گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

حافظ:سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی

❈۱❈
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی
چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی
❈۲❈
زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی
سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل شاه ترکان فارغ است از حال ما کو رستمی
❈۳❈
در طریق عشقبازی امن و آسایش بلاست ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی
اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست رهروی باید جهان سوزی نه خامی بی‌غمی
❈۴❈
آدمی در عالم خاکی نمی‌آید به دست عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی
خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیم کز نسیمش بوی جوی مولیان آید همی
❈۵❈
گریه حافظ چه سنجد پیش استغنای عشق کاندر این دریا نماید هفت دریا شبنمی

فایل صوتی غزلیات غزل شمارهٔ ۴۷۰

تصاویر

کامنت ها

mahbod arshadi
2015-08-21T13:01:28
اجرا شده از کاری خصوصی به نام «چشمه‌ی خورشید» با هنرمندی استادن شجریان و بدیعی در سه‌گاه به تاریخ 4 شهریور سال 1365پیوند به وبگاه بیرونی/
چنگیز گهرویی
2015-07-14T19:01:59
اقای بزر گمهر وزیزی.ندانستن داستان افراسیاب و بیپن و رستم درک و فهم شعر را غیر ممکن می نماید لازمه فهم این بیت میباشد همچنین است در بیت دومی که شما به عنوان شاهد ذکر کرده اید ممنون از اینکه از چاه نفهمیدن این بیت ما را بیرون اوردید
بی سواد
2015-10-09T16:49:09
جناب سجاد، می شود معنای این بیت را برای بی سوادانی چون من، خود یا از زبان مرشدتان روشن فرمایید؟؟بوی خون مولیان را عرض میکنم.
حسین منصوری پور
2015-10-12T00:42:37
جناب سجاد،دوست گرامی!سلام.متشکرم که چندمقاله ی بنده را درحاشیه ی غزل 470 حضرت حافظ،مطالعه فرموده سپس از مکتب ومشرب من پرسیده اید. دوست خوب من،تمام نوشته های بنده در چهارده مقاله و یک پیشگفتار،خلاصه میشوند که چون درزمینه های گوناگون تهیه شده اند،نمیتوان در آنها"ایسم یا ایزم"ویا مکتب ومشربی خاص رامشخص کرد.شاید بتوان آنهارا مقالات آموزشی یا تعلیماتی نامید.اگردوستانی باشند که قصد خواندن مقالات بنده را دارند،کافی است که درسایت محترم تاریخ ما،شماره ی غزل،قصیده،یامطلبی را که مقالات در حاشیه ی آنها نوشته شده اند،پیدا کنند. با عرض ادب واحترام:منصوری پور
سجاد
2015-10-09T03:44:45
دوست عزیز آقای منصوری پور سعی کنید ابتدا تکلیف ذهن و اعتقاد خودتونو از پایه روشن کنید، هر بند از نوشته اتون رنگ و بوی یک آبشخور فکری مختلف رو داشت: از ایمان ابراهیمی تا ایمان اگزیستانسیالیستی کیرکگارد، از فایده گرایی تا نهیلیسم، از آتئیسم تا لاادری گری ... و قس علی هذا.احتمالا منابع مطالعه اتون رو نسبت به شهرت نام کتاب یا نویسنده برمی گزینید.در هر حال ای کاش نتایج درخشان تفکرات عمیق و استنتاجات مبرزتون رو - که اساسا از محاسن ابراهیم خلیل الله تا شارب نیچه و ما بینهم را در بر می گیره - نه در پای غزل حافظ شیراز که در یک وبلاگ منتشر کنید تا خوانندگان را منور و مستفیض کنید و البته قدردان خودتون.
سجاد
2015-10-09T03:50:18
حافظ شیراز به روایت احمد شاملو:خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیمکز نسیمش بوی خون مولیان آید همی ...لطف بزرگی در حق حافظ بکنین و نسخه ی غنی و قزوینی و خانلری رو به آتش بندازید و هر سه عزیز رو ببخشید بابت دست زدن به تصحیح (تسقیم؟!) کتاب حافظ.
مارال
2015-10-04T16:27:00
به نظر بنده نیز سنجیدن درست است نه ارزیدن...زیرا که حافظ با توجه به مصرع بعدش بیان می کند که گریه حافظ در مقابل دریای عشق که هفت دریا در مقابل آن مانند شبنم است، هیچ مقدار و سنجشی ندارد و بسیار کوچک است.
محسن میثمی
2015-02-20T19:15:47
درخصوص بیت هشتم از استاد الهی قمشه ای شنیدم که ترک در اشعار حافظ معنای زیبا را دارد که این زیبا می تواند زیبایی صورت باشد یا سیرت ودر اصل می گوید خیز تا خاطر بدان زیبای باطنی سمرقندی دهیم کز ....وبه یقین می توان گفت منظور رودکی بوده استدرخصوص بیت آدمی در عالم خاکی... آرایه رد العجز علی الصدر آمده که آدمی در اول بیت صدر است و آدمی در پایان بیت عجز می باشد.پیروز و سرفراز
بابک
2017-01-02T02:40:40
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنهچون ندیدند حقیقت ره افسانه زدندخدمت سرورانحالا چه "که" باشه چه "چه"چه "ارزد" چه "سنجد"چه "دریا" چه "طوفان" چه "وادی"البته درسته که باید دقیق باشه اما جدا اینا چه ایرادی تو مفهوم شعر ایجاد میکنه از اونجایی که اشعار شعرای ما پر از ایهام و کنایه ست تمام اینا میتونه باشهو اینکه کی گفته مهم نیست چی گفته مهمهاما...جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنهچون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
بابک
2017-01-02T02:45:54
منظور نظر متن بالا خود بنده هم هستم چرا که همین نظر دادن جزء جنگ هفتاد و دو ملت محسوب میشهبه همین خاطر عذر میخام
صادق
2016-10-05T13:48:12
بعد از گذشت حدود هفت صد سال از زمان حافظ و با کمک گرفتن از برترین فناوریهای روز دنیا دانشمندان اعلام میدارند که به تعداد دانه های شن روی زمین در کیهان ستاره وجود دارد، در تعجبم که چطور حافظ به چنین سنجشی رسید که هفت دریای موجود در کره زمین در سنجش با کیهان به اندازه یه دانه کوچک شبنم در مقابل دریای بزرگ هستی میباشد. درود بر روان پاک تو حافظ .
جاوید مدرس اول رافض
2015-12-26T19:56:23
خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیمکز ................................... آید همینسیمش بوی خَوی مولیان : 1 نسخه (801)نسیمش بوی خَوی حوریان : 4 نسخه (801، 813 و 2 نسخۀ متأخّر: 855، 866)نسیمش بوی خون حوریان : 3 نسخه (824 و 2 نسخۀ متأخّر: 857، 874)نسیمش بوی خون مولیان : 1 نسخه (827)نسیمش بوی جوی مولیان : 2 نسخه (843 و 1 نسخۀ متأخّر: 867) قزوینی، خانلری، عیوضی، سایه، خرمشاهیلبانش بوی خون عاشقان : 2 نسخه (یکی متأخّر: 857 و دیگری بی‌تاریخ) نیسارینسیمش بوی و خَوی لولیان : 1 نسخۀ متأخّر (862)نسیم بوی زلفش بوی جان : 1 نسخۀ متأخّر (889)لبانش بوی خون مولیان : 2 نسخه (یکی متأخّر: 874؟ و دیگری بی‌تاریخ)نسیمش بوی موی لولیان : 1 نسخۀ متأخّر (894 لیدن هلند)نسیمش بوی حور و حوریان : 2 نسخۀ بسیار متأخّر (894 کتابخانۀ احیای میراث اسلامی قم، 899 کتابخانۀ ملی مَلِک)جمالش بوی خَوی حوریان : 1 نسخۀ بسیار متأخّر (898 کتابخانۀ مجلس)نسیمش بوی جان مولیان: 1 نسخۀ بی‌تاریخنسیمش بوی خون عاشقان : 1 نسخۀ بی‌تاریخضبط مصرع دوم بیت فوق بدین شکل پذیرفته شده است:«کز نسیمش بوی جوی مولیان آید همی» گویند این شعر را حافظ برای امیر تیمور گورکان سروده است. اما چه پیوندی است بین تیمور و سمرقند با امیراسماعیل سامانی و بخارا و جوی مولیان که در زمان حافظ مخروبه بوده است. این ضبط با دگرسانیهای بسیار در نسخه‌ها آمده است اما دو نسخۀ کهن مورخ 803 و 813 "بوی خَوی حوریان" ضبط کرده‌اند. خَوی(بخوانید خَی یا خُی) به معنی عرق است که از بدن بیرون ریزد. گویا این ضبط مُحرّف شده و چون کاتبان معنی آن را درنیافته‌اند از روی بیتی از رودکی که در تذکره‌ها به جا بوده به "بوی جوی مولیان" در آورده اند(دیوانی از رودکی در زمان حافظ وجود نداشته است.) علامه قزوینی از نسخۀ اساس خود(827: کز نسیمش بوی خون مولیان) صرف نظر کرده و از نسخ متأخر "بوی جوی مولیان" آورده است و در توضیح گفته است: «جوی مولیان ضیاعی بوده است در بیرون شهر بخارا بسیار با نزهت و ملوک سامانیّه در آنجا کاخها و بوستانها ساخته بوده اند».از میان 27 نسخۀ خطی اشعار حافظ از قرن نهم هجری که غزل 461 را دارند این بیت در 24 نسخه آمده است. دور نیست که حافظ در اینجا نیز طنز نیشدار خود را به کار برده باشد. ******************************************************************************
قناطیر
2012-05-16T13:09:20
در این شعر حافظ آرزو می کند که ترک سمرقندی یا همان تیمور گورکانی به شیراز حمله کند و بساط مظفری را برچیند صدها سال است همیشه به آن امید بوده ایم که نادری پیدا نخواهد شد امید کاشکی اسکندری پیدا شود.
