گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

حافظ:راهیست راهِ عشق که هیچش کناره نیست آنجا جز آن که جان بسپارند، چاره نیست

❈۱❈
راهیست راهِ عشق که هیچش کناره نیست آنجا جز آن که جان بسپارند، چاره نیست
هر گَه که دل به عشق دهی خوش دمی بود در کارِ خیر حاجتِ هیچ استخاره نیست
❈۲❈
ما را ز منعِ عقل مترسان و می بیار کان شحنه در ولایتِ ما هیچ کاره نیست
از چشم خود بپرس که ما را که می‌کُشد؟ جانا گناهِ طالع و جرمِ ستاره نیست
❈۳❈
او را به چشمِ پاک توان دید چون هلال هر دیده جایِ جلوهٔ آن ماه پاره نیست
فرصت شُمُر طریقهٔ رندی که این نشان چون راهِ گنج بر همه کس آشکاره نیست
❈۴❈
نگرفت در تو گریهٔ حافظ به هیچ رو حیران آن دلم که کم از سنگِ خاره نیست

فایل صوتی غزلیات غزل شمارهٔ ۷۲

تصاویر

کامنت ها

کسرا
2015-07-12T22:34:11
راهیست راه عشق که هیچش کناره نیستآن جا جز آن که جان بسپارند چاره نیستحافظ جان بهت قول میدم تا آخرین نفسم به بیت اول این شعرت وفادار بمونم...
کسرا
2015-07-11T17:43:05
بزرگترین آرزوم اینه که کتاب جدیدی با شعر های جدید از حافظ و سعدی پیدا بشه... یعنی از زیر خاک مثل گنج پیداشون کنند... گرچه با همین اشعارشون هم میشه 1 عمر زندگی کرد ولی خب دوست دارم بازم باشه... تا آخر عمر هم بشینم و شعر های اینا رو بخونم بازم وقت کم میارم از بس که پر مفهوم و زیباست... مثل همین شعر...
ساحل
2015-02-20T01:58:05
بادرودبرسرکارخانم روفیانخست:به درستی برپیوند وبرگشت واژه "شحنه"به خرد درپاره پیشین خود،اشاره فرموده اید. دودیگر:هرچندپیر بزرگواربلخ در داستان بایزید(که اشاره فرموده اید) ونیزدردیگرجای درهمان دفترچهارم "داستان رایزنی کسی بادیگری که دشمن بودنه دوست"،خردراچون پاسبانی دانسته و درپی آن قرموده"عقل ایمانی چوشحنه عاقلست****پاسبان وحاکم شهردل است"،نخستین سراینده نیست که این کاربردرابه کارگرفته باشدوپیش ازاوخاقانی به زیبایی سروده:"چرخ دراین کوی چیست؟حلقه درگاه راز****عقل دراین خطه کیست؟شحنه راه فنا".سدیگر:باهمه نوشته شما دربخش فرجامین،هم داستان(موافق)نیستم وبیشتربراین پندارم که حافظ که در بیت پیشین گاهِ دل به مهر دلدارنهادن را خوش دمی دانسته وپیشنهاد دل درگرومهروی نهادن داده،اینک درنوشیدن باده دل دادگی خودرانیازمندپیروی از خردنمی داندوآن پاسبان را درشهردلدادگی هیچ کاره می انگارد.واین اشاره ای است به پندار دیرینه رویارویی مهر وخرد وروشن است که خرد اشاره شده دراین سروده آن خرد خدایی واهورایی که راهبر وراهنماست وپیربلخ آن را"عقل ایمانی"نامیده نمی باشدواشاره داردبه خرد سوداپیشه و سوداگر. پاینده باشید
ساحل
2015-02-20T01:02:15
اگرچه بادانش اندک درجایگاهی نیستم که برنوشته(نسخه)قزوینی راخرده گیرم،به استواری براین باورم که"بحریست بحرعشق که هیچش کناره نیست"ریخت درست این پاره(مصراع) می تواندبود.برهان آشکاربرشمرده شده دوستان ارجمنددکترترابی بزرگوارومحمدسروریان گرامی گواه براین باوراست.
