گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

حافظ:ساقیا برخیز و دَردِه جام را خاک بر سر کن غم ایام را

❈۱❈
ساقیا برخیز و دَردِه جام را خاک بر سر کن غم ایام را
ساغر می بر کفم نِه تا ز بَر بَرکِشم این دلق اَزرَق‌فام را
❈۲❈
گر چه بدنامی‌ست نزد عاقلان ما نمی‌خواهیم ننگ و نام را
باده دَردِه چند از این باد غرور خاک بر سر نفس نافرجام را
❈۳❈
دود آه سینهٔ نالان من سوخت این افسردگان خام را
محرم راز دل شیدای خود کس نمی‌بینم ز خاص و عام را
❈۴❈
با دلارامی مرا خاطر خوش است کز دلم یک باره بُرد آرام را
ننگرد دیگر به سرو اندر چمن هرکه دید آن سرو سیم‌اندام را
❈۵❈
صبر کن حافظ به سختی روز و شب عاقبت روزی بیابی کام را

فایل صوتی غزلیات غزل شمارهٔ ۸

تصاویر

کامنت ها

.....
2015-08-15T14:08:23
در بیت گرچه بد نامیست نزد عاقلان ما نمی خواهیم ننگ و نام را برای خواندن راحت تر و بهتر کلمه ی ننگ را ننگی بخوانیم
ناشناس
2015-08-10T00:36:48
با احترام به ساحت بلند ادب ایران زمیندوست گرامی «آمیز» !این حقیر همچنان مردد است آن واژه را پسوند، پیشوند یا کوتاه شده ی همان اصطلاح مشهور آقامیرزا... خطاب کند.از نوشته هایتان پیداست که کمترین آشنایی با زبان شعر ندارید و خواننده را چنان حیران می سازد که گویی در گذار از این حوالی و از قضا بر این تاریخ ما فتاده اید! وزن شعر یا به مذاق شما خوشتر، ریتم و آهنگ شعر ابتدای همین صفحه نوشته شده.ساغر می بر کفم نه تا ز بربر کشم این دلق ازرق فام راساغر می= پیاله ی شراببر کفم نه= به دستم بدهتا ز بر= تا از تنبرکشم= بیرون بیاورماین دلق= این خرقه یازرق فام را= کبود رنگ رادر برخی نسخ مصراع اول همین بیت بدین گونه آمده؛ ساغر می بر کفم نه تا ز سربر کشم این دلق ازرق فام رادر این بیت هیچ تشبیهی بکار نرفته است. ایضٱ رنگ شراب ارغوانی است نه سرخ.دلق=خرقه یا لباس پشمین به گونه ای طراحی و تهیه می شده که آن را از سر(بالا)بر تن میکردند و از سر هم بیرون می آوردند. لطافت دیگری که این بیت دارد آنست که؛پیاله ی شراب بمن بده تا از سر بیرون کنم(از فکر و ذهنم بیرون کنم)...این دلق ازرق فام رابین سیاهی و سفیدی و برای گذر از سیاهی و رسیدن به سفیدی باید از کبودی گذشت.
پرویز
2015-01-22T09:40:11
با عرض درود و سلام ؛ این غزل حضرت حافظ کاملاً مشابه به غزل حضرت سنایی است ,.ساقیا دانی که مخموریم در ده جام راساعتی آرام ده این عمر بی آرام رامیر مجلس چون تو باشی با جماعت در نگرخام در ده پخته را و پخته در ده خام راقالب فرزند آدم آز را منزل شدستانده پیشی و بیشی تیره کرد ایام رانه بهشت از ما تهی گردد نه دوزخ پر شودساقیا در ده شراب ارغوانی فام راقیل و قال بایزید و شبلی و کرخی چه سودکار کار خویش دان اندر نورد این نام راتا زمانی ما برون از خاک آدم دم زنیمننگ و نامی نیست بر ما هیچ خاص و عام را
عبدالواحد قلندرزهی
2016-07-10T09:42:28
صبر کن حافظ به سختی روز و شبعاقبــت روزی بیـــابی کـــــام راحضرت حافظ شیراز،عارف پارس وغزلسرای ایران در این بیت، از سختی روزگار بر صبر تاکید وموفقیت وبیرون رفت از مشکلات را درشکیبایی می داند و این مطلب برگرفته از قرآن وگفتار پیامبر است.
جاوید مدرس اول رافض
2016-02-23T11:06:17
>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>******************************************************************************ساغر مَی بر کفم نِه تا ......بر کشم این دلق ازرق‌فام راز بر: 21 نسخه (801، 813، 819{تا من ز بر}، 822، 823، 827، 836 و 14 نسخۀ متأخر{و بسیار متأخّر} یا بی‌تاریخ) قزوینی- غنی، خانلری، عیوضی، نیساریز تن: 4 نسخه (818، 825، 834 و 1 نسخۀ متأخّر: 874).... : 1 نسخه (824) ضبط این یک نسخه ناخواناستز سر: 5 نسخه (843، 1 نسخۀ متأخّر، 2 نسخۀ بسیار متأخّر و 1 نسخۀ بی‌تاریخ) جلالی نائینی- نورانی وصال، سایه، خرمشاهی- جاویدغزل 8 را 35 نسخه دارند و از این جمله 3 نسخه بیت فوق را فاقدند. از نسخ کاملِ کهنِ مورّخ، نسخ مورّخ 803 و 821، خود غزل را ندارند.************************************************************************************
میر ذبیح الله تاتار
2016-04-23T08:53:01
سلام همه یادداشت های شما بزرگواران قابل قدر است ممنون
مصطفی فدشک
2010-04-24T17:44:11
سلام خوب بود در بیت :دود آه سینه نالان منسوخت این افسردگان خام رایک (ی) بعد از سینه اضافه کنیم که به خواندن بهتر کمک کند دود آه سینه ی نالان من---پاسخ: «سینه» با «سینهٔ» جایگزین شد.
رضا ببری
2011-11-12T13:25:12
در بیت ششم، «خاص و عام» متمم است و اضافه کردن «را» بعد از آن اشتباه دستوری است. نمی‌توان هم حرف اضافه «ز» را در ابتدای یک واژه قرار داد و هم حرف مفعولی «را» در انتهای آن.در نسخه توپقاپوسرا این مصرع بصورت «کس نمی‌بینیم خاص و عام را» ضبط شده که درست است و ضعف تألیف ندارد.