بهرام مشهور
2012-04-23T22:48:31
همت والایتان در این کار ارزشمند و این ایرانی گری ناب ، ستودنی است امّا اگرچه نسخه قزوینی غنی در کلیّت امر از نسخه های دیگر کامل تر و صحیح تر می نماید لیکن اگر همانطور که در بالا ذکر کردم ، در تحقیق صحت عبارات مختلف منسوب به شاعران ، منطق کار را در نظر آوریم می توانیم از میان عبارات گوناگونی که بصورت کلمه یا یک جمله کامل در شعر مشاهده می شود آنرا که با این اصول و همچنین با توجه کامل به دستور زبانی که حتماً شاعران رعایت کرده اند مطابقت می کند انتخاب نمائیم در اینجا تا آنجائی که بیاد دارم نسخه پرویز ناتل خانلری مصرع اوّل از بیت دوّم را این چنین آورده است : چشم آسایش ندارد هیچکس از روزگار . که بنظرم با احوالات گفته شده برای این قطعه صحیح تر می آید .
بهرام مشهور
2012-04-22T08:58:22
1- دربیت ششم رهروی باید .. صحیح است و آنرا نباید جدا نوشت زیرا چنانچه ره روی نوشته شود معنای ره می روی و یا حالت استفهامی آیا راه می روی از آن استنتاج می گردد در واقع در اینجا رهرو بعنوان یک شخص فاعل در نظر است و نه دو کلمۀ راه و رفتن 2- اگر قرار باشد اساسنامه ای برای تحقیق روی کلمات و مفاهیم اشعار پارسی تدوین شود ، مسلماً یکی از مواد آن اساسنامه این عبارت خواهد شد : در بررسی هر جزء از هر بیت شعری باید این را در نظر داشت که شاعر را در عین حال و توأماً یک انسان با منطق مادی و دیالکتیک و احساس و عاطفۀ والای معنوی و عارفانه می دانیم ،در اینجا در بیت آخری شاعر با نبوغ فوق العاده ای که حتی در میان دیگر شعرای بزرگ پارسی گوی کمتر دیده شده در یک زمان سه چیز را که قاعدتاً ماهیت یکسانی از لحاظ سنجش باید داشته باشند ، با یکدیگر مقایسه می کند و می خواهد بگوید درحالی که هفت دریای عالم در برابر دریای غنی شده از عشق ، شبنمی بیش نیستند ، گریۀ حافظ چه سنجد یعنی چقدر می ارزد در مقابل چنین دریای خارق العاده ای و بنابراین، شکل صحیح مصرع آخر این است : کاندر این دریا نماید هفت دریا شبنمی ، هرچند عشق در معنای اصیل و عارفانۀ خود چیزی جز یک توفان نیست .
بهرام مشهور
2012-04-22T09:01:12
1- دربیت ششم رهروی باید .. صحیح است و آنرا نباید جدا نوشت زیرا چنانچه ره روی نوشته شود معنای ره می روی و یا حالت استفهامی آیا راه می روی از آن استنتاج می گردد در واقع در اینجا رهرو بعنوان یک شخص فاعل در نظر است و نه دو کلمۀ راه و رفتن 2- اگر قرار باشد اساسنامه ای برای تحقیق روی کلمات و مفاهیم اشعار پارسی تدوین شود ، مسلماً یکی از مواد آن اساسنامه این عبارت خواهد شد : در بررسی هر جزء از هر بیت شعری باید این را در نظر داشت که شاعر را در عین حال و توأماً یک انسان با منطق مادی و دیالکتیک و احساس و عاطفۀ والای معنوی و عارفانه می دانیم ،در اینجا در بیت آخری شاعر با نبوغ فوق العاده ای که حتی در میان دیگر شعرای بزرگ پارسی گوی کمتر دیده شده در یک زمان سه چیز را که قاعدتاً ماهیت یکسانی از لحاظ سنجش باید داشته باشند ، با یکدیگر مقایسه می کند و می خواهد بگوید درحالی که هفت دریای عالم در برابر دریای غنی شده از عشق ، شبنمی بیش نیستند ، گریۀ حافظ چه سنجد یعنی چقدر می ارزد در مقابل چنین دریای خارق العاده ای و بنابراین، شکل صحیح مصرع آخر این است : کاندر این دریا نماید هفت دریا شبنمی ، هرچند عشق در معنای اصیل و عارفانۀ خود چیزی جز یک توفان نیست
مهدی
2012-05-13T23:25:22
صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمیمعنی این مصرع کامل متوجه نمی‌شم:(
مهشید
2013-03-13T17:00:13
با دروددر اینجا نیز حافظ به گمان من رندی را به اوج خود می رساند و می گوید این آدمی که من می بینم غیر از آن آدمی است که خدا ادعا می کند از خاک آفرید و باید دوباره طرح این جهان را از نو بنیاد نهاد و عالمی دیگر ساخت (همان گونه که هست نه همان گونه که گفته شده و باید باشد) و آدمی دیگر باید از نو آفرید و این تفسیر با دیگر ابیات که نشان از گلمندی از رانش ها و کشش های میان خود و جهان پیرامونش همخوانی داردبا سپاس از کوشش ارزشمند و گرانسنگ شما
محسن
2013-04-04T14:35:50
با سلام وعرض ادب خدمت همه دوستان . بیت آخر با (چه ارزد)نیز آمده است که به نظرنزدیکتر است. باری میخواستم عرض کنم معانی بسیاری از ابیات قابل درک عموم نیست . بلکه بسیاری از خواص نیز جز با عوالم مکاشفه معانی انرا در نیافته اند. مانند معنی (رندی) که معانی مستتر از آن بسیار پیچیده و غیر قابل طرح است. لا اقل برای حقیر... الله اعلم
Hossein Mansouripour
2012-12-16T08:34:43
با سلام.در عشق عارفانه و مراحل سیر و سلوک،چند وادی مشخص کرده اند که (وادی استغناء ) یکی از آنهاست.تا یادم می آید از گذشته های دور در دیوان حافظ، بیت را به این صورت دیده ام. "گریه ی حافظ چه سنجد،پیش استغنای عشق؟! + کاندرین وادی نماید هفت دریا شبنمی"
م.علی زاده
2009-11-27T01:04:50
بیت هشتم نظر به بیت رودکی دارد ، اما منظور از "ترک سمرقندی " تیمور لنگ است .
بزرگمهر وزیری
2008-05-26T09:57:57
بیت چهارم اشاره دارد به داستان بیژن و منیژه در شاهنامۀ فردوسی که افراسیاب، بیژن را به چاه می اندازد و رستم او را رهائی می بخشد. حافظ همان معنا را در غزل 345 دارد«شاه ترکان چو پسندید و به چاهم انداختدستگیر ار نشود لطف تهمتن چه کنم»
س. ص.
