گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

حافظ:تاب بنفشه می‌دهد طرّهٔ مشکسای تو پردهٔ غنچه می‌درد خندهٔ دلگشای تو

❈۱❈
تاب بنفشه می‌دهد طرّهٔ مشکسای تو پردهٔ غنچه می‌درد خندهٔ دلگشای تو
ای گل خوش نسیم من بلبل خویش را مسوز کز سر صدق می‌کند شب همه شب دعای تو
❈۲❈
من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان قال و مقال عالمی می‌کشم از برای تو
دولت عشق بین که چون از سر فقر و افتخار گوشهٔ تاج سلطنت می‌شکند گدای تو
❈۳❈
خرقهٔ زهد و جام می گر چه نه در خور همند این همه نقش می‌زنم از جهت رضای تو
شور شراب عشق تو آن نفسم رود ز سر کاین سر پر هوس شود خاک در سرای تو
❈۴❈
شاه‌نشین چشم من تکیه‌گه خیال توست جای دعاست شاه من بی تو مباد جای تو
خوش چمنیست عارضت خاصه که در بهار حسن حافظ خوش کلام شد مرغ سخنسرای تو

فایل صوتی غزلیات غزل شمارهٔ ۴۱۱

تصاویر

کامنت ها

ناشناس
2015-08-01T16:17:51
گفته می شود بعضی از حافظ شناسان با خواندن بعضی از غزل های خاجه شیراز بیهوش می شدند. این غزل چقدر زیبا است شکوه غزل فارسی است.....
روفیا
2015-02-20T22:02:44
سلام اقای چنگیز گهرویی گرامیدر مورد پرسش اخرتان باید فقر و افتخار درست باشد .تلمیحی است از سخن پیامبر اسلام :الفقر فخری و به افتخر به نظر میرسد افتخار او از تبعات فقر اوست نه فقر او از تبعات افتخار او
اورنگ
2015-03-26T11:53:16
اگر در بیت سوم :من که ملول گشتمی از نفس فرشتگانقال و مقال عالمی می‌کشم از برای تواکلمه را با قرار دادن سکون روی ف تلفظ نماییممعنی متفائت تر و ملموس تری برداشت میشودیعنی ما انسانها بخاطر خواهش نفسانی فرشته ای مانند ابلیس ملول یبه زحمت افتاده ایم و دچار و مجبور به زندگی در کره خاکی شده ایم .....
اورنگ
2015-03-26T12:12:00
در بیت سوم :من که ملول گشتمی از نفس فرشتگانقال و مقال عالمی می‌کشم از برای تواگر کلمه نفس با قرار دادن سگون روی جرف ف بخوانیم ، معنی جالب تری بدست میاید :من بخاطر خودخواهی نفسانی فرشته ای مانند ابلیس و بطور ناخواسته به این دردسر و قال و مقال و کشمکش بین خدا و شیطان و .... کشیده شده امزندگی انسان روی کره خاکی با همه مشکلات آن نتیجه کل کل شما بوده و من قربانی کشمکش بین خیر و شر شده ام
علی اصغر یوسفی
2016-09-03T14:26:02
با عرض سلام و ادب در مورد بیت من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان ...........قال و مقال عالمی میکشم از برای تو بایستی بگویم که ما انسانها طبق نشانه هایی که در قرآن آمده در ابتدا در کنار فرشتگان بوده واز هم صحبتی با آنها لذت میبرده و شامل لطف پروردگار بوده ایم ولی بعد از فرود آمدن به زمین تا الآن همه کار میکنیم (قال و مقال)تا اینکه به آن مقام برسیم .
