گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

حافظ:دوش رفتم به در میکده خواب‌آلوده خرقه تردامن و سجاده شراب‌آلوده

❈۱❈
دوش رفتم به در میکده خواب‌آلوده خرقه تردامن و سجاده شراب‌آلوده
آمد افسوس‌کنان مغبچه باده‌فروش گفت بیدار شو ای رهرو خواب‌آلوده
❈۲❈
شست و شویی کن و آن گه به خرابات خرام تا نگردد ز تو این دیر خراب آلوده
به هوای لب شیرین پسران چند کنی جوهر روح به یاقوت مذاب آلوده
❈۳❈
به طهارت گذران منزل پیری و مکن خلعت شیب چو تشریف شباب آلوده
پاک و صافی شو و از چاه طبیعت به در آی که صفایی ندهد آب تراب‌آلوده
❈۴❈
گفتم ای جان جهان دفتر گل عیبی نیست که شود فصل بهار از می ناب آلوده
آشنایان ره عشق در این بحر عمیق غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده
❈۵❈
گفت حافظ لغز و نکته به یاران مفروش آه از این لطف به انواع عتاب آلوده

فایل صوتی غزلیات غزل شمارهٔ ۴۲۳

تصاویر

کامنت ها

مرتضی
2015-08-16T21:09:34
دوستانمیشه در باره بیت اخر توضیح بفرماید.
کاظم
2015-08-10T23:46:05
سلام ممنون بابت سایت کامل و با ارزش تاریخ ما خلیل عالی نژاد این شعر رو خیلی خوب خونده اگه بدست آوردید گوش کنید خالی از اطف نیست
ناشناس
2015-04-21T08:59:46
شست‌وشویی کن و آنگه به خرابات خرام...پیوند به وبگاه بیرونی
علی
2017-01-07T20:35:48
ببخشید میشه بگید چجوری فهمیدید کتاب شمیسا ارزش تاریخی و اسنادی نداره؟؟؟؟ اصلا کتابو خوندید؟؟ تمام بخش های کتاب بر اساس شعرهای کاملا مستند از دیوان شعرای همین مملکت است که همه جا موجود است و هرکس بخواهد می تواند به آنها دسترسی پیدا کند و اصل شعر را بخواند. چیزی را می گویند ارزش تاریخی و اسنادی نداره که طرف مطلبی را از خودش عنوان کند که در هیچ نوشتار و سند تاریخی عنوان نشده و هیچ منبع و مرجع معتبری نداره ولی تمامی حکایات و اشعاری که در کتاب شمیسا آمده عین همان اشعار و حکایات تاریخی از کتب مختلف است که ایشان گردآوری کرده . ایشان تاریخ نویس نبوده اند که بخواهد از خودش چیزی سرهم بندی کند و به عنوان تاریخ به خورد ما دهد بلکه اصل اشعار و حکایات ادبیات فارسی را در کتابش آورده . بهتر است کورکورانه و از روی بغض در مورد یک اثر تحلیل ارائه ندهیم و همین جوری بدون دلیل و برهان و چون خلاف باور و عقیده ماست بیاییم بگوییم فلان اثر فاقد ارزش اسنادی است .واقعا از برخی حرفها به قول ظریفان مرغ پخته هم خنده اش میگیرد
محمد
2016-12-27T02:25:50
کتاب شمیسا فاقد ارزش تاریخی و اسنادی استارزش علمی نداره
حمید
2016-11-17T14:38:07
من نمی دانم چرا برخی میخواهند حضرت حافظ و سعدی و .. را تا این حد پایین بیاورند که حافظ و سعدی مثل جوانان ارازل سر کوچه نشین امروزی بوده اند که سر کوچه می نشسته اند و هر دختر و زنی که رد می شده اینان برای لب و دهن و خوی و عرق بدن آنها ( خوی به دامان از بناگوشش بگیر- تا بگیرد جامه‌ات بوی گلاب)شعر می گفته اند. استغفرالله مگر حافظ و سعدی بی ناموس و بی غیرت بوده اند که به ناموس دیگران اینگونه تغزل کنند. هر جا هم که موردی بر خلاف نظرشان در شعر می بینند ( لب شیرین پسران) سعی در عوض کردن و تغییر آن دارند تا غزل های حافظ را نیز با ذهن بیمار و هواپرست و زن پرست خودشان همسو کنند. شماها معتقید عشق یعنی همین عشق پست دنیوی که برخی شاعران زن پرست معاصر در غزل هایشان با ولع و حرص بسیار به زن تغزل کرده اند و بلهوسی و بیماری جنسی افراطی خود نسبت به زنان را در قالب شعر بروز داده اند حال آنکه مقام شعرای بزرگ ما حافظ سعدی مولوی و... بسیار بسیار رفیع تر و بالاتر از این حرفاست که شاهکارهای شعری آنان را بخواهیم با عشق های پست خیابانی امروزی تفسیر کنیم و مقام آنها را تا سرحد برخی شعرای مبتذل و بیمار جنسی معاصر تنزل دهیم و آنها را جوانک های سر کوچه نشین مقایسه کنیم که به زن و دختری که از کوچه و خیابان رد میشده تغرل کرده اند... کتاب شاهد بازی در ادبیات فارسی را حتما بخوانید و نیز آقای مطهری نیز تفسیری در این رابطه درباره حافظ دارند که بسیار جالب است حتما بخوانید زیرا با وجود اینکه مطهری روحانی و مذهبی بوده ولی صادقانه و رک و روراست حق مطلب را درباره معشوق در شعرهای حافظ ادا کرده و خط بطلانی بر تمامی تفسیرهای مهمل و پوچ کشیده است با سند و مدرک قوی و منطقی
جاوید مدرس اول رافض
2016-01-11T19:42:44
************************************************************************شست و شویی ...... به خرابات خرامتا نگردد ز تو این دَیرِ خراب آلودهکن و آنگه: 21 نسخه (801، 816، 821، 824، 827 و 16 نسخۀ متأخّر یا بی‌تاریخ) قزوینی- غنی، نیساری، جلالی نائینی- نورانی وصال، سایه، خرمشاهی- جاویدبکن آنگه: 15 نسخه (803، 813، 814- 813، 819، 822، 823، 825، 843 و 7 نسخۀ متأخّر یا بی‌تاریخ) خانلری، عیوضیکن و سرخوش: 1 نسخه (818)37 نسخه از جمله تمام نسخِ کاملِ کهنِ مورّخ غزل 414 و بیت فوق را دارند.********************************************************************************
سمیرا
2016-04-11T21:07:07
دروددر بیت 4 در متن های مختلف شیرین دهنان به جای شیرین پسران خوانده ام. در بیت آخر هم نغز و نکته به جای لغز و نکته لطفن بررسی کنید و به بنده هم اطلاع بدید. سپاسگزارم
علیرضا منتظر
2013-01-13T02:47:34
لطفا دقت شود در مصرع دوم بیت نخست بعد از ((تر)) فاصله الزامیست تا شان شعر حافظ بخوبی حفظ شود
می گسار
2011-02-27T21:22:38
این شعر حافظ دیوانه کنندست.توجه به بیت اول کنید که میگه "سجاده شراب آلوده".بعد که افسوس کنان مغبچه میاد و نصیحتش میکنه ، حافظ به زیبایی تمام بیت آخر جوابشُ میده.
