گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

حافظ:ای که با سلسله زلف دراز آمده‌ای فرصتت باد که دیوانه نواز آمده‌ای

❈۱❈
ای که با سلسله زلف دراز آمده‌ای فرصتت باد که دیوانه نواز آمده‌ای
ساعتی ناز مفرما و بگردان عادت چون به پرسیدن ارباب نیاز آمده‌ای
❈۲❈
پیش بالای تو میرم چه به صلح و چه به جنگ چون به هر حال برازنده ناز آمده‌ای
آب و آتش به هم آمیخته‌ای از لب لعل چشم بد دور که بس شعبده بازآمده‌ای
❈۳❈
آفرین بر دل نرم تو که از بهر ثواب کشته غمزه خود را به نماز آمده‌ای
زهد من با تو چه سنجد که به یغمای دلم مست و آشفته به خلوتگه راز آمده‌ای
❈۴❈
گفت حافظ دگرت خرقه شراب آلوده‌ست مگر از مذهب این طایفه بازآمده‌ای

فایل صوتی غزلیات غزل شمارهٔ ۴۲۲

تصاویر

کامنت ها

سپهر
2014-03-23T00:21:37
واقعا دست مریزاد ,اهتمام تان را برای گردآوری این همه شعر زیبا و روح نواز باید ستود...
برگ بی برگی
2020-04-01T10:35:58
ای که با سلسله زلف دراز آمده‌ایفرصتت باد که دیوانه نواز آمده‌ایلسان الغیب در این بیت برخلاف بیت آعازین غزل 420 که فرموده بود به تاخت آمده ای و در واقع میلاد انسان را بر پایه داستان آدم و حوا بیان کرده بود در این بیت به ظهور انسان به عنوان هشیاری ایزدی که سلسله وار و دراز مدت در این جهان بوجود آمده است اشاره میکند همان مطلبی که مولانا میفرماید :از جمادی مردم و نامی شدم وز نما مردم به حیوان بر زدم مردم از حیوانی و آدم شدم پس چه ترسم کی ز مردن کم شدمو در اینجا حافظ نیز وجه دیگر خلقت اما خلقت هشیاری ایزدی انسان را به تصویر میکشد و در مصرع دوم ادامه میدهد حال که به عنوان هشیاری یا خرد زندگی اصیل پای به این جهان گذاشته ای فرصتی پیش آمده است تا دیوانگی را پرورش دهی و از عقل جزوی خود دست بشوی تا عقل کل و خرد زندگی و هشیاری اصیل و خدایی تو به اداره امورت بپردازد.ساعتی ناز مفرما و بگردان عادتچون به پرسیدن ارباب نیاز آمده‌ایمیفرماید لختی درنگ کن و تغییر عادت بده و عقل جزوی معاش اندیش خود را رها کن و با عقل کل و هشیاری اصیل خود به زندگی نگاه کن چرا که برای جستجوی منشا این هشیاری که نیاز هر انسانی میباشد پای به عرصه هستی نهاده ای .پیش بالای تو میرم چه به صلح و چه به جنگچون به هر حال برازنده ناز آمده‌ایدر این بیت روی سخن با خدا یا اصل هشیاری حضور انسان است و میفرماید به هر حال انسان باید رو به بالا رود تا به اصل خود واصل شود چه با زبان خوش و چه با زور وخون دل خوردنچرا که ناز فقط برازنده و در شان تو میباشد یعنی که انسان استحقاق ناز در پیشگاهت را ندارد . مولانا نیز میفرمایند :آمده ام که تا به خود گوش کشان کشانمت بی دل و بی خودت کنم در دل وجان نشانمتیعنی اینکه انسان اگر با میل خود روی به سوی پروردگار خود نگرداند زندگی یا خدا با ایجاد درد بوسیله حمله به هم هویت شدگی های او سرانجام گوش کشان انسان را واداربه تسلیم نموده و از خود کاذب رهایی داده درددل وجان خود می نشاندآب و آتش به هم آمیخته‌ای از لب لعلچشم بد دور که بس شعبده بازآمده‌ایآب همان جریان اصیل زندگی و خرد و هشیاری ایزدی و آتش همان دردها و رنجهای ناشی از تعلق خاطر انسان به چیزهای این جهان میباشند و این دو را طراحی خدا یا زندگی در نهاد انسان قرار داده و بهم آمیخته است تا هرکه را آب فایق شد به حضور زنده شده و در زمره ره یافتگان باشد و هرکه را آتش و دردها و من کاذب و هم هویت شدگی ها غلبه کند در زمره کسانی که گوش کشان و با جنگ و اوقات تلخی به محضرش ببرند و حقیقتاً که تجمیع این آب و آتش از اعجاز لب لعل اوستآفرین بر دل نرم تو که از بهر