گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

حافظ:در این زمانه رفیقی که خالی از خِلَل است صُراحیِ میِ ناب و سفینهٔ غزل است

❈۱❈
در این زمانه رفیقی که خالی از خِلَل است صُراحیِ میِ ناب و سفینهٔ غزل است
جریده رو، که گذرگاهِ عافیت تنگ است پیاله گیر، که عمرِ عزیز بی‌بدل است
❈۲❈
نه من ز بی عملی در جهان ملولم و بس ملالتِ عُلما هم ز علمِ بی عمل است
به چشمِ عقل در این رهگذار پرآشوب جهان و کار جهان بی‌ثبات و بی‌محل است
❈۳❈
بگیر طُرِّهٔ مه چهره‌ای و قصه مخوان که سعد و نحس ز تاثیر زهره و زحل است
دلم امید فراوان به وصلِ رویِ تو داشت ولی اجل به رَهِ عمر رهزن امل است
❈۴❈
به هیچ دور نخواهند یافت هشیارش چنین که حافظ ما مست بادهٔ ازل است

فایل صوتی غزلیات غزل شمارهٔ ۴۵

تصاویر

کامنت ها

روفیا
2015-02-19T22:17:43
در مصرع :جریده رو که گذرگاه عافیت تنگ استجریده یعنی مجرد از تعلقات ؟؟اگر چنین است حافظ چه حس انتزاعی قوی ای داشته است !!درست مثل داستان الیس در سرزمین عجایب که مجبور بود از سوراخ کوچکی عبور کند حافظ می گوید چون گذرگاه عافیت تنگ است باید خودت را از ترکیبات بتکانی تا بتوانی از ان به سلامت عبور کنی !
نهاوندی
2015-04-18T07:20:53
با کمی دقت در بیت سوم ، در می یابیم که واژه آرایی با حرف لام به شیوه ی ظریفی آورده شده است.
شاهین نجف نجفی
2016-07-10T01:12:33
سلام . .در نسخه ای که از دیوان خواجه دارم ، این بیت بعنوان بیت دوم آمده است : خلل پذیر بود هر بنا که می بینی --- مگر بنای محبت که خالی از خللست . ضمنا بیت نه من ز بی عملی ملولم و بس ... بیت ماقبل آخر آمده یعنی قبل از بهیچ روی نخواهید یافت هشیارش ... .این نسخه به نام آقای محمود علمی و مربوط به بیش از 60 سال قبل است . با تشکر
میر ذبیح الله تاتار
2016-05-26T15:07:16
سلاماین غزل بوی افسردگی وناامیدی دارد در این اینگونه غزلها همیشه صحبت از ناپایداری وبی وفایی دنیا وخوش بودن ومستی وبازگوی نصیبه و قسمت ازلی است که حافظ بدان می اندیشد.در بیت چارم میگه :به چشم عقل در این رهگذار پرآشوبجهان و کار جهان بی‌ثبات و بی‌محل استدرپیش چشم عاقل و در مسیرعمر ودر این دوره پرآشوب ، دنیاومشغولیات آن ناپایداروبی اعتبار به نظر میرسد.
ارسلان زیازی
2012-09-19T13:30:37
بیت پنجم میتواند تفسیر دیگری نیز داشته باشد که از کاربردِ ایهامی بس جالب و مهارتِ شعری ی بسیار ماهرانه و تو در تو حاکی است. بدین ترتیب: از آنجاییکه "زهره" هم به معنا ی ناهید، ستاره دوّم از خورشید است و هم به معنا ی ترک شدن؛ و نیز از آنجاییکه "زحل" هم به معنای "سترن"، ستاره ی ششم از خورشید است و هم به معنا ی دورماندن و افسردگی، بنابر این این بیت با اشاره به پیش بینی‌ ی روحیات از تاثیرِ ِ ستارگان (کار بردِ ِ طالع بینی‌ ی اسطرلاب) به این معنا اشارت دارد که چون افسردگی تو از دوری ی یار است، و نه‌ افسانه ی تاثیرِ ِ ستارگان بر روحیاتِ انسانی‌، بنا‌ بر این برو به دنبالِ ِ گرفتنِ ِ طرّه ی مهچهره یی و از افسانه بافتنِ تاثیر ستارگان دست بر دار.
