گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

حافظ:سحرگاهان که مخمور شبانه گرفتم باده با چنگ و چغانه

❈۱❈
سحرگاهان که مخمور شبانه گرفتم باده با چنگ و چغانه
نهادم عقل را ره توشه از می ز شهر هستیش کردم روانه
❈۲❈
نگار می فروشم عشوه‌ای داد که ایمن گشتم از مکر زمانه
ز ساقی کمان ابرو شنیدم که ای تیر ملامت را نشانه
❈۳❈
نبندی زان میان طرفی کمروار اگر خود را ببینی در میانه
برو این دام بر مرغی دگر نه که عنقا را بلند است آشیانه
❈۴❈
که بندد طرف وصل از حسن شاهی که با خود عشق بازد جاودانه
ندیم و مطرب و ساقی همه اوست خیال آب و گل در ره بهانه
❈۵❈
بده کشتی می تا خوش برانیم از این دریای ناپیداکرانه
وجود ما معماییست حافظ که تحقیقش فسون است و فسانه

فایل صوتی غزلیات غزل شمارهٔ ۴۲۸

تصاویر

کامنت ها

شجاع الدین شقاقی
2015-10-24T13:13:55
غربال ِ زمانهبال ِ هوسم ، چیده و غربال ِ زمانهگردان و منم ، بی هوس از حال ِ زمانهاحوال ِ زمانم هوسی در پِی ِ فانیستباقی طلبم ، کامل و خوشحال ِ زمانهاحوال ِ همه در پِی ِ مال است و مقامیدرجایم و حالم ، شده بر بال ِ زمانهبالی زنم و حال کنم ، قلّه ی عشق استنِی می نشود ، عشق ِ من آمال ِ زمانهگوی ِ هوس و گردش ِ فانیست ، خدایاای وای ، که سبقت شده اِشکال ِ زمانه
شجاع الدین شقاقی
2015-10-24T23:39:01
مَرکب ِ صبرجامانده و افتاده ام از مَرکب ِ صبرمبی مَرکبم و دور شده کوکب ِ بَدرمای مَرکب ِ من بیا به امداد ِ دلمبا صبر و به طاقتی رَسَم بر لب ِ قبرم
افشین
2014-12-30T01:13:23
خانم ملیحه ودکتر ترابی عزیز به نظرم کلمه ی جاودانه در بیت هفتم به خدا برمیگردد نه به شخص. ومعنای جمله این میشود که: چه کسی میتواند به وصل پادشاه حُسنی برسد که این پادشاه از ازل تا ابد خود با خود عشق میورزد.عنایت داشته باشید که حافظ به شدت متاثر از شیخ اشراق است و داستان پادشاه حسن و برادرانش عشق و حزن را در چندین شعر به نحوی آورده. این شعر هم همینگونه است
حمیدرضا
2008-12-29T20:42:36
«خیال آب و گل در ره بهانه» (بیت هشتم) به نظر نقل مستقیمی از غزلی از عطار نیشابوری است:«... به خود می‌بازد از خود عشق با خودخیال آب و گل در ره بهانه‏ست ...»و این غزل به این ترتیب در استقبال از این غزل عطار باید سروده شده باشد:عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳
دکتر ترابی
2014-04-07T21:39:59
به گمان این کمترین، ترف است و ترف بستن است در هردو بیت: بیت پنجم : از آن میان ترفی بر نخواهی بست اگر همچون کمر خود در میانه ببینی( اگر کمر وار خود را در میانه بینی، به قول امروزی ها خود محور باشی) و ترف وصل که تواندبستن از آنکه همواره به خویش مشغول است؟. ( روستایی ام و ترف بستن به چشم دیده)
ملیحه رجایی
2013-12-07T13:20:23
معنی بیت1 : سحرگاهان درحالی که از شراب شب گذشته، نیم مست بودم، جام شراب را با آواز چنگ و چغانه گرفتم.معنی بیت 2: به عقل، راه توشه شراب دادم و او را از کشور وجود خویش بیرون راندم.معنی بیت 5 : اگر خود را در میان ببینی و به خود توجه داشته باشی، از کمر یار بهره ای آنگونه که شاید(همچون کمربند)، نخواهی برد.معنی بیت 7 : چه کسی از وصال جمال پادشاهی، نصیب می برد که همواره بر خود عشق می ورزد؟معنی بیت 8 : همنشین و رامشگر و ساقی، همه اوست و تصور آب و گل آدمی در این مسیر،‌تنها دستاویز است.