سیدعلی ساقی
2016-11-14T20:19:39
تـاب بـنـفـشـه مـی‌دهـد طـُــرّه‌ی مُـشک ســای تـو پــرده‌ی غـنـچــه مـی‌درد خـنـــده‌ی دلـگـشــــای تـوتاب : پیچ دادن - تابیدن - پرتو افکن -نور افشان -گرمی پیچ وخم که درریسمان وزلف وامثالِ آن بیافتد. ، طاقت و تحمّل وتوانایی ، داغ کردن و سرخ کردن (تابه : داغ کننده) دراینجا علاوه برمعانیِ یادشده، "خشم و عتاب" نیز موردِ نظر ومقصودِ شاعراست."تابِ بفشه می‌دهد" تقریباًهمه یِ معناهای فوق الذکرراشامل می شود.به بیانی ساده تر : بنفشه از حسادتِ طُرّه یِ تو پیچ و تاب پیدا کرده است. بنفشه از رَشکِ‌زلفت پُرتاب و پیچ شده. زلفِ توبنفشه را خجالت زده و اندوهگین می‌کند،اوراعصبی کرده ومی رنجاند،بنفشه ازدرد به خودمی پیچد.به بازارِبنفشه رونق وگرمی می بخشدو.... (بنفشه = نوعی گل ؛ البته نه این گل بنفشه‌ای که امروزه در چند رنگ در باغچه‌ها و گدانها می‌کاریم ، "دکتر شفیعی کدکنی" در کتاب "مفلس کیمیاگر" می‌گوید : این بنفشه های امروزی را در افغانستان گل "آدم‌چهره" می‌گویند [از آن جهت که اگر دقت کنیم به شکل چهره‌ی آدمی است] بنفشه‌ای که در ادبیات ما از قدیم آمده ، گلی بوده است فقط به رنگ بنفش که پشتش خمیده و دارای طرّه‌ای (میله‌های پرچم گل) پیچ در پیچ بوده مانند مفتولهایی که دور هم پیچیده باشند : بنفشه طـرّه‌یِ مفتولِ خود گره می‌زد صـبـا حکایت زلـف تـو در میان انـداختطرّه:بخشی از زلف که برپیشانی ریخته شود.مُشک: ماده‌ی سیاه رنگ و بسیار خوشبـویی است که از نافه‌یِ نوعی آهو که زیستـگاهش در چین است (معروف به آهوی ختن) به دست می‌آیـد ، کیسه‌ای (غده‌ای) در زیر ناف آهوی مشکین قرار دارد (نافـه) که در بهار از مشک پـر می‌شود ، وقتی نافه پر از مشک شد شروع به خارش می‌کند و آهو شکم خود را بر سنگهای تیز می‌کشد و نافه پاره می‌شود و بر سنگ می‌ریزد و دشت سرشار از بوی خوش می‌گردد ، مردم در سراسر صحرا می‌گردند و این مشک ها را جمع آوری می‌کنند و آن را می‌سایندتاعطرِآن درآید.سـا:1-ساینده(مشک هنگامی که ساییده شود معطّرمی شود) زلفت گویی که هرلحظه مشک می سابد.2- : پسوندِ شباهت است مثلِ: "مـهـ سـا " مانند مـاه" در این صورت "مُشک سا" به معنایِ " مانندِمشک" هم سیاهست ، هم خوشبوست.پـرده دریـدن : الف : حجاب را پاره کردن و پرده راکنار زدن ،گلبرگهای غنچه را پاره و پرپر می‌کند ، ب : هتاکی کردن ، کسی را بی آبروکردنغنچـه : 1- گلی که هنوزنشکفته 2-استعاره از دهانِ تنگخنده هایِ توکه سببِ گشایشِ دل می شود، الف):غنچه رابی آبروکرده وازارزشِ اوکاسته است یعنی پرده یِ ناموسِ او را می درد.ب): خنده هایِ توبادریدنِ پرده های گلی که هنوزنشکفته،باعثِ شکوفاییِ غنچه وظهورِگل می گردد.در مصرع اول : زلف تـو از زلف بنفشه پر پیچ و تاب‌تـر و زیباتـر است.در مصرع دوم : لب تـو از غنچه زیباتـر است.