2008-03-01T11:02:47
در نقض نظر قبلی خودم و تأئید نظر آقای حمید رضا:مثنوی معنوی، دفتر پنجم، بخش 19 :حبذا "دریای" عمر بیغمی – که بود زو هفت دریا شبنمیبنا براین بنظر میرسد که اگر حافظ در این بیت از مولانا اقتباس کرده، واژۀ مذکور باید "دریا" باشد.با تشکر.
مهرداد منطقیان
2008-02-23T13:04:42
گریه حافظ چه سنجد پیش استغنای عشقکاندر این طوفان نماید هفت دریا شبنمی---پاسخ: به نظر من هم روایت مورد نظر شما زیباتر و معنی‌دارتر است (اگر اشتباه نکنم در یکی از قطعه‌های آواز استاد شجریان این بیت با این روایت خوانده می‌شود)، اما با نسخه‌ی قزوینی-غنی مقابله کردم و بیت به همین صورت ثبت شده (... کاندر این «دریا» نماید هفت دریا شبنمی) و پاورقی یا روایت دیگری از آن نیامده. لذا ویرایش نشد.
س. ص.
2008-02-28T09:23:58
نکته آقای منطقیان کاملاً "منطقی" میباشد. نه فقط بخاطر زیبائی شعر، بلکه بدلیل اینکه در تقریباً تمامی نسخ معروف کلمه "طوفان" است نه "دریا"با تشکر.
حمیدرضا
2009-01-03T18:36:29
بیت هشتم (خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیم - کز نسیمش بوی جوی مولیان آید همی) به شعر معروف رودکی (بوی جوی مولیان آید همی - یاد یار مهربان آید همی) اشاره دارد.
جمشید پیمان
2011-01-28T17:52:17
جمشید پیمان:ای گرفتار آمده در بندِ هر بیش و کمیوارهان با همتی زین بیش و کم خود را دمیسینه توفانی کن ای دریاییِ دریا صفتتا به کی غلتی به پای هر خسی چون شبنمی دردِ مارا ناله و نفرین نباشد چاره سازکو طبیب حاذقی، دیر آشنا با هر غمیرهنمای روشنی می خواهد این گم کرده راهنه خیال باطلی ،اندیشه های درهمیخرقه یِ یاری به تن ، اما دریغا زیرِ آنبود پنهان؛دشمنِ دیرینه ی نامحرمیبا تن آسایانِ بی تدبیر بندی نگسلدبابکی می باید و رودابه ای بـا رستمیمردمان سست عنصر را مکن همراهِ خویشجو مسیحی با صلیبی،کاوه ای با پرچمیدیوساری کو خورَد طفلش، نمی آید به کارمادری دلسوز باید ، پاکدامن مریمی .
مجید سیدی
2010-08-09T15:38:29
با تشکر از ارائه نظرات دوستان و با عرض پوزش:در حاشیه نویسی بر نظر جناب علیزاده باید گفت که ترکان سمرقندی در دیوان حافظ کنایه از زیبارویان است که با عشوه و غمزه دل و دین به غارت می برند. از آنجا که معروفترین آشوبگر و غارتگر در زمان حافظ مردی ترک تبار و به ظاهر کامل به نام تیمور لنگ بوده حافظ همواره دلبری و عشوه گری مهرویان را به غارتگری ترکان تشبیه نموده است.همچنین:با تشکر از آقای مهرداد منطقیان باید عرض کنم ایراد مطرح شده از سوی ایشان درست نبوده و بر اساس تصحیحات معتبر رویت شده بیت مزبوطه صحیح درج شده است.
جعفر رجبی
2010-10-30T12:33:19
نظر به اینکه میتوان برای اشک حافظ در پیشگاه حضرت عشق ارزش دریا را قائل شد . با توجه به بسیاری اشگ عشاق حضرت عشق که بیشتر از هفت دریا خواهند بود . آب هفت دریا نزد بسیاری اشگ عشاق میتواند به انداز ه شبنم سنجیده شود. لذا دریا هم صحیح است .
Hossein Mansouripour
2014-02-04T17:36:51
دوستان خوب تاریخ مای،درود برشما:وبسایت بسیار ارزشمند تاریخ ماکه میتواند فرهنگستان کامل ادب فارسی وعرصه ی شناخت افتخارات ادبی ما شود خیلی محترمتر ازآنست که میدان مبارزه ی سلیقه های شخصی وغالبا بی نتیجه ی ما شیفتگان ادب سرزمین ایران گردد.بهتراست که با استفاده از این سایت گرانبها بر معلومات ادبی خود ودیگران بیفزائیم وازشاعران ونویسندگان محترم میهن گرامیمان،آنچه را که می پسندیم فراگیریم واجازه دهیم تا دیگران آنچه را که میپسندند فرا گیرند.مثلا بنده غزل آبدار وزیبا ی استاد شهریاربا مطلع"تا کی در انتظار گذاری بزاریم + باز آی بعد از آنهمه چشم انتظاریم" را با آن مضامین عالی ودلنشین میپسندم وتمام غزل را همسنگ غزلهای ارزنده ی حافظ _ شاعر آسمانی ایران _میدانم در ایامی که هنوز درس میخواندم،استاد ادبیات من که خود ازشاعران معاصر وبسیار معروف بود باشعر نو مخالف بود.یک روز قطعه شعر نو"سلام به انشتین" از استاد شهریار را به حضرت استاد ارائه کردم،پرسیدم نظرتان در مورد این شعر چیست؟فرموداینکه شعرنیست!گفتم این شعرنو از استاد شهریار است،فرمود من به شخص کار ندارم اینکه توبعنوان شعر ارائه میکنی از هرکه باشد،مزخرف است
محسن
2014-08-28T03:05:19
آدمی در عالم خاکی نمی‌آید به دستعالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی----با در نظر گرفتن اینکه گوینده از آن جایی که هست حرف می زند. پس اگر کسی در آن منطقه که او هست قرار بگیرد همه چیز معنی دیگری پیدا می کند.در این بیت دو کلمه کلیدی وجود دارد:1- آدمی2- عالمبا فهمیدن این دو کلمه ما می توانیم به معنی و مقصود گوینده پی ببریم، البته از طریق حسیات و نه تجربی.آدم: یکی از مراحل خلقت است یعنی جماد، نبات، حیوان، انسان، بشر و آدم. در واقع آدم یک مقام است.عالم: ما عوالم متعددی داریم عالم ناسوت ، عالم ملکوت، عالم جبروت و عالم لاهوت. که هر کدام نیز توضیحات و مباحثی دارد.پس ما در این عالم ناسوت نمی توانیم به مقام آدمیت برسیم و می بایست در عوالم معنوی سیر کرده و در عالم دیگر به این مقام برسیم. و این جسم عنصری برای سیر در عالم خاکی یا ناسوت است و نمی توان به چیزهای دیگر که برای عوالم دیگر هست در این عالم دسترسی داشت.
