گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

حافظ:سحرم هاتف میخانه به دولتخواهی گفت بازآی که دیرینه این درگاهی

❈۱❈
سحرم هاتف میخانه به دولتخواهی گفت بازآی که دیرینه این درگاهی
همچو جم جرعه ما کش که ز سر دو جهان پرتو جام جهان بین دهدت آگاهی
❈۲❈
بر در میکده رندان قلندر باشند که ستانند و دهند افسر شاهنشاهی
خشت زیر سر و بر تارک هفت اختر پای دست قدرت نگر و منصب صاحب جاهی
❈۳❈
سر ما و در میخانه که طرف بامش به فلک بر شد و دیوار بدین کوتاهی
قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن ظلمات است بترس از خطر گمراهی
❈۴❈
اگرت سلطنت فقر ببخشند ای دل کمترین ملک تو از ماه بود تا ماهی
تو دم فقر ندانی زدن از دست مده مسند خواجگی و مجلس تورانشاهی
❈۵❈
حافظ خام طمع شرمی از این قصه بدار عملت چیست که فردوس برین می‌خواهی

فایل صوتی غزلیات غزل شمارهٔ ۴۸۸

تصاویر

کامنت ها

نازنین
2015-12-04T19:39:21
اگرت سلطنت فقر ببخشند ای دل کمترین ملک تو از ماه بود تا ماهی به نوعی می توان این بیت حافظ را به بیان مولانا در رابطه با ابراهیم ادهم تعبیر کرد که :‌هم ز ابراهیم ادهم آمدستکو ز راهی بر لب دریا نشستدلق خود می‌دوخت آن سلطان جانیک امیری آمد آنجا ناگهانآن امیر از بندگان شیخ بودشیخ را بشناخت سجده کرد زودخیره شد در شیخ و اندر دلق اوشکل دیگر گشته خلق و خلق اوکو رها کرد آنچنان ملکی شگرفبر گزید آن فقر بس باریک‌حرفترک کرد او ملک هفت اقلیم رامی‌زند بر دلق سوزن چون گداشیخ واقف گشت از اندیشه‌اششیخ چون شیرست و دلها بیشه‌اشچون رجا و خوف در دلها رواننیست مخفی بر وی اسرار جهاندل نگه دارید ای بی حاصلاندر حضور حضرت صاحب‌دلانپیش اهل تن ادب بر ظاهرستکه خدا زیشان نهان را ساترستپیش اهل دل ادب بر باطنستزانک دلشان بر سرایر فاطنستتو بعکسی پیش کوران بهر جاهبا حضور آیی نشینی پایگاهپیش بینایان کنی ترک ادبنار شهوت از آن گشتی حطبچون نداری فطنت و نور هدیبهر کوران روی را می‌زن جلاپیش بینایان حدث در روی مالناز می‌کن با چنین گندیده حالشیخ سوزن زود در دریا فکندخواست سوزن را به آواز بلندصد هزاران ماهی اللهییسوزن زر در لب هر ماهییسر بر آوردند از دریای حقکه بگیر ای شیخ سوزنهای حقرو بدو کرد و بگفتش ای امیرملک دل به یا چنان ملک حقیراین نشان ظاهرست این هیچ نیستتا بباطن در روی بینی تو بیستسوی شهر از باغ شاخی آورندباغ و بستان را کجا آنجا برندخاصه باغی کین فلک یک برگ اوستبلک آن مغزست و این عالم چو پوستبر نمی‌داری سوی آن باغ گامبوی افزون جوی و کن دفع زکامتا که آن بو جاذب جانت شودتا که آن بو نور چشمانت شودگفت یوسف ابن یعقوب نبیبهر بو القوا علی وجه ابیبهر این بو گفت احمد در عظاتدائما قرة عینی فی الصلوةپنج حس با همدگر پیوسته‌اندرسته این هر پنج از اصلی بلندقوت یک قوت باقی شودما بقی را هر یکی ساقی شوددیدن دیده فزاید عشق راعشق در دیده فزاید صدق راصدق بیداری هر حس می‌شودحسها را ذوق مونس می‌شود
محیا
2015-10-11T02:32:48
قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن/ظلمات است بترس از خطر گمراهی///هر که گیرد پیشه ای بی اوستا/ریشخندی شد به شهر و روستا///بی پیر مرو تو در خرابات/هرچند سکندر زمانی.....