طرّه یِ سیاه و خوشبویِ تـو آنچنان پر پیچ و تاب است که بنفشه در برابرش خجالت می‌کشد و خشمگین می‌شود ،خنده‌یِ دلگشایِ تـو آبرویِ غنچه را می‌برد و او را خجالت زده می‌کند.حاصل اینکه:وقتی که باغنچه یِ لبانت می خندی(تنگ دهانی)،دهانت که شکفته می شودگل ظهورپیدامی کند.سرگهم چه خوش آمدکه بلبلی گلبانگبه غنچه می زد ومی گفت درسخنرانیکه تنگدل چه نشینی زپرده بیرون آیکه درخُم است شرابی چولعل رمّانیای گـلِ خـوش نـسـیـمِ مـن بـلـبـلِ خـویش را مسوزکـز سـرِ صـدق می‌کنـد شب همه شب دعـــای تـوگل : استعاره از معشوق است.همچنین دراینجا با توّجه به "مسوز" گل استعاره از شمع هم هست و شمع نیزاستعاره از خودِمعشوق است. ضمنِ آنکه درقدیم در شمع را با مشک مخلوط می‌کردند تا هنگام سوختن فضا رانیز معطّر سازد.بـلـبـل : استعاره از عاشق است. "پروانه" هم استعاره از عاشق است و در اینجا "بلبل" همان پـروانه است که در آتشِ عشق شمع می‌سوزد."از سرِ صدق" : از صمیمِ قلبای معشوقِ زیبا و خوش بـویِ من ؛ همانندِ شمع، پروانه‌ی عاشقی را که تمامِ شب به دعاگویی تـو مشغول است،مسوزان.سوختم درچاهِ صبرازبهرِ آن شمعِ چگلشاهِ ترکان فارغست ازحالِ ما کورستمی مـن کـه مـلـــــول گـشتـمـی از نـفـسِ فـرشـتــگـانقـال و مـَقـــــــــالِ عـالـَمـی مـی‌کـشـم از بـرای تـومـلـول : دلتنگ ، دل آزرده ، افسردهقال و مقال : سر و صدا ، هـیـاهـومن که در خاموشی وسکوتِ مطلق خوش بوده وهستم ودرخلوتـم حتا از نفسِ لطیفِ فرشتگان هم آزرده خاطر می‌شـوم تنهابه خاطرِ تـوست که ناگزیرم هـیـاهـویِ جهانی را تحمّل می‌کنم. عارفان عشرت رادرخاموشی وعاشقان آرامش را درسکوت می جویند.تاچندهمچوشمع زبان آوری کنیپروانه یِ مرادرسیدای محب خموش مهرِ رخت سرشت من ، خاکِ درت بهشت منعشقِ تو سرنوشت من ، راحتِ من رضای تـومهرِرویِ تودرفطرت و محبّتِ رخسارتو درسِرشتِ من است. ازازل خاکِ وجودم باآبِ مهرت آغشته شده است.عشق تو سر نوشت من است از اوّل چنین مقدّرم شده که عاشق توباشم. خاک‌ِ کوی تو بهشت من است. تنهاچیزی که اهمیّت داردرضایتِ خاطرِ توست،رضایتِ توسعادت و راحتیِ من است.دردایره یِ قسمت مانقطه یِ تسلیمیملطف آنچه توفرمایی حکم آنچه تواندیشیدولـتِ عشـق بـیـن که چـون از سـرِ فـقـر و افـتـخارگـوشـه‌یِ تـاجِ سلـطـنـت مـی‌شـکـنـد گــــــدای تـودولت عشق : عشق به دولت تشبیه شده است.فـقـر : نیاز مندی ، تهیدستی ، در فرهنگِ عرفانی به درویشی که سالکِ طریقِ الی الله است "فـقـیـر" گـویـنـد ، این فقر همراه با قناعت ، نزد "حـافـــظ" بسیار ستودنی وباارزش است وحاضرنیست به هیچ روی آبرویِ فقر راببرد :ما آبــرویِ فـقـر و قـنـاعت نمی‌بریمبا پادشه بگوی که روزی مـقـدّرستچون : چگونه،باچه غرور ومناعتِ طبعیگوشه یِ تاج شکستن : یعنی تاج را ازرویِ از غرور کج گذاشتن ، کلاه را ازرویِ ناز کردن کج گذاشتن ، نشانه‌ و رسم بزرگی و کلاه داری (پادشاهی) و سروری است :به باد دِه