Hossein Mansouripour
2014-06-07T01:29:07
یک قدم تا پایان _4این بحر وجود آمده بیرون ز نهفت + کس نیست که این گوهر اسرار بسفت""هرکس سخنی ازسر سودا گفتند + زانروی که هست کس نمیداند گفتبر مبنای تحقیقات علمی، عمر کائنات که شامل طبیعت و همه ی جهان هستی است، کما بیش چهارده میلیارد سال تعیین شده است. در این مدت مدید، ستارگان و سیارات بسیار در این مجموعه تولید یا نابود شده اند. زمین نیز در همین فاصله ی زمانی به وجود آمده و بتدریج انسان، جانداران، گیاهان و، و، و، در آن پیدا شده اند. اگرچه هنوز یک گام بسیار بلند تا پایان شناخت کائنات باقی مانده است که برای پیمودن آن، همه ی دانشمندان - هر یک بطریقی - بسیج شده اند و اخیرا دانشمندان علوم در اروپا با ارائه ی فرضیه ی " بیگ بنگ" و تلاش در جهت اثبات علمی آن فعال تر از دیگران بپا خاسته اند؛ خوشبختانه امروز توانایی علمی انسان برا ی غلبه بر دشواریهای شناخت جهان هستی به مرحله ای از قاطعیت و سرعت رسیده است که از هم اکنون میتوان توفیق دانشمندان را پیش بینی کرد.به خیام دانشمند و متفکر بزرگ ایران و دیگر دانشمندان در سراسر جهان که دغدغه ی شناخت جهان هستی را داشته اند، مژده باد که امروز دیگر سخن در باره ی کائنات"از سر سودا" نیست. خیالبافی و اوهام پردازی در تحقیقات دانشمندان، جایی ندارد. از تنگناهای تاریک بی دانشی و احیانا حجره های عوامفریبی سوداگران نادانی که بگذریم به فضای باز دانش و کاوشهای عمیق و دقیق علمی میرسیم که کاوشگران حقایق در آنجا سرگرم مطالعه ی آفرینش طبیعت و جهان هستی و پرتلاش مترصد رفع مجهولات و پاسخ به پرسشهای متفکران گیتی اند. آزمایشگاههای مجهز زمینی و ماهواره ای با دوربینها و دستگاههای دقیق آزمایشگاهی در نقاط گوناگون جهان و در فضای سیارات و کرات دیگر ، در خدمت دانشمندان عالیقدر علوم، به کشف حقایق جهان هستی مشغولند.یافته های علمی انسان که همه را امکانات طبیعت در اختیار دانشمندان گذارده است، به حدی رسیده اند که اگر خیام پس از نهصد سال، به جهان زندگی باز گردد، با حیرت خواهد دید که چه بسیارند آنان که شباروز سرگرم"سفتن گوهر اسرار در بحر وجودند" !! دانشمندان،بطن طبیعت این مولود چند میلیارد ساله را شکافته، به پدیده هائی همچون برق، اتم،امواج الکترونیکی و،و،و، دست یافته اند که بیاری آنها، چهره ی جهان را دگرگون کرده و آدمی را به اوج اعتلای علمی رسانده اند.در مدت کوتاه نزدیک به دوقرن،انسان را به جائی رسانده اند که با فشردن یک یا چند تکمه،ظرف چند لحظه با مخاطبان خود در هرجای جهان،تماس کتبی و شفاهی میگیرد،آنان را میبیند،مشاوره و معامله میکند.اگر با حضور عقل و ادراک و با استفاده از اندیشه ی منطقی،به دستاوردهای دانش، مانند کامپیوتر، اینترنت، رادیو، تلویزیون و، و، و، و سرعت عمل آنها دقیق شویم، در می یابیم که جهان هستی، متشکل ازدو جزء است:1- طبیعت 2-جهان طبیعی. طبیعت جزء غیر مادی و نیروی سازنده و جهان طبیعی جزء مادی، ساخته و پرورده ی طبیعت است.اینکه به اهمال برخی فضاهای سرسبز،مصفا و دلگشارا،طبیعت میخوانیم،درست نیست. در گردشگاهها می نویسند:لطفا طبیعت را آلوده نکنید!! گردشگاه،زمین،دشت،صحرا و هر محیط و موجود غیر مصنوع که در جهان،از زمین تا لایتناها هست و کل مجموعه ی جهان طبیعی، همه زائیده و پرورده ی طبیعت هستند.موجودات طبیعت نیستند،طبیعی هستند. طبیعت موج فعل و حرکت است،جوهر و نفس فعل و حرکت، یعنی مطلق پدید آمدن،شدن و جریان یافتن است. ظاهرا فاعل و محرک ندارد. خودکار، خودسر، خودگرد، سازنده و مخرب است. "کوزه گر دهر است، میسازد و باز بر زمین میزندش." مبداء،منتها،ماقبل،مابعد و ماوراء ندارد. ماوراء الطبیعه اصطلاحی فلسفی- اعتباری است که با توجه به بی کرانه بودن طبیعت،مبنایعقلی ندارد. هم فلسفه باید اعتبار آن را تشریح کند. خوشبختانه فیلسوفان الهی و عرفای بزرگ اسلامی، تقریبا به صراحت اعلام میدارند که منظورشان از اصطلاح ماوراء الطبیعه،همان ذات و نیروی لم یزل و لا یزالی است که فاعل،محرک و خالق طبیعت است و این نظر فلسفی، بسیار عالمانه، فاضلانه و قابل قبول است. عقل،علم ومنطق هم می پذیرند که خالق هرچیزدر خارج وماوراء آن چیزقراردارد .طبعا طبیعت که چیزی جز موج فعل و حرکت نیست،نمیتواند ازاین قاعده مستثنا باشد. طبیعت حرکتی است که درمسیر آن عقل و نظم هم تولید میشود اما خود فاقد عقل،علم،اراده و ادراک است. (چون طبیعت،جسم جاندار و شخص نیست تا درونش قرارگاه عقل و دیگر نفسانیات باشد).وجود نطفه درجانداران و گیاهان؛وجود زندگی یا روح در نطفه ی جانداران؛رنگ،بو،طعم و مزه در گلها و میوه ها؛ژنتیک و جریان توارث در امور زیستی؛تکامل انواع و انتخاب اصلح در موجودات زنده؛ سرعت متفاوت رشد در مراحل حیات،از نطفه به جنین و از تولد نوزاد تا رشد کامل آن؛دریافتهای مغز و توانائیهای آن در عقل،فکر،هوش،حافظه،نبوغ و استعدادات حسی؛دگرگونی در جهان ستارگان، زمین، گیاهان، دریاها،موجودات جاندار و بی جان؛امواج گسترده ی مخابراتی،اینترنتی،رادیو-تلویزیونی و، و، و، همه ساخته و پرورده ی همین حرکت است که آنرا طبیعت میخوانیم.یعنی طبیعت: کنش، پویش، زایش، رویش، آفرینش، ایجاد، تولید، تخریب، تبدیل، انقراض، انهدام، و، و، و، است.این پرسش عقل که: طبیعت یاحرکت خود چگونه پیدا شده است؟! امروز- بعداز اظهارنظرهای فیلسوفانه- تنها یک پاسخ دارد؛اینکه"هنوز قاطعانه نمیدانیم" و بهتر است فعلا به همین پاسخ راستین، بسنده کنیم تا دانشمندان علوم که مانند ارائه کنندگان فرضیه ی بیگ بنگ،همواره مترصد فرصت هستند، به عقل پرسشگر پاسخ علمی - منطقی گویند. اما به مقتضای قاعده ی"ما لا یدرک کله،لا یترک کله" روشن است که در اینجا سخن از چگونه پیدائی طبیعت نیست بلکه از خود طبیعت موجود،سازنده و پرورنده است که سلطه ی خودرا برتمام اجزاء جهان به اثبات رسانده و به نمایش گذارده است. امروز واجب است که تلاش انسان برای شناختن و شناساندن طبیعت و حوزه ی اقتدار و عمل آن-چنانکه هست و در همه ی جهان احساس و ادراک میشود - همواره در صدر تلاشهای علمی مدارس و دانشگاههای سراسر جهان قرار گیرد، حتی اگر هرگز ندانیم که طبیعت خود چگونه پیدا شده است.انصافا عمر انسان درزمین-از ابتدای غارنشینی تا امروز-خیلی کوتاهتر از آن بوده است که آدمی فرصت پاسخگوئی محققانه به همه ی پرسشهای عقل را یافته باشد.بیش از سیصد سال است که پژوهشگران دانشمند میکوشند تا از طریق شناخت کاملتر توانائیهای طبیعت،بالاخره پاسخی برای چگونه پیدائی خود طبیعت بیابند.هرچند که تاکنون توفیق کامل نیافته اند اما توفیق سفر انسان به سیارات و گردشو کاوش ماهواره ئی در حول و حوش منظومه ی شمسی،جزئی از توفیقاتی است که شاید بتواند آدمی را به پاسخی قطعی برساند.پاسخی که البته با توسل به تخیل،حدس،فرض و بیرون از تحقیقات علمی - آزمایشگاهی، هرگز بدست نمیآید چنانکه هزاران سال نیامده است.اینکه در آینده بدانیم مثلا (بیگ بنگ)یا هر عامل دیگر،سبب پیدائی طبیعت شده است یا هرگز ندانیم،لزوما در ماهیت طبیعت چند میلیارد ساله که امروز هست،خللی وارد نخواهد شد. طبیعت حاضر در تمام جهان طبیعی همچنان فعال و منشاء همه ی یافته های علمی انسان،باقی خواهد ماند.عقل آدمی و دانش فراگیر و گسترده در عصر حاضر، هر پدیده و موجودی را که در جهان عنوان ((طبیعی)) دارد، فقط زائیده و پرورده ی طبیعت میدانند که از همه مهمتر، پدیده ی حیات انسان، حیوان و گیاه در زمین است که امروز دانشمندان جهان در طبیعت دیگر سیارات منظومه ی شمسی، مانند ماه و مریخ هم به جستجوی آن برخاسته اند.(عاقبت جوینده،یابنده بود).