رسته
2012-09-20T06:42:12
بگیر طره مه چهره‌ای و قصه مخوانکه سعد و نحس ز تاثیر زهره و زحل استصنایع بدیعی در این بیت.1) مراعات نظیر ( یا تناسب) به کار رفته است:بین طره ، مه چهره و زهره تناسب وجود دارد و یاد آور " شادی زهره جبینان خور و نازک بدنان " و یا " یا رب آن شاهوش ماه رخ زهره جبین" امثال آن است که در دیوان حافظ فراوان است. 2) جناس وجود دارد: هجای اول در ز تاثیر، زهره ، زحل هم جنس هستند. سه بار ز در نیم بیت به کار رفته که خواندن آن گوش نواز می کند.3) ایهام به کار رفته است : ایهامی که قدری پوشیده است، شاید هم امروزه پوشیده تر می نماید. کانون ایهام در زحل است . در احکام نجوم یعنی در طالع بینی زحل ستارۀ نحس است، این معنی را هر که با ادبیات فارسی سر و کار داشته باشد می داند ، همچنین درتمام طالع بینی ها غربی و زودیاک ها زحل نحس است . ولی در هیأت افلاک نجومی زحل یا فلک هفتم بالاترین یا مرتفع ترین ستارۀ گردان می باشد که گردش آن قابل اندازه گیری بوده است. فلک هشتم ثوابت بوده است و آخرین فلک یعنی فلک نهم را فلک اثیر و یا فلک اطلس می گفته اند، و هر دوی آن ها قابل انداز گیری نبوده اند . پس در دانش آن زمان دورترین و بلندترین مثال قابل قیاس در فهم مردم آن روزگار بلندی زحل بوده است . شاعران پیش از حافظ این مفهوم را مکرر به کار برده اند، برای روشن شدن مطلب شاهد ها را جداگانه در پایین این مقاله آورده ام. حافظ بلندی طول طرۀ مه چهره را به بلندی زحل تشبیه کرده است ، البته این بلندی طرۀ یار پنهان است و همین است که ایهام را پوشیده و پنهان کرده است.پس دو سوی ایهام در زحل نهفته است، از یک طرف زحل نحس است که در مصرع دوم به صراحت گفته شده است ولی این معنای ظاهری یا معنای اول یا معنای نزدیک ایهام است ، معنای دوم هنگامی به دست می آید که خواننده به معنای دور که منظور نظر شاعر است پی ببرد که قصۀ نحس و سعد را مخوان بلکه بلندی طرۀ مه چهره را دریاب. این معنا قوی تر خواهد شد اگر بدانیم که در ادبیات مغانی طرۀ یار پیچید ه است، سیاه است، تاریک است، طرار است، غدار است، مکار است، ناشناختنی است و با همۀ این صفت ها دوست داشتنی است و دل ربا است. پس معنای مورد نظر شاعر این است که این نحس و سعد عامیانه را کنار بگذار و عاشق این طرۀ عاشق کش بشو و صحبتی از سعد و نحس مکن و مرد و مردانه مشکلات راه را گردن بگذار. شاهد ها از شاعران قبل از حافظ راجع به بلندی زحل را در ادامه بخوانید:1) اسدی توسی:تن و همتش را سرانجام برستکه آنجا که ساقش زحل را سرست2) فردوسی:که خرطوم او از هوا برترستز گردون مر او را زحل یاورستبه ایران و بابل نه کشت و درودبه چرخ زحل برشدی تیره دود3) سنایی:از همت عالیت سزد در همه وقتیپای تو سر اوج زحل را شده گرزنتا به از ماه بود در شرف قدر زحلتا به از دیو در عمل و چهره پریزحلش زیر پای کرده نثارهمّت و ذهن و حفظ و فکر و وقاردست او تیغ‌زن بر اوج زحلهم مبرّز به علم بیم و امیدزحل از اوج خویش رخ بنمودهمچو گویی ز نقره زر اندود4) فرخی سیستانی:ایا سپهر برین مرکب ترا میدانچنانکه نجم زحل هست مر ترا مرکب5) منوچهری:شاه محمود پدر ناصر دینش جدوز سعود فلکی طالع او اسعدقدرش اکلیل به فرق از گهر فرقدجاهش آراسته بر اوج زحل مسند6) ناصر خسرو:اگر به دین حق اندر به راستی برویسرت ز تیره وحل برشود به چرخ زحل7) سعدی:به قدر هنر جست باید محلبلندی و نحسی مکن چون زحلفکر من چیست پیش همت او؟نخل کوته بود به پای جبلزحل و مشتری چنان نگرندپایهٔ قدرت ای بزرگ محلکه یکی از زمین نگاه کندبه تأمل به مشتری و زحل8) سلمان ساوجی (که هم عصر حافظ بوده است ):در مرکز حضیض بماند چنان حقیر از اوج تو فلک، که بر اوج فلک سها بعد از هزار سال به بام زحل رسید گر پاسبان ز بام تو سنگی کند رها ای کارگزاران درت شمس و زحل، در مملکت تو سایه‌ای میر اجل روزی مه رایت اگر آری سوی گردونرایت بگشاید به مهی قلعه میناگر قلعه هفتم نسپارد به تو کیوانصدبار فرود آری ازین قلعه زحل راای مصعد اعلای ملایک گه پرواز!