روفیا
2015-02-19T16:04:31
ما را ز منع عقل مترسان و می بیارکان شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیستایا شحنه به عقل برمی گردد ؟مولانا نیز در داستان بایزید اشاره به شغل شحنگی عقل دارد :عقل خود شحنه است و چون سلطان رسیدشحنه بیچاره در کنجی خزیدایا حافظ دارد می گوید ما را از بازدارندگی عقل مترسان که ما خودمان عقلمان به این چیز ها می رسد ولی بعد از عاقل شدن عاشق شده ایم ؟؟؟
ساحل
2015-02-22T07:24:16
سرکارخانم روفیادرودبربانوی فرهیخته ادبستان تاریخ ماوپاسداشت ژرف کاوی وباریک بینی (دقت)شماکه پرسشگرانه یاریم می کنیددرشناخت پهناب(اقیانوس)بی کران ادب پارسی،اگرچه شناگری هستم بسیارناآزموده ونوپا.نوشته شمابه اندیشه ام واداشت که کدامین خوانشِ لختِ(مصراع) "کان شحنه درولایت ما......" درست می تواندبود؟اگرچه به درستی خوانش خود استوارم.به گمان من شحنه دراین سروده چهره ای است ناپسندوبازدارنده عاشقان ازهرآنچه عشق فرمانشان می دهد.چراکه دربیت پیشین فرموددل به مهردلداربنه ودراین کارلرزش به خودراه مده که کاری است پسندیده .دراین بیت نیزمی فرمایداینک که دل ازکف داده ومهر ورزیدن را آزمودی ازباده عشق سرمست شو و هشدارخرد راهیچ شمار وباکی به دل راه مده.اگر شحنه دراین شهرهیچ کاره است چراخردازاوبیم ناک است وسراینده راازباده نوشی باز می دارد؟ازشماودیگریاران تاریخ مادرخواست راهنمایی دارم. باسپاس، پاینده باشید
ساحل
2015-02-22T07:35:05
بادرود دوباره برسرکارخانم روفیا وهمه یاران تاریخ ماازاینکه درپایان نخستین جمله "دراین پهناب"نانوشته ماند پوزش می خواهم. ریخت درست بخش پایانی جمله "اگرچه در این پهناب شناگری هستم بسیارناآزموده ونوپا" می باشد.سپاس
روفیا
2015-02-21T13:33:25
ساحل گرامیتازه دریافتم منظور شما را !شما مصرع دوم را با آهنگی متفاوت از من می خوانید .شما به گونه ای میخوانید که معنایش این است :ان شحنه در ولایت ما کاره ای نیست .من به گونه دیگر میخوانم :آن شحنه در ولایت ما چنین نیست که هیچ کاره باشد .به یاد دارم که یکی از استادان گرامی ام اقای حسین الهی قمشه ای با چنین اهنگی می خواندند . به حالت نهیب زدن که تو مپندار ان شحنه در ولایت ما هیچ کاره است !
محمود
2016-01-17T10:46:02
من هم آنچه قبلا و در نسخه های دیگر دیده ام " بحری است بحر عشق" آمده است و طبعا در کنار دریا و در ساحل جان می سپارند نه در کناره راه.
فرخ باور
2011-12-27T23:38:42
از پیران شیرازی بپرسید. خواهند گفت:بحریست بحر عشق که هیچش کرانه نیست.. هم بحر است و هم کرانه.
Davoud Tabrizi
2009-04-16T14:57:01
Ba Salam va talabe aff az inkke az alfbae Engelisi estefadeh mikonamBahrist Bahre eshgh ke hichash karane nist ra dar noskhehaye pishin dideham ke benazarm sahihtar ya behtar begooyam monasebtar amadSepase bekaran---پاسخ: با تشکر، من خود به شخصه نیز در نسخه‏ای «بحریست بحر عشق ...» دیده‏ام، از آنجا که تا کنون ما تلاش کرده‏ایم دیوان حافظ را مطابق با نسخه‏ی قزوینی نگه داریم، بدل را در حاشیه می‏گذاریم و اصل را دست نمی‏زنیم.
نگین
2010-10-30T08:54:30
سلام این غزل با اون غزلی که من از دیوان حافظ خوندم توی کلمات زیادی فرق داره پس تکلیف ما که میخوایم یه جند بیت ا ز غزلهای حافظ رو حفظ کنیم چیه؟
دکتر ترابی
2014-01-13T04:32:12
بی گمان بحر است که به کناره (کرانه ).نیاز دارد اگر راه می بود پایان می خواست و.....