امین کیخا
2013-11-03T13:34:10
باز پاکی جانت را نشان می دهی درود بر تو
امین کیخا
2013-11-03T15:23:15
دوستانمان را بیفزای آرمیدگی و شکیبایی و خوش سخنی ازنوشته هایش نمایان است . تو از مهر کردن مگر کاستی می گیری شمعی که دیگری را برافروزد مگر کم فروغ می شود ؟ پیش من مهربانی ایزدانگی ( شباهت به یزدان) است . برادر بر فروغ و بیفروز که چشم به راه تو هستیم . ما را دوستی نغز و نیوشا خواهد شد .
شهریار۷۰
2013-11-03T12:24:09
پیرامون نظر محسن عزیز در مورد مصرع اول بیت تخلص گریه حافظ چه سنجد پیش استغنای عشقبه نکته زیبایی اشاره کرده‌اید. در این جا نیاز به مصدر ارزیدن است نه سنجیدن ، لیکن آن طور که از مستندات برمی‌آید ، خواجه حافظ بزرگ و دوست داشتی ما مصدر سنجیدن را به کار برده و تمام نسخ قدیمی از 821 قمری تا اواخر سده‌ی نهم سنجد ضبط کرده‌اند و متاسفانه این بیت از نظر بزرگان شعر و شاعری ضعف تالیف به شمار می‌رود. به نظر من این اشتباهات در مقابل این اثر عظیم به مثابه قطره‌ای در برابر اقیانوسی است.ضمنا استغنا ضبط درست و استغفار اساسا هیچ لطف و معنا و زیبایی ندارد و کل بیت را به هم می‌ریزد.
شهریار۷۰
2013-11-03T12:15:01
ممنون امین آقا من فقط انتقال‌دهنده‌ی این اطلاعات هستم. اصل این پژوهش‌های شگرف متعلق به استاد آهی است که البته من تنها چند صدمی از آنها را در اینجا توانستم درج کنم.در مورد نظر مهشید پیرامون بیت آدمی در عالم خاکی نمی‌آید به دستعالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمیآدمی اینجا جناس تامی فوق‌العاده است. آدمی مصرع اول با «یا»ی مصدری است یعنی آدم بودن و انسانیت و در مصرع دوم منظور ساختن یک آدم دیگر است. مهشید خانم به نظر من برداشت کلی شما از این بیت دقیق است فقط در تفسیر مصرع اول کمی تغییرات نیاز است.
شهریار۷۰
2013-11-02T22:47:20
با سلام دوستان بنا به آموخته‌های برادر کوچکتان از برنامه‌ی تماشاگه راز استاد آهی در شبکه رادیویی فرهنگ ، در مصرع نخست بیت مطلع محرم درست‌تر ، باپشتوانه‌ی نسخ قدیمی‌تر و رساتر است. دیوان مصصح علامه قزوینی و دکتر غنی ارزشی ژرف و والا دارد ، منتها در زمان نگارش این مجموعه‌ی ارزشمند در حدود هشتاد سال پیش ، این تعداد نسخه‌ی قدیمی در سرتاسر جهان کشف نشده بوده و در ثانی دسترسی به آن‌ها میسّر نبوده است. این دیوان همان گونه که در مقدمه‌اش آمده بر مبنای نسخه‌ی مشهور خلخالی که در سده‌ی نهم جمع‌آوری شده ، به رشته‌ی نگارش درآمده است. حال شما به بیت مطلع نگاه کنید. مرهم را روی زخم جسمانی می گذارند. برای سینه‌ی مالامال از درد یک مرحم نیاز است تا درد دلت را برایش بیان کنی و از نظر روحی آرامش بیابی ، نه مرهمی که روی سینه ات قرار بدهی .خدا را باید خدایا ضبط شود چون مخاطبی خاص ندارد بیت که در آن به خدا قسم خورده شود. خطاب سخن خواجه خدا است و او را منادا قرار داده است. تمام این سخنان من برداشتی از استاد آهی است و این بزرگوار تمام این موارد را با ذکر سندهایی از قدیمی‌ترین نسخ کشف شده‌ی دیوان حافظ به اثبات می‌رساند و به واقع از ضبط ذوقی و دل به خواه دیوان خواجه بزرگوار دوری می‌جوید. در مصرع دوم بیت تخلص نیز طوفان بهترین ضبط است ، اگرچه دریا دارای معنا در این بیت هست ولی آنچه قدیمی‌ترین نسخ ضبط کرده‌اند طوفان است.برای دسترسی به سخنان مربوط به این غزل از سایت iranseda.ir به برنامه‌ی ساعت 18:30 رادیو فرهنگ به تاریخ 92/8/10 مراجعه فرمایید.
امین کیخا
2013-11-03T01:12:57
شهریار جان درود به دقت نگاهت
امین کیخا
2013-11-03T21:13:24
شهریار جان پس برادرانه بنویس .
سیدعلی سیدمرتاض
2020-05-15T17:10:04
سلامدر این بیت کاندرین (در)یا نماید هفت (در)یا شبنمی صحیح است در بمعنی مروارید است .
سیدعلی سیدمرتاض
2020-05-15T17:20:05
سلاممعتبرترین نسخه دیوان حافظ که تا کنون بدست رسیده وموجود است نسخه علامه قزوینی و قاسم غنی است . ریرا خودعلامه یکی از ادیبان و پژوهندگان بنام و بحق علامه زبان فارسی بوده است .
عظیم ملکی
2020-03-03T14:31:55
برای سلامتی استاد شجریان دست به دعا می شویم صدای ملکوتی ایشان محتوای شعر های شاعران بزرگی چون حافظ و سعدی را دو چندان میکند این غزل بسیار زیبا را بنده با صدای استاد شجریان شناختم
ابنابه
2020-04-01T02:11:59
دوستان لطفا قینوس نفرمایید و نظرات خود را صریح بیان کنید .
رضانیا
2019-04-30T22:24:37
توجه کنید به بیت سوماین بیت شاه بیت است. در یک مصرع با سه صفت «صعب٬ بولعجب و پریشان» دنیا را تصویر کرده که همیشه در تاریخ همینگونه بوده: دشواری زنده گی چه ساده چه عرفانی. شگفتی از اتفاق هایی که توضیحی ندارند و در نهایت پریشانی روزگاراما در نهایت دقت کنید به حالت «زیرک» که «خندان» است. خنده اش را چگونه می بینید مانند آن خنده ی ترسناک پیرمرد بوف کور؟ یا خنده ای خیامی؟ مقایسه کنید با دیگر صفت های زیرک در شعر حافظ.