مرغ حرم فکر تو را مهبط ادناتا دلم در شکن زلف تو آرام گرفت دیده من شده در خون دل خویشتن است سر زلفت به قدم چهره مه می‌سپرد گوییا نعل سم اسب وزیر زمن است آن فلک قدر ملک مهر کواکب موکب که زحل حزم و زحل عزم و عطارد فطن است زحل از قدر تو آموخت بزرگی وشرفاین چنین ها کند آری اثر حسن جوارخم طاقش همه با سقف فلک گردد جفت لب بامش همه در گوش زحل گوید راز پایه قدر تو بر فرق زحل زرین تاج سایه چتر تو بر روی ظفر مشکین خالزحل گر به بامش تواند رسید ز شامش بود پاسبان تا به بامز سد ره ساز بنه نردبانی ا ر برسد بدان رواق زحل را به نردبان برسانای فلک را روزو شب بر سایه یقصرت مسیر وی زحل را سال ومه با هندوی بامت قرآن از خروش کوس او گوش زحل بشکافته وز غبار لشکرش چشم فلک حیران شده اگر نه زحل بر فلک شب همه شب کند بام قصر تو را پاسبانی فرود آری از قلعه هفتمین‌اش غلامی سیه را بجایش نشانیپایه تخت تو بر فرق زحل زرین تاج سایه چتر تو بر روی ظفر مشکین خال به بالا آسمانش تا کمرگاهزحل را از علوش دلو در چاهخروش کره نای و گردش گردبه گردون در زحل را کور و کر کرد9) انوری:چرخ با قدر بلندش داندکه برو اوج زحل تاوانستاز برای پاسبان قصر او یعنی زحلدر نه اقلیم فلک تا روز هر شب سور بادآن به جاه و به هنر به ز فلکوان به قدر و به شرف بر ز زحلرایش فرو گشاده سراپردهٔ فلکقدرش فرو شکسته کله گوشهٔ زحلهر نماز دگری بر افق از قوس قزحدرگهی بینی افراشته تا اوج زحل10) سیف فرغانی:گر آسمان به مایه شود کمتر از زمینور از زحل به پایه شود برتر آفتاب،11) مولوی:بر آن بالا برد دل را که آن جاسر نیزه زحل پستست هیهاتفلکی چو آسمان‌ها که بدوست قصد جان‌هاکه زحل نیارد آن جا که به زهره برستیزدضمیرت بس محل دارد قدم فوق زحل دارداگر چه اندر آب و گل فروشد پاش تا زانودر هوای دستبوس او زحللیک خود را می‌نبیند از محل
بی من
2012-01-19T10:15:17
باسلام به حافظ دوستانبیت پنجم این غزل زیبا به دو گونه برداشت می شود یکی اینکه "... قصه مخوان که به هر حال سعد و نحس از تاثیر زهره و زحل است" و معنای دیگر اینکه " ... ای مخاطب شعر! از اینکه که سعد و نحس از تاثیر زهره و زحل است قصه مخوان و چیزی مگو" و به نظر بنده و با توجه به بیت چهارم برداشت اخیر درست تر است و لذا می توان در متن شعر "سعد و نحس ز تاثیر زهره و زحل است" را در گیومه بگذاریم تا مخاطب به معنی درست هدایت شود.
دکتر ترابی
2014-01-28T22:34:16
ازجمله دوستداران خواجه در جهان ، باید از آندره ژید نام برد که به گمانم نام یکی از داستانهایش " درتنگ" است و در ترجمه ای که من سالها پیش از آن رمان خوانده ام ( رضا سید حسینی ؟؟) ببخشید پیری زود رس است!!این مصراع در آغاز آمده است:جریده رو که گذرگاه عافیت تنگ است......
امین کیخا
2013-07-11T01:30:22
سفینه غزل 2 معنی دارد اول کشتی غزل دوم جنگ غزل Jong , و ان نوشته هایی را گویند که نظم ( پیوسته نویسی ) و رسته نویسی( نثر) با هم داشته باشد .
امین کیخا
2013-07-11T01:31:25
سفینه در معنی جنگ در مقدمه ای که بر بابا افضل نگاشته شده در تاریخ ما دیده می شود .
امین کیخا
2013-07-11T01:32:17
محل را جای و یا جایباش می توان نوشت
دکتر صحافیان
2019-12-28T12:24:22
در این روزگار این جهانی یار زلال و بی آلایش ظرف شراب و دفتر شعر است(به شکل سفینه که دوباره ظرف شراب را تداعی می کند و تاکیدی لازم بر این که دفتر شعر می بایست، چون شراب خوش کننده حال باشد)نکته تاریخی:روزگار در مسیر تاریخ مورد پذیرش آدمی نبوده است و شاید کار همه ما آدمیان به باد انتقاد گرفتن آن است که هیچ زبانی و جانی برای پاسخ گویی ندارد.جریده رو که گذرگاه عافیت تنگ استپیاله گیر که عمر عزیز بی بدل استمعبری که جان آدمی هر لحظه از آنجا عبور می کند و وارد دنیای حال خوش می شود بسیار باریک است و باید رها (از هر گونه تعلق جسمی، ذهنی و قلبی )و سبک از آنجا عبور کنی.دمی را بدون حال خوش سپری نکن که جایگزینی ندارد(و با تلف کردن آن لحظه، به خود و خداوند ستم کرده ای)3-تنها من نیستم که از بی عملی یا از کناره بودن از کار دولتی افسرده هستم بلکه علما هم به همین جهت حال خوش ندارند.(عمل به علم،شناختن ارزش لحظه است که خداوند در آن موج می زند)آرایه ادبی:واج آرایی حرف ل و مطابق بودن آن با قافیه غزل بر زیبایی این آرایه افزوده است.4-در این روزگار که به واقع گذرگاهی پر از غوغای خواسته های ماست(وگرنه روزگار گیاهان و جانوران همیشه آرام است) از چشم خرد نه پابرجاست و نه ارزشمند.5-رشته موی(تمرکزی که بتواند تو را به زیبایی حال خوش برساند)زیبارویی را بگیر و افسانه نخوان که نیک بختی و شوم بختی از تاثیر افلاک است بلکه از انتخاب توست.6-دلم بسیار امید داشت که به وصال کامل با تو برسم اما مرگ و یا ترس از زوال(که آمیخته با اساس روزگار است)از بین برنده آرزوی حقیقی ماست.7-اینچنین که حافظ مست باده زلال ازلی است هیچ گاه هشیار نمی بینیدش(خود بیش از همه به مضمون اشعارش پایبند است)آرامش و پرواز روح  پیوند به وبگاه بیرونی اینستاگرام:drsahafian