مرتضی
2014-09-18T18:56:30
شاهد اینکه راه با پایان همایی دارد این بیت از حافظ استتو خفته‌ای و نشد عشق را کرانه پدیدتبارک الله از این ره که نیست پایانش
فرهاد
2014-05-22T09:28:49
حافط به همنوایی سعدی گفته است:دردیست درد عشق که هیچش طبیب نیستگر دردمند عشق بنالد غریب نیست ... سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل ۱۱۴/
محمد سروریان
2013-05-22T23:41:48
به نظر می رسد با توجه به مصرع دوم همان "بحر" درست باشددر بحر بی کرانه جان می سپارند و نه در راه بی کنارهو در باقی مضامین حضرت حافظ، " عشق" به " دریا" مانند شده و نه راه .و راه بی چاره هم راه بی پایان است نه راه بی کناره. و البته بعید به نظر نمی رسد که حافض واژه ی "کناره" را برای " بحر به کار برده باشد برای بهتر شدن ردیف بیت و همین باعث ایجاد نسخ مختلف شده است.پس: بحریست بحر عشق که هیچش کناره نیستآنجا جز آنکه جان بسپارند چاره نیست.{ پی نوشت : تقطیع کلمات در نوشتن توسط فرهنگستان در بسیاری موارد کار اشتباهی بوده است. توضیح بیشتر نمی دهم}
omid
2019-03-27T04:09:43
با درود، امیدوارم سایت زیبا و جامع تاریخ ما به‌اتفاق بزرگان و صاحب‌نظران، در رفع اصلاحات نیم‌فاصله‌ها، کاماها، تشدیدها، (ی)ها تمام‌فاصله‌هاو... برآید تا علاوه بر خوانشی سهل‌تر برای دوستاران، لذت دیداری و بصری را دوچندان کرده و از ایهام‌های لفوی (هماننده ماه پاره (تکه‌ی‌ ماه) و ماه‌پاره (ماه‌روی)) برای خوانش‌گران میتدی‌تر بکاهد.با سه‌پاس بی‌کران
محمد
2019-03-12T07:26:13
راه عشق یا بحر عشق فرقی نمیکنه منظور مهمه که جفتش میرسونه
ناصر
2019-04-22T21:56:45
سلامبه گمان این حقیر در مصرعدوم از بیت سوم به جای:کان شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیستدرست تر آنست که بصورت زیر باشد:کان شحنه در ولایت ما هیچ کاره ایستچون فحوای دو بیت اول چنان می نماید که ترسی از محتسب در کار عشق نیست.
فرهاد
2019-09-12T15:01:16
کسرا ی گرامی . ابتدا منظور حافظ ار عشق را باید یافت . چرا که رند گویی چون حافظ که کلمات و پیرو ان جملات رندانه و دو معنی بسیار دارد ، میتواند منظور ی غیر از عشق که نوشته شده داشته باشد . انگاه بر سر پیمان بودن کاریست بسیار دشوار
جمشید پیمان
2019-08-28T08:11:02
"بحری ست بحر عشق" یا "راهی ست راه عشق"؟جمشید پیمان،28 ـ 08 ـ 2019من هم در نسخه های مختلف دو وجه این مصرع را دیده ام. هم " راهی ست راهِ عشق که هیچش کناره نیست" هم " بحری ست بحر عشق که هیچش کناره نیست" با توجه به شاهدی از خود حافظ، شاید بشود گفت او در اینجا نیز " راهی ست راه عشق که هیچش کناره نیست" سروده است. اما آن شاهد از غزلی است با مطلع : " چو برشکست صبا زلف عنبر افشانش/ به هر شکسته که پیوست،تازه شد جانش" . در میانه غزل می گوید : " تو خفته ای و نشد عشق را کرانه پدید / تبارک الله از این ره که نیست پایانش " ! حافظ در غزلی دیگر می گوید :" از هر طرف که رفتم جز حیرتم نیفزود / زنهار از این بیابان، واین راهِ بی نهایت"! در معنی کرانه دهخدا می گوید : به معنی کران باشد که کنار است ( به نقل از برهان قاطع)! البته حافظ در جاهای دیگر عشق و دریا را هم با هم آورده است و شاید بشود با اشاره به آنها گفت در اینجا هم " بحریست بحر عشق که هیچش کناره نیست" بوده است! برای مثال در اولین غزلش : "شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل/کجا دانند حال ما سبک باران ساحل ها" که بلافاصله بعد از بیت اول " ... که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها" آمده است" . یا در جای دیگر می گوید : " عشق دردانه ست و من غواص و دریا میکده / سر فرو بردم در آنجا ،تا کجا سر بر کنم" ! باز هم باید گفت : چون نیست خواجه حافظ ،معذور دار ما را! اصل کار معنای بیت است که در هر دو صورت پیدا است! من " بحریست بحر عشق که هیچش کناره نیست" را می پسندم. پ.ن : در بیت با توجه به قافیه انتخابی حافظ ، " کــــــنــــاره " درست است نه " کرانه": بحریست بحر عشق که هیچش کـــــنــــاره نیست / آنجا جز آنکه جان بسپارند چـــــــــاره نیست"!
