گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

حافظ:ای هدهد صبا به سبا می‌فرستمت بنگر که از کجا به کجا می‌فرستمت

❈۱❈
ای هدهد صبا به سبا می‌فرستمت بنگر که از کجا به کجا می‌فرستمت
حیف است طایری چو تو در خاکدانِ غم زین جا به آشیانِ وفا می‌فرستمت
❈۲❈
در راهِ عشق مرحلهٔ قُرب و بُعد نیست می‌بینمت عیان و دعا می‌فرستمت
هر صبح و شام قافله‌ای از دعای خیر در صحبتِ شمال و صبا می‌فرستمت
❈۳❈
تا لشکرِ غمت نکند مُلکِ دل خراب جانِ عزیزِ خود به نوا می‌فرستمت
ای غایب از نظر که شدی همنشین دل می‌گویمت دعا و ثنا می‌فرستمت
❈۴❈
در رویِ خود تَفَرُّجِ صُنع خدای کن کآیینهٔ خدای نما می‌فرستمت
تا مطربان ز شوقِ مَنَت آگهی دهند قول و غزل به ساز و نوا می‌فرستمت
❈۵❈
ساقی بیا که هاتفِ غیبم به مژده گفت با درد صبر کن که دوا می‌فرستمت
حافظ سرودِ مجلس ما ذکرِ خیرِ توست بشتاب هان که اسب و قبا می‌فرستمت

فایل صوتی غزلیات غزل شمارهٔ ۹۰

تصاویر

کامنت ها

محمدحسین
2015-01-03T13:37:51
سلام اجرتون با خدا من تا به حال این جور سایت توی عمرم ندیده بودمکارت بیست
ذرنی
2015-01-01T21:28:37
بسیار عالی و زیبا است . من از این سایت چند بار استفاده کرده ام . ممنون .
فرهاد میم
2015-03-20T18:32:10
سلام فوق العادست این سایتهزاران درود
فرهاد میم
2015-03-20T18:33:25
درود بر شمااین سایت فوق لادس
بابک
2015-12-31T22:43:51
ناشناس جان،فرمودی این شعر از کمال الدین بهزاد نگاره گر (نقاش) شهیر دربار سلطان حسین بایقرا (آخرین شاه تیموری) و یار او و وزیرش امیر علی شیر نوایی است؟در زندگی نامه بهزاد چه آنزمان که در هرات بود و چه بعد که به تبریز پایتخت شاه اسماعیل صفوی آورده شد، نخوانده بودم که اهل سرودن شعر بوده علی الخصوص این غزل حافظ را.
شمس شیرازی
2016-01-01T00:40:54
بابک جان، شاید منظور کمال الدین اصفهانی بوده است0( کمال، جمال الدین عبدالرزاق اصفهانی)
بابک
2016-01-02T05:35:13
شمس شیرازی عزیز،آهان، گرفتم!ولی این غزل عجیب عطر حافظ دارد.باری صحبت از اصفهان شد و خاطره ای،چندین سال پیشتر که سفری رفته بودیم نصف جهان، در مسجد شاه (عباس) آقایی مشغول قرائت کتیبه علی رضا عباسی بود و بنده هم به اصرار همرهمان از ایشان خواستم که شهر و آثار تاریخی را به ما نشان دهد، به خصوص که کارشناس میراث فرهنگی و فرمود که فوق لیسانس ( یادم نیست تاریخ بود یا باستانشناسی) است.سر نهار و ضمن صحبت به ایشان گفتم :"...می دونی که قبل از صفویه چه سلسله ای حکومت می کرد دیگه؟..."گفت:" آره ....هخامنشیان"
بابک
2016-01-02T05:41:45
سرت شاد حذف شد!