رضا ببری
2011-11-12T13:29:32
متأسفانه جایگزینی «سینه» با «سینهٔ» در تاریخ ما رومیزی (نسخه 52/2) اعمال نشده است.
دکتر ترابی
2014-03-11T22:05:50
جناب ببری:سرکار جای دیگر هم از ضعف تالیف خواجه سخن گفته اید ، جرس فریاد می داردکه......اجازه فرمایید چون خواجه فرموده است بپذیریم که میتوان گفت فریاد میدارد. در باب مصراع کس نمی بینم ز خاص و عام را ، اگر به معنای آن توجه بفرمایید مشکل دستوری هم نخواهد داشت. ( کسی را ازخاص و عام نمی بینم که محرم دل شیدای من باشد) با پوزش
شهریار۷۰
2014-03-13T07:49:53
با سلام آقای دکتر ترابیتا جایی که به یاد داریم تنها کلامی که خط مشی و نص صریح زبان پارسی است ، کلام فرزانه توس حکیم ابوالقاسم فردوسی است و والسلام. حافظ عزیز ما انسانی خارق العاده بوده ولی دلیل نمی شود هرآنچه گفته را بی هیچ کم و کاستی بپذیریم و در برابر هرآنچه هست سر تعظیم فرو آوریم. آری همه‌ی ما متوجه معنا و مفهوم می شویم ولی وقتی در گنجینه‌ی لغوی بزرگان پیشتر از حافظ چنین ترکیباتی وجود نداشته ، به هر روی چنین الفاظ و ترکیباتی ضعف تالیف به شمار می آید و این امری کاملا عادی میان استادان و فرهیختگان این حوزه است.پیرامون دو حرف اضافه هم که دیگر نیاز به توضیح بیشتر نیست و ضعف التالیف آشکار است. مطمئنا انتساب ضعف تالیف به اشعار بزرگ مردی چون حافظ ، خللی در اشعارش وارد نمی‌کند ، چرا که صرفا آرایش لغات و الفاظ نیست که شعر حافظ را ملکه دلهای بسیاری از پارسی زبانان کرده است ، منتها چشم پوشی از آنها به این علت که سراینده آن‌ها حافظ است ، چیزی جز پس رفت را برای کوشش‌گران در زمینه‌ی ادبیات و شعر به همراه نخواهد داشت و با نقد و بررسی است که علم رشد می یابد و سر منزل مقصود عیان می‌گردد.خواجه حافظ ما نه اهل عجب و غرور بوده که نقد به اشعارش باعث رنجش خاطرش شود و نه اهل زیر دست پروری و ارشاد و مرشدگری بوده که خدایی ناکرده حکم بر این رود که کس نشاید غیر سخن او گفتن. باری امید هست که زود به بخت نیک ببینیم همه بی هیچ ترس و واهمه‌ای توان اظهار نظر خود و روا داشتن نقد را داشته باشند.
دکتر ترابی
2014-03-24T03:01:20
جناب شهریا ر 70 با تشکر ، این کمترین نیز در بزرگی حکیم توس با0 سرکار هم داستانم او به درستی پدر زبان فارسی است. اما هر که پدر دارد مادر نیز می خواهد و من بر این باورم ( و من تنها نیستم ) که مادر این زبان سعدی است و درستی و نادرستی های به ویژه لغوی و دستوری را ما از استاد سخن است که شاهد می آوریم( بر حدیث من و حسن تو نیفزاید کس حد همین است سخن دانی و زیبایی را) می بینید که خود ستایی وی نیز بی بدیل است و فراموش نکنیم که خواجه خود می گوید که استاد سخن کیست و ای بسا برخی از غزلهای خواجه سروده‌ی شیخ باشد و ببخشایید طولانی شد تنها به این نکته اشاره می کنم که غزل حافظ را با زبان امروز نمی توان خواند و آنهم زبان به اصطلاح رسمی بی در و پیکر امروز . یادمان باشد داستان نقد احمد شاملو از داستان ضحاک و شاهنامه و موسیقی ایرانی که تنها عرض خویش برد بی که زحمت ما بدارد ..
آمیز
2014-10-15T13:32:44
پرسش دارمدوستان، بیت دوم به صورت زیر خونده میشه؟ساغر! می بر کفم نه، تا ز بر برکشم این دلق ازرق فام رایعنی "ز بر برکشم" که "بر" اول مربوط به برکشیدنه؟یا زبر به معنی بالاست؟ به اینصورت که: ساغر می بر کفم نه تا زبر...؟و پرسش دیگه اینکه حافظ در این بیت، چی رو به دلق ِ ازرق فام تشبیه کرده؟چون اگه اشتباه نکنم ازرق دو معنی داره، یکی خط چهارم جام جمه، و دیگری به معنی ِ رنگ کبود و یا نیلیهمیخواستم بدونم اگه مِی رو به دلق ازرق فام تشبیه کرده، مِی که سرخرنگه، داستان از چه قراره؟ممنون میشم پاسخ بدین^_^
دکتر ف. ق
2014-09-27T15:52:25
سلام خدمت همه ی حافظ دوستان عزیز . بنده در اینجا با نظر دکتر ترابی و فرهاد کاملا موافقم و البته به نظر سایر دوستان نیز با دیده ی احترام می نگرم . شاید دوستان محترم با دستور زبان جدیدی که در دانشگاه های ما ( صرفا رشته های زبان و ادبیات فارسی ) تدریس می شود کمتر آشنا باشند . به هر حال نمی خواهم وارد بحث دستور شوم زیرا اشعار خواجه چنان انسان را مسحور می کند که وارد سایر شدن حکم بردن پای ملخ به پیشگاه سلیمان را دارد .به هرجهت در بیت مورد بحث ( ... کس نمی بینم ز خاص و عام را ) اگر ترجمه دکتر ستار زاده مطالعه شود پرده از راز درون راء کاملا برداشته می شود و صد البته بحث ها کوتاه که : راء مربوط به کس می باشد نه خاص و عام . به تقدیر کس را نمی بینم و لذا محصول بیت این می شود که : از خاص و عام کسی را محرم راز دل دیوانه خود نمی بینم ....