آرش رحمتی
2019-05-25T19:45:48
با سلام خدمت دوستداران حافظدکتر عبدالکریم سروش بسیار زیبا این بیت و تفسیر کردند «نه من ز بی عملی در جهان ملولم و بس ملالت علما هم زعلم بی عمل است»ملالت همان افسردگی یا به عبارتی دپریشین است هرکسی هر آنچه را که بلد است و به آن عمل نکند دچار ملالت (افسردگی) می شودبنابراین بیت جنبه درمانی بسیاری دارد بدین معنی که مهندس می بایست مهندسی کند نقاش نقاشی و مدرس تدریس و لاغیر 
دکتر صحافیان
2020-12-02T14:07:24
گذرگاه حقیقت خیلی لطیف و باریک است و بارهای تعلق، دلبستکی و وابستگی مانع ورود آدمی می شود.اگر خواهان هم آغوشی با زلال حقیقت هستید از هر شوقی جز آن به در آیید حتی خویشتن"بکوشید تا از در تنگ وارد شوید" انجیل لوقا سوره 13 آیه 24 ( رمان در تنگ اثر آندره ژید)
مصطفی
2020-07-01T14:21:05
در این زمانه رفیقی که خالی از خلل استصراحی می ناب و سفینه غزل استجریده رو که گذرگاه عافیت تنگ استپیاله گیر که عمر عزیز بی‌بدل استنه من ز بی عملی در جهان ملولم و بسملالت علما هم ز علم بی عمل استبه چشم عقل در این رهگذار پرآشوبجهان و کار جهان بی‌ثبات و بی‌محل استدلم امید فراوان به وصل روی تو داشتولی اجل به ره عمر رهزن امل استزقسمت ازلی چهره سیه بختانبه شست و شوی نگردد سفید و این مثل استبگیر طره مه طلعتی وقصه مخوانکه سعد و نحس ز تاثیر زهره و زحل استخلل پذیر بود هر بنا که میبینیمگر بنای محبت که خالی از خلل استبه هیچ دور نخواهند یافت هشیارشچنین که حافظ ما مست باده ازل استبا سلام چرا انقدر نسخه ها ی حافظ با هم تفاوت دارند؟
امیر فراز
2017-10-03T10:51:12
بیت زیر از غزل جا افتاده است؛خلل پذیر بود هر بنا که می بینی *** مگر بنای محبت که خالی از خلل است
رضا
2017-12-31T13:50:05
در این زمانه رفیقی که خالی از خلل استصُراحی مِی ناب و سفینه ی غزل استخَلَل: اختلال ،رخنه، شکاف، منفذ نقص،نقصان، کاستی ، آشفتگی ، تباهی، عیب، فساد، آسیب، گزند ، تفرق، فاصلهصُراحی: ظرف شراب،ظرفی تقریباً همانندِ پارچ های امروزی که به اشکال مختلف پرندگان ساخته می شد.سفینه: کشتی، کتاب یا دفتری که در آن مطالب ِ گوناگون به ویژه شعرنوشته‌ شده باشد. جُنگِ غزلمعنی بیت: دراین دوره ای که بسرمی بیریم رفیق شفیق نایاب است،فتوّت ومردانگی ورفاقت درروابط مردم دیده نمی شود. تنها رفیق بی نقص وعیبی که قابل اطمینان است، همین ظرف شراب ودیوان شعراست .حافظ گویا دردوره ی سخت قحطیِ رفاقت، کاملاً تنها وبی دوست بوده که غزل را چنین اندوهبارشروع کرده است. امّا ظاهراً شراب وشعر اوراتنهانگذاشته وحق دوستی را به نیکی ادا کرده اند. سفینه ی جادویی ِ غزل حافظ را تا بیکران اقیانوس پندارمی برد تا برای ماازعالم اَسرار خبرهای امیدبخش ونشاط انگیز بیاورد. شراب نیزچونان سمندی مطیع و مهربان،اوراتادشت پرستاره‌ یِ اندیشه‌ها، تامرزناشناخته‌ ی مرگ وزندگی رهنمون می شودو غبار غم واندوه ازدلش می زداید تا برایمان غزلهای آبدار وانگیزاننده بسراید. غزلهایی که مارابه تلاش وتکاپو وامی دارند وبرای تغییریافتن ونوشدن آماده می سازند:بیا تاگل برافشانیم ومی درساغراندازیمفلک راسقف بشکافیم وطرحی نو در اندازیمجریده روکه گذرگاه عافیت تنگ استپیاله گیر که عمر عزیز بی‌بدل استجَریده: مجرّد به معنی رهایی از بندِ تعلّقات عافیت: رستگاری ،صحت و سلامت، پارسایی.بی بدل است: جایگزین نداردجریده: به تنهایی، باآمادگیمعنی بیت: رستگاری تَنگه ای بسیارباریک دراقیانوسی پهناوراست. بقدری تنگ است که فقط یک انسان فارغ بال ،تنها وعُریان می تواند ازآن عبورکند! بایدهرآن چیزی که(شامل پدرومادر،همسروفرزند،مال دنیا،لباس، کیف پول،ساعت،موبایل و....) به همراه داری وسخت بدانهادل بسته ای به کنارنهی،بایدسبکبار،بی تعلّق باشی، حتّاعلایقی را که دردل داری باید دوربریزی تابتوانی ازاین گذرگاهِ تنگ عبورکنی. درمصرع دوّم:دَم ولحظه رادریاب،شراب بنوش وبه عیش وعشرت سپری کند که عمر گرانبها، تکرار وجایگزین ندارد. هرکس یکبارفرصت دارد پس غنیمتی بشمار وازآن فیض ببر.تاکید حافظ برمستی وعیش وعشرت ازاین روست که به تجربه ثابت شده، انسانهای شاد وشنگول به مراتب بهتر ازانسانهای عبوس و غمگین، می توانند درخدمت جامعه وهمنوعان خویش باشند وبه رسالتی که درحیطه ی انسانیّت دارند عمل کنند. ضمن آنکه افرادشاد درقیاس با افراد عبوس وخودبین، تمایلی به عیب جویی ،فضولی درکاردیگران،آزار واذیت،تهمت و.... ندارد وسعی می کند فضای پیرامونی راگرم وشادمانه نگاهدارد.