می گسار
2011-02-27T21:24:14
راستی بیت آخر مصرع اول اینگونه ست :گفت حافظ برو و نکته به عاقل مفروش
جمشید پیمان
2011-02-22T11:26:35
درغزلی که در حاشیه آوردم این بیت ایراد وزنی داشتمسجد و خانقه و کعبه دیرند سرِ مایه ی اوهمه را یکسره با رنگ ریا اندودهآن را به اینصورت تصحیح می کنم:مسجد و خانقه و کعبه دیرند ازوهمه جا یکسره با رنگِ ریا اندوده
مصطفی علیزاده
2011-02-26T21:34:43
سلام حرف خاصی ندارم فقط خواستم بگم که این شعر آدمو آسمونی می کنهمخصوصا بیت های:پاک و صافی شو و از چاه طبیعت به درآیکه صفایی ندهد آب تراب آلوده___آشنایان ره عشق در این بحر عمیقغرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده
سعیدمحمودیان
2011-03-14T00:43:23
با سلام به ترکیب یاقوت مذاب که استعاره از شراب سرخ رنگ است با لب شیرین پسران در همین بیت توجه کنید که چه تناسب زیبایی برقرار کرده است
جمشید پیمان
2011-01-26T11:59:13
جمشید پیمانشب فرو ماند و نشد راهِ سحر ،پیمودهعمر بگذشت و به جا ماند تنی فرسودهسازِ مطرب همه ناساز و طربخانه خرابنیست جاری به لبش جز سخن بیهوده جز به افسانه نرویید گلی در گل زارخاطری نیست زتشویشِ خزان آسودهجای سر و سمن افراشته بین بر سرِ دارپیکر پاکِ «زبان در رهِ حق بگشوده»لقمه ی شبهه خورَد شیخ ،سرِ سفره ی دینمذهب صدق و صفا کرده به ریب آلودهمسجد و خانقه و کعبه و دیرند سرِ مایه ی اوهمه را یکسَره با رنگِ ریا اندودهدیدم آن را که زنَـد ساغر می بر سرسنگ« خرقه تر دامن و سجّاده شراب آلوده » *بی فروغ است جهان زین همه نیرنگ و دروغمگرش تابشِ خورشید کُند پالوده
سید معین
2011-12-11T20:22:02
با سلامطبق دیوان حافظ نسخه قزوینی-غنی به اهتمام جهانگیر منصور در بیت 4 این گونه آمده است:به هوای لب شیرین دهنان چندکنیدر سایر نسخه های دیوان هم کلمه شیرین دهنان مورد تایید استبا تشکر
امین
2010-10-17T16:55:49
آدم رو از زمین جدا میکنه.
سینا
2010-10-08T09:07:48
سلام, حقاً خسته نباشید.فکر کنم در مصراع دوم بیت 6 به جای تراب شراب است, لطفأ برّسی کنید.---پاسخ: با تشکر، نقل تصحیح قزوینی همین است.
ملیحه رجایی
2011-01-03T16:05:39
دوش = دیشب خرقه، تردامن = لباسم که به شراب خیس شدهسجاده شراب آلوده = جانمازم آلوده به شرابافسوس کنان = طعنه زنان، استهزاکنان ( قید حالت )مغبچه = خادم میکدهرهرو = رهگذرخراب آلوده = غافل ، بی خبر‌شست و شو کن = اول پاک شویاقوت مذاب = شراب سرخ رنگشِیب = پیریشَباب = جوانیتشریف = خلعت، لباسلُغَز = تکه ، نکتهمفهوم بیت 3: عاشق بایست از هوای نفس، پاک باشد تا میخانه عشق را از هوس آلوده نکند.معنی بیت 5: خادم میکده گفت دوران پیری را به پاکی سپری کن و خدمت پیری را با لباس جوانی آلوده مکن و پیری را از جوانی جدا کن.معنی بیت 6: از چاه طبیعت خودخواهی و هوس بیرون بیا و پاک شو زیرا آب خاک آلوده صفا نمی بخشد.معنی بیت 8: اهل علم و معرفت در دریای ژرف عشق غرق گشتند اما نسبت به تعلقات مادی آلوده دامن نشدند.
دکتر ترابی
2014-02-24T19:09:42
راه و ره ، و زیبایی زبان فارسی، راهرو و رهرو که مسافر است، رهرو منزل عشقیم و.....و مسافر مقصدی دارد به یقین که رهگذر شاید نداشته باشد. و راهبر و رهبر که اولی جانشین مناسبی از برای جی پی اس می تواند باشد!!!! راهبر
محمد۹۶
2014-05-05T23:23:33
واقعاً شعر اسرار آمیزی استانگار در همان فضا قرار گرفته ایدفوق العاده است این شعرجوهر روح به یاقوت مذاب آلوده .... !!
آرش طوفانی
2014-07-22T02:41:45
درود بر عزیزاندر مجموعه غزلیّات تصحیح شده توسّط استاد احمد شاملو، این غزل شماره ی 422 است!
آرش طوفانی
2014-07-22T02:50:03
بیت چهارم این غزل در دیوان حافظ به تصحیح استاد احمد شاملو به صورت ذیل آمده است:به هوای لب شیرین دهنان چند کنیجوهر روح به یاقوت مذاب آلوده؟
شهریار۷۰
2014-07-22T04:22:33
با سلام در پاسخ به سه پرسش آقای دکتر آرش طوفانی : نکته اساسی و مهم این است که دیوان مصحح استاد شاملو ، صرفا ضبطی ذوقی و قیاسی است و نشات گرفته از میل ادیبی مسلط بر ادب کهن و مستولی بر زبان و ادب حال. همان گونه که خود استاد در مقدمه دیوان مصحح‌شان بیان می‌کنند این دیوان از شیوه علمی تصحیح به دور است و صرفا ابیات بنا به طبع و ذوق و التفات به سایر ضبط ها نگاشته شده است. پیرامون تفاوت شماره غزل ها نیز باید توجه داشت منبع این سایت دیوان مصحح علامه قزوینی و دکتر قاسم غنی است و این تصحیح از دیرپاترین تصحیحات آثار خواجه حافظ بوده و شماره غزل ها صرفا بر اساس تقدم «حرف رَوی»های هر غزل چیده شده است (می‌توان به بیانی ساده‌تر اولین حرف قافیه‌های غزل را همان حرف روی پنداشت) و میان مصححان مختلف اندک تفاوتی در شماره به چشم می‌خورد که این ناشی از شک و تردید مصحح در انتساب چند غزل به خواجه حافظ است. اما پیرامون دو بیت مورد توجه‌تان نخست به بیت 4 می پردازم که بیتی محوری در این غزل است : متاسفانه یک سنت ناخوشایند از سده‌های 5 و 6 به بعد وارد فرهنگ جامعه ایران می‌شود و از قضا دامنه‌ی آن به ادب و شعر نیز کشیده و از بد حادثه اوج آن در عصر خواجه حافظ ما در حال روی دادن. (برای اطلاعات دقیق‌تر به کتاب «شاهدبازی در ادبیات فارسی» به قلم دکتر سیروس شمیسا مراجعه کنید. ) حال خواجه حافظ در این غزل روی سخن‌اش به پیروان و عاملان چنین اعمالی است و اتفاقا بیت چهارم اوج این موضوع است که با لحنی عتاب آلود اینان را برحذر می‌دارد از آن‌چه که می‌کنند. اکثر نسخ قدیمی همانند ضبط موجود در سایت روایت داشته اند ، منتها تنی چند از بزرگان نظیر استاد شاملو برای آن که به نوعی غزل و بیت را از سخن ناپسند به دور دارند روی به جایگزینی «شیرین دهنان» آورده اند. البته این ضبط دارای پشتوانه های کهن اندکی هم هست ولی به هر روی با توجه به مضمون کلی غزل سخن مستندتر ، ضبط علامه قزوینی است. در رابطه با بیت پایانی نیز باید گفت که ضبط علمی و دقیق همانی است که روان‌شادان علامه قزوینی و قاسم غنی روایت داشته اند و در این جا نیز استاد شاملو ضبطی قیاسی و ذوقی انجام داده‌اند. به نقل از برنامه‌ی تماشاگه راز با اجرای حسین آهی (همراه با اضافاتی از این کمترین)
آرش طوفانی
2014-07-22T02:46:24
سلامبه نظر می رسد در بیت آخر این غزل یک اشتباه املایی وجود دارد! بر اساس نسخه ی دیوان حافظ به تصحیح استاد احمد شاملو، بیت اخر این غزل به ترتیب ذیل است:گفت: حافظ! برو و نکته به یاران مفروش!آه از این لطف به انواع عتاب آلوده
امیرحسین فردی
2019-05-28T16:50:31
سلام این غزل زیبای حافظ رو عزیر دل ما استاد آقا سید خلیل عالی نژاد در آلبوم "شوق وصل" خونده که خواستم به قسمت موسیقی ها اضافه کنم و این آلبوم جز آلبوم های پیشنهادی سایت نبود. لطفا این آلبوم رو هم در کنار سه آلبوم دیگه ی آقا سید اضافه بفرمایید اجرکم عند الله
علی امینی
2019-05-22T08:23:58
چه مکاشفه زیبا و رویایی که حضرت حافظ در حال تجربه آن است ، شک و تردید های عارفانه ، باید و نباید های شخص سالک که در ابتدای راه است و بلند پروازیهای ایشان چه طیف لطیفی از الوان دارد وهمه این مکاشفه از سجاده بعنوان مکان و وسیله پرواز یاد می کند.