ناشناس
2015-12-24T21:23:48
ای هد هد صبا یعنی ای مرغ تو را مانند باد به سرزمین سبا که در عربستان قدیم شهری بوده که پادشاه انم بلقیس نام داشته ولی حالا این شهر در یمن امروزی است.این شعر از کمال الدین بهزاد میباشد.
علیرضا
2013-02-18T22:07:08
خوب است مفهوم اشعار را هم مصراع به مصراع بنویسید
سارا مومنی
2010-11-26T01:30:51
در روی خود تفرج صنع خدای کنکیینه خدای نما می‌فرستمت مصرع دوم " کیینه" غلط است و باید " کآیینه ی" باشد مخفف " که آیینه ی "---پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
امین کیخا
2013-05-16T23:18:00
قبا کباک است
اعظم غروی
2019-12-17T21:59:24
سپاس فراوان از رضا. بسیار سلیس و روان می نویسید .پایدار باشیدد .
بهنام یعقوبی
2020-02-25T16:51:08
ازرضا بخاطر تفاسیر ارزشمندشان متشکرم.
بهنام
2020-02-25T15:43:04
ممنون از معانی و تفاسیر زیبای رضا
فاطو
2019-04-23T23:05:27
سلاممن واقعا از تفسیرها لذت میبرم و در هر شعری از حافظ که میخونم به این صفحه میام برای درک بهترش. و از نوشته های رضا، ساقی، همیشه استفاده میکنم، پاینده باشید
سما
2019-09-13T11:23:38
حافظ جان من است
دکتر صحافیان
2021-02-08T08:29:25
( با غلبه عشق، سلیمان وار ابراز می دارد) ای نسیم پیام آور عشق چون شانه به سر، تو را به سرزمین سبا( شهر ملکه بلقیس) می فرستم، در نیروی عشق بیندیش که مسافتی طولانی را چگونه برایت آسان می کند.(کل غزل برگرفته از داستان قرآنی سلیمان و بلقیس)حیفست طایری چو تو در خاکدان غمزینجا به آشیان وفا می فرستمتدریغم آمد پرنده ای چون تو( ایهام: جان عاشق) در زندان این خاکدان باشد، تو را به جایگاه معشوق می فرستم3- راه عشق سراسر وصال است و نزدیکی و دوری بی معنایند، من پیوسته آشکارا می بینمت و اظهار نیاز می کنم.4- در پی این پیوستگی و حضور هر بامداد و شامگاه دعای خیر را همراه نسیم حیات آور شمال و صبا می فرستم.5- هنوز که لشگر غم عشقت، پادشاهی دل را ویران نکرده، جانم را به پیشت گروگان می فرستم( تلمیح به آمدن بلقیس به پیشگاه سلیمان)6- از چشم پنهان اما هم نشین دلی، تو را می خوانم و می ستایم( تمرکز جانمی)7- در چهره ات به تماشای جلوه خدا بنشین، که جانی که به سویت گسیل داشتم( و از یگانگی عشق با چهره ات یکی شده) آیینه ای است که خدا را بازتاب می دهد.8- همه نوازندگان ازین شوق حکایت می کنند و من پیشقراول آنها، برایت ترانه های عربی فارسی می فرستم.9-اکنون ای ساقی( آورنده حال خوش) بیا که پیام آور غیبی خبر خوش داد، که دوایم را در دستان تو فرستاده است.10- ای حافظ، سرود محفل ما غزل های توست( پذیرفته شدی) شتاب کن که هدیه های نفیس در انتظار است.دکتر مهدی صحافیانآرامش و پرواز روح  پیوند به وبگاه بیرونی
نادر..
2017-08-12T19:09:11
در راه عشق، مرحله قرب و بعد نیست..
