گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

حافظ:ای در رخ تو پیدا انوار پادشاهی در فکرت تو پنهان صد حکمت الهی

❈۱❈
ای در رخ تو پیدا انوار پادشاهی در فکرت تو پنهان صد حکمت الهی
کلک تو بارک الله بر ملک و دین گشاده صد چشمه آب حیوان از قطره سیاهی
❈۲❈
بر اهرمن نتابد انوار اسم اعظم ملک آن توست و خاتم فرمای هر چه خواهی
در حکمت سلیمان هر کس که شک نماید بر عقل و دانش او خندند مرغ و ماهی
❈۳❈
باز ار چه گاه گاهی بر سر نهد کلاهی مرغان قاف دانند آیین پادشاهی
تیغی که آسمانش از فیض خود دهد آب تنها جهان بگیرد بی منت سپاهی
❈۴❈
کلک تو خوش نویسد در شان یار و اغیار تعویذ جان فزایی افسون عمر کاهی
ای عنصر تو مخلوق از کیمیای عزت و ای دولت تو ایمن از وصمت تباهی
❈۵❈
ساقی بیار آبی از چشمه خرابات تا خرقه‌ها بشوییم از عجب خانقاهی
عمریست پادشاها کز می تهیست جامم اینک ز بنده دعوی و از محتسب گواهی
❈۶❈
گر پرتوی ز تیغت بر کان و معدن افتد یاقوت سرخ رو را بخشند رنگ کاهی
دانم دلت ببخشد بر عجز شب نشینان گر حال بنده پرسی از باد صبحگاهی
❈۷❈
جایی که برق عصیان بر آدم صفی زد ما را چگونه زیبد دعوی بی‌گناهی
حافظ چو پادشاهت گه گاه می‌برد نام رنجش ز بخت منما بازآ به عذرخواهی

فایل صوتی غزلیات غزل شمارهٔ ۴۸۹

تصاویر

کامنت ها

حسین
2015-05-10T09:12:34
وصمت : عار- ننگ- تباهی
طاها
2015-12-28T23:28:29
در بیت 4 بجای واژه حکمت واژه حشمت صحیح تر به نظر می رسد
mohammad mohammadhooshvar@gmail.com
2016-04-22T00:11:30
تیغی که آسمانش از فیض خود دهد آبتنها جهان بگیرد بی منت سپاهیبه نظرم میاد حافظ دراین بیت اشاره به ذوالفقارامیرالمومنین دارد.
ملیحه رجایی
2011-01-03T16:27:04
حکمت الهی = دانش خداییاهرمن = شیطان اسم اعظم = نام مبارک خداوندخاتم انگشتر فرمانرواییحشمت = بزرگی باز = مرغ شکاری مرغان قاف = سیمرغ آیین = روش تیغ = شمشیرمنت = کمک کِلک = خامه، قلم اغیار = جمع غیر ، بیگانگان تعویذ = دعایی که برای مصونیت می نویسند.افسون = سِحرعنصر = اصل وجود کبریای عزت = اِکسیر عزیزی و بزرگواریتباهی = نیستی پرتو = فروغ مُحتَسِب = داروغه ، نهی کننده شرعچشمه خرابات = شراب میکدهعُجب = خود خواهی وغرورعِصیان = نافرمانی صَفی = برگزیده، صفت حضرت آدمزیبد = شایستهدعوی = ادعا کنندهرنگ کاه = زرد رنگ ایمن از صدمه تباهی = از فساد و تباهی مصون است.مفهوم بیت 2: بارک الله بر قلمت که از یک قطره مرکب بر سرزمین و دین صد چشمه آب زندگانی جاری ساخته است.