امین کیخا
2013-12-07T22:39:54
معنی یکم طرف همان همیان است یا کیسه پول ولی سپستر طرف بربستن معنی پول به جیب زدن و سود بردن شده است .معانی دیگری هم دارد که یکی از انها کنار است ولی گویا طرف به معنی همیان فارسی است و ترف است ولی طرف چمن یعنی کنار چمن و طرفه هر دو عربی هستند .
فرهاد
2014-05-27T10:06:27
جناب حمید رضا، همچنین، آمدن ترکیب "مخمور شبانه" در مصرع آخر عزل عطار و مصرع اول عزل حافظ جالب است.
جاوید مدرس اول رافض
2020-04-14T13:28:56
( وجود ) و معمای وجود*********وجود ما معماییست حافظکه تحقیقش فسون است و فسانه********* حافظ در غزل های دیگر با ترکیب ( اقلیم وجود ) بیت خود را میسراید.در هر صورت حقیر مباحثی را در مورد (وجود)- (هستی) دراین رابطه عرضه میدارم تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.**در اصل عالم هستی شامل 1- عالم فیزیک (عالم ماده یا بعبارتی کثیف) که مصادیق آن در حوزه علوم تجربی از جمله فیزیک کلاسیک و مکانیک کوانتومی مورد بحث قرار میگیرد 2 - عالم متافیزیک (عالم پاک از ماده و آثار ماده) که مصادیق آن میتواند شامل مفاهیم ذهنی و انتزاعی باشد. حقیقت عالم هستی (وجود)، (ژلاتین هستی)عوالم سه‌گانه دنیای مادّی (فیزیکی) عالم کثیف. دنیای نور و امواج (تشعشعات)، (اولترافیزیک) عالم خفیف آثار مادّی. دنیای غیر مادی (متافیزیک) یا همان شعور کیهانی عالم (امر) عالم پاک از ماده.وجود (جهان هستی) از ترکیب این عوالم سه‌گانه پدیدار گشته‌است. در واقع بخش متافیزیکی عالم هستی هم نقش پوست و هم نقش مغز جهان مادی و آثار آن را را بازی می‌کند که از آن بعنوان شعور کیهانی و عالم امر یاد کردیم و آن هم محیط بر جهان مادّه است و هم محاط.عالم مادّی (جهان فیزیکی) اگر بعنوان یک اسفنج تصور شود و جهان متافیزیکی بعنوان دریای (نامحسوس) درون مایه و برون مایه این اسفنج از جنس این دریاست.[نیازمند منبع]قدما با فرضیه (فضای اتری) از آن (دریا) صحبت کرده‌اند که بعدها این نظریه اعتبار خود را از دست داده‌است.حال اگر این اسفنج را بدن تصور کنیم (سخت‌افزار) و جهان متافیزیکی روح این بدن (نرم‌افزار) آن می‌باشد. و نتیجه آن هستی (وجود) می‌شود.با مثالی دیگر (هستی ژلاتینی) این ترکیب هستی را مطرح می‌کنیم؛ که در آن جهان مادّی پودر جامد ژلاتین و جهان متافیزیکی همانند آب در این ترکیب است که توده‌ای ژلاتینی را ایجاد می‌کند.آب (جهان متافیزیک) در این ترکیب درون مایه و برون مایه می‌باشد. به‌طوری که مولکول‌های آب در سراسر آن پراکنده و موجود است؛ و (ژلاتین هستی) را ایجاد می‌کند.صور مختلف وجود (موجودات) (خلق) تحت مدیریت عالم (امر) همان شعور کیهانی و با مصالح مادّی جهان فیزیکی پا به عرصه ظهور می‌نهند (لبس جدید) و بر حسب اقتضای وجودشان ماهیت پیدا می‌کنند. بنابر این خلقت از عدم نیست از (وجود) است فقط ماهیت است که در اثنای خلق شدن ظهور پیدا می‌کند؛ که همان کیفیت خلق بر حسب اقتضای ذاتی مخلوق است.