تماشاگه راز
2017-11-26T11:25:48
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالیان:معانی لغات غزل (90)هدهد: مرغ شانه به سر، مرغ سلیمان، پوپک.هدهد صبا: (اضافه تشبیهی) نسیم صبا به هدهد تشبیه شده.سبا: نام شهری در یمن که ملکه آن به نام بلقیس بود و بنا به روایتی، سلیمان او را به زنی اختیار کرد.طایر: پرنده، مرغ پروازی.خاکدان غم: دنیای خاکی غم‌انگیز.قرب و بعد: نزدیکی و دوری.عیان: آشکارا.درصحبت شمال و صبا: به همراهی باد شمال و نسیم صبا.نوا: گروگان.ثنا: درود، تحسین، آفرین.تفرج: سیر و گردش.صنع خدای: مصنوع و مخلوق خدای، آفریده خدا.آئینه خدای نما: آیینه‌یی که خدا را نمایان می‌سازد.قول و غزل: تصانیف سابق از چهار قسمت تشکیل می‌شده: 1- قول یا شعر عربی، 2- غزل یا شعر فارسی، 3- ساز یا آهنگ، 4- نوا یا نغمه‌یی از نغمات موسیقی مثل نغمه اصفهان و غیره.هاتف غیب: فرشته غیب، فرشته‌یی که از عالم غیب آواز می‌دهد، آواز دهنده غیبی.معانی ابیات غزل (90)(1) ای نسیم صبا که به مانند هدهد، پرنده پیامی، تو را به کشور صبا روانه می‌کنم. ببین که تو را به چه جای دوری می‌فرستم.(2) حیف از پرنده‌یی چون تو است که در این سرزمین غم‌انگیز باشد. تو را از اینجا به کانون وفا و کوی جانان رهسپار می‌کنم.(3) در امر عشق مسئله نزدیک و دور بودن مطرح نیست من به وضوح تو را می‌بینم و به سوی تو دعا می‌فرستم.(4) هر بامداد و شامگاه کاروانی از دعای خیر به همراهی نسیم شمال و صبا به سویت گسیل می‌دارم.(5) برای اینکه هجوم سپاه غم تو سبب ویرانی ملک دلم نشود جان عزیز خود را به عنوان گروگان به پیش تو می‌فرستم.(6) ای که از دیده دور و در دلم مآوا داری من دعا گوی توام و به سویت درود می‌فرستم.(7) با تماشای صورت خود، از ساخته و پرداخته آفریدگار لذت ببر زیرا برای تو آیینه‌یی می‌فرستم که چهره خدا را نمایان می‌سازد.(8) برای اینکه مطربان، تو را از شدت عشق و علاقه من آگاه سازند قول و غزل و آهنگ و نغمه برایت ارسال می‌دارم.(9) ساقی بیا. (چرا) که فرشته عالم غیب به من مژده داد که با درد بساز. من برای تو دوا می‌فرستم.(10) حافظ! ذکر خیر و یاد تو، جای سرود مجلس ما را گرفته است. برایت اسب و قبا می‌فرستم بسوی ما شتاب کن.شرح ابیات غزل (90)وزن غزل: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلنبحر غزل: مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف*خاقانی:ای صبحدم ببین به کجا می‌فرستمتنزدیک آفتاب وفا می‌فرستمتاز میان غزلهای حافظ آن که بیش از همه یادآور داستانهای قرآنی و بازگو کننده اشارات آیات آن داستانهاست یکی غزل شماره 88 : (شنیده‌ام سخنی خوش که پیرکنعان گفت) و دیگری این غزل مورد بحث است. در غزل 88 شاعر به ریزه کاریهای آیات سوره یوسف نظر داشته و هر خواننده بصیر و مطلع به نکات و آیات سوره شریفه یوسف، با خواندن آن می‌تواند از حال و هوای اندیشه و فکر حافظ و تسلط او بر نشانه‌گذاری از معلومات خود در آن غزل به خوبی آگاه شود.