علی مرادنیا
2020-11-22T19:52:00
دنبال چه چیزهایی هستیم! «راه» عشق، یا «بحر» عشق؟ چه تقاوتی داره «کرانه» باشه یا «کناره»؟
علی مرادنیا
2020-11-22T19:54:20
چه معناهای وسیع و درسها درین غزل هست که کاملا به اونها بی توجهیم. و ... مغز رابگذاشتیم و پوست را برداشتیم :\
یکی (ودیگر هیچ)
2020-05-21T08:29:03
به نام اوراهیست راه عشق که هیچش کناره نیستآنجا جز آن که جان بسپارند چاره نیستچو در مسیر عشق قرار گرفتی هیچ راهی که به سلامت از این ورطه خروج نمایی نخواهی یافت!مگر یک راه و آن سپردن جان حیوانی و تشرف به روح انسانی است.هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بوددر کار خیر حاجت هیچ استخاره نیستهدف از آمدن در این جهان یافتن او و دل سپردن به عشق اوست بنابراین بهترین لحظه در زندگی زمانی است که او را بیابی و دل در گرو عشق او بسپاری و در آندم هیچ عملی منطقی تر و به صلاحتر از این نیست.ما را ز منع عقل مترسان و می بیارکان شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیستای ظاهربین ما را با ندای عقل و منطق دنیوی از این عشق مترسان زیرا که گرچه جسم خاکی ما در زمین است ولی خود واقعی ما ساکن شهر عشق است و در شهر عشق عقل دنیوی کاره ای نیست .از چشم خود بپرس که ما را که می‌کشدجانا گناه طالع و جرم ستاره نیستای ظاهربین چشم تو قادر به دیدن آنکه ما را با عشق خویش به قربانگاه می کشاند نیست و چون نمی بیند گناه آنرا به گردن طالع و گردش ستارگان و پدیده های ماورایی نسبت می دهد.او را به چشم پاک توان دید چون هلالهر دیده جای جلوه آن ماه پاره نیستاو را با چشم ظاهر بین دنیوی نمی توان مانند هلال ماه بوضوح و روشنی دید زیرا که تنها چشم معنابین قادر به رویت اوست.بنابراین او خود را مقابل دیدگان هر نامحرمی هویدا نمی سازد.فرصت شمر طریقه رندی که این نشانچون راه گنج بر همه کس آشکاره نیستمنظور از طریقه رندی بطور عام به معنای زیستن در دنیای ظاهری در عین آزادگی و وارستگی از هرگونه قید و بند قوانین و مناسک و زنجیرهای ذهنی است! (هر دینی و هر آیینی و هرگونه امید و خواهشی که از نفس بر می خیزد اگر در راستای رسیدن به عشق او نباشد بندی بر بند های آدمی افزون می کند حتی آرزوی وارستگی و سعادت اخروی نیز بدون عشق به او پرده ای است بر دیدگان و تا این حجاب ها برداشته نشود حقیقت آشکار نمی گردد.)نگرفت در تو گریه حافظ به هیچ روحیران آن دلم که کم از سنگ خاره نیستدعا و التماس و شیون و زاری هیچ اثری در ارتقای مقام انسانیت ندارد و تنها راه تسلیم محض در مقابل خواست اوست که انسان را به معراج می برد.
کرده
2020-10-22T11:22:11
راهیست راه عشق کە هیچش کناره نیست.به نظره بندە راه و کناره زیباتر و دلنشین تر است به بحر و کرانه.مگر ادمی فقط در بحر جان میسپارد..راهی که جز رسیدن به معشوق کناره ای ندارد و جز جان سپاری چاره ای نیست.