مهرداد خلیلی
2019-04-12T10:50:01
چقدر شعرهای حافظ خوب و عالیههر شعری که بخونی انگار داره احوال درونی تو رو شرح میدهخیلی دلم میخواد بدونم موقع سرودن اشعارش چه حالی داشته سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
پویآن
2019-10-02T20:07:27
در پاسخ به حافظ عزیز..سر سپردم به نوا.. خویشتن، هالو راچون به صد جود.. بخستم، دل مالامال رامر مرامم به درشتان.. تنم، تژ تندیدکین احوالم به شخانه.. مشخ شخ تمدیدتار تنم، روحم را.. سیاه جامه تنیدهخزان، کفر دمیده.. زبان، لامه دریدهندیدن حرم وصفم را.. وصل سودای مرادیده ی خوشه مرا.. تیره ی مستوره مراآنم اگر راز بود.. به درگاه تو محرم نبودگر پیش خدا هم.. خویش آوند مقرب نبودمستم بود.. جنونم بود.. ی گیج بی قید و بندسرم نبود.. سردم بود.. وجود موجودم ددآخرین صف ز گدایان تنم.. ماتم نیستخود نبودم ز جدا از آنان.. جانم آدم نیستکه این سیه جامگیم.. نافه ام نیستبختم تیره است.. اخبارم دلگشا نیست
پویآن
2019-10-02T20:09:38
و در ادامه..خراب شوم جان آن که طریقتش بوی بد منیت نتوان بتوان ایزد گروید تابزن منهی ناخس آشتم دمرروحم خوار باد که دگران را ازلش و مزیتش اذیتحضرتم مردار و احدالناس پی نگاهشان چندش در نظرهیچ نزدیک مده به خودت راه و دور که نصبم وقیحتوقاحت، حقیقتم باشد گر دنباله یابد جاه به زور و زرو اصفاتم اب پاشند منی و تپاندنش زغراش خصیلت که دمی مرتبتم کثاف و مرئوس عبودیتش تق و لق عر عر
پویآن
2019-10-02T20:13:58
و در پاسخ به انتقادهای بی روا شده به حافظ عزیز دوست من..بندگیم ناخوش ز بردگیت مقنوع مغموم باشدپیغامبرانتم بوی سوز مشعوفشان شفاعت نباشدقضات کن لکم حکام ولی الدین اخطا فزودند مراکه سخن سخت اکید به طور جد نباش آبشتدنه رنگ دانه ای نبشتن به شرط عاریت دلالهپیچ واپیچ شکن در شکن بیضوی مستدیر مد آوردهنر بدبدک بخواند و راه زلق نامحرم ستنبست و ببست خاکسار خاک برسری راجلدنصبش دوزخ ست طالق بر خود چنان اندایدمجهود نطقش منفود ست چنین دود اندوددطالعم دست آموز میمون و رخت تبارک ستژیان ست خوش شگون بدغمگن همایون خشمگندگویند مضمون گنه بود و خجل و نبود عبودو آن مأخوذ منجوق دوز رجز ملبوس زمر^دسپید رنگش که ورد بیرون ز دهان آن دودباطنش و لباسش سیاه گل منگولی دروردندهم گر وگرم دهم موس موس بودنم آبشتندندهم گروگرم دهم!موس موس بودنم.. آبشتند..
امیرحسین مقدم
2019-08-30T10:55:30
درمورد حاشیه اول و بیت آخر دوست گرامی ام ، زمانی که دوبزرگوار مانای شعر و ادب فارسی ، علامه محمد قزوینی و دکتر قاسم غنی که یادشان تا همیشه زنده باد ، نسخه خود را تصحیح میکردند ، جز چند نسخه دست نویس که تعدادشان به انگشتان دودست نمیرسید ، نسخه دیگری فراچنگشان نبود. اما امروزه تعداد نسخ خطی موجود و معتبر بالای پنجاه نسخه است. یعنی اززمان حیات آن بزرگواران تا امروز دهها نسخه دیگر کشف شده بنابراین روانیست درهمه موارد تنها به ضبط آن دوبزرگوار بسنده کنیم. ایامتان به کام
سـینا -----
2020-07-03T15:28:02
جناب جاوید مدرس (رافض) - سپاسگزارم از این که در غزلیات حافظ اختلاف نسخه ها را ذکر می کنید. ولی با یکی از اظهار نظرهایتان مخالف هستم: دیوانی از رودکی در زمان حافظ وجود نداشته است. البته شکی نیست که بیشتر اشعار رودکی همان طور که امروز نیست مدت ها پیش از بین رفته بود. اما شواهدی هست از این که اشعار رودکی را تا حدی میشناختند. برای مثال بین قطعه های عبید زاکانی ( که همعصر با حافظ بوده) این بیت از رودکی ( بوی جوی مولیان ) تضمین شده ( به شکلی هزل گونه و انتظار نداشته باشید این جا بنویسم!!)
بابک چندم
2020-05-16T17:03:34
جناب مرتاض و سید به توان دو ،نسخه ای به نام نسخه قزوینی و غنی نداریم...تصحیح قزوینی/غنی با در نظر گرفتن و مطابقت 28 نسخه صورت گرفت، و اصلاحاتی که به نظر و سلیقه ایشان درست می نموده...
۸
2020-05-17T06:12:28
استاد بازنشسته دانشگاه و دکتر ادبیات و فلسفهسلام علیکم ،پنجاه سال عمر به پای کاری می گذارند یا می گزارند؟اجرکم الی الله برای روش فرمودن
عزیزی
2020-11-02T20:57:32
باسلام خدمت دوستان فرهبخته.در مورد بیت اخر همان کلمه دریا صحیح تر است.معنی ساده بیت اینست که اشک من حافظ اگرچه خیلی زیاد است ولی با دریای عشق قابل مقایسه نیست زیرا دریای عشق انقدر عمیق وبزرگ است که یک قطره ان برابر هفت دریای معمولی است.(مثل شب قدر که برابر با هزار سال معمولی است).ضمنا کلمه گریه در مصرع اول با دریا در مصرع دوم همخوانی دارد(هر دو اب هستند).اگر کلمه طوفان در مصرع دوم بگزاریم انموقع باید در مصرع اول کلمه داد وهوار بگزاریم که با طوفان همخوانی دارد
بهنام
2017-09-06T13:27:07
ضمن تشکر از دو سه تا کامنت مرتبط. هر چی استاد و مطالب کم مایه و جوب و جوق بود اینجا جمع شده. بابا تبلیغ میخای کنی واسه خودت به اسم استاد، برو یه کانال تلگرام بزن. دو سه تا جوک مثبت 16و اینا هر روز بذار و فالوور جمع کن. سرسام گرفتیم.
بهنام
2017-09-06T13:35:05
آقای حسین منصوری پور:بزرگوار، دو خط خلاصه مطلب رو بصورت کنجکاوکننده بنویس و بقیه رو لینک بده به وبلاگت. درست کردن این وبلاگها هم که مجانی هستش. واقعا فکر میکنی با چپوندن تو حلق مردم، خواننده پیدا میکنی؟
میر ذبیح الله تاتار
2017-03-25T07:05:57
سلامسوختم در چاه صبر از بهرآن شمع چگلشاه ترکان فارغ است از حال ما کو رستمیدر چاه شکیبای ( مانند بیژن عاشق منیژه دختر افرسیاب ) برای آن زیبا روی ترک نژاد از پا درآمدم . افراسیاب شاه توران بحال من عنایتی ندارد ، رستم نجات بخش کجاست؟چاه صبر (اضافه تشبیهی) صبربه چاه تشبیه شده است . ضمنا اشاره به چاه دارد که بیژن به دستور افراسیان در آن چاه زندانی شد و آخرالامر بدست رستم از آن چاه رهای یافت.شاه ترکان کنایه از افراسیاب است که به دستور او گرسیوز برادرش بیژن را در چاه حبس می کند.