فرهاد
2014-05-21T18:10:03
جنابان رضا ببری و شهریار 70، با درود، بدیهی است که اربابان سخن نیز گاهی در تنگناهای قافیه دچار لغزش شده اند، که همانگونه که بیان کردید از ارزش کلام آنها نمیکاهد. با "فریاد داشتن" که اشاره کردید موافقم. و به عنوان مثالی دیگر، اگر اشتباه نکنم در غزل "ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت" نیز لغزشی وجود دارد که بعدن به آن اشاره خواهم کرد. اما این مورد اینجا به نظرم درست می باشد. همانگونه که دوستان دیگر هم بیان کردند اگر بیت را به نثر برگردانیم: از خاص و عام، کس (کسی) را محرم راز دل شیدای خود نمیبینم" ایراد دستوری ندارد، و اگر هم داشته باشد چندان مصطلح شده که دگر باید جزیی از زبان به حساب آورد.
امین کیخا
2013-05-18T00:42:08
از پیامبر امده است عاقل کسی است که دنیا اورا نفریبد و ازاده کسی است که از اورا برده نکند
امین کیخا
2013-05-18T05:36:20
آز همان طمع منظور است
فرزاد
2013-10-17T12:09:41
ننگ و نام غلط است صحیحش ننگ نام است یعنی من ننگ نام خوش را هم نمی خواهم
علی
2020-01-30T20:58:18
دلاراملغت‌نامه دهخدادلارام . [ دِ ] (ص مرکب ) دل آرام . مایه ٔ آرام دل ، خواه به جمال و خواه به کمال . آرامش دهنده ٔ دل . آرام بخش دل . که سبب آرامش دل و خاطر باشد. که موجب آسایش خاطر شود. که دل را آسودگی بخشد. مایه ٔآرام دل . تسکین دهنده ٔ خاطر. تسکین بخش خاطر. سَکَن . (از مهذب الاسماء). تسلی بخش . مایه ٔ تسلی :دلارام او بود و هم کام اویهمیشه به لب داشتی نام اوی .فردوسی .
مسعودهوشمندی حاجی آبادغوری
2020-03-11T20:09:51
در کام صبح از ناف شب مشک است عمدا ریختهگردون هزاران نرگسه از سقف مینا ریختهصبح است گل‌گون تاخته، شمشیر بیرون آختهبر شب شبیخون ساخته، خونش به عمدا ریختهکیمخت سبز آسمان، دارد ادیم بی‌کرانخون شب است این بی‌گمان بر طاق خضرا ریختهصبح آمده زرین سلب، نوروز نوراهان طلبزهره شکاف افتاده شب، وز زهره صفرا ریختهشب چاه بیژن بسته سر، مشرق گشاده زال زرخون سیاوشان نگر، بر خاک و خارا ریختهمستان صبوح آموخته وز می‌فتوح اندوختهمی‌شمع روح افروخته نقل مهیا ریختهرضوان کده خم خانه‌ها، حوض جنان پیمانه‌هاکف بر قدح دردانه‌ها از عقد حورا ریختهمرغ از شبستان حرم، میوه ز بستان ارمگردون ز پستان کرم شیر مصفا ریختهزر آب دیدی می‌نگر، می‌برده کار آب زرساقی به کار آب در آب محابا ریختهبادام ساقی مست خواب از جرعه شادروان خراباز دست‌ها جام سراب افتاده صهبا ریختهای صبح خیزان می کجا، آن عقل ما را خون‌بهاآن آبروی کار ما نگذاشت الا ریختهمرغ صراحی کنده پر، برداشته یک نیمه سرور نیم منقار دگر، یاقوت حمرا ریختههین جام رخشان دردهید آزاده را جان دردهیدآن پیر دهقان در دهید از شاخ برنا ریختهزر دوست از دست جهان در پای پیل افتاده دانما زیر پای دوستان زر پیل بالا ریختهسرمست عشق سرکشی، خاکستری در آتشیدر ششدر عذرا وشی، صد خصل عذرا ریختهخورده به رسم مصطبه، می در سفالین مشربهوقت مسیح یکشبه، در پای ترسا ریختهطاق ابروان رامش گزین، در حسن طاق و جفت کینبر زخمهٔ سحر آفرین، شکر ز آوا ریختهچنگی طبیب بوالهوس، بگرفته زالی را مجساصلع سری کش هر نفس، موئی است در پا ریختهربعی نموده پیکرش، خطهای مسطر در برشناخن بر آن خطها برش، وقت محاکا ریختهمهری یکی پیر نزار، آوا برآورده به زارچون تندر اندر مرغزار جانی به هرجا ریختهوان هشت تا بربط نگر جان را بهشت هشت درهر تار ازو طوبی شمر صد میوه هر تا ریختهوان نی چو مار بی‌زبان، سوراخ‌ها در استخوانهم استخوانش سرمه‌دان، هم گوشت ز اعضا ریختهوان چون هلالی چوب دف، شیدا شده خم کرده کفما خون صافی را به کف، از حلق شیدا ریختهاز پوست آهو چنبرش، آهو سرینی همبرشوز گور و آهو در برش، صید آشکارا ریختهکاسهٔ رباب از شعر تر، بر نوش قول کاسه‌گردر کاسهٔ سرها نگر زان کاسه حلوا ریختهراوی ز درهای دری، دلال و دلها مشتریخاقانی اینک جوهری، درهای بیضا ریختهدر دری را از قلم، در رشتهٔ جان کرده ضمپس باز بگشاده ز هم، بر شاه والا ریختهزهره غزل‌خوان آمده، در زیر و دستان آمدهچون زیر دستان آمده بر شه ثریا ریختهخاقان اکبر کز شرف هستش سلاطین در کنفباران جود از ابر کف شرقا و غربا ریخته
مسعودهوشمندی حاجی آبادغوری
2020-03-11T20:21:08
ادردهیدن در شعر خاقانی و این قصیده به معنی بیرون گذاشتن و یا سر سفره آوردن یا دردست نهادن و همچنین مهیا کردن است با این یک واژه درده نمیشود با حافظ وارد گود معنا شد و این امری بودنش دلیل آن نیست که ساقی در کنار حافظ نشسته است و میخواهد برایش شراب انگور بریزداگرچه می راخواص ممکن است بنوشند و نوشیدن آن برای عوام منع شده است ولی بعید بنظر میرسد حافظ از آن قماش باشد .دلارام را میتوان به الا به دکرالله تطمئن القلوب معنا کرد و این معنی را هم حافظ به دلارام خلاصه میکند لذا ذکرالله موجب آرامش دلهاستننگ نام درست است زیرا حافظ دربند مقیدات و هدفی تحت عنوان شهرت مورد تایید مردم برای نام نیست واصولا به عملگرایی و پراگماتیسم توجه دارد و فردی پراگمات است که هرگز دنبال نام و ننگی که نام دارد نبوده است زیرا اهل خرق اجماع و کارهای خارق العاده بوده است و چشمی حقیقت بین داشته که بسی والابین تر و دقیق تر از دیگران بوده
مسعودهوشمندی حاجی آبادغوری
2020-03-11T20:24:03
هین جام رخشان دردهید آزاده را جان دردهیدآن پیر دهقان در دهید از شاخ برنا ریخته
مرتضی
2020-02-20T20:45:41
هر چند که رشته من ادبیات نیست و اقتصاد خوندم ولی در پاسخ به توضیحات یکی از عزیزان که گفته ننگ نام دسته نه ننگ و نام؛ اینکه این دو کلمه در feedback به مصرع قبل، مکمل معنی آن هست یعنی:گر چه بدنامیست نزد عاقلانما نمی‌خواهیم ننگ و نام رامعنی مصرع دوم در واقع: ما هم ننگ و هم شهرت رو نمیخواهیم بوده
جواد خسروی
2020-03-01T06:29:47
از نظرات همه دوستان استفاده کردم. ممنونم که اینقدر موشکافانه شعر را بررسی می کنید. استاد صحافیان هر چند که می دانم خودتان این موضوع را می دانید، اما از دستتان در رفته است: کلمه برخاسته را به اشتباه برخواسته نوشته اید.