ملک پورl
2014-02-01T10:23:08
این غزل را حافظ در بازگشت شاه شجاع از کرمان سروده و در آن شاه را به مدارا وعدم کین خواهی از مردم شیراز دعوت کرده است لازم به ذکر است که درسال765 شاه محمود به شیراز دست یافت وشاه شجاع رابه کمک امرای جلایری وعده ای از مردم از شیراز بیرون کرد شاه در سال 767 دوباره به شیراز دست یافت ودر بدو ورود حافظ این غزل را برای شاه خواند تا جلو خونریزی را بگیرد
ملک پورl
2014-02-01T10:44:14
به یاد زنده یاد استاد حیدرعلی طالب پوربروجنی که در شناخت حافظ ازاو مد گرفتم
راضیه
2019-06-19T21:05:46
یک روز بسیار دلم گرفته و درمانده بودم، به این می اندیشیدم که حالا که فهمیدم به این دنیا برای هدفی آمده ام، آن هدف چیست؟ قرار است چه خدمتی به مردم کنم؟کارهای هنری ام را دنبال کنم یا تحصیلم را ادامه دهم؟ کاملن سرگشته بودم!طبق معمول در چنین حالی به فال حافظ پناه بردم، از چهارده سالگی در حالت درماندگی به حافظ پناه می بردم و بوسیله فال حافظ با خدای حرف می زدم. آن روز هم با همه قلبم با خداوند گفتم من چه کنم؟ خدایا هرچه تو بخواهی همان کار را می کنم. فال زدم و این غزل آمد که می گفت ملک آن توست و خاتم فرمای هرچه خواهی.
فرخ مردان
2017-09-07T17:13:45
"عمریست پادشاها کز می تهیست جامماینک ز بنده دعوی و از محتسب گواهی" (!)ای حافظِ زبل!
پانیذ
2018-01-03T17:52:12
باز ارچه گاهگاهی برسر نهد کلاهی..در این مصرع کلمه گاهگاهی علاوه بر معنی قید زمان به معنی کلاهی است که درویشان گاهی بر سر می گذاشتند و گاهی نه به همین سبب به کلاه گاهگاهی مشهور بود و این در همنشینی با کلاه ایهام جالبی دارد
رضا ساقی
2019-01-21T22:36:26
ای در رخ تو پیدا انوار پادشاهیدرفکرت توپنهان صدحکمت الهیشارحان براین عقیده اند که این غزل یا قصیده ی کوتاه درمدح شاه شجاع سروده شده است. گویند که این غزل زیبا توسط حافظ به هنگام ورود پیروزمندانه ی شاه شجاع به شیرازدر دروازه ی سعادت آباد قرائت شده است. همانگونه که قبلاًنیز گفته شده رابطه ی شاه شجاع ِخوش سیما باحافظِ عاشق پیشه ونظرباز، فراتراز رابطه ی شاه وشاعر وپیوندی عاطفی - عاشقانه بوده است‌. گرچه این قصیده، بیشترپیرامون شوکت شاهی واقتدارشاه شجاع می باشد لیکن اغلب غزلیّات عاشقانه ی حافظ تحت تاثیراین رابطه ی عاطفی خَلق شده است.انوار پادشاهی: فروغ شوکت شاهیفِکْرَت: فکرواندیشهحکمت الهی :‌ دانش ومعرفت الهی، فلسفه خداشناسیمعنی بیت: ای که پرتوشوکت واقتدار شاهنشاهی ازرخسارتومی تابد افکارو اندیشه ی تو غنیست وصدها نکات مبانی خداشناسی ودانش وفلسفه ی الهی در اندیشه ی تونهان است.ای قبای پادشاهی راست بربالای توزینت تاج ونگین ازگوهروالای توکِلک تو بارک الله بر مُلک و دین گشادهصد چشمه آب حیوان از قطره ی سیاهیکِلک: ‌ قلم نی، خامهگُشاده: جاری وروان کردهآب حیوان: آب حیات،آب زندگانیقطره ی سیاهی : جوهرومرکّب،باتوجّه به اینکه شاه شجاع خودفردی فاضل، ادیب وشاعرنیزبوده به همین سبب از قلم ومرکّب اوتمجیدشده است.