مهربان
2018-11-24T12:24:42
سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چو گلدر اینجا یار را به شمع چو گل تشبیه کرده!؟همیشه در اشعار، عاشق را چون شمع می‌دانند! یا خودش رااگر تشبیه کرده، منظور از شمع چو گل چه میتواند باشد؟ممنون
‏طوبی برزگر
2018-09-13T19:34:41
با تشکر از هر دو بزرگوار برای خوانش این شعر زیبااز آقای سهیلی برای تمرکز بر درست خوانی اشعار سپاس ویژه دارماز آقای فرید حامد سپاسگزارم برای موسیقی متن و فراز و فرود زیبای صدا در حین خواندن اشعارای کاش در خواندن واژه «چِگِل» دقت بیشتری می شد تا خدشه ای بر این تلاش ارزشمند وارد نمی آمدسربلند و شاد باشید
رضا ساقی
2018-12-29T20:44:44
سینه مالامالِ درد است ای دریغا مَرهمیدل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمیمالامال:پُر ولبریزمرهم: دوا ودارومعنی بیت : سینه لبریزازدرد واندوه است افسوس ودریغ که هیچ دارویی برای تسکین این همه درد وجودندارد جانِ دل ازغم واندوه تنهایی برلب رسیده محض رضای خدا کاش همدمی، دلآرامی نصیبم می شد.پای پادشهِ خوبان دادازغم تنهاییدل بی توبه جان آمدوقت است که بازآییچشم ِآسایش که دارد از سپهر تیزروساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمیچشم آسایش داشتن : توقّع وامید آرامش داشتن سپهر تیزرو: گردونِ تیز گردنده، چرخ فلک که بی وقفه درحال چرخش است.معنی بیت : ازاین چرخ فلک که بی وقفه وبی ملاحظه درحال چرخش ودرگذراست هیچ کس توقّع آرامش وآسایش خاطرندارد ساقیا انتظاری ازاین گردون ِ گردنده نیست جام شراب بیاورتا بانوشیدن شراب به آرامش خاطربرسم ودمی بیاسایم.شراب تلخ می خواهم که مردافکن بود زورشکه تایکدم بیاسایم زدنیا وشر وشورشزیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفتصَعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمیاحوال: گردش ِ بی وقفه ی روزگار وچرخش بی ملاحظه ی چرخ فلکصَعب روزی: سخت روزیبوالعجب کاری: شگفت انگیزکاریپریشان عالمی: زمانه ی آشفته و بی سروسامانیهمانگونه که بسیاری ازحافظ پژوهان نیزبراین باورهستند احتمالاً این غزل دردوره ای از آشفته حالی ازنظر اجتماعی ودرزمان هرج و مرج سیاسی سروده شده است. دوره ای که پس ازشاه شجاع آتش جنگهای داخلی شعله وربوده وسینه ی حافظ مالامال ازدرد واندوه شده بود.معنی بیت : ازصاحبدل ِهوشمندی خواستم تاتوضیح وتعریفی ازاین اوضاع واحوالِ زندگانی آدمی ارایه کند لبخندی زد ودرپاسخ گفت: زندگانی،تحمّل چندروزی سخت وطاقت فرسا،کاری شگفت انگیز است ودنیای ناپایدار، عالمی آشفته وبی سروسامان است.چون این گِره گشایم واین رازچون نمایمدردیست سخت دردی کاریست صَعب کاریسوختم در چاه ِصبر از بَهر آن شمع ِ چِگِلشاه تُرکان فارغ است از حال ما کو رستمیچاه صبر: صبر به چاه تشبیه شده است.چِگِل: زیباروی ، منسوب به شهر چگل(ازشهرهای ترکستان قدیم) که زیبارویانش معروف بودند.شاهِ تُرکان: افراسیاب،حافظ دراین بیت، داستان زندانی شدن بیژن به دستورافراسیاب درچاه وآزادشدن اوبه دست رستم را،دستمایه ی خویش قرارداده واوضاع واحوال زمانه را با رویدادهای داستان شبیه سازی کرده است. باتوجّه به اینکه شاه شجاع وشاهزادگان آل مظفّر ازطرف مادر(شاهدخت قراختایی) منتسب به ترکان هستند این قیاس بسیارمتناسب،زیبا وحافظانه هست.بنابراین احتمالاً "شمع چگل" کنایه ازشاه شجاع است که فوت کرده و"شاه تُرکان" زین العابدین محمد فرزندشاه شجاع است که باموافقت امیرتیمور به تخت پادشاهی تکیه زده لیکن اقتداروقدرت پدر راندارد واز سامان بخشیدن به اوضاع سیاسی اجتماعی عاجزمانده است.معنی بیت : درچاه صبر ازدوری آن دلدارزیباروی(همچون بیژن در زندان افراسیاب) سوختم شاه تُرکان )پادشاه وقت شیراز- زین العابدین) از حال وروزغم انگیزمابی خبراست ای کاش پهلوانی پیدامی شد وهمچون رستم که بیژن رااززندان آزاد ساخت مارانیزازچاه صبر خلاصی می بخشید.شاه ترکان چو پسندید و به چاهم انداختدستگیر اَر نشود لطف تَهمتن چه کنمدرطریق عشقبازی اَمن و آسایش بلاستریش باد آن دل که با دردِ تو خواهد مرهمیریش باد: مجروح بادمعنی بیت : درمسلک ومرام عشقبازی، ازهرسوخطراست و امنیّت وآرامش خاطر، آفت وبلای عاشقیست عاشق نباید درپی آرامش و راحتی باشد خونین وزخمی باد آن دلی که باوجود دردِ عاشقی هوس رفاه وامنیّت خاطردرسرداشته باشد.عشقبازی کار بازی نیست ای دل سر بباززان که گوی عشق نتوان زد به چوگان هوساهل کام و ناز رادرکوی رندی راه نیسترهروی باید جهان سوزی نه خامی بی‌غمی"کوی رندی" کنایه ازطریق عشقبازی، مسلک ومرام حافظانه که بررهایی ازبند تعلقّات دُنیی ودینی استواراست.اهل کام و ناز: آنها که نازپرورده اند ودرپی کامجویی ورفاه وآسایش هستند.رهرو: عاشق و سالکجهانسوز: دریادلی که مصلحت اندیشی نکند و ازهیچ ضرر وزیانی باکی به دل نداشته باشد.خام: بی تجربه ونادانمعنی بیت : نازپرورده ها ،کامجویان وبی درد ها نمی توانند درطریق عشق و رندی گام بردارند ووارد این حوزه گردند.برای ورود به این مرام ومسلک، عاشقی دریادل ودلیر لازم است عاشقی که پخته وباتجربه باشد نه نادان وبی درد.خامان ِ ره نرفته چه دانند ذوق عشقدریادلی بجوی دلیری سرآمدیآدمی در عالم خاکی نمی‌آید به دستعالمی دیگرببایدساخت و ازنو آدمیآدمی: کنایه ازانسانیّت، محبّت وعشقعالم خاکی: دنیای خاکی وکنایه ازعالم مادّیات ونقطه مقابل عشقمعنی بیت : دردنیایی که برپایه ی مادّیات، کامجویی وبی دردی بناشده باشد انسانیّت،عشق ومحبّت بدست نمی آید برای بدست آوردن این ارزشهای والا باید دنیای دیگری به شیوه ی رندی ورهایی ازبندهمه ی تعلّقات بنانهاد وآدمیان دیگری با جهان بینی ِحافظانه پرورش داد.نیست در بازار عالم خوشدلی ور زان که هستشیوه ی رندیّ و خوش باشیّ عیّاران خوش استخیز تا خاطر بدان تُرک سمرقندی دهیمکزنسیمش بوی جوی مولیان آید همی"تُرکِ سمرقندی" کنایه ازتیمورلنگ است که خود تُرک تبار و اهل سمرقند بود. او در اوایل فتوحات خود به هر کجا می رسید عرفا و دانشمندان را محترم می شمرد و خود مردی فاضل و باهوش بود. شاه شجاع دراواخرعمربامشورت وموافقت او،فرزندخود زین العابدین رابه عنوان جانشین خویش معرفی نمود. حال که پس ازمرگ شاه شجاع اوضاع داخلی کاملاً به هم ریخته وآشفتگی سیاسی واجتماعی همه جا را فراگرفته، حافظ ازسرناچاری درآرزوی پادشاهی مقتدر وتوانمند است تا باحضوراوفرصت طلبان وتشنگان قدرت که همه جا درگیرجنگ وخونریزی کرده اند برسرجای خود بنشینند ودوباره آرامش وامنیّت حاکم گردد. کسی چه می داند شاید آن روز که حافظ درآرزوی ظهورتیمور این بیت رامی سرود ازتیمور جزخبرهای خوب مثل محترم داشتن دانشمندان وعارفان نشنیده بوده وآوازه ی خونریزیها وستمگریهای اوهنوز بگوش حافظ نرسیده بود که اینچنین اورابه ظهورفرامی خواند. وشاید اوضاع چنان برآشفته شده وهرج ومرج همه جاراچنان فراگرفته بوده که آرام کردن اوضاع جزباقدرت تیمور میسّرنمی گشت وحافظ ازروی ناچاری وبا علم برسفّاکی وسنگدلیِ تیمور، خاطربدان مقتدربی رحم می سپارد تابساط تشنگان قدرت،کاسه لیسان وجاه طلبان زمانه را به دست اوبرچیند. ازنسیمش: ازخبرهایی که ازفتوحات اوبگوش می رسد.