشاره دارد و بی خبری او از عشق راه علاجش را هم یک پیاله می داند فقه خشک و بی انعطاف است صاحب فقه (فقیه) بر اساس یک سری قواعد، دانسته های خود را حق مطلق می داند و به تبع آن خودش را نیز. و عارف و سالک را منحرف و گمراه می داند و نصیبی از عشق و شور و جذبه ندارد دماغ تر کردن یعنی از خشک مغزی بیرون آمدن در جاهای  دیگری هم حافظ به این موضوع اشاره دارد از جمله این بیت پشمینه پوش تندخو از عشق نشنیده‌است بو از مستیش رمزی بگو تا ترک هشیاری کند
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳
2023-01-06T12:33:50.7625414
همان که در تاریخ ما است صحیح می باشد فقیه منع عشق می کند و حافظ توصیه می کند که فقیه را عاشق کنید تا عالم عشق و زیبایی را دریابد به رغم مدعیانی که منع عشق کنند جمال چهره تو حجت موجه ماست