دکتر صحافیان
2020-08-23T11:16:44
(چاپهای قدسی و انجوی: بحری است بحر عشق)راه عشق بی انتهاست(هم سو با بی انتهایی معشوق) چاره ای جز جان دادن نیست( ایهام: جان دادن واقعی و مجازی یعنی مردن از خواسته های جسمی،ذهنی و قلبی)هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بوددر کار خیر حاجت هیچ استخاره نیستهر لحظه که وجودت را به عشق بسپاری حال خوش- حتی با جان دادن- فراهم است و این حال بهترین کمال و خیر است نیازی به استخاره( در هر دو معنای طلب خیر و یا تفال) نیست.3-ما را از پیامهای منع کننده عقل که برهم زننده این حال خوش است نترسان، در ولایت ما عاشقان، این نگهبان هیچ کاره هم نیست.( حال خوش، او را از ذهن و دلمان نیز برده است)4- جان دادن ما را در راز چشمانت بجوی، فلک و ستاره بی گناهند.5-او چون هلال ظریف است و جز با چشم پاک نمی توان دید.در هر دیده ای جلوه نمی کند.6-قدردان شیوه رندی باش که پیوسته حال خوش را فرارویت می آورد، چراکه همه به راه گنج دسترسی ندارند.7- زاری حافظ تاثیری در تو نداشت .مبهوت این دلم که کم از سنگ خارا نیست(ستایش استغنا و رهایی معشوق و قدم گذاشتن در وادی تحیر)دکتر مهدی صحافیان آرامش و پرواز روح  پیوند به وبگاه بیرونی
رضا
2017-07-12T19:49:06
سلامی چو بوی خوش آشنایی...دوستان فرهیخته، از دیدگاه بنده اینکه بگوییم "راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست" کاملا معقول و منطقی است، یعنی در این راه هیچ مکانی برای اتراق و استراحت کردن وجود ندارد و اگر عاشق در این مسیر گام نهاد تا فنای در معشوق پیش می رود و در راه جان می سپارد، چراکه امکان توقف و استراحت در کنار راه وجود ندارد.دیدگانتان روشن ودرک و فهمتان عمیق
تماشاگه راز
2017-11-12T12:43:33
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالیان:عبید زاکانی معاصر حافظ می‌گوید:دگر مگوی که هر بحر را کناری هستاز آنکه بحر غم عشق را کناری نیستو شاه نعمت‌الله ولی چنین گوید:بحری است بحردل که‌کرانش پدید نیستراهی است راه جان که نشانش پدید نیست
نادر..
2017-06-26T11:54:32
او را به چشم پاک توان دید چون هلالهر دیده جای جلوه آن ماه پاره نیست..
کریم
2019-02-19T21:08:54
راه یا بحر؟تو به ره روان و خلقی به هلاک مانده هر سوچه غم آب تندرو را ز خرابی کناره
کریم
2019-02-17T04:31:52
تو به ره روان و خلقی به هلاک مانده هر سوچه غم آب تندرو را ز خرابی کنارهامیرخسرو دهلوی
شاهین
2018-11-27T20:12:52
دوستان چه "کناره" باشد و چه "کرانه" به "بحر" مربوط میشود نه "راه" به مرتضی که بیتی را گواه آورده:عزیزم اینجا "راه" با "پایان" مرتبط است و در مصرع نخست "عشق" به واقع "بحر عشق" بوده که شاعر بنا به نیاز وزنی و شکلی از تشبیه بدیهی انگاشته است.
مسیح
2018-12-18T13:39:49
سلام وقت همگی خوشهرچند از کلمه کناره اولین چیزی که در طبیعت به ذهن ما می رسه کناره دریا هست ولی کناره مختص دریا نیست و نمیشه به همین سادگی اظهار نظر کرد. و به نظر می رسه معنیش اینه که وقتی وارد راه عشق شدی دیگه نمیتونه کناره گیری کنی به نظر من راهیست راه عشق، موزون تر و قوی تره از بحریست بحر عشقه
عبدالله جهانسری
2018-02-08T15:08:52
استاد عشق محمدرضا لطفی این شعر را در آلبوم یادواره استاد کسایی کنسرت شهر اصفهان خوانده اند.
