گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

حافظ:تو را که هر چه مراد است در جهان داری چه غم ز حال ضعیفان ناتوان داری

❈۱❈
تو را که هر چه مراد است در جهان داری چه غم ز حال ضعیفان ناتوان داری
بخواه جان و دل از بنده و روان بستان که حکم بر سر آزادگان روان داری
❈۲❈
میان نداری و دارم عجب که هر ساعت میان مجمع خوبان کنی میانداری
بیاض روی تو را نیست نقش درخور از آنک سوادی از خط مشکین بر ارغوان داری
❈۳❈
بنوش می که سبکروحی و لطیف مدام علی الخصوص در آن دم که سر گران داری
مکن عتاب از این بیش و جور بر دل ما مکن هر آن چه توانی که جای آن داری
❈۴❈
به اختیارت اگر صد هزار تیر جفاست به قصد جان من خسته در کمان داری
بکش جفای رقیبان مدام و جور حسود که سهل باشد اگر یار مهربان داری
❈۵❈
به وصل دوست گرت دست می‌دهد یک دم برو که هر چه مراد است در جهان داری
چو گل به دامن از این باغ می‌بری حافظ چه غم ز ناله و فریاد باغبان داری

فایل صوتی غزلیات غزل شمارهٔ ۴۴۵

تصاویر

کامنت ها

کسرا
2015-07-12T18:06:16
سلام. شعر خیلی قشنگ و پر مفهومه... ولی بنظر من بیت های فرد این شعر بسیار زیباتر از بیتهای زوجش است و اوج هنرمای حافظمون توو این شعر این بیت است... به اختیارت اگر صد هزار تیر جفاستبه قصد جان من خسته در کمان داری
امین افشار
2015-10-19T00:07:06
زبان حال دل ماست کلام خواجه شیراز و لاجرم بر دل نشیند و نشاند. چنین غزل را باید قلم زد به خط خوش و فرستاد به یار نامهربان خوشتر.
رضا ساقی
2018-12-02T19:47:26
تو را که هر چه مُراد است در جهان داریچه غم زحال ضعیفان ناتوان داریمُراد: آرزو و خواسته، کام، معنی بیت: ای حبیب، توکه خود کامیاب هستی وبه خواسته های خویش رسیده ای ازحس وحال ضعیفان وناتوانان فارغی وذرّه ای غم آنهارا نمی خوری.خفته برسنجاب شاهی نازنینی راچه غم؟خانه پروردی چه تاب آرد غم چندین غریب؟بخواه جان و دل از بنده و روان بستانکه حکم بر سر آزادگان روان داریبنده: غلام،خدمتگزار، من روان: در مصراع اوّل به معنای روح وجان و در مصراع دوّم به معنای جاریبستان: بگیر"آزادگان روان داری" تاکیدیست براینکه برجان ودل بندگان خویش حاکمیّت داری حاکمیّت توچنان دامنه داراست که آزادگان(غیربندگان) رانیزشامل می گردد.معنی بیت: جسم وجان مراطلب وکن وزندگانیم رابه یک اشاره ازمن بگیر که فرمان تونه تنها بربندگان ووابستگان، بلکه برآزدگان ووارستگان نیز جاریست.زپرده کاش برون آمدی چوقطره ی اشککه بردودیده ی ما حُکم اوروان بودیمیان نداری و دارم عجب که هر ساعتمیان مجمع خوبان کنی میانداریمیان: کمرمیان داری: هدایت کننده ی جمعی، مباشر ومسئول یک گروه، درفرهنگ زورخانه استادی که دیگر ورزشکاران با اشارات او و همراه او حرکات ورزشی آغاز و بدان عمل کنند.معنی بیت: ای محبوب توخودهیچ میان(کمر)نداری امّاشگفتاکه در مجمع خوبان میانداری (هدایتگری) می کنی!موی است آن میان وندانم که این چه موستهیچ است آن دهان ونبینم ازآن نشان!بیاض روی تورانیست نقش درخورازآنکسوادی از خط مِشکین بر ارغوان داریبیاض: نوعی دفتر دراز که از عرض بازشود،دفتر شعر؛ جُنگ، تاب دعا، مقابلِ سواد نوشته ی پاک‌نویس‌شده. دراینجا سفیدی رخساربیاض روی تو: صورت یار به صفحه ی سپید کاغذ تشبیه شده است.نقش: تصویر، تصویرکردننقش درخور: طرحی شایسته و سزاوار. ازآنک: ازآنکه، برای اینکهسواد: توانایی خواندن و نوشتن، مجموعه ی آگاهی‌ها از چیزی؛ معلومات، رونوشت؛ سیاهی شهر از دور،سیاهیخط مشکین: خط سیاه، کنایه از موهای لطیفی که درایّام بلوغ برگِرداگردصورت روید، محاسن سیاه.