حافظ:سحرم هاتف میخانه به دولتخواهی گفت بازآی که دیرینه این درگاهی
❈۱❈
سحرم هاتف میخانه به دولتخواهی
گفت بازآی که دیرینه این درگاهی
همچو جم جرعه ما کش که ز سر دو جهان
پرتو جام جهان بین دهدت آگاهی
❈۲❈
بر در میکده رندان قلندر باشند
که ستانند و دهند افسر شاهنشاهی
خشت زیر سر و بر تارک هفت اختر پای
دست قدرت نگر و منصب صاحب جاهی
❈۳❈
سر ما و در میخانه که طرف بامش
به فلک بر شد و دیوار بدین کوتاهی
قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن
ظلمات است بترس از خطر گمراهی
❈۴❈
اگرت سلطنت فقر ببخشند ای دل
کمترین ملک تو از ماه بود تا ماهی
تو دم فقر ندانی زدن از دست مده
مسند خواجگی و مجلس تورانشاهی
❈۵❈
حافظ خام طمع شرمی از این قصه بدار
عملت چیست که فردوس برین میخواهی
کامنت ها