مسایل مدرن ما بعد الطبیعه در التزام دانش جهان اطلاعات و سایبری و داده‌ها و مکانیزم سخت‌افزاری و نرم‌افزاری ماشین‌های مربوط (کامپیوترها) و برنامه‌های کنترل این ماشینها مطرح می‌شود و معین می‌کند که کلیه نرم‌افزارها و اطلاعات (داده‌ها) جنس فیزیکی ندارند و ماهیت متافیزیکی دارند جنس داده‌ها و اطلاعات غیر فیزیکی می‌باشد. همانند انسان که دوبعد فیزیکی و متافیزیکی دارد. این سیستم‌ها نیز با دارا بودن دو بخش سخت‌افزاری و نرم‌افزاری یعنی دو بخش (فیزیکی و متافیزیکی می‌باشند).عوامل متافیزیکی (بعنوان نرم‌افزار) می‌توانند در عالم فیزیکی و مادی آثارشان ظاهر شوند و از طریق سخت‌افزار مادی امکان یابند، در واقع متافیزیک با پوشیدن لباس فیزیکی (قالب) می‌تواند در عالم فیزیکی ظاهر شود اما قابل روئیت نیست فقط آثارش قابل درک می‌باشد. حتی اتم‌ها در بطن خود تحت قوانین متافیزیکی و الگوریتم خاص خود برای پایداری می‌باشند. متافیزیک بعنوان مغز ماده و ماده نقش پوست را بازی می‌کند؛ و از آن بعنوان (شعور کیهانی) و در قرآن از آن بعنوان (عالم امر) یاد شده‌است.
علی امینی
2019-05-23T08:26:03
چه حال زیبایی دارند حضرت حافظ در تجهد و نماز شبانه و اینکه چه ملکوت زیبایی را می بینند ایشان.خوش به سعادتشان
برگ بی برگی
2019-07-26T11:05:13
سحرگاهان که مخمور شبانهگرفتم باده با چنگ و چغانهشب غالبا نماد جهل و ظلمت میباشد و انسان در درازای این شب تار(زندگی بدون معرفت ) به تدریج در می یابد بزای سعادتمندی و شادی نیازمند چیز هایی دیگر بجز مادیات این جهان میباشد و آنگاه کسالت و خماری بر او چیره میگردد و حال که او به این درک رسیده است زندگی یا حضرت دوست در سحرگاه که نوید بخش نور و آگاهی ست با آهنگ وزین خود عنایت نموده آن باده هستی بخش را به او ارزانی میدارد .نهادم عقل را ره توشه از میز شهر هستییش کردم روانه و حافظ میفرماید با ره توشه ای از می عقل جزء خود را از هستی ساقط کرده ، راهی ناکجا آبادش نمودم .نگار می فروشم عشوه ای داد که ایمن گشتم از مکر زمانهو پس از رهایی از عقل جزء معاش اندیش برتری طلب آن نگار می فروش که میتواند مرشد یا پیر مغان یا انسان وارسته و راهنما باشد با طنازی و زبان حال گفت که حال از نیرنگ و مکر آن من کاذب و متوهم خود ایمن شده و حیله های او از این پس بی اثر خواهد بود. مولانا میگوید "حیلت رها کن عاشقا ، دیوانه شو دیوانه شو " .ز ساقی کمان آبرو شنیدم که ای تیر ملامت را نشانه کل کاینات و هستی که که تجلی ذات اوست به ابروی یار تشبیه گردیده است و آن کمان آبرو میفرماید ای کسی که از عقل جزء خود رهایی یافتی ، گمان مبر کار به اتمام رسیده است ، تو اکنون سیبلی شده ای برای تیرهای ملامت که از طرف من کاذب و خود و من های متوهم سایرین و به سوی تو نشانه خواهند رفت .این ملامت ها انسان جویای معرفت را بطور پیوسته زیر باران ملامت های خود گرفته و میگویند اگر این عقل جزء معاش اندیش را رها کنی حتماً بدبخت شده و از این جهان بی بهره خواهی بود . این ملامت ها برای از دست دادن مقام ، محبوبیت و شهرت و تایید مردم نیز بکار برده میشوند .حافظ در جایی میفرماید "ما کجاییم و ملامت گر بیکار کجاست " .