جلال
2015-05-06T10:22:33
سلامدر مورد داستان حضرت موسی و خضر نکاتی رو به عرض می رسونمموسی نماد شریعت و خضر نماد طریقتحضرت خضر قرار بود 1001 صحنه از زندگی حضرت موسی رو به ایشون نشون بده که حضرت موسی تا 3 نکته بیشتر تاب نیاورد- فتدبر1- مادر حضرت موسی حضرت رو در آب انداخت و حضرت بسلامت به مادرش برگشت(ای موسی چطور به در آب انداختنت شکایت نکردی که الان به سوراخی کشتی اعتراض می کنی)2- حضرت موسی جوانی رو که فرعونی بود را با یک مشت به هلاکت رسوند (ای موسی چطور آن جوان را کشتی ولی به کشتن این غلام که توسط حضرت خضر کشته شد اعتراض می کنی)3- حضرت موسی برای دختران شعیب بی اجر و مواجب کار کرد و برایشان از چاه آب کشید( ای موسی چطور بی اجر برای دختران شعیب کار کردی ولی به ساختن آن دیوار توسط حضرت خضر شکایت کردی)
عمو سعید
2016-10-16T23:14:27
بیت سوم الی هشتم نشان دهنده ی صوفی باوری و صوفی گرایی جناب حافظ خلوت نشین است. البته صوفی گرایی در زمان خواجه موضوعی فراتر از دانایی و زیرکی(رندی) بوده و بیشتر ناظر به موضوع (فرگشت و جنایت ژن ها) بوده است. (در این خصوص نمی توانم توضیحی بدهم).حال به بررسی بیت سوم پرداخته و توضیح کوتاهی در باره آن می دهم. بقیه بیت ها هم مانند همین بیت است و توضیح آن ها توضیح واضحات خواهد بود.مصرع اول بیت سوم می گوید: بر در میکده رندان قلندر(در اینجا یک عده آدم مفت خور و بی کار = یه مشت اوباش الاف و کون گشاد( آبلاموفیسم)) قرار دارند که تاج پادشاهی را از یک حاکم می گیرند و آن را بر سر شخص دیگری می گذارند و او را پادشاه می کنند! خب این یعنی چه؟ یعنی اینکه یه مشت آدم مفت خور که به دریوزگی روزگار می گذرانند و هیچ کار و تلاش و تولیدی ندارند و از دست رنج دیگران ارتزاق می کنند( چه مفهوم آشنایی برای روزگار ما! ) قادرند که با نفرین، یک پادشاه را ازحکومت سرنگون کنند و با دعای خود شخص دیگری را پادشاه کنند! البته این کار سختی برای آنها نیست چه اینکه از آن ها کارهای بزرگتری سر می زند که این کار در مقابل آن ها کار کوچکی به حساب می آید. مثلاً می توانند روی آب راه بروند و یا طی الارض کنند! پس سرنگونی یک حکومت و روی کار آوردن حکومتی دیگر با دعا یا نفرین بخش کوچکی از توانایی آنان است و نباید تعجب کرد!!!!!!!!خب حالا این سوال پیش میاید که اصولاً چرا باید قلندران ژنده پوش عارف چنین کاری کنند؟شاید پادشاه قبلی از بیت المال برای آنان هدایا و صله نمی فرستاده و هزاران شاید دیگر.مهم نیست چرا، مهم این است که اینان چنین توانایی هایی دارند.برای همین است که در جایگاه پادشاهانند اما زیر سر آنها در هنگان خواب سنگ و خشت است!خب حالا یه بحث دیگهاگه قبول داشته باشیم که حافظ از هوش بالایی برخوردار بوده است یعنی آی کیو ایشان از حد نرمال بالاتر بوده است(که بنده به این موضوع معتقدم و دلیل هم دارم) پس چرا همچین عقایدی داشته؟مثلاً می توانست با خودش فکر کند که اگر این افراد چنین کراماتی دارند پس چرا دست گدایی به طرف دیگران دراز می کنند؟ چرا از نظر مادی محتاج دیگرانند؟ چرا از این توانایی ها و دعاها برای خود استفاده نمی کنند؟اگر حافظ آدم با هوشی بوده چرا همچین استدلالی نمی کرده و فریب صوفی گرایی را خورده است؟پاسخ این مسئله در فرگشت و موضوع هوش های چند گانه نهفته است.می توانید از طریق جستجوی گوگل موضوع را تحقیق کنید.دیگه بیشتر از این نمی توانم توضیح دهم. همین هایی که گفتم زیادی بود!
جاوید مدرس اول رافض
2016-02-07T12:27:58
>>>>>>>>>>>>>>>**************************************************************حافظِ خام‌طمع! شرمی از این قصه بدار!عملت چیست که ........... می‌خواهی؟مزدش دو جهان: 36 نسخه (801، 803، 814- 813، 818، 819، 821، 822، 823، 824، 825، 843 و 25 نسخۀ متأخر یا بیتاریخ؛{1 نسخۀ بی‌تاریخ:«مزد دو جهان»}) خانلری، عیوضی، نیساری، جلالی نائینی- نورانی وصال، سایهفردوسِ برین: 1 نسخه (827) قزوینی- غنی، خرمشاهی- جاوید37 نسخه غزل 479 و بیت تخلص آن را دارند. از نسخ کاملِ کهنِ مورّخ، نسخۀ 813 غزل را ندارد.****************************************************************
یاسین
2013-04-03T10:24:43
در مورد بیت ششم:اشتباه رایج اساسی، تفسیر غلط از "این مرحله" و "خضر" است که شده مجوز مرید و مراد بازی و سوء تفاهمات اساسی. شعر رو نگاه کنین: میگه سحر خداوند به من گفت بیا جام اگاهی از بگیر تا به دولت برسی و این دولت چنین خوب است و چنان خوب. این مرحله در این شعر منظور دنیا است و خضر نماد ربوبیت حضرت باری: یعنی تو این دنیا من باید معلم تو باشم انسان و الا گمراه میشی ها! یعنی سحر بیا پیش خودم از من جام بگیر: یعنی سحر برخیز و در میکده بیا: نماز صبح بخوان!!!!! همین به خدا!
کوروش
2013-01-06T00:48:26
جوینده ، یابنده است . خضرهای رهنما یافت می شوند ، مهم گشتن و پیدا کردن و شاگردی آنان است " فوجا عبدا من عبادنا _ طیِ این مرحله .........
ستاره سادات . پیغمبری
2010-10-30T11:27:27
بیت 6 : طی این مرحله بی همرهی خضر مکن---پاسخ: نقل تصحیح قزوینی «قطع» است.
صادق
2014-01-10T23:14:34
بیت ششماینکه خود حافظ لارم می یابد خاطرنشان کند که از پیش خود راه به سرمنزل عنقا نبرده است نشان می دهد که چون با پیران عصر رابطه ای نداشته است غالبا وی را همچون کسی که گمان دارد به هدایت نفس می تواند به حق رسد تلقی می کرده اند و اینکه میگوید "قطع این مرحله با مرغ سلیمان کردم " اما هیچ ذکری از آن مرغ سلیمان نمی کند باز حاکی از آنست که این مرغ سلیمان اگر چیزی جز هدایت الهی هست با هیچیک از کسانی که در آن زمانها به عنوان پیر و شیخ و مرشد نام و آوازه ای داشته اند تطبیق نمیکند و در هر حال همه ی قرائن نشان میدهد که آنچه حافظ بدان تسلیم شد تعلیم مشایخ بود نه سلسله و خانقاه آنها . حتی وجود خضر هم که وی " قطع این مرحله " را " بی همراهی " او با " خطر گمراهی " مواجه می بیند در واقع تجسم همین تعلیم مشایخ صوفیه است که شاعر با آن آشنایی دارد . در کوچه رندا / درباره زندگی و اندیشه حافظ / دکتر عدالحسین زرین کوب / میان مسجد و میخانه / صفحه 33
جاوید مدرس اول رافض
2014-08-08T00:36:17
تضمین این غزلخبرم از تو نگارا نبود افواهیواثقم بر تو و لطفت که تو خودآگاهیشب همه شب نگرانم که دلا گمراهیسحرم هاتف میخانه بدولت خواهی گفت باز آی که دیرینه ی این درگاهی****************************توتیا بر کش ازین در بدو چشم نگرانچاره ی لشگر غم چیست؟ دلا رطل گرانکیمیائیست کزان عالم غیبست عیانهمچو جم جرعه ی ما کش که زسرّ دو جهان پرتو جام جهان بین دهدت آگاهی****************************بعد آن مسکن خود دیر مغان بگزینیگر شهی فقر پرستی و ره مسکینیجز محبت تو نیابی به ثمر آئینیبر در میکده رندان قلندر بینی که ستانند و دهند افسر شاهنشاهی**************************سایه انداز خلایق همه چون مرغ همایجملگی بر سر احرار جهان بار خدایبی نیاز از دو جهان فقر صفت امن قبایخشت زیر سر وبر تارک هفت اختر پای دست قدرت نگر و منصب صاحب جاهی*************************زخرابات مغان می طلبم انعامشدل که از راه صفا بسته همی احرامشلب ما تشنه ی آن باده ی آتش فامشسر ما و در میخانه و طرف بامش بر فلک بر شد و دیوار بدین کوتاهی*************************لم یکن بییّنه ای گشت صحف را چو زبُنکس ندانست وندارد خبر از علم لدُن لیک هر گوش نباشد حَرَم کنه سُخـُنقطع این مرحله بی همرهی خضر مکـُن ظلماتست بترس از خطر گمراهی**************************جان عُلوی زهوس خیمه برافراشت بِـگِلبه چه ارزد زستم چاه زنخدان چـِگِلمکنت و جاه جهان از دل خود نیک بهلاگرت سلطنت فقر ببخشند ای دل کمترین ملک تو از ماه بود تا ماهی*************************تـُرک غارتگر دل ازچه شدی نازک خویکار تونیست غم دنیی دون رامش جویتکیه بر عیش بزن لب بلب یار وسبویتو دم از فقر ندانی زدن از دست مشوی مسند خواجگی و مجلس تورانشاهی************************"رافض" ار می طلبی قصر بهشتی و نگارگل رخ سرو قد و سیم تن لاله عذاردست از جمله ی تلبیس و تباهی بردارحافظ خام طمع شرمی ازین قصه بدار عملت چیست؟ که فردوس برین میخواهی*************************جاوید مدرس (رافض) 7/3/89 تبریز
بهروز
2013-06-29T09:50:29
این مرحله بسیار خطر ناک است و بدون کمک استاد یا پیر نمیتوان طی کرد. اینکه فکر کنی خودت میتونی تنها ازین در رد بشی اشتباه است. بترس از گمراه شدن. بدون مدد کسی که این مرحله را رد کرده نمیتوان رد شد.
مادر
2021-03-21T20:22:00
دوستان گرامی غزل 487 برا ی من باز نمیشه. علتش چیه و چطوری میتونم از تفسیر این غزل استفاده کنم.
فرخ مردان
2017-09-07T16:59:53
غزلی یسیار زیبا در وصف انسانهای اهل معنویت راستین.
محمدامین
2017-02-27T09:07:11
سلام و درودقَالَ هَٰذَا فِرَاقُ بَیْنِی وَبَیْنِکَ ۚ سَأُنَبِّئُکَ بِتَأْوِیلِ مَا لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَیْهِ صَبْرًا ﴿کهف/78﴾
مسعود هوشمند
2018-09-27T02:41:45
بنظر میرسد حافظ در بیت هفتم به استقبال بیتی از سلمان ساوجی رفته باشد:ای در پناه چترت خورشید پادشاهی محکوم امر و نهی است از ماه تا به ماهی
رضا ساقی
2019-01-19T22:00:30
سحرم هاتف میخانه به دولتخواهیگفت بازآی که دیرینه ی این درگاهیهاتف: آوازکننده‌ای که صدایش شنیده شود و خودش دیده نشود؛ آوازدهنده.حسّ وحال این غزل،مشابه غزل عرفانی "دوش وقت سحرازغصّه نجاتم دادند" می باشد هردوغزل عارفانه ودریک راستا سروده شده اند. درهردوغزل شاعرفرخنده شب ومبارک سحری داشته وموردلطف ونوازش حق قرارگرفته است. مراداز "میخانه" دراینجانیزمیکده ی عشق ومعرفت،یاعالم لاهوت وبه عبارتی باطن پاک عارف که منبع ذوق و شوق و معرفت است می باشد وباده ای که دراین میخانه عرضه می شود باده ی تجلّی صفات خالق عشق ومحبّت است که انوارش به ضمیرآدمی می‌تابدو تاریکیهای درون راروشن می سازد.به دولتخواهی: ازروی خیرخواهی به منظورابرازلطف وعنایت.دیرینه: قدیمی،آشناویارهمیشگیمعنی بیت:سحرگاهان ازجانب میخانه ی معرفت وآگاهی، ندایی ازروی لطف وخیرخواهی مرابه عشرتی الهی دعوت کرد وگفت ای حافظ بازگرد به میکده که توازیاران قدیمی ویارحقیقی هستی.