عارف
2019-06-30T08:21:05
دم رضا جان عزیز گرم.
دکتر محمدداودی
2019-09-23T10:23:45
بادرود به دوستان عزیز این سایت ارزشمند علاوه براگاهی بیشتربه ادبیات پربار ایران صحنه ای برای تمرین دمکراسی است که متاسفانه پس ازقرنها ملت ایران موفق به کسب ان نشده است اولین قدم رابایدفرهیختگان بردارند دردرجه اول برای نظرات یکدیگر احترام قائل باشند اگرموردی رانپسندیدند باآرامش وعفت کلام نظرخودرابیان کنند توهین به دیگران(ازشاعر گرفته تاتحلیل گران وخواننده) دیکتاتوری است وتاریخ شاهداست که هیچ دیکتاتوری موفق ومحبوب نبوده است امیدوارم ازین به بعد یکدیگررابهتر وادیبانه تر تحمل کنیم
ناصر
2020-08-16T08:39:52
باسلام خدمت دوستان تاریخ ماصمیمانه بابت محبت هایتان تشکرمیکنم وازآقارضاساقی که به زیبایی ابیات را به روایت خودتوضیح دادندممنونم شادوسرافرازباشید
محمد
2017-07-17T12:01:17
خوبه وقتی در حوزه ای تخصص و آگاهی نداریم زبان به کام گرفته و اظهار فضل بی جا و دفاع بی محل از دیگران ننماییم. بله! ایشون به اشعار شعرا استناد کرده اند ولی چند مطلب اینجا مطرح است که ظاهرا شما از آنها اطلاعی ندارید:اولا در خصوص نسخ مختلف و معتبر شعرا و مثلا همین جناب حافظ لسان الغیب چقدر مناقشه و مجادله هست(ارجاعتان می دهم به نسخه فاقد اعتبار احمد شاملو و نقد بر حق بهاء الدین خرمشاهی بدان) و ثانیا بررسی اشعار کهن ما که آمیخته با ادبیات عرفانی و صوفیانه است بدون اطلاع دقیق از ادبیات و سنبلیسم خاص این حوزه کاری عبث و به غایت خطاست و شمیسا به واقع در این خصوص ابدا هیچگونه دانشی ندارد.ثالثا ایشان بدون آگاهی از عرفان اسلامی و ادبیات عارفانه صرفا برداشت های نازل و مستهجن خود از اشعار شعرا و حکمای ما را اراده کرده و در واقع اشعار مذکور را مصادره به مطلوب نموده! دقت کنید اینجا سخن از تفسیر متن است و نه نص صریح و بی پیرایه متن! و آنهم متن تاریخ مند و عمیق و ذوبواطن و نه متن امروزی و مثلا محاوره ای! هر کس کمترین آشنایی با علم تفسیر و هرمنوتیک داشته باشد می داند که پژوهش های تاریخی در این حوزه چقدر اهمیت دارد و راهگشاست و نفی ارزش پژوهش های تاریخی جهت راستی آزمایی تفاسیر مستهجن ایشان صرفا می تواند ناشی از بی ارزش بودن آن تفاسیر و جهت دست پیش گرفتن عنوان می شود. در واقع شما چون می دانید تفاسیر ایشان از پایه چرند و پرند و خود ساخته و بافته هستند پیشاپیش پنبه تاریخ و مورخین را زده اید تا کسی مدعی تان نشود که این تفاسیر مبتذل آیه قراین تاریخی هم دارد!؟ و آیا اصولا شخصیت این افراد به همین شکل در تاریخ ذکر شده و آیا از این شخصیت های فقیه و حکیم و عارف اینچنینی، چنین اراجیفی که شمیسا مدعی شده انتظار می رود!؟از اینها گذشته توصیه می کنم خود را با ایشان شریک جرم ننمایید و در این جنایت فرهنگی و تخریب میراث ادبی و فرهنگی و عرفانی مان شراکت ننمایید.
روفیا
2017-07-18T19:16:54
آشنایان ره عشق در این بحر عمیقغرقه گشتند و نگشتند به آب آلودهشنا بلد بودند، وارد این بحر عمیق شدند، آخرالامر غرق هم شدند ولی خیس نشدند! فقط حافظ می تواند این همه تضاد را به گونه ای یکجا جمع کند که شما بی چون و چرا بپذیرید!
بی سواد
2017-07-18T20:12:57
به آحتمال بسیار زیاد لباس ویژه غواصی به تن کرده بودند.ور نه بحر باید از شراب آگنده بوده باشد چه خواجه سابقه این گونه شناوری ها در پرونده شعری دارد بیا و کشتی ما در شط شراب انداز ........
روفیا
2017-07-18T21:48:28
(:بامزه بود! یکدم غریق بحر خدا شو گمان مبرکژ آب هفت بحر به یک موی تر شوی
بی سواد
2017-07-18T22:18:02
بحر خدا گمان می برم آن بحری که مانای دریا دارد نیست مراد شاعر این بوده است که از یاد خدا غافل مشویدکه ار چنین کنید گرد هفت بیابان بر دامنتان نخواهد نشست و آب هفت دریا بر گیسویتان .
روفیا
2017-07-18T23:23:50
گمان می کنم بحر خدا باید خطرناک تر و حماسی تر از یاد خدا باشد! هر چه باشد خاصیت غرق کردن دارد، دست کم باید راه حق و حقیقت پوییدن باشد، که منزلش بس خطرناک و مقصدش بس بعید است!گرچه،گرچه پویش راه او از تبعات ضروری براستی یاد کردنش است! به یاد آن دهاتی مثنوی افتادم که پس از سالها آمد و شد به خانه شهری هنگامی که قرار بود پذیرای میزبان چندین و چند ساله اش باشد هیچ وی را به یاد نمی آورد، ولی صدای کره خر خود را در میان صاعقه و طوفان شبانه را خوب می شناخت! راستی دفتر چندم بود؟
۷
2017-07-18T23:42:57
غرقه گشتند و نگشتند به آب آلودهبه آب وابسته و آموخته نشدند.به پسران آلوده نشدند چون پاکروان بودند.
بی سواد
2017-07-18T23:43:23
به یاد نمی آورم دفتر چندم بود، اما نیک به یادم مانده است که توفانی در میان شهریان و روستاییان بر پای شد؛!! و به گمانم شما بودید که سرانجام در خواست " کفایت مذاکرات"دادید و توفان فرو نشاندید. دلتنگ باران شده اید!!؟؟
۷
2017-07-18T23:47:13
در نظربازی ما بیخبران حیرانندمن چنینم که نمودم دگر ایشان دانند
HS
2018-11-02T14:46:09
دکتر سروش در سخنرانی "جامعه حافظی" این شعر را به زیبایی خوانده و درباره آن صحبت میکند.