سر و دستار عالمی یعنیکـلاه گوشه به آئـیـن سـروری بشکن بـبـیـن که چگونه گدایِ تو،به میمنتِ دولتِ عشق، درعینِ حالی که درفقر بسرمی برد،امّابا افتخار ومناعتِ طبع ،نسبتِ به سلطنت و پادشاهی،دهن کجی کرده وبی اعتنایی می‌کند. وازمنظری دیگر:ببین که چگونه ،فقیرِکویِ توبه یمنِ دولتِ عشقت به سروری و بزرگی رسیده تاآنجاکه ازروی ناز وافتخار،گوشه یِ تاجِ سلطنت شکسته وآن راکج برسرنهاده است.برتختِ جم که تاجش معراج آسمانستهمّت نگر که موری باآن حقارت آمدخـرقـه‌یِ زهـد و جـامِ مـی گـر چه نـه درخـورِ هـم‌اندایـن هـمـه نـقـش مـی‌زنــم از جـهـت رضــــــای تـو "خرقه ی زهـد" در شعر "حـافــظ" نشانه‌ی سالوس و ریاوتزویرست و "جـامِ مـی" نشانه‌یِ خلوص و پاکیِ قلب است. این دو با هم در تقابل وتضـادهستند، شاعرخطاب به معشوق می‌فرماید :به منظورِ جلبِ توّجه وکسبِ رضایتِ تو چه کارهاکه نمی کنم!گاه به این سو (زهدوریاوتظاهر) روی می‌آورم ، گاه به آن سو(اخلاص وبی ریایی و...) هرکاری لازم باشدوازدستم برآیدبرای به دست آوردنِ توانجام می دهم.به قولِ "نشاط اصفهانی":دردلِ دوست به هرحیله رهی بایدکرد/طاعت ازدست نیایدگنهی بایدکرد."نقش" معانیِ بسیاری دارد.دراینجا نقش بازی کردن، کنایه از "فریبکاری" به معنایِ انجام دادنِ کارهایست که یک بازیگر در هنگامِ نمایش وایفایِ نقش انجام می‌دهـد.به بیانی دیگر: اگر چه پارسایی و شرابخواری با هم سازگار نیستند امّـا من این هر دو نقش را بازی می‌کنم تا رضایت و تـوّجـه تـو را به دست آورم .فراق و وصل چه باشدرضایِ دوست طلبکه حیف باشد از او غیرِ او تمنّاییشـورِ شـــراب عـشـق تــو آن نـفـسـم رود ز ســــرکـایـن ســر پـرهـوس شــــود خـاک در سـَــرای تـوهیجان و شور وسرمستیِ عشق تو آن زمان از این سر پرهوس ولبریز ازآرزو بیرون خواهد رفت که من بمیرم و خاک درِدرگاهِ خانه‌ی تـو شوم.حال که شاعر دردورانِ زندگانی به وصالِ یار نرسیده، امیدواراست که پس ازمرگ،خاکِ آستانه یِ معشوق گردد،البته درصورتی که بخت مساعدباشدوناگاه بادی جابجایش نکند.ذرّه یِ خاکم ودرکویِ توام جای خوشستترسم ای دوست که بادی ببرد ناگاهمشـاه‌نـشـیـنِ چشـمِ مـن تـکـیـه‌گهِ خـیـالِ تــوستجـایِ دعــاست شـــاهِ مـن بی تـو مـبـــاد جایِ تـوشاه نشینِ چشم : بهترین نقطه یِ چشم ، چشم را به کاخی تشبیه کرده و بهترین جایِ آن را برایِ شاه(معشوق) اختصاص داده است.جای دعاست : جای آن است که دست به دعابرداریم، شایسته دعا کردن است.ازمنظری دیگر:به حرمتِ حضورِوجودِ مبارکِ تو(شاه)،چشمِ من قداست پیداکرده وحریمِ حرم ِیار شده است.محلِّ رازونیازشده است.الهی که هرگز این نقطه(شاه نشینِ چشمِ من) بی حضورِ تونباشد. جایـگاهِ تـو از تـو خالی نشود ، در این جایگاه جاودان بمانی. از چشمِ من که جایِ تو است هرگزنـروی ، از من دور نـشـوی. نکته یِ حافظانه اینکه:گرچه بظاهرشاعر معشوقِ خویش را دعا می کند، امّا در اصل بااجابت شدنِ این دعا،مقصودِدلِ شاعربرآورده می گرددومنافعِ این دعابرایِ خودشاعر بیشترازشاه است !.