حافظ:به کوی میکده هر سالِکی که ره دانست دری دگر زدن اندیشهٔ تَبَه دانست
❈۱❈
به کوی میکده هر سالِکی که ره دانست
دری دگر زدن اندیشهٔ تَبَه دانست
زمانه افسر رندی نداد جز به کسی
که سرفرازیِ عالم در این کُلَه دانست
❈۲❈
بر آستانهٔ میخانه هر که یافت رهی
ز فیضِ جامِ می اسرار خانقه دانست
هر آن که رازِ دو عالم ز خطِ ساغر خواند
رموزِ جامِ جم از نقشِ خاکِ ره دانست
❈۳❈
ورای طاعتِ دیوانگان ز ما مطلب
که شیخِ مذهبِ ما عاقلی گنه دانست
دلم ز نرگسِ ساقی امان نخواست به جان
چرا که شیوهٔ آن تُرک دل سیه، دانست
❈۴❈
ز جورِ کوکبِ طالع سحرگهان چشمم
چنان گریست که ناهید دید و مه دانست
حدیثِ حافظ و ساغر که میزند پنهان
چه جایِ محتسب و شَحنه، پادشه دانست
❈۵❈
بلندمرتبه شاهی که نُه رواق سِپهر
نمونهای ز خَمِ طاقِ بارگه دانست
کامنت ها