گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

حافظ:به صوت بلبل و قمری اگر ننوشی می علاج کی کنمت آخرالدواء الکی

❈۱❈
به صوت بلبل و قمری اگر ننوشی می علاج کی کنمت آخرالدواء الکی
ذخیره‌ای بنه از رنگ و بوی فصل بهار که می‌رسند ز پی رهزنان بهمن و دی
❈۲❈
چو گل نقاب برافکند و مرغ زد هوهو منه ز دست پیاله چه می‌کنی هی هی
شکوه سلطنت و حسن کی ثباتی داد ز تخت جم سخنی مانده است و افسر کی
❈۳❈
خزینه داری میراث خوارگان کفر است به قول مطرب و ساقی به فتوی دف و نی
زمانه هیچ نبخشد که بازنستاند مجو ز سفله مروت که شیئه لا شی
❈۴❈
نوشته‌اند بر ایوان جنه الماوی که هر که عشوه دنیی خرید وای به وی
سخا نماند سخن طی کنم شراب کجاست بده به شادی روح و روان حاتم طی
❈۵❈
بخیل بوی خدا نشنود بیا حافظ پیاله گیر و کرم ورز و الضمان علی

فایل صوتی غزلیات غزل شمارهٔ ۴۳۰

تصاویر

کامنت ها

حبیب
2015-01-02T03:57:12
تفسیر دیگری در مورد بیت اول وجود دارد وان این است که اگر در زمان حال زندگی نکنی و از گذشته و آینده خودرا رها نسازی آخرین دوای تو داغ کردن است که آنهم مختص حیوانات میباشد
عیسی سجادی از شوشتر
2010-06-16T11:37:33
سلام در دیوان خطی که در اختیار بنده است این غزل یک بیت کم دارد وان بیت این است -- چوهست اب حیاتت بدست تشنه ممیر / فلاتمت من الما کل شی" حی لطفا اصلاح فرمایید---پاسخ: با تشکر، در تصحیح قزوینی/غنی این بیت نیامده. در حاشیه نگه می‌داریم.
محمد
2013-12-25T15:44:30
در مصرع اول جمله عربی به معنی : آخرین دارو داغ نهادن هستش ، می باشد . در قدیم هر عضوی از بدن که جراحت برمیداشته و بهبودی حاصل نمیشده بر آن فلزی داغ را می نهاده اند و اغلب به نام 14 معصوم و معتقد به شفای عاجل بوده اند . همچنان که سعدی گوید : جایی که داغ گیرد دردش دوا پذیرد ، آن است داغ سعدی اول نظر که کردی
علی امینی
2019-05-25T09:14:46
بسیار زیبا، بسیار زیبا حضرت حافظ بی اعتباری دنیا و توجه به فرصتی که در دست است را برای توشه آخرت تصویر کردند
احمد
2019-06-24T09:07:54
در بیت اول معنای علاج کی کنمت این نیست که چه زمانی تو را علاج کنم بلکه علاج کی ترکیب مضاف و مضاف الیه است یعنی با داغ نهادن تو را علاج میکنم.
الهه (نازی) صادقلو
2020-12-14T21:50:15
استاد رضا ساقی گرامیسپاسگزار از خدای حافظ که بودید و برای ما به سادگی و زیبایی و حافظانه نوشتید.خداوند حافظ شما باشد.