دکتر صحافیان
2019-04-16T12:51:53
ساقیا برخیز و در ده جام راخاک بر سر کن غم ایام راحافظ مکررا از ساقی می خواهد به او جام دهد.برای شروع یا بسط حال خوشش. اما نکته این غزل اشاره به غم ایام,سختی و ... است.با توجه به شکوه حال درونی, این مفاهیم چه جابی دارد?حال خوش درونی است و غم و سختی در اساس جهان مادی است(بی تردید آدمی را در میان سختی آفریدیم/قرآن)بیت 2:اگر این شراب را از تو دریافت کردم نیازی به ادعا ندارم(لباس صوفیانه کبودرنگ را در خواهم آورد)بیت3:ترک مسند رسمی و دلخوش بودن به این حال مورد تایید عقل ظاهری نیست اما ما شهرت نمی خواهیم(بی ادعا غرق در حال خوشیم)بیت4:این حال غرور نفس را از میان می برد.نفس مانع رسیدن به شراب حال خوش است(پس خاک شود)بیت 5:شعرم که از درد و آه عرفانی برخواسته نفس این مرده دلان را برای لحظه ای می سوزاند( و از شعرم لذت می برند)بیت 6::حال درون چنان عمیق است که هیج کس شریک عمق دریافتم نیست.بیت7:درونم با معشوق دلارام( حال درون)خوش است.گرچه از شوقش آرام و قرار ندارم.بیت8:اگر کسی به این حال برسد به هیچ لذتی توجه نخواهد کرد.بیت9:بر این غم های ظاهری که در اساس دنیاست صبر کن روزی کامروا میشوی(گر چه درونش همیشه شاد است یا غم را به شوق رسیدن به کمالی بالاتر و حال خوشی عمیق تر معنا کنیم)دکتر مهدی صحافیانآرامش و پرواز روح  پیوند به وبگاه بیرونی اینستاگرام:drsahafian
نیوشا
2021-01-27T09:11:53
سلام میشه لطفا بگید که در این بیت از حافظ وابسته وابسته وجود دارد یا خیر؟
قلندر
2021-02-18T16:34:48
با درود و مهر...تکامل عقل به سمت و سوی محبوب با عشقی حقیقی، سیروسلوکی را مطلوب است که تا طالب را بی نیاز و بی محابا سازد از درگیری با عقلهای اسیر و مجازی و گرفتار ملک دنیا آمده در این میان آلایش و پالایش و رهایی درون هرچند دشوار و سخت اما به شوق دیدار یار نام و ننگ را از وجود به بیرون میفکند و مرید را با یاری مراد به سمیرغ حق راهی میکند،. راه رهایی آرزوی هر عقلیست که با دل ،،،جان بخشد و دیدار یار بیند.باسپاس از راهیان نور و رهجویان راه حقیقت.
دکتر صحافیان
2021-03-06T09:19:14
جناب خسروی عزیز، از دقت نظر شما سپاسگزارم.
سهیل قاسمی
2017-10-07T01:20:00
با تمام احترام به دوستان عزیز. صحبت از ضعف تالیف در باره ی «کس نمی بینم ز خاص و عام را» بود که دوستان به درستی اشاره کردند که مرجع ِ «را» به «کَس» بر می گردد. نه به خاص و عام.کس را (ز خاص و عام) محرم ِ راز ِ دل ِ شیدا ی خود نمی بینم.اما این که این ضعف تالیف و از این دست را آقای حسین آهی در برنامه ای رادیویی که من فایل های صوتی آن را گوش داده ام مطرح کرد. که به نظر می رسد و خود ایشان هم در چند برنامه اشاره کردند که گاهی مطلب ها را از بیشتر از سینه و شفاهی و نه از روی یادداشت های منقّح بیان کرده اند.که ای کاش رادیو و تلویزیون ما اندک ابهتی می داشت تا کسانی که جلوی دوربین یا پشت میکروفون می روند اندکی آماده تر...آقای آهی جایی هم استنادشان بر این بوده که این ضعف تالیف بر اساس مقایسه ی دستور یا واژگان غزل با زبان فارسی خراسانی (از نوع آن چه در شاهنامه یا ...) آمده است استنتاج شده.در صورتی که کسی که به فارسی می سراید و اهل فارس (شیراز) است، چه الزامی دارد که فارسی را به شیوه ی خراسانی بسراید؟ و چه ضرورتی است که امروز غزل فارسی را به مقراض خراسانی ببرند؟باز تکرار می کنم با عرض احترام به همه عزیزان.