رضا ساقی
2018-11-07T02:36:51
دوش رفتم به در میکده خواب آلودهخرقه تردامن و سجّاده شراب آلودهاین غزل نغزوزیبا تقریباً با غزل نابِ " درِسرای مُغان رُفته بود وآب زده" دریک راستا وپیرامون یک موضوع سروده شده ورساننده ی یک پیام هستند. درهردوغزل حافظ درجلدِ خرقه پوشی متظاهرفرورفته تاراحت ترتوانسته باشد تصویری عبرت انگیز از شکست خوردگی ، خواری وبیچارگی گمراه شدگانِ ازجاده ی حقیقت را ترسیم ودرمعرض دیدجویندگان حقیقت قرار دهد. هردوغزل ازیک جنس هستند و یک زبان ویک لهجه ی مشترک دارند هردو دربستر گفتمان خیالی پرورده شده است تنها تفاوت بارزی که دراین دوغزل مشاهده می شود صرفنظرازوزن وقافیه، دراین غزل طرفِ گفتگو "مغبچه" ودرآن یکی "پیرباده فروش یاهمان پیرمغان" می باشد که بازهردو دریک میکده مشغول بکارهستند. داستان این خرقه پوش ریاکار که حافظ ایفای نقشِ اورادراین غزل به عهده گرفته است ازاینجاشروع می شود که او درطریق زهد وپرهیزگاری قدم گذاشته، قبای زهد به تن کرده،سجّاده ی تقوابه دوش انداخته و دراین مسیرتاحدودی پیش رفته است. لیکن ازآنجاکه ،انگیزه،ایمان وتوان کافی نداشته و باهدفِ فریب دیگران وکسب جاه ومقام اجتماعی، در این طریق گام نهاده،سرانجام دچارناکامی وسرخوردگی شده است. در این غزل خواهیم دید که خرقه پوش ناکام، درمانده ووامانده،تنها راه نجات ورهایی ازوادادگی را در روی کردن به اصل خویش می بیند وباروی سیاه وشرمگین،به منظور جبران مافات وارد میکده می شود. "میکده" : باتوجّه به واژه های "مُغبچه" و"شیرین پسران" در بیتهای پیش رو، میکده همان میخانه های متعلّق به زردتشیان است که درآن روزگاران (البته در بعضی ازدوره ها) فعّال بوده وبه زرتشتیان خدمات ارایه می دادند. بعضی از بظاهرمسلمانان وحتّازاهدانی که باخرقه پوشی وانمود به تقوا و پرهیزگاری می کردند نیزبارجوع به این مکانها شراب تهیّه نموده و مخفیانه می نوشیدند. ازهمین روست که حافظ می فرماید: "خرقه تردامن وسجّاده شراب آلوده"! یعنی بااینکه خرقه ی زهد برتن وسجّاده به دوش افکنده ام پنهانی مرتکب گناهانی شده ام که دامن خرقه ام ترشده وسجّاده ام به شراب آلوده هست!"خواب آلوده" نیزکنایه ازهمین قماش کسانیست که درخواب غفلت فرورفته اند. یعنی گمان می کنندکه باحمل پنهانی شراب وارتکاب گناه درپوشش خرقه ی زهد وپرهیزکاری، دیگران رافریب می دهند! درحالی که غافل هستند ودرحقیقت خودرا فریب داده اند. دراینجا "خواب آلوده به درمیکده رفتن" به معنای این نیست که شاعراز خواب طبیعی نیمه بیدارشده یااز روی عادت درخوابگردی به میکده رفته است بلکه کنایه ازگیجی ِسرخوردگی وبه ستوه آمدن ازدروغ وریای پی درپی ومداوم است.معنی بیت: دیشب دلزده و درمانده، به میخانه رجوع کردم دلزده ازاینکه دامن خرقه ی پرهیزگاری اَم ازفراوانی گناه ترشده وسجّاده ی عبادت اَم آلوده به شراب است.درنظرگاه حافظ رجوع کردن به میخانه به معنی قدم اوّل بیدارشدن ازخواب غفلت و رهایی ازدرماندگیست. وقتی که زاهد وسالکِ خرقه پوش،به علّت ناهمگونی ظاهر وباطن، وتیره شدن درون ازریا ودروغ به بن بست می خورد وازادامه ی راه بازمی ماند بشدّت سرخورده شده وازاعمال خویش شرمنده وپشیمان می گردد درچنین شرایطی به فتوای حافظ تنهاچاره ی کاراو مراجعت به میخانه وشستشوی دلِ زنگاربسته به شراب نابِ راستی وبی ریاییست. چنین شخصی بامراجعه به میخانه واقدام به شرابخواری، درعالم مستی، "راستی" راتجربه کرده ودرخواهدیافت که مستی هرچند باشرابِ انگوری، هزار بار بهتراززُهدفروشی با حقّه بازیست وبه روشنی خواهد دید که درعالم مستی هیچ نیازی به ریاکاری ودروغ ونیرنگ نیست و این سرخوشی، بسیار خوشآیندترازسرمستی ِ غرور وخودخواهیست. زخانقاه به میخانه می رود حافظ مگرزمستیِ زُهدریابه هوش آمد!آمد افسوس کنان مُغبچه ی باده فروشگفت بیدار شو ای رَه روِ خواب آلودهمُغبچه: ساقیان میکده های زرتشتیان که اغلب ازپسران خوش سیما بودند.رهرو: سالک،کسی که گام به جاده ای گذاشته وقصد دارد راهی رابپیماید. کسی که خرقه برتن می کند درواقع چنین وانمودمی کند که قصد تزکیه ی نفس وپرداختن به سیروسلوک رادارد.معنی بیت: (وقتی باخرقه وسجّاده ی آلوده به میکده رجوع کردم( ساقی ِ گلچهره درحالی که به حال وروزمن تاسّف می خورد به استقبالم آمد وازروی دلجویی ودلسوزی گفت: ای سالک وای رهرو، ای که به ظاهر وانمودبه سیرو سلوک می کنی امّادرباطن به آن کاردیگرمشغولی! ازخواب غفلت بیدارشو!!تاکی می خواهی خود ودیگران رابه فریبی؟ باخود روراست باش وتکلیف خویش رامعیّن کن. ازیک سو ادّعای سیروسلوک وتهذیب نفس می کنی ازسوی دیگردرزیرخرقه چه کارها که نمی کنی! سجّاده ی زهد بردوش داری ودرآستین خرقه شراب حمل می کنی! وصالِ دولت بیدارترسمت ندهندکه خفته ای تودرآغوش بخت خواب زدهشست و شویی کن و آن گه به خرابات خرامتانگرددزتواین دیر خراب آلودهشست و شویی کن: دل وجانت رااززنگارها وآلودگیها(دروغ، ریا،منیّت،خدعه ونیرنگ وحسادت و‌کینه) پاک کن"خرابات" دراینجاکنایه از میکده هست چراکه مُغبچه درحال گفتگوباشاعرورهنمایی کردن اوست."دیرخراب" نیزکنایه از خرابات(میکده) هست . معنی بیت:( مُغبچه درادامه ی سخن گفت): برای رسیدن به بیداری وآگاهی باید اوّل دل وجانت را ازآلودگیها شستشو دهی سپس پاک وبی ریا گام به میکده بگذاری اگرباآلودگیها وارد شوی ممکن است میکده رانیزآلوده کنی.بوی یکرنگی ازاین نقش نمی آیدخیز دلق آلوده ی خودرابه می ناب بشوییبه هوای لب شیرین پسران چند کنیجوهرروح به یاقوت مذاب آلوده؟به هوای: درهوس"شیرین پسران" کنایه ازمغبچگان خوش سیما"جوهر" ایهام دارد:1- اصل وذات هرچیزی 2- سنگهای گرانبها،یاقوت وزمّرد والماس"یاقوتِ مُذاب" ایهام دارد:1- شراب سرخ وآتشین 2-بانظرداشتِ "لب شیرین پسران" درمصرع اوّل، کنایه ازلبهای سرخ وآبدارونوشین است. معنی بیت: ای خرقه پوش متظاهر، تاکی می خواهی درهوس کامگیری ازلبهای نوشین پسرانِ زیباروی، ذات واصلِ روح خویش راآلوده کنی؟ روح توخودالماسی اصیل، حقیقی وگرانبهاست درحالی که لب سرخ پسران(یاشراب آتشین) یاقوت مجازی وفرعیست چرا ازروی هوسرانی، اصل وحقیقت(روح) راکه ارزش والایی دارد با جنس فرعی ومجازی که هیچ ارزشی ندارد قرین وهم نشین می کنی وروح خویش رامی آزاری؟! چاک خواهم زدن این دلق ریایی چکنم؟ روح راصحبت ناجنس عذابیست الیمبه طهارت گذران منزل پیری و مکنخلعتِ شَیب چو تشریفِ شباب آلودهطهارت: پاکیمنزل پیری: دوران پیری.خلعت: جامه ای که معمولاً ازطرف شخص یامقام بزرگ به کسی به عنوان هدیه وانعام می دهند. شَیْبْ: پیری. خَلعت شیب: شیب به خلعت تشبیه شده است. تشریف: خلعتشباب: جوانیتشریف شباب: جوانی به خلعت تشبیه شده است. معنی بیت: (درادامه ی سخن) .....حال که به دوران کهنسالی رسیده ای سعی کن این خلعتی که ازطرف خداوندبه توهدیه شده پاک نگاه داری وپاکیزه زندگی کنی کاری مکن که خلعتِ پیری هم مانند خلعتِ جوانی به ناپاکیها آلوده گردد.تادررهِ پیری به چه آیین روی ای دلباری به غلط صرف شد ایّام شبابتپاک وصافی شو وازچاه طبیعت به درآیکه صفایی ندهد آب تُراب آلودهصافی: خالص ،بی غش، ناب پاکیزه، زلال، فیلتر تُراب: خاک "آب" دراینجا کنایه ازروح وروان آدمیستآب تُراب آلوده: آب گِل آلود.چاه طبیعت: کنایه ازوابستگی به تعلّقات دنیاییمعنی بیت: دل وجانت راازآلودگیها پاک کن صاف وبی غش همچون آب زلال باش که ازچاه بدرمی آید خودراازتعلّقات دنیوی آزاد کن که آب آلوده هیچ لطف وصفایی ندارد زلال وبی رنگ وبی ریا می باش تابتوانی علاوه برخود به پیرامونت نیزطراوت وتازگی وفیض ببخشی.گوهرپاک بباید که شودقابل فیض ورنه هرسنگ وگِلی لولومرجان نشودگفتم ای جان جهان دفتر گل عیبی نیستکه شود فصل بهار از می ناب آلودهجان جهان: ای عزیز دل، ای که برای من به اندازه همه هستی ارزش داری"دفترگل" کنایه ازبرگها و اوراق گُل است. معنی بیت: )درپاسخ به مُغبچه ای که مرا سرزنش ونصیحت می کرد) گفتم: ای عزیزتراز همه ی جهانیان، اینها که گفتی وشنیدم درست، امّا ایرادی هم ندارد که درموسم بهار باده ی ناب بنوشی جرعه ای نیزبه گلها بپاشی واوراق گل را با شراب خیس کنی تاطرب انگیزتروشاداب ترگردند. گل به جوش آمد وازمِی نزدیمش آبی لاجرم زاتش حرمان وهوس می سوزیم.آشنایان ره عشق در این بَحر عمیقغرقه گشتند و نگشتند به آب آلودهبَحرعمیق: دنیا،علایق و وابستگیهای دنیوی به دریایی بیکران وعمیق تشبیه شده است.دریایی که خیلی ازآدمیان حتّا اغلب زاهدان وپرهیزگاران رابه کام خویش کشیده ودرنهایت غرق کرده است. لیکن حریفِ آشنایان رهِ عشق نشده ونتوانسته آنهارابه وسوسه بیاندازد یا دامنشان راتَرکند. حافظ دراین گفتگوی زیبای خیالی، وقتی می بیند مغبچه ی جوان باپند واندرزهای کنایه دار اوراتحت فشارقرارداده، بارندی حافظانه ای که ازاوسراغ داریم ابتدا ازلطفِ باده نوشی دربهار وخیس کردن دفترگل سخن می راند وسپس قدرتِ اعجاب انگیز عشق رابه رُخ می کشد ومغبچه ی جوان رابرسرجای خویش می نشاند. غرقه گشتند ونگشتند به آب آلوده: با اینکه دردریای عمیق تعلّقات دنیوی غرقه شدند لیکن به قدرت اعجاب انگیزعشق حتّا مویی ازآنها نیزترنگشت. کنایه ازکارغیرممکن کردن، کاری که فقط دردنیای عشق ممکن می گردد. دنیای عشق دنیای عجایب وشگفتیهاست. عشق اگرباشد هیچ چیزی محال نیست ازعشق ومحبّت خاک زر می شود خار گل، آتش به گلستانی مبدّل می شود وآهن به موم و.....معنی بیت: آنهاکه عشق رامی شناسند ودرطریق عشق قدم برمی دارند باعجایب و شگفتیهای عشق آشنایی دارند آنهابه رغم آنکه در دریای بیکران علایق و وابستگیهای دنیوی فرو می روند لیکن به لطف قدرت عشق حتّا به اندازه ی مویی آلوده نمی شوند!یکدم غریق بحرخداشو گمان مبرکزآب هفت بَحربه یک موی ترشویگفت حافظ لُغَز و نکته به یاران مفروشآه ازاین لطفِ به انواع عتاب آلودهلُغَزْ: چیستان، معمّا،مَتلکنکته: سخنان معنادار، پرمایهعتاب: سرزنشمصرع اوّل این بیت پایانی اززبان،مُغبچه ی باده فروش ومصرع دوّم اززبان خود حافظ است. مُغبچه ی جوان وقتی سخنان شگفت انگیز حافظ را می شنود وبامنطق ومرام رندانه ی اوآشنا می شود دیگر حرفی برای گفتن ندارد بهترآن می بیند که گفتگوراخاتمه دهد!معنی بیت: مغبچه گفت: ای حافظ ختم کن اینقدرمعمّا ونکات معنادار وکنایه آمیز به رخ دوستان خودمکش! حافظ دوباره به کنایه آهی ازسردردمی کشد (البته به مزاح وشوخی) و می فرماید: سخنانت سرشار ازلطایف وظرایف است فریاد از لطف ومحبّتِ کنایه داروملامت بار! امان ازلطف ومحبّت هایی که به سرزنش های مکدّرکننده آلوده هستند!مکن عتاب ازاین بیش وجور بردل ما مکن هرآنچه توانی که جای آن داری
ع.رهی
2018-12-23T02:04:41
جناب رضا صادقی باعرض سلام وتحیتامروز بنده توفیق یافتم که تمامی تفاسیرونظرات عزیزان حاضردر این غزل رامطالعه کنم. بعضی ازآنهاتاحدی راضی کننده وبرخی متاسفانه آلوده به تعصبات شخصی بودند.که باطن بنده نمی توانست پذیرای آنها باشد.هنگامیکه به تفسیر حضرتعالی رسیدم ،معانی ابیات وتبیین عرفانی باطن غزل را دیدم دلم لبریزاز شعف وخرسندی زایدالوصفی شد، جراکه شیرینی وحلاوت موجود دربیان شماباطن شیرین غزل را آشکار کرده ودلچسبی غزل حضرت لسان الغیب رادو چندان نمود.بنده درحین سپاسگزاری ازشما بدیوان حضرتشان تفال نمودم این مطع غزل را بیان فرمودند.چوآفتاب می ازمشرق پیاله برآیدزباغ عارض هزارلاله برآیدواین خود نشانهء عنایت ورضایت حافظ ازاهتمام شماست.پیالهء دلتان لبریزازشراب عشق حضرت خقوباغ عارضتان پراز لاله های خوشرنگ وصالحق یارتان ع. رهی از ارومیه
ع.رهی
2018-12-23T02:20:18
جناب آقی رضا ساقی مد نظرم بود که باشتباه صادقی نوشته شد پوزش میطلبم
برگ بی برگی
2018-12-27T13:03:14