نبندی زان میان طرفی کمر وار اگر خود را ببینی در میانه پس در این وضعیت اگر خود را در معرض تیر های ملامت آن من های ذهنی و کاذب قرار دهی در این میان طرفی نبسته و به هدف نهایی خود که وصل به اصل خدایی خود میباشد نخواهی رسید .یعنی که خود را از میانه و تیر رس ملامت گران دور نگاه دار . طرفی کمر وار را میتوان فیض توفیق کامل معنی کرد.برو این دام بر مرغی دگر نه که عنقا را بلند است آشیانه معنی بیت کاملاً روشن و ورد زبان عموم میباشد . که بندد طرف وصل از حسن شاهی ؟که با خود عشق ورزد جاودانهمیفرماید از محالات است که انسانی به مرتبه اعلای حضور در ملکوتش برسد در حالی که عاشق خود یا من کاذب خود است و این عشق به نفس خود در صورتی که انسان متحول نشود و در طول حیات از معرفت حضرت دوست باز بماند، در این عشق به خود متوهم جاودان میشود یعنی که حتی پس از مرگ نیز در این عشق به خود و من کاذبش باقی خواهد ماند و از عشق حضرتش دور ، چقدر دهشتناک است ، بنظر میرسد این همان دوزخی باشد که در ادیان مختلف وعده آن داده شده است .ندیم و مطرب و ساقی همه اوست خیال آب و گل در ره بهانه هر آنچه در جهان هستی و نیستی است و آهنگ زندگی و عنایت و لطف او به ما و به کل هستی ، همه از آن اوست و این خیال و توهم ذهنی وجود مادی ما و چیزی که ما در وهم و خیال خود هستی میپنداریم همگی بهانه و ابزاری هستند در راه رسیدن به آن معشوق ازل و وفای به عهد مان با او میباشند .وجود ما معماییست حافظ که تحقیقش فسون است و فسانه پس حافظ در ادامه بیت قبل و وهم و خیال دانستن کل هستی و جهان فرم به این نتیجه میرسد که وجود ما نیز معمایی پیچیده است چرا که انسان جسمی مادی و دارای فرم میباشد که همراه است با انکار فرم و به قول مولانا "هر کسی را عجبی و عجب من این است / کو نگنجد به میان چون به میان میآید ؟و بینهایت که مختص ذات خدا میباشد چگونه در وجود محدود انسان دارای فرم می گنجد ؟ در مصرع پایانی حافظ میفرماید تحقق این امر به سحر و معجزه و افسانه میماند ولی البته که محقق شده است و این امر تنها از مشیت و اراده خداوند ساخته است .درآخر بزای دوستان علاقمند به دریافت بهتر مفاهیم غزل های عارفانه استفاده از برنامه گنج حضور استاد پرویز شهبازی را توصیه میکنم که بسیار سودمند است .موفق و در پناه حق باشید.
اکبر
2020-12-02T02:26:30
تصنیف بسیار زیبای سحرگاهان حسام الدین سراج را هم در آهنگها اضافه نمایید . بسیار زیباست در دستگاه شور
فرخ مردان
2017-09-05T11:56:21
1-در بیت اول مخمور به معنای مصدری بکار رفته و بمعنی مستی ست.=> مخمور شبانه= مستیِ شب هنگام.2- در همان بیت، فعل گرفتمِ دوم را حافظ حذف کرده. در ابتدای مصرع دوم دو تا "گرفتم "بوده:مستیِ شبانه من را گرفت و من چنگ و چغانه را (در دست) گرفتم.2-در بیت پنجم، "کمر وار"= شبیه کمربند. پس:تا وقتی وجود خود را در میان ببینی، فکر نکن که مثل کمربند (که در میان بدن هست)میتوانی دستی یه کمرِیار برسانی.3- از بیت چهارم نصیحت های ساقی شروع میشود که تو باید به خدا التفات کنی و ندیم و مطرب و ساقی و غیره در مقابل عالم بالا و ذات خداوندی هیچ است.دو بیت آخر هم جواب حافظ یه این ساقیِ نصیحت گو هست که میگوید این حرفها همه افسانه ست(!).
هانیه
2017-07-31T13:53:29
این شعر زیبا را، حسام الدین سراج به زیبایی در تصنیفی با عنوان نرگس مست که در آلبومی به همین نام ارایه شده ست، خوانده است. تلاش کردم در قسمت آهنگ ها به آن اشاره کنم اما متوجه شدم این آلبوم در آن جا قرار نگرفته.
رضا ساقی
2018-11-15T12:16:13
سحرگاهان که مخمور شبانهگرفتم باده با چنگ و چغانهمخمور: خمارآلوده،مست ، سرخوشبعضی مخمور رابه معنی مست گرفته که بنظرحافظانه نیست گرچه معنای مخمور مستی رانیزشامل می گردد. دراینجا منظو رازمخمورهمان معنای خمارآلوده هست بدان دلیل که شراب رادرسحرگاهان(صبوحی) می نوشیدند نه شبانه. حافظ اشعارزیادی دارد که به این موضوع تاکید کرده است. دلیل دیگراینکه تنها یک خمارآلوده ی شبانگاهی هست که اینچنین می تواند بااشتها باده به دست بگیرد نه مست. بنابراین شاعر درطول شب، خمارآلوده بوده وسحرگاهان با وَلع واشتها روی به نوشیدن باده کرده است.باده گرفتن: باده نوشیدن. "چنگ" ایهام دارد:1- پنجه ی دست.2- از آلات موسیقی. هردومعنا مدّنظرشاعربوده تامثل همیشه ازیک جمله بیش ازیک معنا تولیدگردد چیزی که ازعلایق ویژه ی حافظ است. 1- گرفتم باده رابادست. 2- گرفتم باده را باآهنگ چنگی که نواخته می شد.چَغانه: از آلات موسیقی شبیه قاشق که چند زنگوله به آن آویخته و با دست تکان می‌دادندتابه محفل شوروهیجان بیافزایند. معنی بیت:سحرگاهان درحالی که خمارآلوده ی شبانگاهی بودم باده راباهمراهی آوازچنگ ونوای چغانه به چنگ(دست) گرفتم.....نهادم عقل را ره توشه ازمیز شهر هستیش کردم روانهعشق وعقل همیشه درتقابل یکدیگرند. جدایی حافظ ازقشرمتشرّعین ازهمین دوراهی شروع شده ورفته رفته به شکافی عظیم تبدیل گردیده است. حافظ که پرورده ی مکتب متشرّعین بوده دوشادوش آنان تا دوراهی عقل وعشق آمده سپس راه خودرا ازآنان جداکرده است. حافظ طریق عشق رابرگزید وآنها طریق عقل.درنظرگاه حافظ نمی توان با"عقل"ِ مصلحت گرا وفضول درطریق عشق قدم برداشت. بنابراین دراینجا پس ازآنکه باده به دست می گیردابتدا مقداری توشه ی راه ازباده برای عقل اختصاص می دهد واو راازشهرهستی خویش به سفرمی فرستد تابدون فضولی اوبه عیش وعشرت بپردازد.معنی بیت: به منظور رهایی ازدخالتهای عقل وخلاص شدن ازفضولیهای او،مقداری باده به عنوان توشه وآذوقه ی راه برای عقل اختصاص دادم واورا ازشهروجود خویش بیرون کرده وبه سفرفرستادم.....نگارمی فروشم عشوه‌ای دادکه ایمن گشتم ازمَکر زمانهنگارمی فروش: محبوبِ باده فروش کنایه از ساقی ِ مهرو که حرکات ورفتارهای شیرینی دارد وباعشوه هایش دوستارانش راسرمست می کندبی آنکه باده ای بچشاند.عشوه ای داد: حرکت دلبرانه ودلسِتانانه ای انجام داد.ایمن: فارغبال،آسوده خاطر مکر زمانه: بازیهای روزگار،‌ حیله گریهای زمانه وگرفتاریهای روزمرّه معنی بیت:هنگامی که عقل را روانه ی سفرکردم ساقی مه چهره را دیدم که باعشوه های دلربایش،غم واندوه روزگار ازدل پاک می کرد وازگرفتاریهای روزمرّه خلاصی می بخشید. بامشاهده ی رفتارهای او ازبند غم ایّام فارغبال ورهاگشتم....