ثوابکشته غمزه خود را به نماز آمده‌ایدرود و تهنیت به آن مهربانیت که برخود فرض دانستی برای انسانی که به من ذهنی و کاذب خود کشته شده و از بند زندان دلبستگی های این جهان رهایی یافته است (نماز)یا برکات و شیرینی یکی شدن و وصل خود را به او ارزانی کنیزهد من با تو چه سنجد که به یغمای دلممست و آشفته به خلوتگه راز آمده‌ایزهد و تقوایی که برآمده از ذهن میباشد معیاری برای سنجش خلوص انسان نیست ، بلکه خدا یا اصل انسان برای به تاراج بردن همه چیزهای این جهان که انسان در دل و مرکز خود قرار داده است آشفته حال و از خود بیخود شده به خلوتگه راز یا مرکز هشیاری اصیل انسان آمده است .گفت حافظ دگرت خرقه شراب آلوده‌ستمگر از مذهب این طایفه بازآمده‌ایآن هشیاری ایزدی یا حافظ یه انسان رها شده از تعلقات دنیوی ودردهایش میگوید که میبینم خرقه یا لباس بی ارزش دلبستگی هایت را به می معرفت آلوده ای یعنی که با خرد ایزدی واهتمام خود این هم هویت شدگی های خود با چیزهای این جهان را رها کرده ای . آیا از مذهب یا عادت این طایفه یا مردم که بنا بر تقلید با چیزهای این جهان هم هویت میشوند و به تولید رنج و درد میپردازند توبه نموده و به خدای خود بازگشته و رجعت کرده ای و البته که واضح است که حافظ خود چنین کرده است .در خانه میمانیم ....
علی امینی
2019-05-22T08:16:15
انگار حضرت حافظ درک حضور کسی را می کند از عالم غیب ، یک پیر یا پیامبر یا ائمه یا حضرت مهدی یا ... به هر شکل نوش جانش گوارای وجود.
جواد
2021-03-17T23:31:18
صواب به معنی کار درست و ثواب به معنی پاداش هست.لطفا اصلاح بفرمایین. البته اینجا ظاهرا هر دو شکل کلمه مناسب هست
میثم
2020-07-24T14:23:47
با سپاس از همه دوستانو تشکر ویژه از شرح آقای رضا ساقی که از نوشته های ایشون خیلی استفاده میکنم. انشاله که خداوند ایشون و همه دوستان را در سلامتی کامل نگه داره.
احمد
2017-12-06T16:11:15
وزن شعر فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن هست لطفا تصحیح بفرمایید
رضا ساقی
2018-11-06T01:30:23
ای که با سلسله ی زلف دراز آمده‌ایفرصتت باد که دیوانه نواز آمده‌ایسلسله: زنجیرسلسله ی زلف: زلف به زنجیر تشبیه شده است. زنجیری که برای بستن دلهای دیوانه وشیدا مناسب ترین بنداست. فرصتت باد: دوران ازآن ِتوباددیوانه نواز: نوازنشگردلهای عاشق ودیوانه معنی بیت: ای دلسِتانی که با زنجیرزلف به تجلّی درآمده ای امیدوارم که مجال کافی داشته باشی که جلوه گریهای تونوازشگردلهای شیدا وعاشق است.من دیوانه چو زلف تورهامی کردمهیچ لایقترم ازحلقه ی زنجیرنبود.ساعتی ناز مفرما و بگردان عادتچون به پرسیدن ارباب نیازآمده‌ایبگردان عادت: عادت خود را عوض کن، ارباب نیاز: نیازمندان، حاجتمندان،همچنین می تواندکنایه ازخودشاعرباشدکه سرحلقه ی نیازمندان است نیازبه عشق ومحبّت ودلجویی معشوق.معنی بیت: وقتی که برای دلجویی ازنیازمندان آمده ای وقصد داری ازاحوالات آنها باخبر شوی ساعتی عادتِ نازکردن وفخرفروشی راکناربگذار.ای سرونازکه خوش می روی به نازعشّاق رابه نازتوهرلحظه صدنیازپیش بالای تومیرم چه به صلح و چه به جنگچون به هر حال برازنده ی ناز آمده‌ایمعنی بیت: من فدای قدوبالای توشوم چه بامن برسرصلح باشی وچه درجنگ درهرحال نازوعشوه شایسته ی توست و قبای نازبرقامت والای تودوخته شده است.فرخنده بادطلعت خوبت که درازلببریده اند برقدِ سروت قبای نازآب و آتش به هم آمیخته‌ای از لب لعلچشم بد دور که بس شعبده بازآمده‌ایلَعل: یاقوت سرخرنگلب لعل: لبی که سرخ رنگ وآبداراست. آب وآتش درهم آمیخته شده است.