محمد
2017-09-16T00:31:20
ﺩﻻﺭﺍﻣﯽ ﻣﺮﺍ ﺧﺎﻃﺮ ﺧﻮﺵ ﺍﺳﺖﮐﺰ ﺩﻟﻢ ﯾﮏ ﺑﺎﺭﻩ ﺑﺮﺩ ﺁﺭﺍﻡ ﺭﺍاین بیت من رو به یاد بیتی از سعدی میندازه:هرکه دلارام دید از دلش آرام رفت چشم ندارد خلاص هرکه در این دام رفت
نیکومنش
2017-12-20T09:07:30
با سپاس فراوان از رضای بزرگوار که مجددانه به دنبال روشن ساختن مفاهیم شعر خواجه شمس الدین هستند خواستم این تعبیر را اضافه کنم کهمعادل قرانی و حتی امروزی برای واژه صوفی نمایان و زاهدان ظاهر پرست همان ملایان یا (ملأ القوم) هستند که در قران هم در زمان فرعونیان باعث فتنه و ریا کاری بودند وبه نظر حقیر در ترجمه ابیات به جای صوفیان که دارای پیشینه فرهنگی و اجتماعی در ایران بوده و به هر حال متقلبانی نیز در درونشان به دلیل ماهیت صوفی گری ایجاد می شده واژه مولایان استفاده شود هم تلمیح قرانی خواهد بود و هم برای مردم قابل تصورتر خواهد بود درود فراوان بر جویندگان راه حقیقت
رضا
2017-11-09T01:57:38
ساقیا برخیز و درده جام راخاک بر سر کن غم ایام راغزلی نغزوزیبا،ساده وروان وبسیار خوش آهنگ که حضرت حافظ، ضمن بیان ِ گوشه ای ازجهان بینی نابِ خویش، دردِ دل خود راباساقی درمیان نهاده است."ساقی" درغزلیّات حافظ معانی مختلفی دارد.گاه استعاره ازخودِ معشوق اَزلی ،گاه پیرمغان،گاه معشوق زمینی وگاه به معنای لغوی که همان شراب دهنده است می باشد.بعضی ازشارحان محترم برپایه ی اعتقاداتِ شخصی وبه قصدِ اختصاصی کردن این شاعر عزیزوسودجستن ازاعتبار جهانی اوکه خیلی دوست دارند ازتمامی اشعارآن حضرت، برداشتهای عرفانی نمایند، ازاین غزل نیزبرداشت عرفانی کرده ومعتقدهستند که منظور حافظ ازباده، باده ی عشق است! غافل ازاینکه باچنین برداشت های نادرست،خواسته یاناخواسته،درحقِ اعتقاداتِ خود وهمچنین این رندِ روزگاران، جفا روامی دارند. بانظرداشتِ لَحن کلام ومعنا ومفهوم عبارتِ ساقیا برخیزو..... کاملاً روشن است که مخاطبِ شاعر، ساقی به معنای شراب دهنده وپیشخدمتِ میکده هست. زیرا حافظ که استادبی بدیل سخن، زبان وادبیّات است هرگز پیر مغان یامعشوق اَزلی یا بزرگان دینی رابا این لحن خطاب قرارنمی دهد که برخیز وبرای من باده بیاور وخاک برسرغم ایّام کن!!! وانگهی مگرشراب عشق، چای وشربت است که ساقی برخیزد و آن را درپیاله ای ،استکانی ریخته وبه شاعربدهد تا غم روزگاران ازدل بزداید؟!ادبیّاتی که حافظ دراینجا برای ساقی بکاربرده،کاملاً واضح است که مخاطب،پیشخدمت میخانه هست نه مرشدی چون پیرمغان وامثالهم. همچنین غم واندوهِ شاعر، غم ودردِ زندگانیست نه غم ِ عشق! بدلیل آنکه غم عشق عزیز وگرامیست وهرگزحافظ آن راباخاک برسرکردن خواروزبون نمی سازد.! بنابراین منظور خواجه ی عزیزازجام،همان شراب وباده ی انگوریست که برطرف کننده ی غم واندوهِ ودلتنگیهاست ودیگرهیچ. گرچه آنها که درهنرآسمان وریسمان به هم بافتن مهارت کافی دارند بااین دلایل روشن قانع نشده وبراین باوربوده وخواهندبود که می توان ازاین غزل نیزمعنای عرفانی برداشت کرد!! درآنصورت ناگزیریم "ساقی" را استعاره ازجبرائیل! یامیکائیل! درنظر گرفته وادّعاکنیم که حافظ درعالم مکاشفه دچارغم واندوهِ فراقِ معشوق اَزلی شده وناچاراً دست به دامن جبرائیل یا.... گردیده تا ازسرچشمه ی فیوضاتِ الهی جامی بدست آورد!!صدالبته که بسیاری ازغزلیّاتِ حافظ، عارفانه ومنظور وی ازشراب،شرابِ عشق ومحبّت ومعرفتست. امّا نیاید این حقیقتِ انکارناپذیررا ازنظردورداشت که حافظ عزیز ودوست داشتنی، شراب انگوری رانیزدربسیاری ازغزلها مدِّ نظرداشته وبه احتمال ِ قریب به یقین، گهگاه نیزمصرف می کرده است........بگذریم."خاک برسرکن غم ایّام را" یعنی با جامی ازشراب که زُداینده ی غمهاست، غم روزگارراخنثی کن وازبین ببرودردلِ خاک مدفون ساز.معنی بیت:ای ساقی برخیز وجام شراب رابه من بده تاغم واندوهِ روزگار را ازدل بزُدایم.تانقش غم زدورببینی شراب خواهتشخیص کرده ایم ومُداوا مقرّر است.ساغر مِی بر کفم نه تا ز بَربرَکشم این دَلق اَزرق فام راساغرمی: جام شراببرکفم نه: به دستم بدهزبَر: ازتنبَرکشم: بیرون کنم، دربیاورمدَلق: خرقه ی پشمینه،لباس صوفیگریاَزرق فام: کبود ونیلی رنگمعنی بیت: درادامه ی بیت قبلی، ساقیا جام شراب را به دست من بده، تا( بانوشیدن آن مست شوم ودرعالم مستی وراستی،جسارتی پیداکنم) واین خرقه ی نیلی رنگِ صوفیگری را(که آلوده به ریا وتزویراست) ازتن خارج کنم.حافظ بیش ازهرچیزی، ازخرقه ی تزویرِصوفیگری بیزاراست وهمواره آن رانمادِ خودپرستی وخودنمایی می داند.من این دَلق مُرقّع رابخواهم سوختن روزیکه پیرمی فروشانش به جامی برنمی گیرد!گر چه بدنامیست نزد عاقلانما نمی‌خواهیم ننگ و نام راترکیب ننگ ونام، درنظرگاهِ حافظ، همان آوازه ی خوشنامی ِکاذبِ شیخ وزاهد وصوفی ِ ریاکارست که بافریبِ خلق حاصل می گردد وهمین خوشنامی دروغین است که دراصل چیزی جز ننگ نیست. معنی بیت: اگرچه شاید این سخن من(اشاره به بیتهای پیشین) برای خردورزان وبزرگان شهر، خوشایند نخواهدآمد وبرای من بدنامی را رقم خواهدزد، بااین حال من نه نام نیک را می خواهم نه ننگی که صوفیان وزاهدان ریاکاربرای خودخریده اند(ای ساقی باده بیاورو.....)