معنی بیت: ای محبوب،مرحبا بر قلم تو که درحوزه ی دین ودانش وحکمت توانسته است صدها چشمه ی آب حیات درسطح کشور، تنهابایک قطره ی سیاه مرکّب جاری سازد.ازرسوم شرع وحکمت باهزاران اختلافنکته ای هرگزنشد فوت ازدل دانای توبر اَهرمن نتابد انوار اسم اَعظممُلک آن توست وخاتم فرمای هر چه خواهیاَهْرِمَن: اهریمن، دراینجاکنایه ازشاه محمود است که توانسته بود شاه شجاع راازتخت به پائین کشیده ومدّتی برشیراز حکمرانی کند.اسم اعظم: یکی از نام‌های خداکه گویند با به زبان آوردن آن هر خواسته ی گوینده برآورده می‌شود البته نه برای همه کس. این اسم را کسی نمی‌داند، ولی در طول تاریخ کسانی مدّعی دانستن آن شده‌اند و روش‌هایی نیزبرای کشف آن پیشنهاد داده اند. این اسم بر نگین انگشتری سلیمان حک شده بود.خاتم: انگشتری.حکمت سلیمان: علم وعقل واقتدار سلیمان.معنی بیت:اعجاز اسم اعظم برای اهریمن (دراینجاشاه محمود) رخ نمی دهد وپرتونورآن به هرکسی نمی تابد انگشتری اسم اعظم باید درانگشت سلیمانی باشدتاکارگربیافتد. ای سلیمان زمانه(شاه شجاع) حکومت ،مملکت وانگشتری معجزه گر متعلّق به توست حکمرانی رادوباره آغازکن وبرهرآنچه که می خواهی فرمان بران.خاتم جم رابشارت ده به حُسن خاتمتکاسم اعظم کردازاوکوتاه دست اهرمندر حکمت سلیمان هر کس که شک نمایدبر عقل و دانش او خندند مرغ و ماهیمعنی بیت: هرکس درخرد وفرزانگی ودانش سلیمان تردید به دل راه دهد بر عقل ودانش بی پایه ی اوحتّامرغ وماهی نیز می‌خندند. گوشه وکنایه به شاه محمود واطرافیانش که گمان می کردند شاه شجاع ناتوان است وقدرت بازپس گیری دوباره ی حکومت راندارد.خوش به جای خویشتن بوداین نشست خسرویتانشیندهرکسی اکنون به جای خویشتنباز اَر چه گاه گاهی بر سر نهد کلاهیمرغان قاف دانند آیین پادشاهیباز: پرنده ی شکاریکلاهی: کلاهی که به منظورپوشانیدن چشم،آرام سازی وحفظ تمرکزپرنده تالحظه ی قبل ازشکاربرسرپرنده می گذارند. قاف: در افسانه‌ها کوهی که می‌پنداشتند سیمرغ بر فراز آن آشیانه داشت.مرغان قاف: مرغانی که درقاف آشیانه دارند، سیمرغ هامعنی بیت: هرچند که گهگاه "باز" کلاهی برسرگذاشته وژست سلطانی به خودمی گیرد لیکن ازآئین ورسم ورسوم پادشاهی بی خبراست راه و روش پادشاهی را تنها مرغانی مثل سیمرغ وعنقا می دانندکه درقاف مسکن دارند.دراین بیت نیز"باز" کنایه ازشاه محمود وسیمرغ وعنقا کنایه ازشاه شجاع می باشدای مگس عرصه ی سیمرغ نه جولانگه توستعرض خودمی بری وزحمت مامی داریتیغی که آسمانش ازفیض خوددهدآبتنها جهان بگیرد بی منّت سپاهیفیض آسمانی : عطا و بخشش الهی "آبداربودن تیغ" کنایه ازجلا وبُرندگی تیغ است. آهنگران تیغ رابه منظور استحکام وافزایش برندگی، پس ازحرارت دادن وپتک زدن بلافاصله در آب سرد فرومی برند.معنی بیت: هرآن شمشیری که ازابر رحمت وچشمه ی مدد الهی آب خورده باشد بدان درجه تیزی وبرّندگی می رسد که به تنهایی و بدون منّت کشیدن از لشکروسپاه، جهانی راتسخیرمی کند.