این غزل مورد شرح هم تقریباً تمام ابیات آن متکی به آیه‌های قرآنی است. تنها شاعر هنرآفرین و بی‌همتا و حافظ قرآن و با حافظه سرشاری مانند حافظ می‌تواند چنین هنرنمائی کند آن هم در غزلی که به صورت ظاهر در حکم پاسخ‌نامه‌یی است به نامه شاه شیخ ابواسحاق.شاعر در بیت مطلع، باد صبا را به عنوان هدهد یعنی پیک حضرت سلیمان به شهر سبا، شهری دور دست، شهری که محبوب او در آنجاست می‌فرستد و این همان کاری است که سلیمان برای بلقیس انجام داد و این یادآور مضمون و تلمیحی است به آیة شریفة 28 سوره نمل: اذهب بکتابی هذا فالقه الیهم ثم تول عنهم فانظر ماذا یرجعون.این نامه را ببر نزد ایشان پس رو بگردان سپس ببین چه جواب می‌گویند.دربیت سوم با آوردن کلمه‌های قرب و بعد یادآور آیه‌های 5 و 6 و 7 سوره المعارج می‌شود. 5 فاصبر صبراً جمیلاً 6 انهم یرونه بعیداً 7 ونریه قریباً.پس صبر کن صبر نیکو. بدرستی که ایشان آن را دور می‌بینند. و ما آن را نزدیک و با آوردن کلمه (می‌بینمت عیان) اشاره به آیه 7 دارد.در بیت چهارم شاعر اشاره به آیه 11 سوره سبا می‌کند:ولسلیمان الریح غذوها شهر و رواحها شهر… و برای سلیمان، باد صحبگاهانش ماهی بود و شباهنگاهش ماهی…در اینجا باید گفت که تسلط ذهن حافظ که حافظ قرآن است به مفاد این آیه و تجسم کلمات غدوها و رواحها در پیش چشم او، ذهن خلاق شاعر را به سوی کلمات صبح و شام توجه داده و برای آن مضمون ارسال دعای خیربوسیله بادصبا و نسیم شمال می‌سازد زیرا باد صبا و نیسم شمال پیک حضرت سلیمان و به فرمان او بودند و سرعت آنها طوری بود که هر روز به اندازه یک ماه و هر شام به اندازه یک ماه طی طریق می‌کردند.دربیت پنجم شاعر مضمونی دارد که ظاهر آن چنین معنا می‌دهد: تا ملک دلم از لشکر غم تو خراب نشود جان عزیز خود را به صورت گروگان پیش تو می‌فرستم این صورت ظاهر معنا را صورت باطنی دیگری در بطن مستتر است. در تفاسیر سوره نمل و داستان حضرت سلیمان و بلقیس و از فحوای آیات اینسوره شریفه که بصورت موجز بیان شده برمی‌آید که با رسیدن نامه سلیمان به بلقیس و دعوت او به دین توحیدی و مشورتی که بلقیس با سران و بزرگان لشکر خود کرد و به هنگام اخذ تصمیم نهایی گفت ما با پادشاهان در نمی‌افتیم و آیه 34 سوره نمل بازگو کننده نظریه بلقیس و علت انصراف او از جنگ با سلیمان است: قالت ان الملوک اذا خلوا قریه افسدوها و جعلوا عزه اهلها اذله و کذلک یفعلون. بلقیس گفت به درستی که هرگاه پادشاهان در قریه‌یی وارد شوند آن را به تباهی می‌کشند و عزیزان اهل آن را ذلیل می‌گردانند و از اینگونه کارها می‌کنند.و تصمیم به رفتن نزد حضرت سلیمان گرفت و نفس عمل حضور یافتن بلقیس در دربار پادشاهی که او را به جنگ تهدید کرده بود چنین معنا می‌دهد که او خود را در این معامله گروگان کرد و به همین دلیل حافظ در بیت پنجم می‌فرماید: (جان عزیز خود به نوا می‌فرستمت).