برای انسان آزاده ووارسته ای چون حافظ، حتّا نام نیک نیزهدف نیست وهیچ ارزشی ندارد. چراکه نام نیک نیزچه بسا ممکن است سببِ غرور وخودباختگی شده وصاحب خودرا به انحراف بکشاند. انسان آزاده هرگز به دنبال نام نیک وکسب شهرت تلاش نمی کند زیرا اوایمان دارد که اگرنیّاتِ درونی اش پاک باشد ودرراه درست گام بردارد، خودبخود نام نیک نیز ازاوبه یادگارباقی خواهدماند. چنانکه می بینیم با اینکه حافظ دراغلبِ غزلیّاتِ خویش ازنام وشهرت وآوازه بیزاراست امّا قرنهاست که آوازه ی او فروننشسته وبنظرمی رسد تاجهان باقیست نام وشهرت اونیز باقی خواهدماند.ازننگ چه گویی که مرا نام زننگ است؟وازنام چه پرسی که مراننگ زنام است!باده درده چند ازاین بادِ غرورخاک بر سر نفس نافرجام راباده درده: شراب بیاورباد غرور: خودپسندی،خشکه مغزی وتوهّم ِ منزّه بودن وپاکدامنیساقیا، باده وشراب بده(تابه مستی وبیخودی وراستی برسم) تاکی ازاین بادِخودشیفتگی و وخودپرستی،ماهیّت وذاتِ خودرا به بازی گیرم.؟حافظ دراینجا خودرا درلباس صوفیگری تصوّرنموده واز احوالاتِ ناخوشایندِ شخصی درخصوص خودپسندی ومنیّتی سخن می گوید که ازپوشیدن خرقه وخودنمایی حاصل می شود. ( شایدهم غزل مربوط به دورانی بوده باشد که حافظ برای مدّتِ کوتاهی درجستجوی حقیقت به جرگه ی صوفیگری پیوسته بود) حافظ که درونی پاک دارد، ازهوا وهوس وخودخواهی،دلش به دردآمده ودست به دامن ساقی شده است تا غبارمنیّت وخودشیفتگی را به آب باده بشوید.خدای را به مِی اَم شستشوی خرقه دهیدکه من نمی شنوم بوی خیر ازاین اوضاعدود ِ آه ِ سینه ی نالانِ منسوخت این افسردگانِ خام را"افسردگان خام" همان صوفیان دلمرده وزاهدان خام طمع هستند که گمان می کنند باآراستن ِ ظاهر به پاکی باطن دست یافته اند.لذا دیگران را گناهکار وخودرامنزّه وپاک می پندارند.معنی بیت: ساقیا، ازسینه ی همیشه نالان من، آه های آتشناک برمی خیزد، دودِ حاصل ازاین آتش، چشمان ِ این پژمرده دلانِ خام طمع را می سوزاند. (بشتاب جام شرابم ده تا این آتش فرونشانم) درجایی دیگرخطاب به زاهد پشمینه پوش می فرماید:نمی ترسی زآهِ آتشینمتودانی خرقه ی پشمینه داریمَحرم راز دلِ شیدای خودکس نمی‌بینم ز خاص وعام رامَحرم: آشنا،همدلشیدا: عاشقخاص وعام: ازدوستان وآشنایان نزدیک وازعموم مردمهمچنان خطاب به ساقی میکده هست.معنی بیت: (ساقی خیز وشراب بیاور) بی همدم وتنها شده ام به عشقی گرفتارم(عشق زمینی باتوجّه به بیت های پیشین وبیت های پیش رو) وکسی ازدوستان وناآشنایان را شایسته ی همدلی نمی بینم که سفره ی دل پیشش بگسترم وازرازدل عاشق پیشه ام بگویم. عاشق روی جوانی خوش ونوخاسته اموزخداصحبت اورا به دعا خواسته امبا دلارامی مرا خاطرخوش استکز دلم یک باره برد آرام رادلارام: محبوبی که به عاشق آرامش می بخشد. درمصرع دوّم آرام عاشق را ارازبین برده، وآرایه ی تضادآفریده است. آرایه ای که حافظ سخت علاقمند خَلق آن دراشعارخویش است ودراغلب بیتها به چشم می خورد.معنی بیت:ای ساقی،خاطرمحزون من فقط با محبوبِ دلارامی شادمان می شود که یکباره وناگهانی دلم را ربوده وآرامش خاطرازمن گرفته است. معمولاً عشق های زمینی اینچنین هستند،آدمی به ویژه آنکه عاشق پیشه نیز باشد با مشاهده ی یک سیمای دلرُبا(فارغ ازجنسیّت)نه یکدل بلکه ناگهان عاشق وشیدا می شود. حافظ صرفنظرازآنکه سرحلقه ی عارفان ورندان ووارستگان بوده وهست، ماهیّتاً دارای روحی لطیف واحساسی داشته وفردی نظرباز،شیدا وعاشق پیشه بود. اوهراز چندگاهی،دل به دلستانی می سپرده وشیدایی پیشه می کرده است. ناگفته نماندکه عشق زمینی برخلافِ تصوّرزاهدان ریاکار، موهبتی الهیست ودرصورتِ مواظبت ومراقبتِ عاشق، اندک اندک تبدیل به عشق آسمانی وحقیقی می گردد.به عبارت دیگر کسی که طعم عشق زمینی نچشیده وچندوچون عاشقی بی خبرباشد ممکن است درعشق آسمانی نیزبه جایی نرسد. درحقیقت عشق مجازی پلی به سوی عشق حقیقیست. مرامِهرسیه چشمان زسر بیرون نخواهدشدقضای آسمان است این ودیگرگون نخواهدشد.ننگرد دیگر به سَرو اندر چمنهر که دید آن سرو سیم اندام راننگردبه سرو: یعنی میل ورغبتی به سرو وسمن نکند.سیم اندام: یعنی تنش مثل نقره سپید وتابان است. چنانکه امروزه بدن برنزه رامی پسندنددرقدیم سیمین تنان رامی پسندیدند. دلسِتانی دلم راربوده ومراشیدا وشیفته ی خودکرده که هرکس اورا ببیند عاشق وشیدا می شود ودیگرمیل باغ وسرو وچمن نخواهدکرد.قامتش ازسرونیز دلرباتر وزیباتراست.مرا وسروچمن رابه خاک راه نشاندزمانه تاقصبِ نرگس ِ قبای توبست.صبر کن حافظ به سختی روز و شبعاقبت روزی بیابی کام رادربیت پایانی طبق روال معمول، حافظ خودرا ازنگاه دیگری دیده ومی فرماید:ای حافظِ شیدا وعاشق پیشه، شکیبا وصبورباش ،سختی ها ومشکلاتِ عشق را تحمّل کن وپا پس مگذار،سرانجام پاداش خودرا خواهی گرفت وکامیاب خواهی شد.صبراست مراچاره ی هجران تولیکنچون صبرتوان کرد که مقدورنمانده است
جهانگیر
2017-03-31T13:39:20
درود به همگی .کس نمی بینم ز خاص و عام را. با احترام به همه ی اساتید. به نظر میاد نسبت دادن "را " به کس چندان منطقی نباشه .به نظر من این مصرع را باید دو جمله در نظر گرفت : کس نمی بینم ز خاص؛ و( " کس نمیبینم " ) عام را .که در قسمت دوم عبارت کس نمیبینم به قرینه ی لفظی حذف شده است و بنابراین "ز " به خاص برمیگردد؛ و "را " به عام تعلق دارد .با سپاس از شما و خواجه حافظ.