هاتف آن روزبه من مژده ی این دولت دادکه بدان جوروجفا صبر وثباتم دادندهمچوجَم جرعه ی ما کش که زسِرّدو جهانپرتو جام جهان بین دهدت آگاهیجم: جمشید پادشاه افسانه ای که به شوکت وعظمت واقتدارمعروف است فارغ ازصحّت وسُقم داستان،گویند که شراب رااوّلین بارجمشیدکشف کرد.جرعه ی ما کش : جرعه ای از باده ی جام ما بنوشپرتو: فروغ ،تابش وشعشعه ی نور وروشنایی جام جهان بین: جام جم، گویندجمشید جامی افسانه ای داشته وبه وسیله ی آن ازحوادث روزگار وجهان آگاه می شد! شاید باخوردن شراب سرمست می شده واز روی مستی که تا آن روزگاران حالتی ناآشنابوده سخنانی غریب برزبان می رانده است به همین سبب جام اورا افسانه ای وجهان بین گفته اند یعنی امورات جهان را دردرون آن مشاهده می کرد! معنی بیت: درادامه ی سخن، هاتف میخانه گفت: بیاازجام باده ی عشق جرعه ای بنوش تاهمانند جمشید تونیزبه حالتی ازآگاهی ومعرفت دست یابی که بتوانی امورات جهان رامشاهده کنی.ازآنجا که شراب یا باده آدمی راازقید وبند وریا وتظاهر رها نموده وبینشی خاص به اومی بخشد جام شراب راجام آگاهی بخش وجهان بین نامیده اند. امّا درمیکده ی حافظ فقط شراب انگوری نیست بلکه انواع شراب ازجنس عشق ومعرفت، آگاهی ،شراب لعل لب ،شراب چشم، شراب تجلیّات صفات الهی نیز هست وهرگاه که جام حافظ با شرابی غیراز شراب انگوری لبالب می گردد ازلحاظ آگاهی بخشی به جام جمشید نیزبرتری می یابد وبدان پهلومی زندودرجایگاهی رفیع ووالاتر ازآن قرار می گیرد.ساقی بیارباده وبامحتسب بگوانکارمامکن که چنین جام جم نداشتبر در میکده رندان قلندر باشندکه ستانندودهند افسرشاهنشاهیرندان قلندر: آزادگان و وارستگان ازبندِ تعلقات دُنیی ودینیستانند ودهند: بگیرند وبازبدهندافسر: تاجمعنی بیت: بیا وببین که بردرگاه میخانه ی عشق ،آزادگانِ وارسته ازبندِ تعلّقات، چگونه هنگام ورود پادشاهان به میکده، تاج وکلاه از آنان را گرفته،به رسم امانت نگاه داشته وهنگام خروج دوباره بازمی گردانند. نکته ی قابل توجّهی که دراین بیت به چشم می خورد این است که درمیکده ی عشق ومعرفت،همه ی مشتریان ازلحاظ مقام ودرجه برابرویکسان هستند درویش وشاه مقابل هم نشسته وهیچ چیز نباید سبب برتری کسی برکسی دیگر گردد ازهمین رو نگاهبانان میکده که قلندران ِ حقیقت هستند دربدو ورودِمشتریان، مظاهر ونمادهای دنیوی ونشان ودرجه ی آنان راحتّا اگرپادشاه بوده باشندمی ستانندتا همگان همرنگ و یکسان وبرابر گردند.دراین میکده مقام ودرجه ی هرکس برحسب میزان بندگی،سوز واشتیاق درونی وچاکریست نه لباس ودرجه وشوکت شاهنشاهی.درکوی عشق شوکت شاهی نمی خرنداقراربندگی کن واظهارچاکری خشت زیرسروبرتارَک هفت اختر پایدست قدرت نگرومَنصب صاحب جاهیتارَک: کلّه وفرق سر، قلّهاختر: ستاره"هفت اختر" کنایه ازهفت آسمان وتمام سیّاراتمَنصب: مقام و مرتبهصاحب جاهی : صاحب مقامیمعنی بیت: رندان وقلندران درعین تهیدستی وبی چیزی وبااینکه به جای بالش نرم،خشت بربالین می نهند بنگر که چگونه دارای قدرت ومقامی خارق العاده هستند آنهابرقلّه ی ستارگان پای گذاشته ودرآسمانهاسیرمی کنند.