می کندحافظ دعایی بشنو آمینی بگوروزیِ ما باد لعلِ شکّرافشانِ شماخوش چمنی‌ست عارضت خاصه که در بهارِ حسنحــافــــــظ خوش کلام شد مرغِ سخن‌سـُرای تـوعـارض : چهره ، رخسارچمنِ عارض : موهایِ نرم و لطیف گرداگردِصورت معشوق به چمنی خرّم تشبیه شده است.سخن سـُرای : سخن سـُراینده ، ترانه خوان وسُراینده یِ شعر وآوازچهره‌یِ زیـبـای تـو همانـنـدِ چمنی باصفاوخرّم و زیباست بـه ویـژه ابنکه در بهارِزیباییِ تو ، حـافــظِ خوش لحجه وخوش آواز، در باره یِ زیباییهایِ تو شعرمی سرایدوآوازمی خواند. (رندانه وحافظانه می‌گوید که شعرِ حافـظ بر زیبایی هایِ تو افزوده است.اگرچه حُسنِ تو ازعشقِ غیرمستغنیستمن آن نیم که ازاین عشقبازی آیم باز
جاوید مدرس اول رافض
2016-01-17T12:25:27
خرقۀ زهد و جام می گرچه نه درخور هم‌انداین همه نقش می‌زنم ...........................از جهت جفای تو: 9 نسخه (801، 803، 824 و6 نسخۀ متأخّر یا بی‌تاریخ) جلالی نائینی- نورانی وصالاز جهت رضای تو: 8 نسخه (827، 843 و6 نسخۀ متأخّر یا بی‌تاریخ) قزوینی- غنی، خانلری، عیوضی، نیساری، سایه، خرمشاهی- جاویداز جهت وفای تو: 3 نسخه (818، 1 نسخۀ بسیار متأخّر: 894 و 1 نسخۀ بی‌تاریخ)در طلب لقای تو: 3 نسخه (819،821، 823)در طلب رضای تو: 2 نسخه (822، 855)بر حسب وفای تو: 1 نسخه (867)در طلب هوای تو: 2 نسخه (893، 874؟)از تعب و جفای تو: 1 نسخۀ بی‌تاریخاز 35 نسخه 6 نسخه بیت فوق را ندارند: 813، 814- 813، 825، 834، 854، 889.****************************************************************************
جاوید مدرس اول رافض
2016-01-16T20:07:21
********************************************************************************............................. آن نفَسم روَد ز سرکاین سر پُرهوس شود خاک در سرای توشور شراب و سوز عشق: 10 نسخه (801، 803{شور سراب}، 813، 814- 813، 824 و 5 نسخۀ متأخّر یا بی‌تاریخ) عیوضیشور شراب و شور عشق: 1 نسخه (818)شور و شرار و سوز عشق: 1 نسخه (822)شور شراب عشق تو: 11 نسخه (827، 843 و 9 نسخۀ متأخّر یا بی‌تاریخ) قزوینی- غنی، خانلری، نیساری، جلالی نائینی- نورانی وصال، سایه، خرمشاهی- جاویدشور و شراب عشق تو: 3 نسخه (یکی متأخّر: 849 و 2 نسخۀ بی‌تاریخ)شور شراب سوز عشق: 1 نسخۀ متأخّر (858)شور و شراب و سوز عشق: 1 نسخۀ بی‌تاریخشور شراب و عاشقی: 1 نسخۀ بی‌تاریخشور شراب عشق او: 1 نسخۀ بی‌تاریخ35 نسخه غزل 403 را دارند و بیت فوق در 6 نسخه نیست: 819، 821، 823، 825، 834، 889.**************************************************************************
مسعود
2016-04-10T11:23:32
سلامبه نظر مرسد در بیت دوم "ای گل خوش شمیم من" صحیح تر باشد چون خوش نسیم صفت گل نیست.
