گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

حافظ:چراغ روی تو را شمع گشت پروانه مرا ز حال تو با حال خویش پروا نه

❈۱❈
چراغ روی تو را شمع گشت پروانه مرا ز حال تو با حال خویش پروا نه
خرد که قید مجانین عشق می‌فرمود به بوی سنبل زلف تو گشت دیوانه
❈۲❈
به بوی زلف تو گر جان به باد رفت چه شد هزار جان گرامی فدای جانانه
من رمیده ز غیرت ز پا فتادم دوش نگار خویش چو دیدم به دست بیگانه
❈۳❈
چه نقشها که برانگیختیم و سود نداشت فسون ما بر او گشته است افسانه
بر آتش رخ زیبای او به جای سپند به غیر خال سیاهش که دید به دانه
❈۴❈
به مژده جان به صبا داد شمع در نفسی ز شمع روی تواش چون رسید پروانه
مرا به دور لب دوست هست پیمانی که بر زبان نبرم جز حدیث پیمانه
❈۵❈
حدیث مدرسه و خانقه مگوی که باز فتاد در سر حافظ هوای میخانه

فایل صوتی غزلیات غزل شمارهٔ ۴۲۷

تصاویر

کامنت ها

جاوید مدرس اول رافض
2015-12-26T11:26:16
بر آتش .................... به جای سپندبه غیر خال سیاهش که دید به‌دانه؟*رخ زیبای او: 25 نسخه (801، 803، 819، 821، 823، 824، 825، 827، 836، 843 و 15 نسخۀ متأخر یا بی‌تاریخ) قزوینی- غنی، خانلری، عیوضی، سایه، خرمشاهی- جاویدرخ زیبای تو: 9 نسخه (813، 818 و 7 نسخۀ متأخر یا بی‌تاریخ) نیساری، جلالی نائینی- نورانی وصال---------------------------------------در مصرع نخست یک دگرسانی قابل توجه دیگر نیز هست:برای سپند: 7 نسخه (801، 803، 813، 818، 824 و دو نسخۀ متأخر)به جای سپند: 27 نسخه (819، 821، 823، 825، 827، 836، 843 و 20 نسخۀ متأخر یا بیتاریخ) همۀ مصححان----------------------------------------غزل 417 در 37 نسخه آمده و بیت فوق در 3 نسخه از جمله نسخۀ مورخ 818 نیست. از نسخ کاملِ کهنِ مورّخ، نسخۀ 822 خودِ غزل را ندارد.
الناز
2016-01-21T16:43:14
سلام ببخشید توی مصراع دوم بیت اول اون پروا نه است یا پروانهچون کلمه ی اخر مصراع اول بیت اول پروانه است و اگه کلمهی اخر مصراع بعدش پروانه باشه میشن ردیف ولی مصراع های ذوجهم کلمات اخرشون با پروا نه هم قافیه اندچجوری میشه؟؟؟ببخشید اگه گیجتون کردم
س ، م
2016-01-21T18:52:19
الناز جان درودبه نکته ی درستی اشاره کردیاگر اینطور بخوانی درست میشودچراغ روی تو را شمع گشت پروانِهمرا ز حال تو با حال خویش پروا نِهکه” نِه “ مصرع دوم علامت نفی استکه بهتر است طوری خوانده شود که با دیگر قافیه ها جور باشد در تنگنای قافیه خورشید ، خَر { خَور } شودشاد باشی
ساسان
2019-08-23T11:55:28
سلام این غزل هم از حافظ نیست
نفیسه
2017-11-27T04:21:51
سلامدرباره تلفظ پروانِه و پروا نِه، نکته جالبی که هست اینه که تو لهجه هایی مثل یزدی که به جای مصوت های -ِ و -َ، مصوت دیگری با صوت بین این دو تلفظ می شود، کلا مشکلی در قافیه این بیت حس نمی شود.:)
رضا ساقی