مَوْلیان: نام رودخانه ای در بخارا. جوی مولیان جویی است در نزدیکی قلعه ی بخارا که در آنجا سامانیان باغ بزرگی داشته اند."بوی جوی مولیان" کنایه ازآرامش ونشاط وسرسبزیست. معنی بیت : ای دل برخیز تا دل برآن مقتدرسمرقندی خوش کنیم وبراو امید ببندیم ازخبرهایی که درمورد او وازفتوحات او بگوش می رسد بوی خوش رودخانه ی مولیان وبوی آرامش ونشاط وشادمانی به مشام می آید.بنظرمی رسد پس ازآنکه حافظ ازعمق جنایات وخونریزیهای تیموردرخوارزم باخبرشد ازاینکه روزی خاطربدان ترک سمرقندی می سپرده پشیمان شده بوده که درغزل "سحرباد می گفتم" می فرماید:به خوبان دل مده حافظ ببین آن بی وفایی هاکه باخوارزمیان کردند ترکان سمرقندیگریه ی حافظ چه سنجد پیش استغنای عشقکاندر این دریا نماید هفت دریا شبنمیچه سنجد؟ : چگونه می تواندارزیابی شود؟ هیچ مقدار وارزشی ندارد استغنا: بی نیازینماید: به نظرمی رسد"هفت دریا" کنایه ازتمام دریاهای جهانمعنی بیت : گریه ی حافظ گرچه به سان دریاست امّا دربرابر بی نیازی عشق هیچ مقدار وارزشی ندارد برای اینکه دراین دریای عظیم و بی کرانه(عشق) تمام دریاهای جهان به سان یک شبنم است.بعضی گویند چگونه می شود که دریک دریا، هفت دریا به سان شبنم به نظربرسد؟ درپاسخ باید گفت آری دردنیای معمول،این امرازمحالات است و امکان پذیرنیست لیکن وقتی بحث عشق درمیان باشد شدنیست. دردنیای عشق معیارها وضوابط ها فرومی ریزند همه چیزدردنیای عشق برعکس تصوّرات ما ویاخارج ازتصوّرات ماست. عشق دریایی عمیق وبی کرانه هست ازیکسو درآنجا جزآنکه جان بسپارندچاره نیست وازسوی دیگرآشنایان عشق دراین دریای حیرت انگیز غرقه می گردند وبه آلوب آلوده نمی شوند!آشنایان رهِ عشق دراین بحرعمیقغرقه گشتندونگشتند به آب آلوده
احمد
2018-06-07T04:23:19
با سلام .. بیت آدمی در عالم خاکی نمی‌آید به دستعالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمیواز اشکال وزنیه ! وز درسته
احمد
2018-06-07T05:36:26
گریه حافظ چه سنجد پیش استغنای عشقکاندر این دریا نماید هفت دریا شبنمیبا سلام ..اینجانب کاری به این ندارم که کدوم واژه درسته هر دوتا رو بررسی میکنم ...بررسی در مورد دریا داره میگه گریه من که به اندازه هفت دریا است یا اگر به اندازه هفت دریا هم باشه { که البته شاید هفت دریا اشاره ی خاصیه و ایهامی داره که من نمیدونم .. در هر صورت .. نسبت به این دریا ( دریای اولی ) چیزی نیست ! ضعیفه؛ چون دوبار دریا تکرار شده با یک معنی ! بعدشم دریا از دریا بزرگتره !..تازه اونم هفت دریا از یک دریا بزرگتره !!؟ جالب و قوی و متعادل نیست درستش از نظر معنی این بود که بگه کاندر اقیانوس باشد هفت دریا شبنمی ( تعداد دریا هرقدرم زیاد باشه به پای اقیانوس نمیرسه )از نظره واژه هم اقیانوس کجا و دریا کجا (( اقیانوس برای نمونه عرض شد از نظر رساندن صحیح مضمون ))بررسی در مورد توفان گریه حافظ چه سنجد پیش استغنای عشقکاندر این توفان نماید هفت دریا شبنمیاینطوری باشه ؛ داره میگه گریه من حتی به اندازه ی هفت دریا ؛ در {{این }} طوفان تاکید خاص داره به این توفان مد نظرش که همون توفان عشقه .. شبنمی بیش نیست در این طوفان ... بعبارتی شبنم در توفان متلاشی میشه تا دریا ! خلاصه ی خلاصه اینطوری میشه گفت که شبنم در طوفان ناچیزیش بیشتر جلوه میکنه تا دریا در دریا
احمد
2018-06-07T05:38:14
گریه حافظ چه سنجد پیش استغنای عشقکاندر این دریا نماید هفت دریا شبنمیبا سلام ..بررسی در مورد دریا داره میگه گریه من که به اندازه هفت دریا است یا اگر به اندازه هفت دریا هم باشه { که البته شاید هفت دریا اشاره ی خاصیه و ایهامی داره که من نمیدونم .. در هر صورت .. نسبت به این دریا ( دریای اولی ) چیزی نیست ! ضعیفه؛ چون دوبار دریا تکرار شده با یک معنی ! بعدشم دریا از دریا بزرگتره !..تازه اونم هفت دریا از یک دریا بزرگتره !!؟ جالب و قوی و متعادل نیست درستش از نظر معنی این بود که بگه کاندر اقیانوس باشد هفت دریا شبنمی ( تعداد دریا هرقدرم زیاد باشه به پای اقیانوس نمیرسه )از نظره واژه هم اقیانوس کجا و دریا کجا (( اقیانوس برای نمونه عرض شد از نظر رساندن صحیح مضمون ))
احمد
2018-06-07T05:40:22
ببخشید ... یک دربا از هفت دریا بزرگتره !!!؟
احمد
2018-06-08T09:11:15
بررسی در مورد توفان گریه حافظ چه سنجد پیش استغنای عشقکاندر این توفان نماید هفت دریا شبنمیاینطوری باشه ؛ داره میگه گریه من حتی به اندازه ی هفت دریا ؛ در {{این }} طوفان تاکید خاص داره به این توفان مد نظرش که همون توفان عشقه .. شبنمی بیش نیست در این طوفان ... بعبارتی شبنم در توفان ؛؛ متلاشی میشه خلاصه ی خلاصه اینطوری میشه گفت که شبنم در طوفان ناچیزیش بیشتر جلوه میکنه تا دریا در دریا
ملیکا رضایی
2021-11-29T00:13:22.052347
صبح هر روز بلند می‌شوم و با آنکه هر دردی و شادی باز برای من رقمی نو بر برگ است اما عادت زندگی ست پیوسته در شادی و درد بودن ؛ و باز. در گوش من نجوایی ست از قافله اسرار عشق اما چه کنم که آن لحظه که چشم باز میکنم جز پیوستگی چیزی نمیابم ... در صدای گریه های شبانه مفقود بودم و حال در صدای تار و سه تار برآمده از این گوشی محو گشته ام ...   پیوسته حرف میرانم ولی آن یک حرف همچنان باقی ست ...  ؛ به راستی و حق رمزی در این شعر هست که امروز و دیروز مرا محو خود کرده است ... یکی آغاز صبح و یکی آغاز شب ... یکی با صدای خسرو آواز یکی با پیوسته خواندنش از پشت این صفحه گوشی یا برگهای کهنه و معطر دیوان حافظ ...     نمیدانم چرا احساس میدارم چیزی از دست داده ام لیک چیزی را نمی‌بینم و نمیتوانم ببینم که درک کنم از دست داده ام یا نه ... این غزل به نوعی ست مخصوصا با صدای استاد شجریان که گویی عزیزی را از دست داده و در تنهایی غوطه ور گشته ای ...  مگر میشود تنها نبود و دلت نلرزد با این غزل ؟.
محمد حسین صرامی فَروَشانی
2021-12-01T17:32:42.0875318
دست مریزاد
منوچهر قربانی
2022-04-02T13:41:35.6349757
سلام دوستان و عزیزانی که نطر می‌دهید به عنوان کسی که حافظ را دوست دارم  به وجود شماها افتخار میکنم  پایداررباشید 
ادوارد ر.زاده
2022-04-07T09:14:03.4196667
در نسخه‌ای که حدود چهل سال پیش داشتم بیت آخری به این شکل بود: گریه حافظ چه سنجد پیش استغنای دوست کاندر این طوفان نماید هفت دریا شبنمی
ایمان پارسا
2022-05-03T05:22:57.5822525
با سلام شرح کامل این غزل را در کانال حافظانه، ملاحظه بفرمایید.  شرح غزل ۴۷۰
شیدایی
2022-09-15T17:51:23.730503
شکر به حضورتون
در سکوت
2023-01-16T01:49:37.3192693
این غزل را "در سکوت" بشنوید
حسین فرزند ماه جمال و منصور محمدنظامی
2023-07-23T11:36:41.3355896
حافظ گفت: "ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی". ایکاش می گفت: "گمره است ان که با درد تو خواهد مرهمی". اگر می توانست دعای بهتری نصیبش بکند که چه عالی می شد.