جویبارمُلک راآب روان شمشیرتوستتودرخت عدل بنشان بیخ بدخواهان بکنکِلک توخوش نویسددرشان یارواغیارتعویذ جان فزایی افسون عمر کاهیکِلک: قلم، خامهدر شأن : برازنده ییار و اغیار: ‌دوست و دشمن.تعویذ: دعای بی اثرکردن چشم زخمتعویذ جان فزایی: دعایی که برای (دوستان) جان بخش است.افسون عمرکاه: جادویی که از عمر(دشمنان) می کاهد.معنی بیت: قلم توآنچه راکه برازنده ومناسب دوستان ودشمنان هست راچه زیبا می نویسد دعای طول عمر برای دوستان و جادوی کوتاهی عمربرای دشمنان ازقلم توتراوش می گردد.آب حیوانش ز منقار بلاغت می‌چکدطوطی خوش لهجه یعنی کلک شکرخای توای عنصر تو مخلوق از کیمیای عزّتو ای دولت تو ایمن از وَصمت تباهیعنصر: اصل؛ گوهر وذاتمخلوق: خَلق شده.کیمیا:اکسیر،معجون هرچیزی که بسیارباارزش وکمیابکیمیای عزّت: معجون بزرگی وشرف واحترام به کیمیا تشبیه شده است."دولت" ایهام دارد: 1- دستگاه حکومت، 2- ثروت ، قدرت ،سعادتوَصمت: ننگ وعار،تباهیمعنی بیت: ای محبوب(شاه شجاع) ای که ذات واصلیّتِ وجود تو از معجونِ شرف و بزرگی واحترام تشکیل شده است آسوده خاطرباش که حکومت،ثروت وسعادت تو ازتباهی وننگ وعارمحفوظ است.خوش دولتیست خرّم و خوش خسروی کریمیا رب ز چشم زخم زمانش نگاه دارساقی بیار آبی از چشمه ی خراباتتا خرقه‌ها بشوییم ازعُجب خانقاهی"خرابات" کنایه ازمیکده ی عشق، مکانی که رندان ووارستگان درآنجابه باده نوشی وعشقبازی می پردازند.عُجب خانقاهی: تکبّر و خود بینی، غروری که درخانقاهها رواج دارد.خانقاه: عبادتگاه صوفیانمعنی بیت: ای ساقی آبی (شرابی) ازچشمه ی میکده ی عشق بیاورتا خرقه های خویش را که درخانقاه به تکبّر وخودبینی آلوده شده پاک کنیم.کنون به آبِ می لَعل خرقه می‌شویمنصیبه ی ازل ازخود نمی‌توان انداخت عمریست پادشاها کز می تهیست جامماینک ز بنده دعوی و ازمحتسب گواهیمحتسب: مٲمور رسیدگی به اجرای احکام شرعیمعنی بیت: ای پادشاه، مدّتیست که (درغیاب تو) جام من از شراب خالیست ومن نتوانسته ام به عیش ونوش بپردازم این موضوع را محتسب می داند ومی تواندشهادت دهد.ساقی که جامت از می صافی تهی مبادچشم عنایتی به من دردنوش کن گرپرتوی زتیغت بر کان ومعدن افتدیاقوت سرخ رو را بخشند رنگ کاهیمعنی بیت:پرتو: ‌نور، فروغرنگِ کاهی : رنگِ زردِ کاه.معنی بیت: اگرفروغ جلای شمشیربُرّان تو(که ازفیض آسمانی آب می خورد) بر معدن یاقوت بیفتد، یاقوت سرخ رنگ از شدّت ترس به رنگ زردِ کاه درمی آید! ز شمشیر سرافشانش ظفر آن روز بدرخشیدکه چون خورشید انجم سوز تنها بر هزاران زد دانم دلت ببخشد برعجزشب نشینانگر حال بنده پرسی ازباد صبحگاهیمعنی بیت: اگر ازبادسحرگاهی (صبا) شرح حال پریشان مرا بپرسی وبدانی که بی توچگونه ام من مطمئن هستم که برناتوانی و بیچارگی ِ عاشقان شب زنده دار دلت به رحم خواهد آمد.خوشش باد آن نسیم صبحگاهیکه درد شب نشینان را دوا کرد جایی که برق عصیان برآدم صفی زدما را چگونه زیبد دعوی بی‌گناهیبرق: جرقه،آذرخش،صاعقهبرق عصیان: نافرمانی وگناه به برق تشبیه شده است.