2018-11-11T11:58:44
چراغ روی تو را شمع گشت پروانهمرا ز حال تو با حال خویش پروا،نهباتوجّه به توصیفاتی که ازخال ورخ وچهره ی برافروخته ی مخاطب غزل صورت گرفته بنظرمیرسد که حافظ درحال نازکشیدن ازشاه شجاع جوان ِ خوش سیماست. به تجربه دریافته ایم که حافظ درهمه ی غزلهایی که دروصف این شهسوارشیرین کار سروده حتماً به خال معروف رخساراو،زلف دلکش ولب لعل شکرفشان اوبااحساساتی عاشقانه اشاره کرده است بطوریکه این واژه ها تبدیل به نشانه شده وبه شکل کلیدی برای تشخیص شان نزول غزل درآمده اند.چراغ روی:رخسار دوست به چراغ تشبیه شده است.باحال خویش پروا،نه: بیمی ازحال خویش نیست معنی بیت: رخسارتو همانندچراغی تابان است آنسان که شمع مشتاق روی توشده وبسان پروانه گِرد تومی چرخد. من ازتاثیر حال توهیچ بیمی ازچگونگی خال خویش ندارم فقط توهستی که درکانون توجّه من قرارگرفته ای. همانگونه که پروانه نیز دررفتن به سوی شمع ناپروا هست من نیزپروایی ندارم که چه پیش خواهدآمد.یادبادآنکه رخت شمع طرب می افروختوین دل سوخته پروانه ی ناپروا بودخرد که قید مجانین عشق می‌فرمودبه بوی سنبل زلف تو گشت دیوانهقید: بندمجانین: دیوانگان. قیدمجانین می فرمود: دستوربه بندبسته شدن دیوانگان راصادرمی کرد"به بوی" ایهام دارد: 1-به رایحه ی 2- درآرزوی. هردوندّنظرشاعربودهمعنی بیت: درحالی عقل دستوربه بندکشیده شدن دیوانگان وشوریدگان عشق را صادرمی کرد خود به بوی معطّرگیسوان تو شیدا ودیوانه شد وآرزوکرد که ایکاش خودش به بند زلف توبسته می شد.عقل دیوانه شد آن سلسله ی مُشکین کودل زما گوشه گرفت ابروی دلدارکجاستبه بوی زلف تو گرجان به بادرفت چه شدهزار جان گرامی فدای جانانهمعنی بیت: اگربه بوی گیسوان تو جان عزیز وگرامی به فنارفت هیج ایرادی نیست اگرهزاراران جان داشتم فدای رایحه ی گیسوان تومی کردم.زلف بربادمده تاندهی بربادمنازبنیادمکن تانکنی بنیادممن رمیده زغیرت زپا فتادم دوشنگارخویش چو دیدم به دست بیگانهرمیده: گریزان،فراریغیرت: تعصّب وحمیّت داشتن به ناموساین بیت رامی توان با دوخوانش متفاوت دومعنای متفاوت برداشت کرد.خوانش اوّل:من ِ رمیده ، زغیرت زپا فتادم دوش معنی بیت: منِ گریزان ازمردم، منِ خلوت گزیده، وقتی نگارخویش را بادیگران دیدم ازفشارتعصّب وغیرت ازپای افتادم.خوانش دوّم:من رمیده زغیرت، زپافتادم دوشدراین خوانش حافظ به جلدِ کسی می رود که از تعصّب وغیرت گریزان بوده امّا بادیدن نگارخویش دردست دیگران غیرتی می شود! حافظ می خواهد بدینوسیله نشان دهد که زیبایی معشوق من آنقدرزیاداست که غیرت مرابرمی انگیزاند نمی توانم ببینم معشوق به این زیبایی به دست دیگران افتاده است!معنی بیت: من ازتعصّب وحمیّت داشتن گریزان بودم امّا وقتی معشوق خویش رابه دست بیگانگان دیدم غیرت وتعصّبم برانگیخته شد وازفشارغیرت ازپا افتادم. معشوق من آنقدر زیباست که تعصّب خاصّی پیداکرده ام نمی توانم اورابا اغیار ببینم درحالی که پیش ازاین چنین حساسیّتی نداشتم.