حافظ:ساقی بیا که یار ز رخ پرده برگرفت کارِ چراغ خلوتیان باز درگرفت
❈۱❈
ساقی بیا که یار ز رخ پرده برگرفت
کارِ چراغ خلوتیان باز درگرفت
آن شمعِ سرگرفته دگر چهره برفروخت
وین پیرِ سالخورده جوانی ز سر گرفت
❈۲❈
آن عشوه داد عشق که مفتی ز ره برفت
وان لطف کرد دوست که دشمن حذر گرفت
زنهار از آن عبارتِ شیرینِ دلفریب
گویی که پستهٔ تو سخن در شکر گرفت
❈۳❈
بارِ غمی که خاطرِ ما خسته کرده بود
عیسی دمی خدا بفرستاد و برگرفت
هر سروقد که بر مَه و خور حسن میفروخت
چون تو درآمدی پیِ کاری دگر گرفت
❈۴❈
زین قصه هفت گنبدِ افلاک پرصداست
کوته نظر ببین که سخن مختصر گرفت
حافظ تو این سخن ز که آموختی که بخت؟
تعویذ کرد شعرِ تو را و به زر گرفت
کامنت ها