دونصیحت کنمت بشنو وصدگنج ببرازدرعیش درآی وبه ره عیب مپوینه من ز بی عملی درجهان ملولم وبسملالت علما هم ز علم بی عمل استملول: غمگین،مکدّر وبه ستوه آمدهملالت:غمگینی، اندوهباریحافظ دراین بیت یک شیطنت رندانه کرده است. روشن است که اوازابتدا قصد کرده بوده تابی عملی ِعلما به فرمایشاتِ خودشان را به باد انتقاد قراردهد، لیکن رندانه ابتدا ازبی عملی خود سخن به میان آورده تا به ظاهر رعایتِ نازکی ِ خاطرمبارک علمای دینی راکرده باشد. رندی ازآن روی که بگونه ای سخن راپیش برده که هم نتیجه ی دلخواه راگرفته باشد وهم ازسختی سخن کاسته نشود.معنی بیت: نه تنها فقط من ازاندوهِ بی عملی به ستوه آمده وغمگین هستم بلکه کدورتِ خاطر ودلمردگی ِعلمای دینی نیزازهمین بی عملیست.عنان به میکده خواهیم تافت زین مجلسکه وعَظ ِ بی عملان واجب است نشنیدنبه چشم عقل در این رهگذار پرآشوبجهان و کار جهان بی‌ثبات و بی‌محل استمعنی بیت: اگربه دیده ی خرد وحکمت به این دنیای پرفتنه وپرازهیاهو بنگری، درخواهی یافت که جهان وهرچه دراوهست ناپایدار وفناپذیراست. هیچ چیز ثبات ندارد وبرای چیزهای هیچ وپوچ غصّه خوردن ازروی جهل ونادنیست.جهات وکارجهان جمله هیچ درهیچ استهزاربارمن این نکته کرده ام تحقیقبگیر طرّه ی مَه چهره‌ای و قصّه مخوانکه سُعد و نَحس ز تاثیر زُهره و زُحل استدراین بیت حافظ یک باورعموی را دستمایه ی خویش قرارداده ومضمون زیبایی خَلق کرده است.درآن روزگاران مردم چنین باورداشتند که اتّفاقاتِ تلخ وشیرینی که برای آدمیان رقم می خورد تحتِ تاثیر نحوه ی قرار گرفتن ستاره هاست. درباورعموم هرستاره ای تاثیرخاصّی داشته مثلاً زهره نمادِ خوشبختی وزحل نماد بدبختی بود.این بیت نیزهمانند غالبِ ابیات، دارای معنی ِ دو وَجهی می باشد. یکی اینکه بخوانیم ...قصّه مخوان که خوشبختی وبدبختی ازتاثیرات ستارگان است اینگونه نیست وخودت خوشبختی وبدبختی رارقم می زنی، زلف مه چهره ای رابگیر وخوشبختی را رقم بزن...دوّم اینکه بخوانیم...قصّه مخوان...من وتو هیچ اختیاری ازخویش نداریم وآنچه که تعیین کننده هست نحوه قرارگرفتن ستارگانست، پس توزلف مه چهره ای بگیر وبه عیش بپرداز تاضررنکنیطرّه : آن بخش ازمو که برپیشانی ریزند.سعد: خوشبختی ،مبارک ومیمون.نحس: بدبختی وشوممعنی بیت: ازتاثیراتِ ستارگان قصّه مگو که خوشبختی وبدبختی ازستارگان زهره وزحل است. این قصّه هارا رهاکن وسعی کن که باگرفتنِ زلفِ ماه سیمایی،به عشقبازی وعیش وعشرت بپردازی. ویا: دربندِ آن مباش که چراچنین وچراچنان شد، حتّا اگرحقیقیت نیز این بوده باشد که خوشبختی وبدبختی ازدست من وتوخارج است واین اتّفاقات تحتِ تاثیر قرارگرفتن ستارگان رقم می خورد مهم نیست چیزی که اهمیّت دارد این است که توجهدی کنی زلف دلداری به دست بیاوری وعمررا به خوشی بگذرانی.جالب اینکه درهردومعنی، حافظ توصیه به عشقبازی وعیش وعشرت را رها نمی کند ودرهرحال مارا به خوشباشی وعشقبازی تشویق می کند. برای حافظ عشق ازهمه چیز مهمتراست. ازنظراو حتّا اگرکسی درجوانی توفیق عیش وعشق راپیدانکرد،باید دردوره ی پیری به اینکار بپردازد وبه اصطلاح قضای آن رابه جای آورد.کام خود آخرعمرازمی ومعشوق بگیرحیف اوقات که یکسر به بطالت برود.دلم امید فراوان به وصل روی تو داشتولی اَجل به رهِ عمر رهزن اَمل استاجل: مرگاَمل: آرزودل ِعاشق من بسیارامیدواربود که به وصال تو نایل گردد لیکن متاسّفانه مرگ درسر راهِ عمرآدمیست وامکانِ دورزدن ویاعبورکردن ازاین مانع نیز برای هیچ کس وجودندارد. مرگ نابودکننده ی آرزوهای آدمیست ومن می ترسم مرگ مانع ازاین شود که به وصال تونایل گردم. روا مَدار خدایا که درحریم وصالرقیب مَحرم وحرمان نصیب من گرددبه هیچ دور نخواهند یافت هشیارشچنین که حافظ ما مست باده ی ازل است دور: زمانه، محفل وگردهم آییباده ی ازل: حافظ معتقد است که درزمان اَزل (روزخلقت) مشمول توجّهاتِ معشوق اَزلی(خالق) شده و جامی ازباده ی لطفِ اوسرکشیده است. ازهمان جا عاشق زیبائیهای اوشده وسرمست ازاین باده ی ناب است. معنی بیت: این چنین که حافظِ ما سرمست باده ی نابِ اَزلیست، بدانید که این مستی تمام نخواهدشد وهیچ کس در هیچ دوره وزمانه ای اورا هشیار نخواهد یافت.دراَزل داده ست مارا ساقی لَعل ِلبتجرعه ی جامی که من مدهوش آن جامم هنوز
عرفان عرفانی
2021-09-22T13:22:18.7272432
تصور نمیکنم که بشه این کار را کرد به وزن شعر آسیب وارد میکنه
عرفان عرفانی
2021-09-22T13:23:39.6275668
تصور نمیکنم که جریده در اینجا در معنی مجرد از تعلقات باشد. 