مهریار mohsen.۲۹۸@gmail.com
2020-07-20T07:28:09
خزینه به معنی لجن و مخزن اب حمام عمومی است در حالیکه خزانه به معنای جایگاه مال و اموال هست لطفا اصلاح بفرمایید . منظور حافظ این است که جمع کردن مال و اموال برای ایندگان کفر است زیرا رزاقی که امروز به تو دادفردا هم به او میدهد و اگر به این اعتقادی داشته باشیم از جمع کردن بیهوده ی مال و اموال و استفاده نکردن از آنچه خداوند در اختیارت داده دوری میکنیم زیرا اعتقاد داریم که رزاق خداست
سعید
2017-05-03T18:31:18
کی (kayy) ازکوی یکوی به معنی سوزاندن وداغ نهادن برعضوی با آهن تفته .شاهد مثال :دو بیت درمنقبت امیرالمومنین علی علیه السلام با جناسی زیبا تقدیم است ولایتی لامیـــــر النحل تکفینی  عند الممات وتغسیلی وتکفینیوطینتی عجنت من قبل تکوینی  فی حب حیـدر کیف النار تکوینیتکوینی دوم =تکوی+ نی
رضا ساقی
2018-11-18T14:54:04
به صوت بلبل و قُمری اگر ننوشی میعلاج کی کنم اَت آخرالدّواء اَلْکَیآخِرُالدَواء: آخرین دارو، معالجه نهایی.اَلْکَی : داغ کردن، سوزانیدن «آخر الدواء الکی» به معنی داغ کردن وسوزانیدن زخم است. اصطلاحی پزشکی است که از عربی وارد زبان فارسی شده است. این اصطلاح زمانی بکارمی رفت که درمعالجه‌ی زخم‌های شدیدهیچ کاری نمی‌شد کرد دست آخر باید زخم را می سوزانیدند. دراینجا منظور داغ کردن وسوزانیدن نیست بلکه ازابتدا به سراغ کارآخررفتن است.معنی بیت:( اگرآفتاب تورامست نسازد،اگرنتوانی بانسیم به رقصی...) اگربه آوازبلبل وترانه ی قُمری وسوسه ی باده نوشی درجانت نیافتد وباده ننوشی من چگونه می توانم تورامدوا کنم؟ به طنز می فرماید: زمان درمان توگذشته ،وضعیّت تو شرایط خاصی پیدا کرده! بهترآنست که برای درمان تو، وقت رابیهوده تلف نکنم وکاری را که به عنوان گزینه ی آخردرآخر قرار است انجام دهم ازهمان ابتدا انجام دهم!من نگویم که کنون با که نشین وچه بنوشکه توخود دانی اگرعاقل وزیرک باشیذخیره‌ای بنه ازرنگ وبوی فصل بهارکه می‌رسند زپی رهزنان بهمن و دیمعنی بیت: به هوش باش که بادغارتگردی وبهمن درکمین هستندتا آثاربهاروسرسبزی رابه یغماببرند ازرنگ وبوی بهار اندوخته ای داشته باش تابوسیله ی آن توانسته باشی اندکی از سختی روزهای زمستان وجوروجفای بهمن ودی بکاهی.چه جورها کشیدتد بلبلان ازدیبه بوی آنکه دگربارنوبهاربازآیدچو گل نقاب برافکند ومرغ زد هوهومنه ز دست پیاله چه می‌کنی هی هیگل نقاب برافکند: کنایه از شکفته شدن گل و ودرآمدن ازغنچه هوهو: کنایه ازآوازخوانی مرغ هی هی : بیدار شو معنی بیت: وقتی می بینی که گل ازپرده ی حجاب بیرون آمد وشکوفاشدوقتی می بینی بلبل شروع به نغمه سرایی کرد پیاله ی شراب رابردارو به عیش وعشرت بپرداز غفلت مکن چه کارمی کنی؟ به هوش باش که زود دیرمی شود.به دورگل منشین بی شراب وشاهد وچنگکه همچوروربقا هفته ای بود معدودشکوهِ سلطنت و حُسن کی ثباتی دادز تختِ جم سخنی مانده است و افسر کِیکِی: کی قباد. جم: جمشید، پادشاه افسانه ای که شکوه سلطنت وی معروف است. معنی بیت: فرّ وجلالِ سلطنتِ هیچ پادشاهی پایدارنمانده است ببین چگونه از شکوه وعظمت تخت جمشید وتاج کی قباد تنها سخنی باقیمانده است؟بده جام مِی وازجَم مکن یادکه می داندکه جم کی بود وکی کیخزینه داری میراث خوارگان کفر استبه قول مطرب و ساقی به فتوی دَف و نیخزینه داری: نگهداری مال وثروت، کنایه ازخسیس بودن میراث خوارگان:کسانی که ارث خواهند برد،وارثان فتوی : فتوا ورای صادرکنندهمعنی بیت: خسیس بودن وثروت اندوختن برای وارثان بنا به فتوای دف ونی، کاردرستی نیست. به قول مطب وساقی آدمی باید تازنده هست به عیش ونوش‌بپردازد وبرای دیگران (وارثان) ثروت اندوزی نکند این فتواییست که دف ونی صادره کرده ومارابه خوشگذرانی توصیه کرده اند.