رضا
2018-02-12T11:48:06
راهیست راهِ عشق که هیچش کناره نیستآنجا جز آن که جان بسپارند چاره نیستمعنی بیت: راهِ عشق بی کناره است، جاده ایست که شانه وپارکینگ واستراحتگاه ندارد. وقتی کسی برای رسیدن به حقیقت طریق عشق را برمی گزیند وگام دراین جاده می گذارد باید دانسته باشد که این راه پرخطراست،ظلمات است، شیرهم که باشد ازوحشت وبیم وسختیِ راه روباه می شود،پس باید بی ادّعا وفروتن باشد باید که جان درآستین داشته باشد تا درموقع لازم ایثارکند. این راه برای تن پَروری وآسودن نیست. ایثارجان یکی ازشرط های ضروریست هیچ راه فراری پیش رونیست. استادشهریار شیرین سخن درتایید این بیت، شعرزیبایی دارد حیف است آن را به عنوان گواه نیاورم.غُرّه مشو که مرکبِ مردانِ مرد رادرسنگلاخ ِ بادیه پِی ها بُریده اندنومید نیز مباش که رندان باده نوشناگه به یک ترانه به منزل رسیده اند.هرگه که دل به عشق دهی خوش دمی بوددر کار خیر حاجت هیچ استخاره نیستازنظرحافظ برای رسیدن به حقیقت، طریقِ عشق تنها راهِ مستقیم وراستین است که به سرمنزل مقصود منتهی می گردد. عشقِ آسمانی وزمینی هردو درنظرگاه حافظ، مقدّس وعزیز وارزشمندهستند. چراکه کسی که عشق زمینی راتجربه نکرده باشد قطعاًدرعشق آسمانی دچارابهام وسردرگمی خواهدشد. عشق های زمینی به مانندِ پُلیست که عاشق را به عشق آسمانی انتقال می دهد. عشق زمینی پیشنیازعشق آسمانیست، کسی که قصد داردبا خداوند عشقبازی کند باید که ازعهده ی عشقبازی ِ بی قید وشرط، با پیرامون خویش شامل طبیعت،حیوانات وهمنوعان خویش سربلندبرآمده باشد وگرنه چگونه خواهدتوانست این راهِ پرخطرراطی کند وگمراه نگردد.معنی بیت: هرگاه که عشق به تو روی می آورد(فرقی نمی کند عشق به طبیعت،یک حیوان،یک انسان وهرچیزی دیگر) تردید مکن خوب ونیکوست دل بسپار،بگذارآرام آرام عشق تمام وجودت رافرابگیرد وجریان پیداکند.عشق به معنای محبّت ورزیدن، دوستی ودلدادگی (البته نه هوا وهوس وشهوترانی) خیرمحض است واستخاره ومشورت وتردید نیاز ندارد. فرقی نمی کند اهل مسجد بود یامیخانه،خانقاهی بود یا خراباتی، آدمی باهرنژاد وباهرتفکّری عاشق که می شود، به منبع لایزال عشق متصّل شده ودرمسیررستگاری قرارمی گیرد. وقتی که عشق(نه هواوهوس) وجود آدمی را فراگرفت درآنصورت است که فرامذهبی ،فراقومی وفرانژادی می شود ومی تواند بدون تعصّب وکینه وحسد، این بیتِ جهانشمول ونغزو زیبا رازمزمه کند:همه جا خانه ی عشق است چه مسجد چه کنشتهمه کس طالبِ یارند چه هوشیار وچه مستما رازمنع عقل مترسان ومی بیارکان شَحنه درولایت ماهیچ کاره نیستشحنه: پاسبان ومامور بازدارنده ، داروغه، دراینجا کنایه ازعقلِ مصلحت اندیش است.معنی بیت: ما عاشقان ورندان را ازبازدارندگی ِعقل مترسان. ماآن دَم که دل به عشق سپردیم مصلت بینی ومصلحت اندیشی را ازذهن وروان خویش زدودیم. آن ماموروآن پاسبان (عقل) درشهرودیارما کاره ای نیست و هیچ مسئولیّتی ندارد،زبان ِعقل درحضور عشق اَلکن و قاصراست. عقل درموردِ ملک ومعیشت می تواند واردشود وفتواصادرکند. درسایراموراتِ عاطفی و درحوزه ی محبّت وعشقبازی بیکاره ای بیش نیست.رندِ عالم سوز را بامصلحت بینی چه کار؟کارملک است آنکه تدبیر وتامّل بایدشاز چشم خود بپرس که ما را که می‌کشدجانا گناه طالع و جُرم ستاره نیستجُرم ستاره: درقدیم براین باوربودند که اتّفاقات وحوادث، وحالاتِ روحی وروانی آدمیان،تحتِ تاثیرنحوه ی قرارگرفتن ستارگان وافلاک است،دراین باوربعضی ازستارگان نحس(سببِ بدبختی) وبعضی دیگرسعد(سببِ خوشبختی) بودند.