در بیت ششم حافظ خطاب به محبوب خود می‌فرماید (ای غایب از نظر که شدی همنشین دل) و تلمیحی است به آیه 20 سوره نمل: و تفقد الطیر فقال ما لی لا اری الهدهد ام کان من الغائبین. ‌جویای‌پرنده شد پس‌گفت‌چیست مرا که هدهد را نمی‌بینم؟ یا او‌ از ‌غائبین است.شاعر، محبوب خو را به مانند هدهد می‌داند که از نظر سلیمان غایب شده و همنشین بلقیس گشته است و بدون شک مضمون غیاب هدهد و عبارت آیه شریفه: من‌الغائبین که در ذهن شاعر حافظ قرآن و در پیش چشم او جلوه‌گری بوده است برای محبوب خود یعنی شاه ابواسحاق مسافر و غایب از نظر، مضمون ساخته است.از مضمون و معنای بیت هشتم چنین برمی‌آید که یکی از وظایف حافظ دردربار شاه ابواسحاق و شاه‌شجاع تنظیم برنامه قول و غزل و آهنگ و ساز در دستگاه مناسب و اجرای آن توسط هنرمندان و مطربان بوده و چه بسا که آواز آن را هم خود به عهده داشته است. غزلهای حافظ اکثراً در اوزانی است که با دستگاههای اصلی آواز ایرانی تناسب کامل دارد و از آنجایی که خود، صاحب لحن و آواز و عالم به علم موسیقی بوده است راز و رمز عمر جاویدان غزل را در توافق آن با اجرای در دستگاههای موسیقی می‌دانسته است و از اینروست که همین غزل را که به منزله پاسخ‌نامه شاه است به نحوی ساخته و پرداخته تا مطربان بتوانند با اجرای آن دردیار غربت هم دل شاه را شاد و هم او را به یاد دوست خود بیندازند.شاعر در دو بیت آخر غزل، فکری را که در ضمیر باطن خود داشته پیاده کرده و چنین می‌گوید سروش غیبی مرا نوید داد که با درد فراق خوکن و من به زودی برای تو دوا می‌فرستم و وصل جانان را نصیب تو می‌کنم و چون درد فراق همچنان پا برجاست ای ساقی تو بیا که دوای این درد در جام شراب توست. پس از این حافظ از زبان محبوب خود و خطاب به خود چنین می‌گوید که برای مجلس ما سرود و قول و غزل فرستاده‌یی سروده مجلس ما همان ذکر خیر تو است و ما هم اشتیاق زیارت تو را داریم از اینرو وبرای تو اسب و قبا می‌فرستم تا هرچه زودتر به سوی من بشتابی. و در ضمن تلمیحی است به آیه 35 سوره نمل:و انی مرسله بهدیه فناظره بم یرجع المرسلون. و بدرستی که من فرستنده‌ام به سوی ایشان هدیه‌یی و نظر کننده‌ام که به چه فرستادگان برمی‌گردند.و برابر مفاد تفاسیر بلقیس با ارسال اسب و هدایای گرانقیمت و زیورآلات درصدد آزمایش حضرت سلیمان برآمد.و این دعوت غیرمستقیم که حافظ در دهان طرف مقابل می‌گذارد و خود را دعوت می‌کند یکی از چشمه‌های رندی شاعر دل آگاه ما را به اثبات می‌رساند و در غزل بعدی مشاهده خواهیم کرد که این تقاضا با صراحت بیشتری عنوان شده است.توضیحاً این غزل را حافظ در پاسخ‌نامه شیخ‌ابواسحاق سروده و برای او فرستاده است****
شیرازی
2018-08-23T15:04:09
هر دم غمی فرست مرا و بگو بنازکاین تحفه از برای خدا میفرستمت
فهیم
2018-09-24T11:50:30
(تا مطربان ز شوق منت آگهی دهند). کسی که دکلمه میکند آگهی را “آیه ی” میخواند.