چنگ خمیده قامت می خوانند به عشرتبشنوکه پندپیران هیچت زیان ندارد.زمانه هیچ نبخشد که بازنستاندمجو زسفله مروّت که شیئهُ لا شیسفله: پست وزبون.مروّت: جوانمردیشَیْئهُ: چیزاولاشیی: لاشیئی، چیزی نیست. معنی بیت: روزگارهرنعمتی که به آدمی می بخشد دیریازودبازپس می گیرد روزگارپست وفرومایه هست ازاوجوانمردی وسخاوت انتظار نداشته باش که ه چیزی که می‌دهد چیزارزش داری نیست. مجودرستی عهدازجهان سست نهادکه این عجوزه عروس هزارداماد استنوشته‌اند بر ایوان جنّتُ المَأْویکه هرکه عشوه ی دنیی خریدوای به ویجنّتُ المَأْوی: یکی از هشت بهشت که نزدیک درخت سدرهُ المُنتهی واقع است.عشوه خریدن: فریب خوردنمعنی بیت: برروی ایوان بهشت نوشته اند: ای وای برکسی که فریب جاذبه های دنیا رابخورد.ازرَه مروبه عشوه ی دنیا که این عجوزمکّاره می نشیند ومحتاله می رودسخا نماند سخن طی کنم شراب کجاستبده به شادی روح و روان حاتم طیسخا: کرم و بخششسخن طی کنم: سخن به پایان برسانمحاتم طی: حاتم طایی، از بخشش کنندگانِ معروف دوره ی پیش از اسلام که به سخاوتمندی مشهور است.معنی بیت: کرم وبزرگواری درکس نمانده،سخن رابه پایان برسانم شراب بیاورتا به یاد حاتم طایی وبه شادی روح‌وروان اوبنوشیم.درده به یادحاتم طی جام یک منیتانامه ی سیاه بخیلان کنیم طیبَخیل بوی خدا نشنود بیا حافظپیاله گیروکرم وَرزوالضَّمانُ عَلَی بخیل: سیه کاسه،خسیسکَرَم ورز: بخشش کنالضَّمانُ عَلَیَّ: ضمانت آن برعهده معنی بیت: ای حافظ، خسیس وسیه کاسه هیچ بویی از بخشش وسخاوت نبرده است پیاله به دست بگیرو شراب بخشش کن خودم ضمانت درستی این کار رابرعهده می گیرم.حدیث چون وچرا دردسردهدای دلپیاله گیر وبیاسا زعمرخویش دمی
مسعود هوشمند
2018-09-09T01:44:34
"آخر الدواء الکی"در آن زمان ضرب المثلی رایج بوده است چناکه دیگر شعراء هم از آن در آثارشان سود برده اند. ظهیر فاریابی:داغ حسرت نهاده ام بر دل گفته اند آخرالدواء الکی٭انوری:گر کنم خیره ار نه خود سوزم گفته اند آخرالدواء الکی٭کمال الدین اسماعیل:چو دید مهر تو زین پس معالجت نکند چنین زدند مثل آخرالدواء الکی
محسن
2021-06-16T09:13:47.5057937
این غزل را استاد مهدیِ نوریان خیلی خوب شرح کرده‌اند: https://shaareh.ir/jamejahannama10/
حسین
2021-12-29T16:50:30.2930646
بیت آخر، "علی" به معنی "بر عهده من" نمی تواند باشد چرا که خطاب بیت به خودش است و کسی ضمانت خودش را نمیکند، بلکه می تواند برترین نمونه بخشندگی، حضرت علی باشد که شبانه آذوقه به دوش برای فقرا بود و در قرآن که منبع اصلی حافظ است، در نماز بخشنده انگشتری بود.
تماشاگه راز
2022-02-04T14:40:25.8825547
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی معانی لغات غزل (430) آخِرُ الدَواء: آخرین دارو، معالجه نهایی. اَلْکَی: داغ کردن، سوزانیدن موضع زخم به وسیله داغ کردن ابزار آهنی به نام مَکْواه به منظور برطرف کردن عفونت زخم مزمن. ذخیره: اندوخته، پس انداز. رهزنان بهمن و دی: (اضافه تشبیهی) ماه بهمن و دی به راهزنان تشبیه شده اند چرا که گلهای باغ را تاراج می کنند. گل نقاب برافکند: کنایه از باز شدن گل و پیدا شدن چهره آن. هوهو: (اسم اصوات) کنایه از آواز مرغ. هَی هَی: (اسم اصوات) به منظور تنبیه به کار می رود، آگاه شو. شکوه: جاه و جلال. کِیْ: کی قباد. جم: جمشید، پادشاه بزرگ سلسله پیشدادی. خزینه داری: مال اندوزی، نگهداری خزینه اموال و ذخیره ثروت. میراث خوارگان: وارثان. فتوی: فتوا، نظریه شرعی و دستور مُفتی دین. سفله: فرومایه، پست. مروّت: جوانمردی. شَیْئهُ: چیز او. لاشیی: لاشیئی، چیزی نیست. جنّتُ المَأْوی: یکی از هشت بهشت که نزدیک درخت سدرهُ المُنتهی واقع است. عشوه خریدن: فریب جاذبه های عشوه گر خوردن. سخا: کرم و بخشش. طیّ کنم: درنوردم، و در اینجا به معنای کوتاه و مختصرکردن است. حاتم طیّ: حاتم بن عبدالله بن سعدبن الحشرج از سخاوتمندان دوره جاهلیت عرب که در سخاوت ضرب المثل است و در اینجا کنایه از شاه شجاع است. بخیل: ممسک، خسیس. بوی خدا نشنود: بوئی از معرفت و بخشش خدا به مشامش نمی رسد. کَرَم ورزیدن: بخشش کردن. الضَّمانُ عَلَیَّ: ضمانت آن بر عهده من. معانی ابیات غزل (430) (1) اگر با آواز بلبل و فاخته (در بهار) باده ننوشی دیگر چگونه تو را درمان توانم کرد (که گفته اند) آخرین دوا داغ کردن است. (2) از رنگ و بو و اعتدال فصل بهار برای خود اندوخته یی فراهم ساز که ماههای غارتگر بوستان، بهمن و دی به زودی فرا می رسند. (3) آنگاه که گل، پرده از چهره برداشت و پرنده آواز هوهو سر داد، زنهار که جام شراب از کف ننهی! این چه کاری است حواست جمع باشد. (4) جاه و جلال و فرمان پادشاهی چه موقع پا برجا باقی ماند؟ از تخت جمشید و تاج کیانی تنها نامی به جای مانده است. (5) بنا به گفته رامشگر و ساقی و فرمان مفتی دف و نی، مال اندوزی و نگهداری آن برای وارثان عملی کفرآمیز است. (6) روزگار هیچ چیز را نمی بخشد که دوباره پس نگیرد. از فرومایه، جوانمردی توقع مدار که چیزی که می‌دهد چیز قابلی نیست. (7) وقتی آب زندگی (باده) در دسترس توست خود را از تشنگی هلاک مکن. نمیر و (بدانکه) هر چیزی از آب زنده است. (8) بر پیشانی ایوان جنت المأوی (یکی از هشت بهشت) نوشته اند که وای بر حال کسی که فریب عشوه گریهای دنیا را بخورد! (9) کرم و بخششی باقی نمانده است. سخن کوتاه و مختصر کنم، شراب کجاست؟ بده تا به شادی روح و روان حاتم طائی (شاه شجاع فقید) بنوشیم. (10) بوئی از معرفت و بخشش خدا به مشام خسیس نمی رسد. حافظ، بیا و شراب بنوش و بخشش کن و ضمانت آن بر عهده من. شرح ابیات غزل (430) وزن غزل: مفاعلن فاعلاتن مفاعلن فع لن بحر غزل: مجتّث مثمّن مخبون اصلم ٭ ظهیر فاریابی: داغ حسرت نهاده ام بر دل گفته اند آخرالدواء الکی ٭ انوری: گر کنم خیره ار نه خود سوزم گفته اند آخرالدواء الکی ٭ کمال الدین اسماعیل: چو دید مهر تو زین پس معالجت نکند چنین زدند مثل آخرالدواء الکی ٭ این غزل به فاصله کمی پس از سرودن غزل 413 و در زمانی که شاه زین العابدین از شیراز متواری و شاه یحیی به کمک امیر تیمور بر شیراز مسلط می‌شود سروده شده است. شاعر بسیاری از مضامین ابیات غزل 413 را در این غزل نیز بازگو می‌کند. گوئی هنوز از سرودن غزل اولی فراغت نیافته که ورق بر می‌گردد و شاه یحیای بخیل بر اوضاع مسلط می‌شود: (در غزل 413) بگذر ز کبر و ناز که دیدست روزگار چین قبای قیصر و طرف کلاه کی (در غزل 414) شکوه سلطنت و حُسنْ کی ثباتی داد ز تخت جم سخنی مانده است و افسر کی ٭ (در غزل 413) در ده به یاد حاتم طی جام یک منی تا نامه سیاه بخیلان کنیم طیّ (در غزل 414) سخا نماند، سخن طی کنم شراب کجاست بده به شادی روح و روان حاتم طی ٭ (در غزل 413) هشیار شو که مرغ چمن مست گشت هان بیدار شو که خواب عدم در پی است، هی (در غزل 414) چو گل نقاب برافکند و مرغ زد هوهو منه ز دست پیاله چه می‌کنی؟ هی هی! ٭ شاعر در مطلع غزل، ضرب المثل مشهور عرب (آخِرُ الدَّواء الْکِی) را که زبانزد خاص و عام بوده و ظهیر فاریانی و انوری و کمال الدین اسماعیل نیز در اشعار خود به کار برده اند، بازگو می‌کند و در بیت چهارم کنایتاً به شاه یحیی می‌گوید که اکنون که به شیراز و خزانه سلطنتی مسلط شده‌یی دست از بخیلی بردار. وگرنه مَثَل تو به آن خزانه دار اموالی می‌ماند که عمری مالها را حفاظت و حراست می‌کند و آخرالامر به دست ورّاثت می سپارد. و بالصّراحه در بیت هفتم به او گوشزد می کند که چون آب در دست داری، از تشنگی خود را هلاک مکن. و در واقع سخن از این صریح تر نمی توان گفت. او عیناً مفاد آیه 31 سوره انبیا را برای این حاکم ممسک بازگو می کند: … و جَعَلْنا مِنَ الماءِ کُلُّ شَیْءٍ حَیَّ . و بالاخره در مقطع غزل ظاهراً خطاب به خود و باطناً به شاه یحیایِ بخیل چنین داد سخن می دهد: بخیل بوئی از معرفت به مشامش نرسیده است. حافظ شراب بنوش و بخشش کن و من ضامن که بُرد با تو باشد و این اشارتی به مفاد آیه 37 سوره نساء است: اَلَّذینَ یَبْخَلُونَ وَ یَأْمُروُنَ الناسَ بِالْبُخْلِ وَ یَکْتُمُونَ ما اَتیهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اَعْتَدْنا لِلْکافِرینَ عَذاباً مُهیْنا به طور خلاصه می توان گفت این غزل در زمان تسلط شاه یحیی بر شیراز پس از فرار شاه زین‌العابدین در تنقید شاه یحیی و بخل و لئامت وی سروده شده است. و حرف آخر اینکه حافظ مضمون بیت ششم غزل خود را از نظامی گرفته آنجا که در خسرو شیرین خود می گوید: چه بخشد مرد را این سفله ایام که یک یک باز نستاند سرانجام
Mostafa ۲۰۲۰
2022-05-07T16:15:02.6427761
عارف کامل آیت الحق سیدهاشم حداد مبرزترین شاگرد عرفانی آیت الله قاضی معنی بیت اول این شعر حافظ را این می‌دانستند که انسان تا زمانی که در دنیا با این همه نعمت دنیوی (سلامتی، خانواده، ایمان و...) به سمت اصلاح و تزکیه و رسیدن به عشق و معرفت و فنای در حضرت حق حرکت نکند (به صوت قمری و بلبل اگر ننوشی می)، در نهایت ناچار آخرین دوا داغ کردن اوست با سختی‌های مرگ و عذاب‌های اخروی تا گناهانش پاک و با سختی به فنا برسد (علاج کی کنمت آخرالدواء الکی).... پس تا در این دنیا فرصت و زمان باقی است، باید از هدر رفتن زندگی بر حذر بود و برای زندگی ابدی کاری کرد، وگرنه آخرالدواء الکی!
در سکوت
2022-12-19T04:49:56.5943012
این غزل را "در سکوت" بشنوید
ادیب ارسبارانی
2022-12-22T00:13:47.5212918
توضیح ضرب المثل آخر مصرع دوم بیت اول (آخر الدوا الکی) لغتنامه دهخدا، ذیل مدخل "کی" کی . [ ک َی ی ] (ع مص ) داغ کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان القرآن ). داغ کردن از آهن گرم و جز آن ، و گویند: آخر الدواء الکی . (از منتهی الارب ). داغ کردن با آهن تافته و جز آن . (ناظم الاطباء): کواه یکویه کیاً (واویةالعین یائیةاللاّم )؛ پوست آن را با آهن و جز آن داغ کرد. و داغ کننده را «کاو» (کاوی ) و داغ شده را «مکوی » نامند. (از اقرب الموارد).- امثال :آخر الدواء الکی ؛ «کی » داغ یعنی آهن تافته ای است که بر بعضی جراحات نهند و مراد آنکه وسایل صعب را آنگاه به کار برند که چاره های سهل بی اثر ماند. (امثال و حکم ج 1 ص 19) :گفته اند آخر الدواء الکی .انوری (از امثال و حکم ص 19).چون میسر نمی شود به مرادخدمت صدر شاه و قربت ویداغ حسرت نهاده ام بر دلگفته اند آخر الدواء الکی . ظهیر فاریایی (از امثال و حکم ). به بانگ مطرب و ساقی اگر ننوشی میعلاج کی کنمت آخر الدواء الکی . حافظ (از امثال و حکم ).