دوش رفتم به در میکده خواب آلوده خرقه تر ، دامن و سجاده شراب آلوده  دوش در ادبیات عارفانه به معنی در لحظه یا هم اکنون است ، میکده در اینجا میکده عشق است و حافظ یا انسانی که درد عشق داشته و حال خود را خراب می بیند ، در حالیکه هنوز خواب آلوده است ( تا اندازه ای از خواب ذهن بیدار شده ) به منظور درمان دردها و بهبود حال خود به این میکده که در زمان و مکان نمی‌گنجد مراجعه می‌کند . حافظ در مصراع دوم به شرح علل نامساعد بودن حال انسانی که غم و درد فراق و عاشقی را حس نموده ، بتازگی از خواب بیدار شده  و در پی چاره جویی بر احوال خرابِ خود در آستان میکده عشق قدم گذاشته است می پردازد ، خرقه نمادی ست از انواع دلبستگی های دنیوی که با چیزهای آفل و گذرای این جهانی تر شده اند ، خرقه ها در قدیم با تکه پاره ای از  پارچه های مختلف به یکدیگر وصله یا دوخته می شدند که لباس فقرا بودند ، پس‌حافظ تکه های وصله شدهٔ بعضن رنگارنگ خرقه را به تعلقات گوناگون دنیوی تشبیه می کند ، چیزهایی مانند پول ، املاک و اتومبیل ، همسر و فرزندان موفق ، باورهای موروثی ، دانش های ناقص و عاریتی ، مقام و منصب ، و اعتبارهایی که برای اینگونه تعلقات از مردم مطالبه می کند ، درواقع چنین شخصی که اکثریت انسانها را تشکیل میدهند هویت خود را از خرقه چیزهایی از این دست طلب می کنند و اگر خرقه را رها کنند ، دیگر قادر به توصیف خود نیستند ، حافظ بارها فرموده است که او خرقه ترِ خود را برای دریافت می شفابخش برای همیشه در رهن و گرو میخانه گذاشته است ، "بیا و خرقه گرو کن به می فروش الست /که پیش از آب و گل است از الست خَمّاری " ، دامن و سجاده شراب آلود یعنی دامنی که پاک نبوده و گناه آلود است و سجاده یا اعتقادات مذهبی که ریا کارانه است و عابد از دین و آیین خود قصد نوشیدن شرابِ تایید و توجه دیگران را دارد ،‌ یعنی توقع دارد مردم وی را به این دینداری و صف اول ایستادن ها ستایش کنند . واضح است چنین انسانی حال خوبی ندارد و دوش یا هم اکنون به این امر آگاه شده است که اشکالی در زندگی وی وجود دارد ، چرا که با وجودِ داشتن خانواده ای خوب و فرزندان موفق و با داشتن دارایی و اعتبار هایی نظیر موارد ذکر شده در خرقه هویتش ، باز هم گویی ناقص است و از شادی های زودگذر که بگذریم از شادی ذاتی و دایمی بی بهره است ، پس به جهت درمان به میخانه مراجعه می کند . آمد افسوس کنان مغبچه باده فروش گفت بیدار شو ای رهرو خواب آلوده  مغبچه در اینجا ساقی ست که میتواند عارف و یا پیر می‌فروشی مانند حافظ باشد که در طریقت عاشقی تجربه ها داشته و با غزلهای ناب خود در میخانه عشق تشنگان شراب معرفت را سیراب می کند ، مغبچه باده فروش به استقبال آن شخص می آید و در حالیکه نسبت به حال خراب وی متاسف است برای کمک و درمان وی پیشقدم می شود ، حافظ چنین شخصی را رهرو یا پوینده راه معرفت می داند که باوجود اینکه از خواب ذهن بیدار شده (و به همین دلیل است که به میخانه پناه آورده است) اما هنوز خواب آلوده بنظر میرسد و در اولین قدم از او می خواهد تا کاملأ از خوابِ ذهن بیدار شود . گاهی اوقات هم می‌شود که انسان خواب آلوده برای بدست آوردن معرفتی نصف و نیمه و افزودن وصله ای جدید بنام عرفان به خرقه ترِ خود ، پای به میخانه عشق بگذارد که این هم از ترفند و شگردهای خویشتنِ کاذب انسان است و طرفی از آن نخواهد بست . شست و شویی کن و آنگه به خرابات خرام  تا نگردد ز تو این دیر خراب  آلوده  پس‌ حافظ می‌فرماید برای بیداری کامل ضروری ست تا انسان خرقه تعلقات دنیوی و همچنین دامن و سجاده  باورهای خود را شستشو دهد ، چیزها و اعتقادات تقلیدی که از آنها قصد کشیدن شرابِ خوشبختی و تایید دیگران را دارد را رها کند تا دامنش پاک و بدون گناه و آلایش باشد و سپس به میخانه عشق بخرامد  ، خرامان در اینجا یعنی با رضایت قدم بردارد . حافظ در مصراع  دوم چنین میخانه عشقی را عاری از هرگونه آلودگی توصیف می کند دِیر یا محلِ دین حقیقی که انسانهای مشتاق و عاشق را به خویشتنِ ذهنی و کاذبشان خراب می کند تا به اصلِ خدایی خویش آباد شوند . به هوای لب شیرین پسران چند کنی  جوهر روح به یاقوت مذاب آلوده ؟ هوای کامیابی از لب شیرین پسران یعنی انسانها با قرار دادن وصله های دلبستگی و تعلقات دنیوی در مرکز خود قصد رسیدن به آن نیکبختی موهوم و ذهنی را داشته و گمان می کنند با داشته های خود می توانند سعادتمند شده و از شیرینی لبِ زندگی بهره‌مند شوند ، حافظ می‌فرماید  توهمی بیش نیست و دلیلش هم حالِ خراب انسانها ست ، حتی انسانهای موفق و مشهور  و سلبریتی ها نیز از این قاعده مستثنی  نیستند و چه بسا آمار رسیدن به پوچی و خودکشی در بین آنان بیشتر از آدمهای معمولی باشد . در مصراع دوم جوهر روح یعنی اصلِ خدایی انسان ،  انسان که از جنس خداوند است  بی نیاز از آلوده شدن به هر چیز‌ بیرونی ست ، پس‌ تا کی قصد آن داری تا چنین جوهر روح پاکی را به هوا و آرزوی اخذ خوشبختی موهوم از چیزهای این جهانی آلوده کنی ؟ یاقوت مذاب به معنی شراب قرمزی ست که از دانه های همچون یاقوتِ انگور تهیه می شود و از نظر شرع ناپاک بوده و آلودگی را به همراه می‌آورد ، کنایه از لذتی ست گذرا که انسان را سرمستِ  ثروت ، جوانی و زیبایی،  مقام ، قدرت ، دانش ، باور و چیزهای افول کننده بسیار ی از این قبیل  می کند . به طهارت گذران منزل پیری و مکن  خلعت شیب چو تشریف شباب آلوده  به اعتبار اینکه در بیتی فرموده است "این راه را نهایت صورت کجا توان بست/کِش صد هزار منزل بیش است در بدایت " منزل در اینجا نیز از منازل متأخر میباشد که بشر در آن به پیری و سالخوردگی رسیده است پس مخاطب این بیت کُلِ بشریت است ، یعنی انسان هزاران سال است که به همین منوال زندگی کرده و با قرار دادن چیزهایی جسمی و افول کننده در مرکز خود ، هوای کامیابی از لب شیرین پسران ( چیزهای این جهانی ) را دارد و در این راه پیر و کهنسال شده است ، پس آیا وقت طهارت کردن یا پاک شدن از وصله ها در این دوره پیری بشریت بر روی زمین فرا نرسیده است ؟ در مصراع دوم حافظ ادامه می دهد انسانی که هزاران سال قبل در این جهان زندگی می‌ کرده ، جوان بوده و در جهالت بسر می برده است اما اکنون که پیامبران بسیاری به یاری بشریت آمدند و با آگاهی بخشی جهان را بسوی رشد و کمال رهنمون شدند چرا همچون روزگارانِ شباب و جوانی انسان بر روی زمین عمل نموده و در این روزگاران پیری هیچ تغییری نکرده ایم ، و هنوز خلعت و لباسی را که در الست خداوند بر تن انسان کرد با شراب خواستن از چیزهای بی مقدار جسمی و ذهنی این جهان  آلوده می کنیم ؟ خلعت و شیب هر دو در اینجا به معنی لباسی ست که پادشاه عالم به انسان عطا کرده است  ، یعنی خداوند انسان را که به الست بلی گفته است همانند روز الست و در تمامی منزلها گرامی داشته و امتدادِ خود می بیند . پاک و صافی شو و از چاه طبیعت به در آی که صفایی ندهد آب تراب آلوده چاه طبیعت در اینجا کنایه از افتادن انسان در دام چاه ذهن است که در بدو ورود به جهان و آغاز طفولیت بمنظور شناخت این جهان مادی ضرورتی ست برای ادامه حیات انسان بر روی زمین و این امری طبیعی ست چرا که انسان از عالم معنا و یکتایی پای به این جهان گذاشته و به همین دلیل با این جهان ماده کاملاً بیگانه است و لذا پس از شناخت این جهان مادی و استفاده از مواهب طبیعت که لازمه بقای انسان است ، پس از مدت کوتاهی باید از این چاه طبیعت بیرون بیاید تا مجدداً به اصل خدایی خود باز گشته و زنده شود اما اکثریت ما انسانها در این چاه ذهن برای سالیان بسیار زیاد و چه بسا تا آخر عمر باقی مانده و با دوختن وصله های رنگارنگ چیزهای این جهان مادی به خلعت خداوندی خود ، خویشتنِ ذهنی تنیده شده را با من اصلی خدایی خود اشتباه گرفته و گمان میبریم همین خودِ ساخته ذهن  میباشیم . پس‌حافظ می‌فرماید انسان باید پس از آشنایی با جهان فرم  به منظور بهره بردن از مواهب این جهان ، پاک و صافی شده و از این چاه بیرون آمده و برای منظور اصلی حضورش در این جهان بپا خیزد ، حافظ در مصرع دوم از چیزهای این جهانی به عنوان آب گل آلود نام میبرد که نمیتواند به انسان آن صفا و زلالی لازم برای زنده شدن به اصل خود را عطا کنند . برای صافی شدن به آب زلال و پاکی که از میخانه عاشقی جاری می‌شود نیاز است ، مولانا می‌فرماید؛ اهل عالم زین سبب اعمی دلند / شاربِ شورابه آب و گلند گفتم ای جان جهان دفتر گل عیبی نیست که شود فصل بهار از می ناب آلوده مخاطب در اینجا جان جهان ، یا خداوند است ، دفتر گل یعنی دفتر زندگی همه انسانها ، و فصل بهار کنایه ای ست از دوران جوانی و بهار زندگی ، پس لسان الغیب که زبانِ اوست بیانات ابیات پیشین را قولِ زندگی یا خداوند می داند عرضه می دارد ای کسی که جهان به تو زنده است ، قولت کاملأ  راست و صواب ، اما آیا اینطور نیست که در فصل بهار و جوانی هر انسانی مقرر شده است برای آشنایی با جهان ماده ، مدتی با خویشتنِ تنیده شده در ذهن به جهان بنگرد و از مواهب این جهان مادی و شرابهای ناب یا نعمتهایی که تو خود برای وی در زمین مقرر فرمودی بهرمند شوند ؟ آیا این بهرمندی از جهان و نوشیدن می از نعمتهایت عیب و گناه است ؟ آشنایان ره عشق در این بحر عمیق غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده  آشنا دارای ایهام بوده و علاوه بر معنی شناگر و جمع آن که شناگران راه عشق هستند ، انسانهای خویش یا آشنای با زندگی که از ذات و جنس خداوند هستند نیز مد نظر میباشد که در این دریای عمیق و پر از مواهب و نعمتهای این جهان (چاه طبیعت ) غرق می شوند  ، از مواهب و نعمتهای بیشمار آن بهره می برند اما هرگز به آب آلوده نمی شوند ، اما چگونه ؟ ، یعنی خود را به چیزهای این جهان نمی‌چسبانند و آنها را جزیی از تعلقات خود به حساب نمی آورند ، یعنی عاشق آن چیزها نشده و اگر آنها را بدست نیاورند و یا روزی از دست بدهند ، غمگین و افسرده نشوند و به شادی ذاتی آن آشنایان راه عشق لطمه ای نمی خورد ،  اگر چند روزی از چلو ماهی و جوجه کباب خبری نبود با رضایت و خشنودی به تخم مرغ رضایت می دهند ، اگر فرزندشان مدتی زنگ نزند ناراحت نمی شوند و توقعات خود را کم می کنند و اگر عشقش او را ترک کرده و نخواهد با او ادامه دهد دنیا را پایان یافته نمی بینند ، آشنایان راه عشق برای از دست دادن پست و مقام خود به دیگران لعنت و نفرین نمی فرستند و اگر شخصی دانش و یا اعتقادات  مذهبی یا سیاسی او را به چالش کشید برآشفته نمی شوند و با دامنی پاک ( بدون عیب و گناه ) و بدون آلوده شدن به آب گل آلود و شرابِ هم هویت شدگی با چیزهای این جهانی از آن دریای عمیق بیرون می آیند .  گفت حافظ لغز و نکته به یاران نفروش  آه از این لطف به انواع عتاب آلوده  خداوند یا زندگی یا مغبچه ، که همگی این یاران یک هشیاری و خرد هستند خطاب به حافظ می‌فرمایند حافظا خود می‌دانی این نکته ها را از لطف خداوند یا هستی کُل داری و اکنون آنها را با لُغُز  به یاران می‌فروشی ؟ لُغُز در معانی متعددی آمده است از جمله در پرده سخن گفتن یا  کنایه و همچنین پیچاندن سخن ، پس‌ زندگی از زبان حافظ می‌گوید آه و افسوس که انسان قدر الطاف خداوند  را نمی داند و غالبن این لطف و عنایت خداوند در مواهب و نعمتهای بینهایتش را با عتاب حضرتش در می آمیزد ، یعنی اینگونه غزلهای شگفت انگیز هم از مواهب و الطاف خداوند است ، پس‌ حافظا سخن کوتاه کن و اندازه را نگهدار ، قول و سخن زندگی را با لفاظی تحویل خودش نده  تا مورد عتاب حضرتش واقع نشوی . میزان و اندازه در بهرمندی انسان از نعمتهای این جهان بسیار مهم بوده و هدر دادن بدون جهت منابع و نعمتهای خدادادی موجب آمیخته شدن این الطاف با عتاب و خشم حضرتش می‌گردد . همچنین ‌می‌تواند به میزان شرابی که انسان مجاز است از این مواهب دنیوی بنوشد اشاره داشته باشد .