عرفان عرفانی
2021-09-22T13:27:15.152254
این بیتی که فرمودید" خلل پذیر بود هر بنا که میبینی       بجز بنای محبت که خالی از خلل است "  بنظر میرسد که این بیت را دیگرانی به غزل اضافه کرده اند. چرا که محتوی این بیت با مضمون اصلی غزل اصلا هماهنگی ندارد.   فضای سیاه و مملو از بی توجهی به هستی در این غزل موج میزند و بنظر نمیرسد که نشانه ای از میل به محبت در غزل تعبیه شده باشد. 
عرفان عرفانی
2021-09-22T13:28:20.788027
اتفاقا پذیرش بی ثباتی دنیا و پوچی هستی و  اقرار قلبی به این دنیای ابزورد   باعث نوعی شور و جد فلسفی و رهایی از هر تعلقی حواهد شد. 
در سکوت
2022-03-17T23:43:32.8997276
این غزل را "در سکوت" بشنوید
برگ بی برگی
2022-10-24T03:56:06.050916
در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است  صراحی ناب و سفینه غزل است  رفیق در اینجا به معنی یاری ست که در پیمایش راه عاشقی همراه و همپای پوینده راه معرفت باشد تا در این مسیرِ سخت و دشوار آنها به یکدیگر یاری رسانند ، خلل به معنی تَفرّق و تکروی آمده است ، پس حافظ می‌فرماید در دوره و روزگاری بسر می بریم که یار و همراهی در راه کسب معرفت یافت نمی شود ، اگر هم پیدا شود خالی از خلل نیست ، یعنی آن رفیق راه ترجیح می‌دهد بصورت متفرق و به تنهایی طی طریق کند و امیدی به اینکه صد در صد با پیمودن راه عاشقی بصورت جمعی موافق باشد وجود ندارد ، پس‌حافظ هم به تنهایی مصمم به حرکت در مسیر تعالی و رشد خود می شود و یارانی بجز صراحی مملو از شراب ناب و کشتی نجات غزلیات که خود می سراید و آنچه از پیشینیان بر جای مانده است نمی یابد . جریده رو ، که گذرگاه عافیت تنگ است  پیاله گیر ، که عمر عزیز بی بدل است  جریده نیز در اینجا معنی به تنهایی داده و حافظ در ادامه بیت قبل می‌فرماید بدلیل این تفاوت دیدگاه و بینش انسانها نسبت به جهان که امری ست  زیبا و طبیعی ، و گذرگاه عاشقی که باید از آن عبور کرد تا به سرمنزل عافیت و سلامت و امنیت رسید مسیری ست تنگ و باریک ، بگونه ای که دو نفر همزمان و دوشادوش یکدیگر نمی توانند از آن عبور کنند ، پس یک نفر باید پیشرو باشد و دیگری پس از وی حرکت کند که بدون شک موجب بروز اختلاف در راه خواهد شد، در آثار عارفان و بزرگان راه عاشقی این تفاوت دیدگاه و جهان بینی به وضوح دیده می شود و با اینکه یک راه است و سخن نیز یکی ست اما چگونگی پیمایش آن در برخی موارد تفاوت آشکار و اساسی دارد . در مصراع  دوم می‌فرماید اما پیاله ای که لبریز از شراب روز الست است نقطه اشتراک همه بزرگان و پیشگامان راه عاشقی ست ، پس پیاله برگیر که فقط یک بار برای همیشه این شانس را به انسان داده‌اند تا با کسب معرفت الهی،  عاشقی کند و به اصل خود زنده شود ، بدیلی برای این عمر مقرر نکرده اند و شانس دیگری وجود ندارد . نه من ز بی عملی در جهان ملولم و بس  ملالت علما هم ز علم  بی عمل است  حافظ دانش معنوی را برای رسیدن به منظور اصلی انسان در جهان که همانا تجلی خداوند در اوست ، به تنهایی کافی نمی داند و به صرف اینکه انسان مفاهیم عارفانه را درک کند و حتی به دیگران بیاموزد تاثیری در نزدیک شدنش به آن منظور متعالی نداشته و از ملولی انسان نمی کاهد  ، انسانی که در این جهان شناختی نسبت به عشق نداشته باشد هرچند از لحاظ مادی و زندگی خانوادگی موفق باشد احساس بد حالی و آزردگی می کند ، می داند که کامل نیست اما نمی داند چرا ، این ملولی و  آزردگی از جهان غالبن پس از چهل سالگی نمود عینی می یابد ، حافظ ادامه می دهد مثلِ انسانی که با علم مفاهیم معنوی آشنایی دارد اما در عمل کاری نمی کند  مانند علمای دین است که به مسائل و امور مذهبی اشراف کامل دارند اما انگشت شماری از آنان ممکن است خود به آن علمی که دارند و دستورات و احکام دینی عمل کنند ، اگر حتی آنان خود به علمی که دارند عمل می کردند که نتیجه و ثمره آن دیانتِ حقیقی در جوامع انسانی مشهود بود و الگویی می شدند برای سایرین  ، پس شاید حال بشر بهتر از این بود و نیازی به اینهمه مشروبات الکلی و مواد مخدر و داروهای ضد افسردگی نداشت ، شاید حتی شاهد هیچ جنگی در جهان نبودیم ، بویژ در دوره معاصر که عصر آگاهی ست و تجربه تلخ جنگهای گذشته و خسارات آن بر کسی پوشیده نیست .  