صفی: برگزیده"آدم صفی": حضرت آدمچگونه زیبد؟ : چگونه زیبنده و شایسته است؟معنی بیت: درشرایطی که هوس گناه ونافرمانی همچون صاعقه ای بردل برگزیده ترین خَلق خدا حضرت آدم می زند واورابه گناه وامی دارد ما چگونه می توانیم ادّعای بی گناهی بکنیم؟نه من از پرده تقوا به درافتادم و بسپدرم نیز بهشت ابد از دست بهشتحافظ چو پادشاهت گه گاه می‌برد نامرنجش زبخت منما بازآبه عذرخواهیمعنی بیت: ای حافظ زمانی که گهگاه پادشاه نامی ازتوبرزبان می آورد همین سعادت بزرگیست بنابراین از بخت بد گله وشکایت مکن و برای عذر خواهی قدم پیش بنه وبه سوی اوبازگرد. نام حافظ گر برآید بر زبان کلک دوستاز جناب حضرت شاهم بس است این ملتمس
طوقدار
2021-06-11T10:53:58.4459318
در فرهنگ باستانی ایرانزمین هر گاه در شرایطی خاص مجبور به انتخاب پادشاهی جهت اداره و ادامهٔ حکومت میشدند در محلی مخصوص منتخبین جمع شده سپس بازی ( شاهین.یا عقاب) دست آموز را رها میکردند روی ساعد یا شانه یا سر هر کس می نشست هم او به پادشاهی بر گزیده میشد باز ار چه گاهگاهی بر سر نهد کلاهی. منظور از کلاه در اینجا تاج شاهی یا کلاه کیانی است. اگر چه پادشاه مملکتی را بازی انتخاب میکند اما پادشاه معنوی و عرفانی حق را مرغان قاف یعنی پرنده های ملکوتی فهم میکنند ( که حافظ را هم از همین طریق میتوان شناخت) البته این تنها یک اظهار نظر میباشد از کهتری نظر سایرین بینهایت قابل ملاحظه و احترام میباشد ونظر خواجه هم که بجای خویش نیکوست. شرمنده.
علی مشکسار
2022-02-22T02:31:33.4829119
گرچه برخی براین باورند که حافظ به دلیل ارادتی که به شاه شجاع داشته این ابیات را در وصف وی سروده است لیکن اشارات و نشانه های موجود در شعر همگی نشان می دهند که این غزل در وصف فرد دیگری سروده شده کسی که مزین به صفات الهی و تایید شده از سوی کبریای حق میباشد و برای حکومت بر جهانیان برگزیده شده و همواره فر ایزدی و انوار اسم اعظم همراه اوست. کسی که تمام حکمت و دانش الهی را با خود دارد  و به تمام مسائل شرع و دین آگاه است: ای در رخ تو پیدا انوار پادشاهی در فکرت تو پنهان صد حکمت الهی کلک تو بارک الله بر ملک و دین گشاده صد چشمه آب حیوان از قطره سیاهی بر اهرمن نتابد انوار اسم اعظم ملک آن توست و خاتم فرمای هر چه خواهی اسم اعظم از جمله اسراری است که  گفته می شود فقط در اختیار خاصان و معدودی از والاترین اولیا الله قرار دارد و به کمک آن می‌توان معجزه ها کرد لیکن انتساب آن حتی به شخصی چون شاه شجاع؛ سخنی گزاف و دور از انصاف بوده که لسان الغیب مبرا از آن می باشد. مقایسه حکومت یار حافظ با حکومت سلیمان نیز نشانه ای دیگر است. حکومتی شکوهمند ورای دیگر حکومتها که در زمان خود علاوه بر کمک جمیع جانداران و جانوران حتی نیروی اجنه را در سیطره داشت تا برایش بناها بسازند و از قعر دریا گوهرها و دُرها استخراج کنند که در جای خود جالب توجه است. پادشاهی که می توانسته با پرندگان سخن گوید و به کمک ماهیان قعر دریاها را