ع.رهی
2018-12-23T02:15:39
چوآفتاق می ازمشرق پیاله یرآیدزباغ عارض ساقی هزار لاله برآید
کامران منصوری جمشیدی
2018-03-08T15:23:19
من این حروف نبشتم چنان که غیر ندانستتو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی با پوزش از اساتید این بحث نظر حقیر بصورت کاملا ذوقی و دردمندانه ابراز میشود : نخست آنکه نه مرحوم شاملو چندان تسلطی در مقابل علامه قزوینی و شمیسا و زرین کوب و بهار و ابتهاج ... داشت که نسخه اش منبع و مرجع باشد و نه هر چه بنظر ما جالبتر باشد میتوان در کتاب دیگران وارد نمود . در باب ترکیب پارادوکسی و متناقض نما و متضاد عرفان اسلامی نیز بنظر میرسد از ترکیبات تنک مایه چون تمدن اسلامی و معماری اسلامی باشد مگر اسلام دستور و منشی برای شعر و معماری دارد ؟ عرفان اتفاقا مشی دیگری از مسیر ایمان است ادیان ایمان و تکلیف و تقلید دارند عرفان اما راهی و مشی کاملا اجتهادی و کشفی است با مرام و روش قرب جویی و خداجوی خاص هر عارف عرفان حافظ و .. حائز شک و تدبر و کشف و راز و گشایش و ...است و این خود تقریبا خود نوعی دین و طریقت است شاید با استمداد از دین محمد رسول الله اما جدا و منفک و مستقل از اوست دین حافظی دارای تکالیف و اصول خاص خود است مثلا می گویدنباش در پی آزار و هرچه خواهی کن ...که در طریقت ما جز این گناهی نیست ... خب گناه نماز نخواندن ترک روزه شراب خواری ، قمار و رابطه با نامحرم همه گناه و مناهی و ملاهی اسلام است. و بعد بنظر میرسد یاقوت مذاب جدا از معنی شراب به لب شیرین دهنان نیز نظر دارد .به هر روی هرچند گفته اندمعشوق چون نقاب ز رخ نمی کشد ، هر کس حکایتی به تصور چرا کنند لیکن لذت زندگی به این امعان نظر هاست . جدی نگیرد نظر حقیر را
امیر
2018-06-17T23:13:02
لطفا به چند نکته باریک در معنی شعر توجه کنیددر بیت اول شخصی تصور شده که کاملا خلاف عادات جا افتاده جامعه عمل کرده و توسط مغبچه مورد عتاب قرار میگیرد و نکته باریک اینکه توسط روحانی یا شخص ظاهر الصلاح مورد عتاب نیست بلکه توسط مغ که مظهر بارز و مشوق خروج از عرف و صلاح هست مورد عتاب قرار گرفته و در ابیات بعدی این مغ اصلاح رویه این شخص را برای برگشت به "خرابات" و نه برگشت به مسجد خواهان میشود و از او به عنوان رهرو ولی خواب آلوده نام برده میشود در واقع میخواهد بگوید خروج از عرف کلاسیک جامعه نباید به معنی پذیرش هر نقص و عیبی باشه و در واقع این کار هم برای خودش محدود و مرزهایی داره که آشنایان به آن اگرچه کاملا و جدا در انجام آن اقدام کرده اند ولی به آفات آن اگاه بوده و دچار نشده اند و این یعنی اصلاح طلبی بدون قبول مفسده که باید مراقب ان بود
محمدرضا روشنی
2018-05-30T19:32:50
بس است هرچه تا حالا در توهم بودید و برای خوش اومدن و یا ژست حافظ شناسی و عرفانی نمودن برخی مطالب حافظ هر چرندیاتی را به خورد همگان میدهید . 1- حافظ یک انسان ساده با تخصص در خصوص تغزل وبرخی مضامین عرفانی که با تکلف فوق تصور بیان می نموده ، او را بشناسید 2- در این که حافظ تغرل را به حد اعلا رساند بحثی نیست ، در حالی که هر چه فردوسی در این سال سی زحمت کشید، ایشان زحمات فردوسی را کن فی یکون کرد . 3- مگه بچه بازی و همجنس گرایی شاخ و دم می خواهد که مغبچه زردشتی با سرزنش حافظ، او را برای اینکه خرقه تردامن (عمل خلاف شرع کرده و جنوب شده و با انزال ریخته به قسمت پایین خرقه) بوده منع می کند ، چیز دیگری می تواند باشد ، آخه در یک مصرع برای چی از دوبار آلوده شدن به سراب ' خرقه و سجاده که با هم تناسبی ندارد اشاره داشته باشد ' 4- برای چه یک شاعر یا یک فیلسوف و هر هنرمند دیگری برای به تصویر کشیدن و تشبیه خالق خود از هر اراجیفی برای رازآلود شدن آثار خود استفاده کند. احمقانه است والا 5- آیا شما می دانید گوهر مذاب آلوده در این غزل یعنی چه ؟!؟!؟! بنده فکر کردم تا کنون ایرانی ها دنبال دانش و علم بودند ، نگو آب در هاون کوبیدن بوده است . مخاطبین محترم بخدا اون چیزی که فکر می کنید نیست حافظ یک شخصیت عادی با تمام امیال انسانی بوده ، اگه الآن همجنسبازی هست آن زمان هم بوده یا بیشتر یا کم تر و با اشکال مختلف . آنقدر غزل بالا تابلو و هویدا است که نیازی به تفسیر و ترجمه و تحلیل ن د ا ر دددد . کمی بیشتر و بدون قضاوت های دگماتیسم اعلام نظر فرمایید .r46.roshani30@yaoo.com
تماشاگه راز
2021-08-10T16:39:51.5812814
سپاس جناب رضا ساقی شرحهای شما بر تمام غزلیات حافظ در سایت تاریخ ما چونان شرابی گوارا تشنگان را سیراب کرده ، سرمستی و نشاط می بخشد سپاس از مهر بیکران شما که از شراب شعر حافظ مست شده اید و ما را شریک الاذواق خویش می نمایید
رضا عباسی
2021-10-21T16:03:26.9258631
غزل خوانی شماره 423 حافظ را از اینجا گوش دهید
سحر پرستش
2022-05-25T17:37:08.5996307
بخشی از این غزل را در "زین قند پارسی" ببینید و بشنوید.
جهن یزداد
2022-07-25T01:19:50.0000273
چرا در فهرست ها در فهرست ی  امده و در ه نیست
جهن یزداد
2022-07-25T13:19:50.168224
میگویند خواجه  چنین گفته است و نویسه کاران هرجایی در ان دست برده اند  دوش رفتم دل خونین  لبِ آب الودهخرقه چرکین و سر و کله تراب آلودهامد افسوس کنان مغبچه باده فروش گفت بیدار شو ای رهرو خواب الوده ششت وشوری کن و انگه به  خرابات  خرامتا چو در شیخ نگردد لب آب آلوده-خواجه مر مغبچه را   فرمود  : وی رود  بشورمت  شو  و روز -گویند پسان  مغبچه را بدیدند دودش از کله برامدی   همی برفتی  و گفتی همیشه مردم چشمم ز گریه بیتاب است وکن  بگردد هر ان خانه  بر لب ابست -لب اب - درشیخ  -  بخشهایی  از شیراز کهن  تا کنون است وکن= واکن = ویران - مغبچه اش به گلبانگ  پهلوی  میگفته ششت و شور بوده وبه پهلوی میانه شود است  ششتم ششتی ششتششتیم ششتین ششتند میشورم میشوری میشورد /میشورهمیشوریم میشورین میشورند-
جهن یزداد
2022-07-25T13:41:15.2648468
اگر تصحیح قزوینی هم نبود نمیشد شراب باشد و  هر که اندکی سخن بشناسد داند
جهن یزداد
2022-07-25T13:49:19.8890502
این نسخه قزوینی است و شیرین پسران است  و دگر انکه اگر نسخه قزوینی است دگر ان جانگیر چکاره است  
م ج
2022-09-12T01:22:29.6088643
جناب آقای ساقی : «به یک دو قطره که ایثار کردی ای خواجه  بسا که بر رخ دولت کنی کرشمه و ناز» افتخار آشنایی با گنجی بنام «تاریخ ما» و مواجهه با گوهر گرانمایه ای چون شما که: «سلطان جهان هم؛ به چنین روز غلام است». «ساقیا» ، لطف نمودی قدحت پر می باد  گرچه صلاح ندانستید بر برخی از فرمایشات ناموس زبان فارسی، حاشیه بگذارید شاید هم: « گویی از صحبت ما سخت به تنگ آمده بودید». صمیمانه امیدوارم همواره خداوند، احوالپرستان باشد و : «جهان فانی و باقی؛ فدای ساغر و ساقی» !
در سکوت
2022-09-13T13:29:08.4982319
این غزل را "در سکوت" بشنوید
زهیر
2023-06-08T18:17:15.6668276
جوابِ شمیسا و پیروانش
زهیر
2023-06-08T18:23:39.8359207
در حاشیه‌های غزل ۲۸۲ مفصل به این قضیه پرداخته شد.
امیرالملک
2023-07-17T00:26:12.7663033
آشنایان ره عشق... از سن سیلوان، عارف مسیحی، نقل است: ذهنت را در جهنم دار اما ناامید نشو‌.