نادر..
2017-02-09T21:50:44
محرم راز دل شیدای خودکس نمی‌بینم ز خاص و عام را ..غزل سرایی ها در اساس، درد دل و بیان شوق است با خویشتن خویش ..
موسوی طبری
2017-05-23T08:11:30
ضمن تشکر از آقای ببری در پاسخ به نظر ایشان در خصوص بیت ششم باید عرض شود که را متعلق به کس است نه خاص و عام یعنی کسی را از خاص و عام نمی بینم که محرم راز دل عاشق من باشد که بخاطر وزن وردیف جابجا شده است.
رضا
2018-10-13T18:06:18
به نظر میاد حافظ در این غزل به غزلیات و سبک سعدی توجه داشته و خواسته خودش رو در این سبک محک بزنه. به خصوص در سه بیت آخر این امر کاملا مشخصه. حافظ معمولا حد وسط کلام دیریاب تر خواجو و کلام روان و زودفهم سعدی غزل میگه که در این غزل به سمت سعدی گرایش بیشتری پیدا کرده.
mehdi shiraz
2018-11-15T01:24:29
ساقیا برخیزو پرکن هرجامی راوی هرساغی قادر به ازبین بردن غم ایام است دقیقا وقطعا معنی عشق بدون حد و مرز هست و سعدی یا حافظ و یا هرعارفی چنین گفت یعنی عشق یا خدا را دارد! ندارد؟
mehdi shiraz
2018-11-15T01:30:15
با پوزش از غ نادیدهاز هر ساقی و درهر ساغری هر می یی طلب کنی مراد خواهی یافت چون عاشقی و هر عشقی عشق خداست چرا که او نیازمند نیست ،ولی ما هستیم.او عاشق ماست و ما...
تماشاگه راز
2018-09-17T17:01:23
احتمالاً حافظ غزل خواجو کرمانی با مطلع:ساقیا وقت صبوح آمد بیاور جام را می پرستانیم در ده باده گلفام را در خاطر و بدان عنایت داشته است.و در بیت مقطع تلمیح است به آیه 153 سوره بقره و آیه 25 سوره چهارم و حدیث: الصَّبر مِفتاحُ الفَرَج. شرح جلالی
علی
2018-12-01T09:11:02
سلام جناب رضا به نظرم حافظ بیشتر از 3 بیت آخر از غزل سعدی استفاده کرده. غزل زیبای از سعدی هست که کاملا مشابه مصراع چهارم این غزل برخیز تا یک سو نهیم این دلق ازرق فام رابسیار سپاس از سایت خوبتون
شاهین
2018-12-05T22:06:12
درده،در زبان بختیاری معنی بچرخان رو میده، ای ساقی بلند شو و بچرخان جام را
شاهین
2018-12-05T22:26:24
درده،در زبان بختیاری معنیِ بچرخان رو میده،ای ساقی بلند شو و بچرخان جام را...
عبدالله
2018-04-14T23:14:52
آقا رضا ی عزیز و گلکارتون خیلی عالی هست و در تاریخ ما در به در دنبال اطلاعات شما هستم؛ خدایتان حفظ کناد...متاسفانه وبلاگتون هم درست نیست که اونجا راحت تر ازتون تشکر کنیم...جزاکم الله
در سکوت
2022-03-17T23:25:43.4370495
این غزل را "در سکوت" بشنوید  
hossein jamshidi
2022-11-01T21:29:53.2736533
با دلارامی مرا خاطر خوش است کز دلم یکباره برد آرام را پارادوکسی که تو این بیت به کار رفته واقعا زیباست مثل بقیه دولت فقر خدایا به من ارزانی دار (فقری که دولت است!) ای درد تو ام درمان در بستر ناکامی ( دردی که درمان است!) ااگر چه مستی عشقم خراب کرد ولی اساس هستی من زین خراب آباد است (خرابی ای که آبادی هست!) و غیره
رضا تبار
2023-01-31T13:01:48.688899
معنی ابیات   ۱ - ای ساقی(خدا/ پیر کامل) برخیز و جام می( عشق الهی) را بمن عطا کن( بده)، - و با اینکار غم روزگار را زیر خاک مدفون کن( در نظرم پست و حقیر کن)   ۲- پیاله( دل عارف) را بدستم بده،(تا اختیار دلم را به دست خود بگیرم) - و این لباس کبود رنگ( لباس درویشان که ساده بود و روی لباسها می پوشیدند/ نماد ریا کاری) از تن خود درآورم( تا از زهد و  ریا دور شوم).   ۳- گر چه پیاله می (وجود سرشار از عشق الهی) را عاقلان سبب بد نامی می دانند، اما من در قید و بند آبرو نیستم.   ۴- می ( انس الهی ) را بده تا که کبر و خودپسندی را کنار بگذارم، - و خاک بر سر  نفس انسانی کن( این نفس سرکش و  مغرور را با عاقبت ناخوشش خوار و ذلیل کن).   ۵- آهی که مانند دود از سینه نالان من بالا می آید، - دل این پژمردگان بی تجربه(صوفی ها) را سخت متاثر کرد،   ۶- کسی را از آشنا ی نزدیک و عموم مردم را - شایسته همدلی نمی دانم.   ۷- دل معمولا به محبوبی که آرامش می دهد شاد می شود، - ولی او یکباره و ناگهانی دلم را ربود و آرامش را از من گرفته است( محبوب بر خلاف معمول عمل نکرده است.)   ۸- هرکس زیبایی مطلق  تو را ببیند،، -دیگر به سرو  چمنزار (زیبایی های دنیا)توجه نخواهد کرد.   ۹- حافظ  سختی ها ی شبانه روزی ات (در رسیدن به محبوب/وصال حق) را طاقت بیاور و تحمل کن، - تا اینکه سرانجام  روزی کامیاب شوی( به وصال حق) برسی!