شعبده باز: زبردست،تردست وماهر، و نیرنگ باز. معنی بیت: لبهای سرخ وآبدارتوجلوه ی خیال انگیزآمیزش آب وآتش است چشم بد ازتو دورباشد که چه خوب درنقش شعبده بازآمده ای کارتوهمانند تردستی آنها شگفت انیز وحیرت زاست.ناگفته نماند که "آب وآتش به هم آمیختن" تنها کنایه از سرخی وآبداربودن لب نیست بلکه افزون براین، رساننده ی خاصیّتِ مستی بخش وباده گون بودن آن نیزهست وبه عبارتی لب لعل یاربه صورت پنهانی تشبیه به باده ی آتشین شده که هم آب است وهم آتش. ضمن آنکه اززاویه ای دیگر آب وآتش هرگز درهم نمی آمیزد امّا به لطف طبع حافظانه وبه مددِ نبوغ او نه تنها این دو به هم می آمیزند بلکه ازآمیزش آنها لطایف خیال انگیزی نیزپدید می آید. حافظ درمورد لب یار درمیان همه ی شاعران ایران زمین لطیف ترین تعابیر وبکرترین مضامین راخَلق کرده است چنانکه خود خطاب به همین معشوق شعبده بازمی فرماید:این لطایف کزلبِ لعل تومن گفتم که گفت؟وین تطاول کزسرزلف تو من دیدم که دید؟آفرین بر دل نرم تو که از بهر ثوابکُشته ی غمزه ی خود رابه نمازآمده‌ایثواب: کاردرست ونیکمعنی بیت:مرحبا بردل مهربان ونازک تو، کاردرستی کردی برای خواندن نماز میّت ِکسی آمده ای که ازرفتارهای دلبرانه ی توکُشته شده است.دوردارازخاک وخون دامن چوبرمابگذریکاندرین ره کُشته بسیارند قربان شمازُهدمن باتوچه سنجدکه به یغمای دلممست و آشفته به خلوتگه رازآمده‌ایچه سنجد: چگونه ارزیابی شود، ازعهده اَش برنیاید که دربرابرغارتگری تومقاومت کندخلوتگه راز: خلوتگاه خصوصی ومحل عبادت ورازونیازمعنی بیت: توکه اینچنین سرمست وآشفته حال برای غارت دلم تا خلوتگاه عبادت من آمده ای ایمان وتقوای من تاب مقاومت خودراازدست می دهد وبه همراه دلم به غارت می رود.ازچشم شوخش ای دل ایمان خود نگهدارکان جادوی کمانکش برعزم غارت آمدگفت حافظ دگرت خرقه شراب آلوده‌ستمگرازمذهب این طایفه بازآمده‌ای؟ دگرت خرقه: بار دیگر خرقه تو باتوجّه به آلودگی خرقه به شراب، "این طایفه" اشاره به خرقه پوشان پرهیزگار وزاهد است.بازآمده‌ ای: برگشته‌یی.پرداختن پیوسته ی حافظ به عیش وعشرت،بی پروا سخن گفتن درمورد شراب ووانمودکردن به شرابخواری وخوشباشی، درهمه ی دورانها تبعات ناگواری برای حافظ درپی داشته وبسیاری ازنزدیکان ودوستان نزدیک وی رارنجیده وازاو دورنموده است. دراینجا نیز مخاطب غزل که به احتمال قریب به یقین شاه شجاع جوان وخوش قد وقامت است درمورد همین مسئله زبان به اعتراض گشاده وبه حافظ کنایه می زند که مگرازپرهیزگاری وزهد وتقوی رویگردان شده ای که خرقه ات شراب آلودشده است‌.معنی بیت: محبوب ومعشوق من گفت: ای حافظ دوباره خرقه ی زهدِ تو به شراب آلوده گشته است چرادست ازشرابخواری برنمی داری؟ شاید از جاده ی شریعت خارج شده وزهد وتقوا را ترک کرده ای؟! عیبم بپوش زنهار ای خرقه ی می آلودکان پاکِ پاکدامن بهرزیارت آمد
مسعود
2018-09-24T20:23:20
تعبیر: از فرصت پیش آمده نهایت استفاده را داشته باش و چشم بصیرت داشته باش و سره را از ناسره تشخیص بده. همه ی عوامل برای اینکه به مقصود برسی فراهم است. شک و تردید را از خود دور کن و تصمیمی جدی بگیر.
تماشاگه راز
2021-08-02T16:53:34.2769826
سپاس جناب رضا ساقی   شرحهای شما بر تمام غزلیات حافظ در سایت تاریخ ما چونان شرابی گوارا تشنگان را سیراب کرده ، سرمستی و نشاط می بخشد سپاس از مهر بیکران شما که از شراب شعر حافظ مست شده اید و ما را شریک الاذواق خویش می نمایید
در سکوت
2022-09-13T13:27:49.4130696
این غزل را "در سکوت" بشنوید
زهیر
2023-06-04T05:16:59.3408187
از بین خوانش‌ها با خوانش فریدون فرح‌اندوز خیلی حال کردم. عالی بود. البته تفاوت جزئی با نسخۀ تاریخ ما داشت. 🌹👏