ز ساقیّ ِ کمان ابرو شنیدمکه ای تیر ملامت رانشانهتیر ملامت: سرزنش وملامت به تیر تشبیه شده است. نشانه: هدف. تیر ملامت را نشانه: هدف تیر سرزنش.معنی بیت: دراین فارغبالی بود که ازساقیّ ابروکمان سخنی شنیدم.ساقی گفت: ای که درمعرض تیرملامت دیگران قرارگرفته ای... نبندی زان میان طَرفی کمرواراگر خود را ببینی در میانه"زان میان" ایهام دارد:1- درآن میدان درآن میانه 2- اشاره به کمریار که نمادِ وصال هستکمروار: به مانند کمربند. طَرْفی نبندی : حاصلی نخواهی برد، بهره ای نخواهی داشت. "طَرف" به معنای کمربند نیزهست. اگرخود را ببینی در میانه: اگرتوجّهِ تو فقط به خودت باشد، خودبین باشی. معنی بیت : اگردراین ماجرای عشق ورزی، بیشتر به منافع خودت توجّه کنی اطیمنان داشته باش که کامروانخواهی شد. نخواهی توانست همانندِ کمربند به کمریاربرسی وآن رادرمیان(آغوش) گیری. "کمربند" خودرادر میان ندید بلکه یاررادید وسرانجام نیزکمریار رادرآغوش گرفت. برو این دام برمرغی دگرنهکه عنقا رابلند است آشیانهعنقا: سیمرغ ، کنایه ازمعشوق بلند است آشیانه: آشیانه اش دور ازدسترس همگان است. کسانی به وصل اودسترسی پیدامی کنند که عاشقانه ازهمه چیزگذشته وبه اوبیاندیشند وبسوی اودرحرکت باشند.معنی بیت: اگرمی خواهی با ترفند وحیله گری به معشوق برسی توفیقی حاصل نخواهی کرد آشیان عنقا دورازدسترس است وتنها کسانی راه بدانجاپیدامی کنند که صادقانه وعاشقانه ازهمه چیزگذشته وبه اوعشق بورزند.که بندد طَرفِ وصل ازحُسن شاهی؟که با خود عشق بازد جاودانهبعضی ازاین ابیات برداشتهای عارفانه دارند وبراین باورند که منظورشاعرمعشوق ازلی وخالق جهان هستیست. درصورتی که چنین نیست وجنس کلام وکلّ معنی بیت دررابطه با معشوقی زمینیست که مقام والایی مثل پادشاهی دارد. پادشاهی که خودرابرتر وزیباترازدیگران می داند ودایم به خودش مشغول است وبااین غرور وکِبری که دارد دورازدسترس همگان است وهیچکس نمی تواند به حریم وصال اودست یابد. درحالی که خداوند اینچنین نیست! اودردسترس همگان است وازرگ گردن نیز به آدمهانزدیکتراست. هرکسی باهرنوع نژاد وزبان و مذهب وآئینی که دارد می تواند به اونزدیک شودوبااوسخن بگویدحتّا اگرکسی بخواهد ازاو دورشود بازدرآغوش اوخواهد بود چراکه هیچ جایی بدون اووجودندارد. "حُسن شاهی" واژه ای نیست که برای توصیف محسنّات خداوند کفایت کند وقطعاً سلیقه ی حافظ نیزبااین توصیف همخوانی ندارد. این وصف فقط برای معشوقی زمینی مناسب که بیش ازاندازه مغروراست.که بندد طرفِ وصل؟: چه کسی ازوصل بهره می برد؟حُسن شاهی: زیبایی وجمال شاهانهکه باخودعشق بازد جاودانه: که عاشق وشیفته ی زیبایی خودش هست ودایماً باخودعشقبازی می کند مشغول به خویشتن است.