مجید
2013-01-31T09:39:26
با تقدیم ادب واحترام . سالهاست که به نظرم مصراع اول این غزل بهتر است اینطور باشد : تاب بنفشه می برد طره مشکسای تو . علتش هم این است که میبرد با میدرد هم وزن و قافیه است و تاب بردن یعنی تاب و توان از کسی یا چیزی بردن و در نهایت یعنی طره مشکسای تو تاب از بنفشه میبرد و بی طاقتش میکند و به پیچ و تابش می اندازد . .... این موضوع را با بعضی اساتید ادب فارسی از جمله مرحوم دکتر سادات ناصری در سال 66 اولین کنگره انجمن خوشنویسان در میان گذاشته ام و دلایل خود را توضیح داده ام . ایشان پرسیدند آیا در نسخه ای دیده اید ؟ که پاسخ منفی بود . با این همه از ادب دوستان تقاضا دارم در این مورد تحقیق بیشتری بفرمایند . با تجدید احترام مجید
سروش الدین
2013-01-28T14:01:26
الله اکبر من وقتی این شعرومیخونم این شعرحافظ رومثل یک پری دریایی میبینم که داره به بدنش پیچ تاب میده ودردریاشنامیکنه
آناهیتا
2010-05-05T20:24:52
با عرض ادب و احترامبه نظر می‌رسد در بیت هفتم شاه‌نشین درست‌تر از شاهنشین باشد. منظور آن است که بین دو بخش "شاه" و "نشین" از نیم‌فاصله استفاده شودبا تجدید احتراماز گنجینه‌ی شعر و موتور جستجویی که در اختیار علاقه‌مندان قرار داده‌اید بی‌نهایت سپاس‌گذارم---پاسخ: با تشکر، مطابق پیشنهادتان عمل شد.
محسن
2010-06-21T13:24:20
سلام به نظر من حق با اناهیتاستاونطوری درست تره
سعید
2010-12-01T14:01:09
در بیت چهارم "از سر فخر و احتشام" درسته---پاسخ: با تشکر، در تصحیح قزوینی/غنی «فقر و افتخار» آورده، تغییری اعمال نشد.
احسان
2010-11-14T10:16:17
ایجاد چنین سایتی، واقعا جای تشکر و تقدیر داره.از یک استاد بررگ شنیدم که زیباترین تعبیر و مصراع دیوان حافظ همین مصراعشاه‌نشین چشم من تکیه گه خیال توستضمن اینکه بهترین نوع نگارش کلمه شاه‌نشین، همینه که دوستان گفتند.
سعید
2013-12-23T19:06:52
با سلام در مورد نظر آقا مجید اگرچه این مصرع با روش کنونی غلط به نظر نمی رسد اما با توجه به مصرع دوم همین بیت نظرایشان صحیح تر به نظر می رسد و به این شیوه با معتی مصرع دوم نزدیکتر است.اگرچه بنده نیز در هیچ نسخه ای این را ندیده ام
چنگیز گهرویی
2014-05-24T18:01:08
اقای مجید .با سلام .تاب دادن و تاب برداشتن وتاب داشن در ادبیات حتی عامه امروزی نیز رواج دارد و به معنی نامیزان بودن وبه همریختن و از قلق درامدن.ودر مصرع منظور یعنی بنفشهبه هم میریزد و از میزان بودن و راستی بیرون میشود در جای دیگر حافظ میگوید .زبنفشه تاب دارم که زند ز زلف او دم ....ارتباط گل بنفشه با طره و زلف در شعر حافظ جالب است
چنگیز گهرویی
2014-05-24T18:11:44
با معذرت .ضمنا تاب انداختن در وضعیت ظاهری صدق میکند و بی تابی یعنی بی طاقتی و بی حو صلگی . در مورد گل بنفشه اولی صدق میکند بیفشه بی حوصله نمیشود ولی چون بسیار راست قامت میباشد اگر تابش بدهید از حالت راستی بیرون میشود تاب بنفشه میدهد .و گلبرگهای سیاه و شفقی بنفشه شباهت با زلف دارد .
چنگیز گهرویی
2014-05-24T18:45:46
در مصرع اول بیت چهارم . بدین صورت امده ...ازسر فقر و افتخار که به نظر بدین صورت صحیح تر است ...ازسر فقر افتخار./.هم از نظر معنایی و هم از نظر روانی در خواندن و وزن ./.منتظر نظرات
محمد فخار زاده
2020-05-11T23:55:42
تجور دیگری هم می شود مصراع اول را معنی کردطره مشکسای تو بنفشه را به تاب می اندازد و رنج می‌دهد همانطور که خنده دلگشای تو پرده غنچه را پاره می کند در واقع خنده و طره تو رونق غنچه و بنفشه را از بین می‌برد
محمد فخار زاده جهرمی
2020-05-11T23:40:21
تاب به معنی رنگ هست پس اینکه می فرماید تاب بنفشه می‌دهد طره مشکسای تو یعنی زلف خوشبوی تو مثل بنفشه تیره رنگ است. پس می‌دهد درست است نه می‌برد که بعضی دوستان گفته اند. حافظ جواهرتراش زبده ای است و کلمات را با دقت فراوان انتخاب می‌کند.