ارغوان: گل ارغوان، کنایه ازصورت ارغوانی رنگِ یار است.معنی بیت: برای سپیدی رخسارتونمی توان نقش شایسته ای تصویرسازی کرد برای آنکه صفحه ی ارغوانی رنگ صورتت را باموی سیاه پوشانده ای . توده ای سیاهی (بمانندِ سیاهی شهرازدور) رخسار سپیدت رافراگرفته است.سواد زلف سیاهِ توجاعل الظّلماتبیاض روی چوماه توفالق الاصباحبنوش می که سبکروحی و لطیف مُدامعلی الخصوص در آن دَم که سر گران داریسبک روح: دارای روحی لطیف وظریفسرگِران:سر که به سببِ مستی سنگین می گردد، بی توجّهی وسرسنگینیمعنی بیت: توهمیشه حتّا زمانی که با ماسرسنگین هستی وزمانی که از مستی سرسنگین می شوی دارای روحی لطیف وظریف هستی نگرانی وجودندارد پس باده بنوش. بنوش جام صبوحی به ناله ی دف وچنگببوس غبغب ساقی به نغمه ی نی وعودمکن عتاب از این بیش و جور بر دل مامکن هر آن چه توانی که جای آن داریعتاب:سرزنش وملامت ازروی خشم جور: جفا، نامهربانیجای داشتن: شایسته بودنجای آن داری: شایستگی آن را داری،آنچه که حق توست.بعضی ازشارحان به جای "مکن" درمصرع دوم"بکن" راجایگزین کرده اند که بنظرحافظانه نیست وهمان "مکن" درست است. حافظ دراینجا ازمحبوب درخواست داردکه هرآنچه را که حق توست انجام نده به ما ترحّم کن. معنی بیت: ازاین بیشتربرما خشم مگیر وبامانامهربانی مکن ای محبوب درست است که توحق داری هرکاری باما بکنی امّا رحم کن وهرآنچه که می توانی وحق توست را باماانجام مده.زنهارتاتوانی اهل نظرمیاموزدنیاوفاندارد ای نورهردودیدهبه اختیارت اگر صد هزار تیر جفاستبه قصد جان من خسته در کمان داریتیر جفا: جفا به تیر تشبیه شده، (اشارات خشم آلودِ چشم وابرو)در کمان داری: در کمان ِ ابروانت آماده برای پرتاب داری.معنی بیت: اگرصدها هزارتیر نامهربانی وجفا دراختیار داشته باشی نیک می دانم که همه ی آنها رابسوی جانِ من ناتوان رها خواهی کرد. (کمان ابروانت همیشه درحالت کشیده وآماده ی تیراندازی بسوی من خسته وناتوانست.خمی که ابروی شوخ تودرکمان انداختبه قصدجان من زارناتوان انداختبکِش جفای رقیبان مُدام و جور حسودکه سَهل باشد اگر یار مهربان داریرقیبان: نگاهبانانسهل: آسان وراحتمعنی بیت: ای آنکه یارمهربان داری پیوسته وبی هیچ شِکوه ای جفای نگاهبانان یاروجور حسودان راتحمّل کن که تحمّل این ناملایمات با داشتن یارمهربان بسیارراحت وآسان است.عتاب یارپریچهره عاشقانه بکِشکه یک کرشمه تلافیّ صدجفابکندبه وصل دوست گرت دست می‌دهد یک دمبرو که هر چه مراد است در جهان داریدست می دهد: میسّرمی گرددمعنی بیت: اگر یک لحظه هم وصال دوست برایت میسّرگردید برو که توکامیاب هستی وهرآنچه که درجهان مُراد وکامرانی محسوب گردد توداری.ای حافظ اَرمرادمبسّرشدی مدامجمشیدنیزدورنماندی زتخت خویشچوگل به دامن از این باغ می‌بری حافظچه غم زناله وفریاد باغبان داریاین بیت درحقیقت خطاب به معشوق است وباغبان کنایه ازخودِ شاعر. گل نیزکنایه ازشعر وغزل است وباغ عرصه ی عشقبازی وسرایش نغمه.حافظ درسوزوگدازعشق یار شعروترانه (گل)می سراید ومی سوزد ومی سازد ویارنیزبدون توجّه به حسّ وحال باغبان(حافظ) دامن دامن گلهای زیبا ومعطّرمی چیند وباخودمی برد.معنی بیت: ای حافظ (محبوب) وقتی که دامن دامن گل ازاین باغ می بری چه غم ازآه وناله ی باغبان داری که چگونه وباچه رنج وزحمتی این گلهارا پرورده است؟!بیا که بلبل مطبوع خاطرحافظبه بوی گلبن وصل تو می سرایدبازد
نادر..
2018-06-13T08:10:18
بیاض روی تو را نیست نقش درخور..
در سکوت
2022-12-19T05:18:39.5131736
این غزل را "در سکوت" بشنوید