اشاره به این باوراست.معنی بیت: خطاب به معشوق است. جادو وجاذبه ی چشمان توست که ما راهلاک و ازخود بیخودمی کند، تقصیر سرنوشت واقبال وتاثیرستارگان نیست که مارا به این حال وروز مبتلا نموده است.زچشم شوخ تو کی جان توان بُردکه دایم باکمان اندرکمین استاو را به چشم ِپاک توان دید چون هلالهر دیده جای جلوه ی آن ماه پاره نیستمعنی بیت: برای دیدن ِمعشوق باید چشمان پاکی داشت، اوپاک است ودرچشم ناپاک نمی نشیند. همانگونه که برای دیدن هلالِ ماه باید واجدِشرایط بود،جسمی باطهارت داشت برای مشاهده ی معشوق نیزباید قابلیّت پیداکرد باید دیده رااز آلودگی هاشست.روی جانان طلبی آینه راقابل سازورنه هرگزگل ونسرین ندمد زآهن ورویفرصت شمر طریقه ی رندی که این نشانچون راه گنج بر همه کس آشکاره نیستطریقه ی رندی: عاشقی، مرام ومسلکِ آزاداندیشی،نگرش جهان شمول وفرا قومی وفرامذهبی با محوریّتِ عشق ومحبّت وانسانیّت.معنی بیت: ای عاشق ، ای رند،ارزش این مرام ومسلکِ رندی را بدان، حُرمت آن رابه نیکی نگاهدار، این عنایتیست که شامل حال توشده است این راه همانندِراه گنجی که دردل خاک نهان شده،رمز وراز وکُد دارد همگان ازرمز وراز آن آگاه نیستند.زمانه افسر رندی نداد به کسیکه سرفرازی عالم دراین کُله دانستنگرفت در تو گریه ی حافظ به هیچ روحیران آن دلم که کم از سنگ خاره نیستنگرفت در تو: در تو تأثیر نکرد گریه ها واشک های حافظ اثربخش نبودند و نتوانستند دل سخت تورا نرم کنند متحیّر ومتعجّب مانده ام که چقدر تو سنگین دلی! دل توگویی که چیزی کمترازسنگ خارا ندارد!باکه این نکته توان گفت که آن سنگین دلکُشت مارا ودَم عیسی ِ مریم با اوست.!
بیگانه
2018-06-12T13:27:00
از چشم خود بپرس که ما را که می‌کشد!هاهاهااااااااااااااااااا!....
طوقدار
2021-06-02T08:03:26.4623183
بحریست بحر عشق که هیچش کناره نیست. انجا جز اینکه غرق شوی هیچ چاره نیست. ( استغراق) ( مستغرق)
یاسمین
2022-01-03T04:59:51.3276212
سپاس فراوان برای توضیحات کاملی که گذاشتید⚘🙏
فریدون ربانی
2022-01-14T10:38:08.0117669
بحریست بحر عشق مناسبتر است، چرا؟ چون، تصور کنید که در میان دریایی قرار دارید، از هر درجه ایی از ۳۶۰ درجه اطراف خود که به حرکت در بیایید میتوانید راهی بی انتها را طی کنید!! ولی: تصور کنید که در میان راهی (بعنوان جاده ایی) قرار دارید، تنها از مسیر پس و پیش راه است که شما میتوانید راهی بی انتها را طی کنید!! به غیر از این از مسیر راه خارج میشوید و این خطاست.  (حال،  ممکن است گفته شود که میتوان نقطهٌ را روی خشکی تصور کرد که از آن نقطه میتوان به هر جهت دلخواهی تا بی نهایت حرکت کرد و این نقطه فرضی را منظور گفتهٌ حافظ دانست! در این صورت معنی جدیدی برای"راه" باید در نظر بگیریم که از معنی مصطلح آن خارج است چون راه به معنی از نقطهٌ به نقطهٌ دیگر است، مانند راه تهران به کَرَج و،،،،🌷
در سکوت
2022-03-17T23:53:46.6633033
این غزل را "در سکوت" بشنوید
رند تشنه لب
2022-08-22T22:40:39.0870498
سلام من با نظر مسیح ارتباط برقرار کردم. در بیت اول با توجه به «چاره نیست» در مصرع دوم، فکر میکنم که «هیچش کناره نیست» به معنای عدم توان کناره گیری کردن (در راه عشق) باشه. و به همین صورت هم «راه» رو برمی‌گزینم بر «بحر» پ.ن: البته خوب «کناره» به همان معنای کران هم برایم قابل قبول است و چه بسا منظور حافظ هردوی این ها بوده که اینگونه بازی با کلمات از جناب حافظ اصلا بعید نیست!      