محمد فخار زاده جهرمی
2020-05-11T23:53:20
جور دیگری هم می شود مصراع اول را معنی کردطره مشکسای تو بنفشه را به تاب می اندازد و رنج می‌دهد همانطور که خنده دلگشای تو پرده غنچه را پاره می کند در واقع خنده و طره تو رونق غنچه و بنفشه را از بین می‌برد.
علی امینی
2019-05-20T07:58:05
حضرت حافظ اینجا در حال راز و نیاز عاشقانه و مستانه با خالق خویش است
مجتبی
2019-05-09T22:02:52
درخصوص تاب بنفشه فکرمی کنم ممدوح شاعربرای تزئین وآرایش تعدادی گل را (به رسم اکثر دختران جوان درهمه جای دنیا) لای موهای خودقرارداده بوده است که ازقضا گل بنفشه بوده اند. وهنگامی که راه می رفته ویا سر خود را تکان میداده این گلها همراه با طره مو،تاب می خورده اند.شاعر با دیدن صحنه فی البداهه این مصرع را سروده که به آرایش زیبا ودلفریب موهای معشوق اشاره دارد.
پدرام
2019-03-30T13:48:27
بانو پریسا این غزل حافظ را در تصنیفی به زیبایی اجرا نموده اند
آزاده
2021-01-08T18:31:19
با سلام مجدد. من در نسخه دیوان حافظ با تصحیح سید علی محمد رفیعی هم بیت زیر را یافتممهر رخت سرشت من خاک درت بهشت منعشق تو سرنبشت من راحت من رضای تو
آزاده
2021-01-08T18:22:45
با سلام و تشکر به دلیل ایجاد این سایت وزین و جذاب، من هم در تایید نظر کاربر " برگ بی برگی" تقاضا دارم سایر نسخ این شعر را بررسی فرمایید. چون من هم نسخه ای که در اختیار داشتم بیت ذکر شده وجود داشت. متاسفانه نسخه مذکور اکنون در دسترس بنده نیست تا مشخصات آن را ارائه کنم.
فرهاد
2021-02-16T22:14:10
دوستانی که با "میدهد" مشکل دارند و آن را بی سلیقگی و غلط میدانند، گوش بدن!پیوند به وبگاه بیرونی
نادر
2020-07-11T11:21:34
با عرض سلام و احترام ،در بیت :تاب بنفشه می دهد اگر بنفشه یا مشک بر زخم ریخته شود باعث سوزش می گردد
فرخ مردان
2017-09-04T14:46:09
@مجید:علیرغم توضیحات دوستان، فکر کنم اگر حافظ زنده بود حتما پیشنهاد شما رو می پذیرفت:تاب بنفشه می بَرَد طره مشکسای تو.... پرده غنچه می‌درد خنده دلگشای توچقدر قشنگتر می شد...
فرخ مردان
2017-09-04T14:56:58
@ سید علی ساقی:ای گل خوش نسیم من بلبل خویش را مسوزضمن تشکر از توضیح های همیشه مفید شما، نفهمیدم اینباردر شرح شما چجور بلبل شد پروانه یهویی! ((:در هر حال این فعلِ سوختن هم برای بلبل خیلی عجبیه، نیست؟ باید منظور "سوزاندن دل بلبل" باشه.
حبیب
2017-11-15T08:30:07
در بیت اول دوستان نوشتنند که تاب بنفشه می برد ولی اگر به هر دو مصرع دقت بکنیم تاب بنفشه می دهد بوده منظور شاعر، بنفشه را تاب می دهد طره مشک سای تو غنچه را پرده می درد خنده دلگشای تو
صادق
2017-03-03T12:19:13
محسن نامجو این شعر رو خونده توصیه می کنم حتما گوش کنید
نادر..
2017-05-28T17:33:29
این همه نقش می‌زنم از جهت رضای تو..