آیدین ناقل
2023-02-27T23:34:52.5191224
صبر کن حافظ به سختی روز و شب عاقبت روزی بیابی کام را حافظ در این بیت خود را به صبر و شکیبایی بر مشکلات عشق به معشوق دعوت می‌کند. معنی: ای حافظ: روز و شب (قید زمان)، بر سختی عشق صبور و شکیبا باش تا در آخر (عاقبت) کامروا و کامیاب شوی.
سُحا فرامهر
2023-04-27T17:17:46.855872
 از حاشیه‌هایی که دوستان قرار دادن بسیار لذت بردم. حیف که سررشته ای از ادبیات ندارم و از موشکافی اینگونه شعر‌ها محروم می‌مونم. واقعا مرحبا...
نەمام
2023-07-03T23:44:42.6997254
با دلارامی مرا خاطر خوش است کز دلم یک باره بُرد آرام را     هر که دلارام دید از دلش آرام رفت چشم ندارد خلاص هر که در این دام رفت
آسمان آبی
2023-08-06T21:57:59.9128286
با سلام به نظر می‌رسد ارزق فام چون رنگ کبودیست واز چند رنگ تشکیل شده بیرون شدن از دلق ارزق فام به معنی دور شدن از دورنگی وریا باشد،مسئله ای که خواجه همیشه در اشعارش به آن اشاره دارد
جاوید مدرس اول رافض
2023-10-28T17:32:44.5675388
تضمین غزل شماره ۸.................چیده ام در راه عنقا دام راتا بگیرم زین تغابن کام راباز کن از سر تو فکر خام را ساقیا برخیز و دَردِه جام راخاک بر سر کن غم ایام را*******ننگ و نام آمد به پیری درد سرآن نفس کو تا شوداین قلب ،زرساقیا خشک است لب  بنمای تر..........ساغر می بر کفم نِه تا ز بَربَرکِشم این دلق اَزرَق‌فام را*******بس سخن ها بشنویم  از ناقلانمیرود مردم طریق کاملانننگ را شویند نزد قابلان.............گر چه بدنامی‌ست نزد عاقلانما نمی‌خواهیم ننگ و نام را******* عمر را پیرانه سر کردم مرور غم بود در عشق اسباب سرور با شراب ار بودم از اهل شرور...............باده دَردِه چند از این باد غرورخاک بر سر نفس نافرجام را*******آن خم ابرو بقصد جان منناوک مژگان شده ایمان من گفت سست است آخر این پیمان من...............دود آه سینهٔ نالان منسوخت این افسردگان خام را*******عاجزم از عشق نا پیدای خودگشته ام دیوانه از سودای خودراز بستم بر لب گویای خود.‌‌‌‌‌............محرم راز دل شیدای خودکس نمی‌بینم ز خاص و عام را******** از کمند زلف باری کس نَجستمرغ در دام آید و ماهی به شستدامن دولت نیاید گر بدست............با دلارامی مرا خاطر خوش استکز دلم یک باره بُرد آرام را*******چشم و گوشش کور و کر هر اهرمندل هوا دارست بر دشت و دمن بوستان را خوش بود سرو و سمن..............ننگرد دیگر به سرو اندر چمنهرکه دید آن سرو سیم‌اندام را******* خون دل کم خور ،بخور خون عنب من که بودم اهل می، اهل طربکام می جستم زجام و شهد لب.....................صبر کن حافظ به سختی روز و شبعاقبت روزی بیابی کام را*******جاوید مدرس رافض
جاوید مدرس اول رافض
2023-10-28T17:37:14.4720262
تضمین غزل شماره ۸.................چیده ام در راه عنقا دام راتا بگیرم زین تغابن کام راباز کن از سر تو فکر خام را...............ساقیا برخیز و دَردِه جام راخاک بر سر کن غم ایام را*******ننگ و نام آمد به پیری درد سرآن نفس کو تا شوداین قلب ،زرساقیا خشک است لب  بنمای تر..........ساغر می بر کفم نِه تا ز بَربَرکِشم این دلق اَزرَق‌فام را*******بس سخن ها بشنویم  از ناقلانمیرود مردم طریق کاملانننگ را شویند نزد قابلان.............گر چه بدنامی‌ست نزد عاقلانما نمی‌خواهیم ننگ و نام را******* عمر را پیرانه سر کردم مرور غم بود در عشق اسباب سرور با شراب ار بودم از اهل شرور...............باده دَردِه چند از این باد غرورخاک بر سر نفس نافرجام را*******آن خم ابرو بقصد جان منناوک مژگان شده ایمان من گفت سست است آخر این پیمان من...............دود آه سینهٔ نالان منسوخت این افسردگان خام را*******عاجزم از عشق نا پیدای خودگشته ام دیوانه از سودای خودراز بستم بر لب گویای خود.‌‌‌‌‌............محرم راز دل شیدای خودکس نمی‌بینم ز خاص و عام را******** از کمند زلف باری کس نَجستمرغ در دام آید و ماهی به شستدامن دولت نیاید گر بدست............با دلارامی مرا خاطر خوش استکز دلم یک باره بُرد آرام را*******چشم و گوشش کور و کر هر اهرمندل هوا دارست بر دشت و دمن بوستان را خوش بود سرو و سمن..............ننگرد دیگر به سرو اندر چمنهرکه دید آن سرو سیم‌اندام را******* خون دل کم خور ،بخور خون عنب من که بودم اهل می، اهل طربکام می جستم زجام و شهد لب.....................صبر کن حافظ به سختی روز و شبعاقبت روزی بیابی کام را*******جاوید مدرس رافض