به چشم عقل در این رهگذار  پرآشوب  جهان و کار جهان بی ثبات و بی محل است  چشم عقل یعنی چشم خداوند  ، حافظ می‌فرماید بایستی با دیدن جهان از منظر چشم آن عقل کل ، در راه عاشقی قدم گذاشت و از راه پُر آشوب عاشقی گذر کرد ، آشوب یا فتنه که عرفا به کرات آنرا ضرورتی برای طی طریق عاشقی میدانند یعنی برهم زدن نظمی که در چیدمانِ امور دنیوی برای خود تعریف کرده و برای هریک از داشته های این جهانیِ خود جایگاهی در نظر گرفته ایم ، همسر ،‌‌فرزندان ، اتومبیل  و املاک ، پول و درآمد ، موقعیت اجتماعی و مقام یا شغل ، آبرو و اعتبار در بین مردم ، اعتقادات و باورهای مذهبی ، علمی و سیاسی  از جمله این چیدمان ذهنی هر انسانی ست در این جهان ، پس‌حافظ انداختن فتنه و آشوبِ پُر و حداکثری را بر این چیدمان ذهنی ، ضرورتی می داند برای ورود به این راه سخت ، این پُرآشوبی را عقل جزیی انسان بر نمی تابد و تنها با دیدن از دریچه چشم آن عقل کل است که سالک عاشق در آن توفیقی بدست می آورد . در مصراع  دوم می‌فرماید اگر بخواهیم با چشم عقل جزوی خود ببینیم کارِ جهان را یکپارچه محل  اعتبار دیده و از چیزهای بیرونی طلب اعتبار ،‌آرامش و سعادتمندی می کنیم ، پس‌سالک نیز در امر مهم و گذار، ثباتِ خود را از دست داده و با عقل جزوی خویشتن  تشخیص می دهد که چنین آشوبی در امور به این مهمی به ضرر او تمام خواهد شد ، برای مثال او ممکن است بپذیرد که از اموال و فرزندان و مقام خود توقع خوشبختی نداشته باشد اما مگر می شود انسان باورهایی را که از گذشتگان به ارث برده است به یکباره رها کند ؟ حافظ توصیه می کند که عاشق با چشم عقل کل از گذرگاه تنگ عافیت گذر کند تا این پُرآشوبی برایش امکان پذیر گردد . بگیر طُره مه چهره ای و قصه مخوان  که سعد و نحس ز تاثیر زهره و زحل است  علیرغم اینکه گذرگاه تنگ و باریک است و رفیق راهی نیست و اگر باشد هم نمی توان دوش بدوش و با یاری یکدیگر راه را پیمود ، حافظ گرفتن یا انتخاب ماه چهره ای را ضروری می داند که راه و پستی بلندی ها و چالش های آن را می شناسد ، ماهی که زیبا روی شده و نور خود را از آن خورشید یگانه بر گرفته است ، عطار ، مولانا  ، سعدی ، حافظ ، فردوسی و بزرگان دیگر با آثار ارزشمند خود از جمله آن مه چهرگانی هستند که پوینده راه عاشقی باید طره و پیغامهای معنوی آنان را در دست بگیرد و بر مبنای آن راه را از بیراه تشخیص دهد ، با وجود چنین بزرگانی بهانه از دست خویشتنِ کاذبِ انسان گرفته می شود ، خویشتنِ برآمده از ذهن همواره درپی بهانه جویی ست تا از وفای به عهد خود شانه خالی کرده و عوامل بیرونی را مانعی برای حرکت در مسیر عاشقی بداند ، طالع سعد یا نحس یکی از آن دستاویز هاست که در قدیم توسط منجم بر اساس حرکت ستارگان تشخیص داده می شد و امروزه به نوعی دیگر  کار در دست رمالان و طالع بینها افتاده است که از انسانهای معتقد به اینگونه خرافات ارتزاق می کنند ، حافظ می‌فرماید اینکه اختیار در دست ما نیست و طالع ما را هنگامِ تولد ، وضعیت قرار گرفتن زهره و زحل تعیین کرده اند قصه و افسانه  است ، جبری در کار نیست و هر انسانی می تواند با اختیار و شروع کار معنوی باده الست را برای صرف در راه عاشقی درخواست کند . مولانا در غزل زیبای ۱۲۴۷می‌فرماید: دی منجم گفت دیدم طالعی داری تو سعد                                        گفتمش آری ، ولی از ماه روزافزون خویش  دلم امید فراوان به وصل تو داشت  ولی اجل به ره عمر رهزن امل است  نکته دیگری را که حافظ و همه بزرگان بر آن تاکید می کنند ود در بیت دوم این غزل به آن اشاره شد محدودیت زمان است برای بازگشت انسان به زندگی ، وفای به الست و رسیدن به وحدت و یگانگی با زندگی یا عشق ، پوینده راه معنوی که امیدواری فراوان دارد به وصال حضرت دوست ممکن است تعلل کند و کار امروز را به فردا افکند ، حافظ هشدار می‌دهد که انسان عمر نوح ندارد و هرلحظه ممکن است اجل راه را بر آرزوهای انسان ببندد ، پس نباید لحظه های ارزشمند عمر را به بطالت و بیهودگی سپری کرد و بلکه  بهره برداری حداکثری را داشت تا در لحظه مرگ موجب حسرت و افسوس انسان نشود . در غزل ۲۵۳ می‌فرماید:  تا کی می صبوح و شکرخواب بامداد                       هشیار گرد هان که گذشت اختیار عُمر  به هیچ دُور  نخواهند یافت هشیارش   چنین که حافظ ما مست باده ازل است  مست شدن به باده ازل عین هشیاری ست ، حافظ می‌فرماید  همانگونه که او به باده الست هشیار شده است به حدی که همانند او در هیچ دوره ای یافت نمی شود ، پس دیگران نیز می‌توانند تا درجاتی بر حسب میزان کار بر روی خود به خدا زنده شوند و به نیکبختی جاودانه دست یابند .        
ن آرین
2023-01-10T01:29:09.9262251
  حافظ عزیز جبر گرا بود .زهره در طالع بینی اشاره به عشق است و زحل به معنی قوانین سخت .در این غزل اشاره به احوال بدیمن روزگار کرده و پیشنهاد داده شده  از آنجا که فعلا تحت تاثیر این دو قمر قرار داریم فعلا دنبال ایراد از دیگران نباشیم .همان بهتر که به هیچ چیز فکر نکنیم . طره مه چهرهای و پیاله ای در دست زمان بگذرانیم تا اوضاع بر وفق مراد گردد.
رضا تبار
2023-02-06T14:48:20.9012563
معنی ابیات ۱- در این دوره) زمان حافظ/ در هر زمان) دوست بی عیب و نقص دیده نمی شود، اگر دوستی هم وجود داشته باشد، - تنها صراحی( شیشه می/ کنایه از قلب سلیم) و می( انس الهی) و سفینه ( کشتی نجات/ فضای گشوده شده دل) و غزل( این دیوان شعر) است.   ۲- جریده( مجرد/ رها شدن از بند علایق و دلبستگیها) حرکت کن که گذرگاه عافیت( رستگاری) بسیار باریک است، - پس پیاله عشق و محبت را برگیر که عمر عوض ندارد( راه دیگری برای زندگی نیست).   ۳- نه تنها من از بی عملگی( عمل نکردن به آنچه می دانم) غمگین هستم، - بلکه علمای( دینی) هم از از بی عملگی غمگین و دلمزده هستند( حافظ خواسته بی عملی علما را به فرمایشات خود مورد انتقاد قرار دهد و رندانه و در ابتدا از بی عملی خود سخن گفته است)   ۴- اگر با دیده عقل و حکمت به این دنیای پر فتنه نگاه کنی، - متوجه خواهی شد که جهان و هر چه در آن است ، ناپایدار و فنا پذیر است.( و برای  هیچ غصه خوردن جهل و نادانی است).   ۵- در این فرصت کوتاه زلف ماه جهره ای( کسانی که مقام برتری در معنویت دارند مثل مولاناو حافظ و ...) را بگسر و داستان تعریف نکن، - که سعد( خوشبختی) و نحس( بد بختی) ما تحت تاثیر ستارگاهان زهره( نماد شادی و خوشبختی) و زحل( نماد بدبختی) است( خوشبختی و بدبختی در دستان خود ما است).   ۶- دل من امیدوار بود که به وصال روی تو برسد، ( وصال مبعود/ بیرون کردن همه دلبستگیها و صفات ناپسند از دل، بطوریکه دل آینه انعکاس صفات خداوند گردد و چیز ی جز او در دل نباشد) - ولی متاسفانه در این میان مرگ سر راه وجود دارد که نابود کننده همه آرزوها است.   ۷- حافظ را به هیچ وجه( در هیچ زمانی) هوشیار نخواهید یافت، - زیرا که او مست( بیخود) از عشق و محبت الهی از زمان ازل( روز نخست خلقت)است.
الهه (نازی) صادقلو
2023-10-08T21:34:41.3316134
آرش خان سعی کنید مطالب را دسته اول و بدون غش دریافت کنید نه از طریق افراد دیگری نظیر سروش و دیگران! آفتِ ادبیاتِ کلاسیک, رجوع به شرح هایی است که دیگران بر اساس فهم ناقص و ناچیز و همچنین باورهای خود از آثار این بزرگان ارائه کرده اند. اگر قرار به تاثیر گرفتن است شما باید از خود حافظ تاثیر بگیرید نه اوستا عبدالکریم!