برگ بی برگی
2018-11-21T21:56:25
شور شراب و سوز عشق آن نفسم رود ز سر کین سر پر هوس شود خاک در سرای توشور شراب کنایه از بی تابی و بی قراری انسان برای رسیدن به اصل خدایی خویشتناست و سوز یا درد عشق هم ، و حافظ میفرماید آن زمان این حالت از سر برون خواهد رفت و انسان به آرامش خواهد رسید که سر پر هوس کنایه از من های ذهنی و هم هویت شدگی های خود را در پیشگاه اصل خدایی خود قربانی کند .هم هویت شدگی هایی که این جهانی هستند همچون ثروت ، مقام ، باور های علمی و مذهبی و ...که موجب فربه شدن من ذهنی یا من جعلی انسان میشوند و انسان را از اصل یا من خدایی خود دور میکند و عرفا میخواهند که ما این من جعلی را قربانی کنیم تا به اصل خدایی خود زنده شویم.من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان قال و مقال عالمی میکشم از برای توحافظ اشاره دارد به زمان خلقت انسان که فرشتگان به اعتراض رو به خدا گفتند این انسان در زمین فساد فراوان خواهد کرد و با اینکه ما بسیار عبادت میکنیم منظور از خلقت انسان را نمیدانیم و خداوند فرمود که اسراری میداند که فرشتگان از آن آگاه نیستند و البته ذات خدایی انسان از این قضاوت فرشتگان دلگیر شد و اکنون انسان در این جهان برای رسیدن به آن سر و هدف الهی هیاهو های این جهانی را بر دوش میکشد برای او و آن سر الهی که مقصود نهایی خلقت انسان میباشد از نظر عرفا زنده شدن انسان به خداوند یا زنده شدن خداوند به انسان بر روی زمین است .با پوزش از عزیزان که در حد توضیح این ابیات نورانی نیستم و استفاده از برنامه گنج حضور آقای پرویز شهبازی در درک مفاهیم آثار بزرگان بسیار موثر میباشد .موفق و پایدار باشیدزنده شدن انسان به خداوند و زنده شدن خداوند به انسان بر روی زمین است
علی
2019-01-10T10:10:41
این شعرو شاملو خونده. گوش میکردم دو سه تا بیت هم میخونه که اینجا نیس یکیش اینه اون یکی رو یادم رفته.مهر رخت سرشت من خاک درت بهشت منعشق تو سرنوشت من راحت من رضای تو
میثم
2018-02-18T07:55:47
با سلامضمن تشکر و قدر دانی بابت راه اندازی این سایت عرض بنده این هست که در مصرع دولت عشق بین که چون از سر فقر و افتخار به جای "فقر و افتخار" بهتر نیست بگیم فخر و افتخار؟ دقیقا مثل "قال و مقال" که تاکید در گقتگو داره اینجا هم تاکید به مفتخر بودن داشته باشه.
برگ بی برگی
2018-02-25T17:55:52
با تشکر از آقای علی اصغر یوسفی بخاطر زحمتی که در راستای معنی نمودن این غزل عرفانی و زیبا کشیده اند و ایکاش تفسیری هم در این رابطه از اساتید فن و حافظ شناسان می داشتیم و جناب سید علی ساقی بنظر میرسد در بیت ای گل خوش نسیم من بلبل خویش را مسوزکز سر صدق میکند شب همه شب دعای تو مراد از بلبل ،خود حافظ خوش الحان باشد که در آهنگ غزلهای حضرت عشق بلبل همواره خجل و درمانده است. عزت زیاد و پایدار باشید
کامبیز
2021-06-14T04:41:37.6722191
من فکر می‌کنم "فقر و افتخار "درست باشد چون در مصرع بعدی از "گدای تو " نام برده می‌شود. 
محسن
2021-07-16T13:50:09.0209755
این غزل را استاد مهدی نوریان خیلی خوب شرح کرده‌اند: https://shaareh.ir/jamejahannama12/
در سکوت
2022-08-30T16:19:52.0402625
این غزل را "در سکوت" بشنوید
محمدحسین کشاورزیان
2023-09-02T01:15:21.036959
درود بر شما چند روزی بود که متوجه بیت شور شراب عشق تو .... نمیشدم 
محمدعلی افشارفر
2023-11-14T05:33:19.0193639
چرا شاه بیت این غزل را ( عشق تو سرنوشت من خاک درت بهشت من ...) حذف کرده اید؟                                                                                                           م.افشار .