خداونداگر چنین می بود هرگزدست به خلقت انسان نمی زد. خداوند مشتاق بندگانش هست وعاشق بندگان مخلص نیز می شود.معنی بیت: معشوق بااین جمال وزیباییِ شاهانه ای که دارد آنقدربه خودش می پردازد وباخود عشقبازی می کند که هیچکس نخواهدتوانست به بارگاهِ وصال اوراه پیداکند.نَدیم ومطرب وساقی همه اوستخیال آب و گل در رَه بهانهشاید بیشترکسانی که اصراربه برداشتهای عارفانه ازاین ابیات دارند بدین دلیل بوده باشد که بایک ویژگی خاصِ زبان حافظانه آشنایی کافی ندارند که با بامشاهده ی یک واژه یا یک عبارت عارفانه، عجولانه دست به قضاوت زده واقدام به برداشت عارفانه می نمایند.نکته ای که دربیان وقلم حافظ وجود دارد وباید درخوانش اشعاراودرنظرگرفته شود این است که اواین توانمندی ونبوغ را دارد که عشقهای زمینی را با ادبیّات وواژه های عرفانی بیان کند. اوبااین کارزیبا "فرهنگِ عرفانی" رااز انحصار عارفان ِخاص بیرون کشیده وبه میان مردم عامی آورده است. درنظرگاه حافظ، عشق زمینی خود بخشی ازعرفان وپیشنیازعرفان هست‌. کسی که عشق زمینی رادرک وتجربه نکند چگونه تواند عشق خداوند را درک کند؟ ازهمین روست که درعشق زمینی نیز تاکید می کند که همانندِ عرفان بایداز خودبینی وخودمحوری پرهیزکردتا به وصال رسید.برداشت عارفانه ازغزلی که درمورد معشوق زمینیست ضمن اینکه هیچ سودی ندارد باعث ازبین رفتن لطفِ کلام نیزمی شود. تصوّرکنید که حافظ چقدرزحمت کشیده ومقام معشوق زمینی ِخود را آب ورنگ عارفانه زده تا سطح عشقبازی را ارتقا دهد ومارابه یک سفر زمینی- آسمانی دعوت کند ناگاه دراین میان کسانی که دوست دارند هرچیزی را به مسایل موردعلاقه ی خویش پیوندبزنند ازراه می رسند وباطرح مسایل موردنظرخویش، زیبائیهای کلام ازبین می برند. برای مثال اگردراین بیت،معشوق را خدادر نظربگیریم کلآم حافظ هیچ لطفی نخواهد داشت چراکه هم شاعران وعارفان پیش ازحافظ این نکته را بازگوکرده وهرکسی نیز می داند که خداوند خودش مجموعه ای کامل ازشراب وساقی وندیم ومطرب و....است ودراین برداشت هیچ مبالغه ای صورت نگرفته و بیان ِ دوباره ی این حقیقت چیزجدیدی محسوب نخواهدشد زیرا لطفِ کلام که زائیده ی مبالغه وغلوّ هست ازدست خواهدداد. امّا اگر این توصیف درمورد معشوق ِ مغرور ومتکبّر زمینی باشد آدمی رابه اندیشه وحیرت وا می دارد که چگونه یک فرد می تواند اینقدر کِبر وناز واِفاده داشته باشد؟ بنابراین سفر شگفت انگیزروحانیِ مخاطبین غزل که مورد نظرشاعراست وازابتدای غزل آغازشده همچنان ادامه داشته ومتوقّف نخواهدشد.