بجوید: در حکمت سلیمان هر کس که شک نماید بر عقل و دانش او خندند مرغ و ماهی مرغان قاف پرندگانی بوده اند کمیاب و افسانه‌ای با نیروهایی شگفت انگیز وصاحب حکمتی مثال زدنی. حافظ خود اذعان می کند که همه شاهان و پادشاهان دورانی تاج پادشاهی را بر سر می نهند و چون مدتی بگذرد آن را به دیگری تحویل می دهند ولی نگار حافظ پادشاهی اش جاودانه است و حکمت حکومت داریش حکیمانه: باز ار چه گاه گاهی بر سر نهد کلاهی مرغان قاف دانند آیین پادشاهی تیغی که آسمانش از فیض خود دهد آب تنها جهان بگیرد بی منت سپاهی خواجه در این بیت بی‌پرده می‌گوید که شمشیر دلدار او به فیض الهی تیز گشته تا جهانی را به زیر فرمان حق بگیرد و حکومتی جهانی بر پا دارد و عدل و داد را بگستراند. سراسر وجود یار حافظ، کیمیای عزت است و کلامش، سرچشمه برکت. پادشاهیش بر مدار حق و عدالت است و حکومتش تباهی ناپذیر. کلک تو خوش نویسد در شان یار و اغیار تعویذ جان فزایی افسون عمر کاهی ای عنصر تو مخلوق از کیمیای عزت و ای دولت تو ایمن از وصمت تباهی پرتوی شمشیر دلدار حافظ چنان خالص است و ناب و تأثیرگذار که حتی یاقوت‌سرخ رونیز در برابر آن رنگ می بازد و بی ارزش می شود. دیده ها با دیدن روی نگار حافظ  روشن شوند و دلها از تاثیرش صیقل یابند. گر پرتوی ز تیغت بر کان و معدن افتد یاقوت سرخ رو را بخشند رنگ کاهی بدیهی است که این توصیفات ملکوتی و آسمانی نمی‌تواند در وصف انسانی خاکی باشد مگر آنکه برگزیده خاص خداوند و نماینده او در زمین باشد که به تایید الهی و فیض آسمانی برای انجام ماموریتی جهانی برگزیده شده است. مضاف بر اینکه خواجه شیراز نه از آن دست شاعرانی است که مجیز گوی و ثنا گوی پادشاهان باشد آنهم چنین اغراق آمیز و مبالغه آمیز. پس این غزل نه برای شاه شجاع بلکه برای امام زمان (عج) که آیینه تمام نمای خداوند است سروده شده: ای غایب از نظر که شدی همنشین دل می‌گویمت دعا و ثنا می‌فرستمت در روی خود تفرج صنع خدای کن کآیینهٔ خدای نما می‌فرستمت شاید بتوان گفت ورود شاه شجاع به شیراز و فتوحاتش بهانه ای بوده که  در فضای آن روزگار و سلطه حاکمان سنی مذهب ترک و تاتار و والیان ظالم خون‌خوار، دست در دست واعظان متعصب و خشک مغز سنی تبار و قلندران جیره خوار؛ خواجه شیراز بتواند به ستایش یار و نگار خود پرداخته و با کلامی کنایه آمیز و لحنی ایهام آلود، فرصت را غنیمت شمرده، سجایا و خصایل محبوب خود را متذکر شود و شعله های امید را در دل سرد و خاموش هم مسلکانش روشن کند  البته سایر اشعار دیوان حافظ نیز بر چنین مضمونی تایید و تاکید دارند و شواهد و قراین متعدد دیگری در سایر اشعار وجود دارند که این استنباط را تایید می نمایند. برای تفحص بیشتر در نشانه ها و اطلاع از رمز و رازی که در میان ابیات و اشعار دیوان حافظ قرنها مخفی بوده است می‌توانید به مقاله زیر رجوع نمایید: رد پای نگار در خاطر یار
در سکوت
2023-01-16T02:08:25.4128826
این غزل را "در سکوت" بشنوید: پیوند به وبگاه بیرونی