رضا
2018-02-28T21:51:45
ای هُدهُد صبا به سبا می‌فرستمتبنگر که از کجا به کجا می‌فرستمتحافظ این غزل رابانظرداشتِ داستانِ "سلیمان وبلقیس" خَلق کرده است. برای درک بهترمضامین وعباراتِ ابیات حتماًباید پیشاپیش ازاین داستان پیش زمینه ی ذهنی داشت. درشرح واژه ها وعبارات به گوشه هایی ازاین داستان اشاره خواهدشد. هُدهُد: پرنده‌ای خاکی‌رنگ، کوچک‌تر از کبوتر با خال‌های زرد، سیاه، و سفید که روی سرش دسته‌ای پَر به ‌شکل تاج یا شانه دارد؛ شانه‌به‌سر؛ مرغ سلیمان؛ پوپک؛ شانه‌سرک؛ کوکله. در خوش‌خبری به ‌او مثل می‌زنند.حضرت سلیمان بالشکریان خویش راهی سفرمکه بود. ناگهان دید "هدهد" مرغ موردعلاقه اش درمیان پرندگان نیست. جستجوکردند وهدهد پیداشد. هدهد به حضورسلیمان آمد وعلت غیبت اش را چنین توضیح داد:" پروازکنان به شهرسبا رسیدم دیدم ملکه ی آن شهرزنی زیباروی بود مردمانش به جای خداوندیکتا خورشید می پرستیدند...."سلیمان تا این بشنید دستوردادنامه ای به بلقیس نوشتند وآنهارابه پرستش خداوند دعوت کرد..... سلیمان هدهد راماموررساندن نامه به بلقیس شد وباقی ماجرا...... حافظ خوش که درشیراز بسرمی برد بانظرداشت این نکته که ولایت فارس سرزمین سلیمان بوده، بهترآن دیده که خودرابه جای سلیمان نشاند وسلیمان وارنامه ای به معشوق خویش که درخارج ازشیراز بوده نامه ای بنویسد. حال هدهد که دراختیارحافظ نبوده، اواین مقام قاصدی را به بادصبا بخشیده ونام اورا نیزهدهدگذاشته وبه ماموریت فرستاده است. هُدهُدِ صبا: نسیم صبا(پیک عاشقان) به هُدهد تشبیه شده است. سَبا: نام شهر بلقیس بنت هدهاد در بلاد یمن . نام شهری است که بلقیس ملکه وپادشاه آن شهر بود.محبوب وممدوح ِ حافظ هرکه بوده درحقیقت درشهر"سبا" نبوده، بلکه به سفری خارج ازشیراز رفته بوده که حافظ خوش ذوق به سببِ دوری مسافت، ازآنجا بااسم مستعار"سبا" یادکرده تا ضمن اشاره به داستان بلقیس وسلیمان ،بستر سازی نماید وبتواند عواطف واحساساتِ درونی ِ خویش رادراین فضاابرازنماید. معنی بیت: ای بادصبحگاهی، ای نسیم شمال که پیغامبرعشّاق ومعاشیق هستی، توراسلیمان وار به سرزمینِ سبا (قرارگاه محبوب) می فرستم. ببین تورا ازکجا (شیرازکه درفراق محبوب درغم واندوه فرو رفته) به کجا(سبا که به یُمن ِ حضورمعشوق غرق درسرور ونشاط است) راهی می کنم.حیف است طایری چو تو در خاکدان غمزین جا به آشیان وفا می‌فرستمتطایر: پرنده، بادصبا به پرنده هدهد تشبیه شده است.خاکدان غم: کنایه ازشیرازاست که به سببِ نبودِ محبوب غم افزا وملال انگیز شده است. معنی بیت: ای نسیم سحرگاهی، حیف است پرنده ای چون تو درشیراز ِغمزده ومحزون باشی ومعشوق درشهرسبا، ازهمین رو تورا ازاین دیارکه نتوانست یار را درخودنگاهدارد(خاکدان غم) به آن دیار که یاررادر خودجای داده( آشیان وفا) می فرستم.