ندیم: همنشین،مصاحب مطرب: به طرب آورنده،نوازنده، رامشگرخیال آب و گل: تصوّر اینکه از آب و گل آفریده شده در ره: در این راه دراین کار"بهانه" : بی جا وبی موردمعنی بیت:معشوق زیبا،متکبّروبااِفاده ی ما، خودش مجموعه ای از شراب وساقی ومطرب ومصاحب است ونیازی به عاشقان ندارد. اوطوری رفتارمی کند که گویی مثل همه ی ما انسان نیست وازآب وگِل آفریده نشده است! تصوّراینکه اوهم مثل ما ازآب وگِل آفریده شده خیالی بیهوده وبی جاست. بده کشتیّ ِ مِی تا خوش برانیماز این دریای ناپیداکرانهخوش به رانیم : باخیالی آسوده وفارغبال به پیش برویم"دریای بیکرانه" هم می تواندکنایه ازاین سرگشتی درعشق معشوق بوده باشد که خودش راخیلی دست بالا می گیرد وبه عاشقانش کم التفاتی می کند هم می تواند کنایه ازدنیای ناپایدار وگرفتاریهای روزمرّه ی تمام ناشدنی باشد که ره آوردی جزغم واندوه ندارد.معنی بیت: ای ساقی شراب بیاورتاکشتی می رابه حرکت درآوریم وبا آسودگی ازاین دریای بی کرانه ی سرگشتگی ودرماندگی عبورکنیم.وجود ما معمّاییست حافظکه تحقیقش فسون است وفسانهتحقیق: بررسی، پژوهش. فسون است و فسانه: چیزی جز خیالپردازی و قصّه پردازی بی اساس نیست.ای حافظ، وجود ما وزندگانی ما آنقدرپیچیده هست که همانندِ رازی بی جواب است معلوم نیست که ازکجا آمده ایم وبه کجا می رویم؟ تحقیق وپژوهش دراین مورد وپیداکردن پاسخ مناسب راه به جایی نمی برد. تحقیق وبررسی دراین مورد مثل قصّه پردازیست. حدیث ازمطرب ومی گو ورازدهرکمترجوکه کس نگشود ونگشاید به حکمت این معمّارا
مجید غلامی
2018-09-25T11:24:12
نبندی زان میان طرفی کمر واراگر خودرا ــ نبینی ــ در میانهاین یکی از تعابیر عرفاست که میانی وجود ندارد ـ چون لازمه آن دوگانگی ست ـ میانه بین دو مقولهگفتمش اسرار به میان آور گفت کو میان در این میانه که منم ـ مولاناعارف خودش را دیدن اصلا عرفانه نیست ـ در منتها ممکن است به خود بینی منتهی شود ز میان خوش به کنار آی و بگیرش به کناربکنارش چو گرفتی ز میان هیچ مگوتا چه قبول افتد
امیرحسین
2018-12-06T18:16:27
این غزل شاید عارفانه ترین شعر حافظ باشد که در آن مفاهیمی نظیر استجلاء و وحدت وجود نهفته است.
در سکوت
2022-12-19T04:45:24.7124115
این غزل را "در سکوت" بشنوید
رند
2023-03-06T17:43:44.1846394
(شاه بیت غزل 428) ندیم و مطرب و ساقی همه اوست خیال آب و گل در ره بهانه در راه وصل به منشاء حقایق هستی همراه و شادی آفرین و پیاله گردان همگی از حقیقت واحدی هستند که در صُوَر گوناگون برای طالبان حقیقت متجلی می شوند.
ابوتراب. عبودی
2023-05-13T16:09:14.7448127
باسلام و عرص ادب محضر استادان ارجمند و فرهیخته   شنیدم ناصح و  پیر زمانه همی گفتا حدیثی عارفانه که ای صوفی تورا اسرار نیکوست که در سینه بماند جاودانه به نامحرم مگو اسرار زنهار شنو این پند از من محرمانه چو تیری از کمان کردی روانه نمـی آیـــد دگـــــر اندر کمانه مهار نفس ِ  سرکش را نگه دار که ایمن گــردی از مکـرِ زمانه سخن بشنو تو از پیر طریقت مکن هـردم طریقــی را بهانه (عبودی) نصح ناصح بشنو اینک دویــی بگــذار ، با ما شو یگانه   با احترام، دیوان ابوتراب عبودی،چاپ دوم