گدای میکده ام لیک وقت مستی بینکه نازبرفلک وحکم برستاره کنمسر ما و درمیخانه که طَرف بامشبه فلک بَرشد و دیواربدین کوتاهیطَرف بامش: گوشه ی بامشبَر شد: بالا رفتمعنی بیت: همواره سرارادت وتسلیم ما برخاک آستانه ی میکده ی معرفت بادا که گوشه ی بامش به ظاهردیوار کوتاهیست امّا درحقیقت آنقدر سربلند است که سربه فلک کشیده وازهمه ی بناهاسرافرازتراست.سرتسلیم من وخشت درمیکده هامدّعی گرنکند فهم سخن گو سر وخشتقطع این مرحله بی همرهی خضرمکنظلمات است بترس ازخطر گمراهیقطع: بریدن راه، پیمودن"مرحله" کنایه ازطریق سیروسلوک ومعرفت است که درنظرگاه عارفان وسالکان،چندین مرحله ومنزل باید بپیمایی تابه سرمنزل مقصود برسی.خضر: خضر نبی که پس از نوشیدن آب حیات عمر جاوید یافت. کنایه ازراهنما ودلیل راهمعنی بیت: مبادا بدون راهنما ودلیل راه درطریق سیروسلوک گام بگذاری دراین راه ازهرگوشه ای صدهاخطردرکمین است وظلمات وتاریکی همه جارافرا گرفته وچه بساکه گمراه شوی وبه هدف نرسی.به کوی عشق منه بی دلیل راه قدمکه من به خویش نمودم صداهتمام ونشداگرت سلطنت فقر ببخشند ای دلکمترین ملک توازماه بود تا ماهیفقر درکوی عشق به معنای نیازمندی به نازمعشوق است."ازماه تاماهی" ایهام دارد:1- ازکره ی ماه تاکره ای دیگر 2-ازآسمان تا ماهی دریاها(اعماق دریاها) اوج آسمان تا عمق دریا.معنی بیت: ای عزیز اگردرکوی عشق توفیق نیازمندی به نازمعشوق نصیبت گردد گویی که به سلطنتی رسیده ای که قلمروتوازاوج آسمانها تااعماق دریاهاست.دولت فقرخدایا به من ارزانی دارکاین کرامت سبب حشمت وتمکین من استتو دَم فقر ندانی زدن از دست مدهمَسند خواجگی ومجلس تورانشاهیاین بیت تذکّری به تورانشاه وزیرشاه شجاع است که ظاهراً غرق امورات وتجمّلات حکومتی شده است. دَمِ فقر ندانی زدن: توغرق تجمّلات هستی ونمی توانی دم از فقر ودرویشی بزنیمسند: تکیه گاه، مقام و مرتبه معنی بیت: ای خواجه تورانشاه، توکه به جایگاه وزارت تکیه زده وغرق تجملّات هستی نمی توانی دم ازفقرودرویشی بزنی بنابراین بی سبب مقام وموقعیّت دولتی خود ومجلس وزارت تورانشاهی راازدست مده وبه همان مسندتکیه بزنای توانگرمفروش این همه نخوت که توراسر وزر درکنف همّت درویشان استحافظِ خام طمع شرمی ازاین قصّه بدارعملت چیست که فردوس برین می‌خواهیمعنی بیت:خام طمع : کسی که فزونخواهست وخیالات غیرممکن و طمع های بزرگ در سر دارد.فردوس برین: بالاترین وبهترین نقطه ی بهشتای حافظ که زیاده طلب هستی وخیالات محال درسرمی پرورانی مگرکدام اعمال نیکوداشتی که توقّع داری بالاترین نقطه ی بهشت نصیب توگردد؟دارم ازلطف ازل جنّت فردوس طمعگرچه دربانی میخانه فراوان کردم
سپهر
2019-01-06T18:19:05
در بیت پنجم : "دیوار کوتاه بودن" به معنی زبون و ناتوان بودن است. دیوار بدین کوتاهی : ببین عجز و کوتاه همتی ما چقدر زیاد است
در سکوت
2023-01-16T02:07:28.349764
این غزل را "در سکوت" بشنوید: پیوند به وبگاه بیرونی
Mahmood Shams
2023-08-31T04:48:06.7763243
سلام و درود به عوامل محترم سایت عالی تاریخ ما ، در تصاویری که خودتون از نسخ قدیمی منشتر کردید بیت : با گدایان در میکده ، ای سالک راه به ادب باش ، گر از سِرِّ خدا آگاهی  آمده ولی در متن غزل نیست لطفا بررسی و اضافه بفرمایید با سپاس  
حمیدرضا
2023-08-31T09:25:32.248188
ملاک منبع کاغذی است که همان تصحیح قزوینی-غنی است (زیر تصویر با همین عنوان مشخص شده است).