یاربیگانه مشو تا نبری ازخویشمغم اغیارمخور تا نکنی ناشادمچه نقشها که برانگیختیم وسود نداشتفسون ما بر او گشته است افسانهچه نقشها برانگیختم : چه ترفندها وحیله ها به کار بستم.فسون: مکر، حیلهافسانه: داستانهای بی اساس وغیرحقیقی دراینجا پوچ وبی اثرمعنی بیت: افسوس که ترفندها وحیله هایی که برای جلب نظر معشوق بکاربستم هیچکدام اثرنکرد ترفندها ونقشه های من درنظراوبیش ازافسانه ای بی اساس نیست وتاثیری ندارند.هزارحیله برانگیخت حافظ ازسرفکردرآن هوس که شودآن نگار رام ونشدبر آتش رخ زیبای او به جای سپندبه غیر خال سیاهش که دید به دانهسپند: اسفند، دانه گیاهی که برای دفع چشم زخم در آتش می اندازند. به دانه: دانه ی بهترمعنی بیت: رخسارمعشوق ازسرخی گونه ها مانندآتش برافروخته ایست وخال سیاه او مانند اسپند در درون آتش. الحق که برای آتش رخسار او دانه ا ی خوشبوتر ازخال سیاه اووجودندارد این خال بسیارنیکو برصورت اونشسته ورایحه ی جان فزایی می پراکند. خیال خال توباخودبه خاک خواهم بردکه تازخال توخاکم شودعبیرآمیزبه مژده جان به صبا داد شمع درنفسیز شمع روی تواَش چون رسید پروانهبادصبا: بادی که ازجانب بارگاه نعشوق می زد وپیام وبوی اورابه عاشقانش می رساند. رابط میان عاشق ومعشوق است.درنفسی: به یک نفسپروانه: مجوّزمعنی بیت: هنگامی که شمع ازبادصبا مجوّز ورود به بارگاه معشوق را دریافت کرد از خوشحالی واشتیاق، در یک نفس جان خویش را فداوبه عنوان مژدگانی به نسیم صباتقدیم کرد.پروانه ی اوگررسدم درطلب جانچون شمع همان دم به دمی جان بسپارممرا به دورلب دوست هست پیمانیکه برزبان نَبَرم جز حدیث پیمانهمعنی بیت: با گِرداگردِ لب دوست عهد وپیمانی دارم. شیفته ی دهان دوست هستم. دهان دوست برای من بسان پیاله ی پرازباده ی ناب است. از همین روست که همیشه صحبت ازپیمانه ی شراب برزبان دارم زیرااین پیمانه ،یادپیمانِ مرابه دهان دوست زنده نگه می دارد. حافظِ خوش ذوق، گِرداگِردِ لبِ جام راباآن شراب سرخی که دردرون آن قراردارد باگِرداگِردِ دهان و لب سرخ وآبدار یاریکی گرفته وهردورابه یکدیگرتشبیه کرده است. ضمن آنکه جام شراب اززاویه ای بصورت نیم دایره و هلالی دیده می شود که درنظرگاه حافظ باهلال لب لعل یکی گرفته شده است. لب جام ولب یارهردومستی بخش وروح افزاهستند.باده ی لعل لبش کزلب من دورمبادراح روح که وپیمان ده پیمانه ی کیستحدیث مدرسه و خانقه مگوی که بازفتاد در سر حافظ هوای میخانهمعنی بیت:ازمدرسه(محل کسب علم ودانش) وازخانقاه (محل عبادت وپرهیزگاری) صحبت مکن که دوباره هوای میکده برسرحافظ افتاده است.طاق ورواق مدرسه وقیل وقال علمدرراه جام وساقی مه رونهاده ایم.
در سکوت
2022-12-19T04:43:17.5416899
این غزل را "در سکوت" بشنوید