حافظ:دیدی که یار، جز سَرِ جور و ستم نداشت بشکست عهد، وز غمِ ما هیچ غم نداشت
❈۱❈
دیدی که یار، جز سَرِ جور و ستم نداشت
بشکست عهد، وز غمِ ما هیچ غم نداشت
یا رب مگیرش ار چه دلِ چون کبوترم
افکند و کُشت و عزتِ صیدِ حرم نداشت
❈۲❈
بر من جفا ز بختِ من آمد وگرنه یار
حاشا که رسمِ لطف و طریقِ کَرَم نداشت
با این همه هر آن که نه خواری کشید از او
هر جا که رفت، هیچ کَسَش محترم نداشت
❈۳❈
ساقی بیار باده و با محتسب بگو
انکارِ ما مَکُن که چنین جام، جم نداشت
هر راهرو که ره به حریمِ درش نبرد
مسکین بُرید وادی و ره در حرم نداشت
❈۴❈
حافظ بِبَر تو گویِ فصاحت که مدعی
هیچش هنر نبود و خبر نیز هم نداشت
کامنت ها