میلاد گایکانی
2022-10-26T06:20:58.9923541
حافظ در جایی دیگر نیز «عشق» را به راه تشبیه کرده:   عجب راهی‌ست راه عشق کانجا کسی سر برکُنَد کش سر نباشد
سفید
2022-12-03T12:27:08.5408881
  از چشم خود بپرس که ما را که می‌کشد!  
مشتاق
2022-12-22T20:28:50.7161044
با درود به همه عزیزان. به نظر من هم بحر صحیح تر است. چون معمولا در بحر جان میدهند نه در راه.
رضا تبار
2023-03-14T15:59:38.0532351
معنی ابیات   ۱- راه عشق تنها راه برای زندگی حقیقی است و راهی است که هیچ انتها و  پایانی  ندارد، - هیچ راهی جز تسلیم جان ( از بین بردن نفس / صفات ناپسند/ دلبستگیهای کاذب ذهن) نیست تا به وصل( حضور خداوند در دل) نایل شد.   ۲- هر وقت که دل به عشق( انس الهی) بسپاری ،زمانی خوش است، - دل به عشق دادن بهترین کار است و در کاری که خیر است معطلی برای استخاره زدن و تاخیر جایز نیست.   ۳-ما را با( آینده نگری و حسابگری) عقل که مانع از عاشق شدن است و عشق را منع می کند نترسان و شور محبت و عشق را به ما عطا کن، - زیرا عقل در وادی عشق نقشی ندارد.نقش او در حد شحنه( پاسبان/داروغه) بودن است که فقط ما را بترساند و عملا هیچ کاره است.   ۴- ای محبوب من،از  چشم  خود که ( از طریق مظاهر نورانی )ما را نظاره می کند،سوال کن که چه کسی ما را به قتل رساند؟ ( آنکه دلبستگیهای ذهن و نفس ما را از بین می برد چشم توست). - بخت و اقبال و ستاره ، جرم و گناهی مرتکب نشده اند.   ۵- آن جانان را  همچون هلال ماه فقط با چشم پاک( چشمی که از غرور- حسد- کینه - کبر - فخر و .. پاک شده باشد) می توان دید و هر کسی نمی تواند جلوه او را ببیند. ( محبوب خود را در هر دیده ای جای نمی دهد و در هر دیده ای جلوه نمی کند).   ۶- قدم نهادن در راه رندی( که همان راه عشق است و نیاز به هوشیاری و زیرکی دارد) را از دست نده،که این راه که در مقابل تو گشوده شده است، - راهی نیست که بر هر کس و هر وقت گشوده شود. ( راه عشق همچون نقشه گنج است و عموما برای همه افراد آشکار نیست).   گریه و اشک حافظ (  لطیف شدن روح / تواضع) بعنوان راهی برای به رحم آوردن دل محبوب و وصل  او اثر نکرد، - من حیران از آن دل محیوب هستم که دست کمی از سنگ خاره( تخته سنگ) ندارد.
شهریور
2023-08-25T02:20:44.7717271
شاید بشود اینطور هم خواند: راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست آنجا جز آنکه «ره» بسپارند چاره نیست گر چه این ضبط را پیش از این در هیچ نسخه‌ای ندیده‌ام. حدسی بود که پنداشتم شاید راهی به دهی باشد
مهرانا
2023-11-10T20:53:37.8622119
سلام بزرگواران واساتید آیا عبارت" هیچ کاره نیست" را می توان" اصلا ناپسند نیست" هم ایهام گونه تأویل کرد؟ علاوه بر معنی مذکور که شحنه عقل قلمداد می شود.... حافظ در این راه  بهره گیری از می را به هیچ عنوان ناپسند نمیداند