در راهِ عشق مرحله ی قُرب و بُعد نیستمی‌بینمت عیان و دعا می‌فرستمتقُرب : نزدیکی بُعد:دوریعیان:واضح و آشکار. خطاب به معشوق است.وقتی عشق برجان ودل عاشق به شدّتِ غایت ونهایت جاری گردد، دوریِ تن به واسطه ی نزدیکی ِ جان احساس نمی شود و ارتباط روحی چنان برقرارمی شود که عاشق جزمعشوق چیزی نمی بیند. ابوسعید ابوالخیر رباعی زیبایی دراین زمینه دارد:گر در یمنی چو با منی پیش منیگر پیش منی چو بی منی در یمنیمن با تو چنانم ای نگار یمنیخود در غلطم که من توام یا تو منیمعنی بیت: دوری ونزدیکی درطریق عشق معنایی ندارد. ای محبوب دراین مدّت لحظه ای غایب ازنظرنبوده ای تورا واضح وآشکارمی بینم وبرای سلامتی وسرافرازی تو دعامی کنم.هر صبح و شام قافله‌ای از دعای خیردرصحبتِ شمال و صبا می‌فرستمتدراین داستان می خوانیم که:" باد صبا و نیسم شمال پیکِ حضرت سلیمان بودند و سرعت آنها طوری بود که هر روز به اندازه یک ماه و هر شام به اندازه یک ماه طی طریق می‌کردند...حافظ این موضوع رادستمایه ی خویش قرارداده ومضمونی خَلق کرده است.معنی بیت: هرصبح وشام به رسم عاشقی، بانسیم سحرگاهی وشامگاهی دردِ دل می کنم ودرمیان صحبت ، کاروانی ازدعابرای سلامتی وبهروزی تومی فرستم.تا لشکرغمت نکند مُلک دل خرابجان عزیز خود به نوا می‌فرستمتدرادامه ی داستان، سلیمان بلقیس را تهدید می کند که اگرخدای یگانه راپرستش نکنند لشکری اعزام می کند ومُلکِ سبا راخراب وویران می نماید.حافظ نیز با آوردن واژه های "لشکر وخراب" ضمن جهت دادن اذهان مخاطبین به سمتِ داستان،مضمونی نو می آفریند.نوا: اسبابِ معیشت ،گروگان هدیه‌ای که به نزد شاه می‌فرستادند، رونق، نیکویی حال معنی بیت: ای محبوب، نگران آنم که لشکرغم ،دل نازنین تورا بیازارد به همین منظور جان خود را که عزیزترین سرمایه ام هست به عنوان هدیه می فرستم باشد که جان من اسبابِ معیشتِ لشکرغم گردد، آنها رابه خودمشغول سازد تا توازگزندِ لشکرغم دراَمان وآسوده خاطر باشی.ای غایب از نظر که شدی همنشین دلمی‌گویمت دعا و ثنا می‌فرستمتدراین داستان می خوانیم که بلقیس پس ازاین تهدید، به دیدارسلیمان می شتابد تا اورا ازعملی ساختن تهدید خود منصرف نماید. بلقیس که بی مانند درزیبایی بود مورد توجّه سلیمان قرارمی گیرد وجایی برای خود دردرل سلیمان بازمی کند. روشن است که سلیمان پس ازاین ملاقات،شیفته ی صورت وسیرت زیبای بلقیس شده وبیشتراوقات به او می اندیشیده است. به عبارتی غایب ازنظرولی همنشین دل سلیمان می گردد.درحقیقت این بیت زبانحال مشترکِ حافظ وسلیمان است. سلیمان درفراق بلقیس وحافظ درفراق محبوب خویش این بیت زیبا را زمزمه می کنند.ثنا: درود، تحسین، آفرین.معنی بیت: ای معشوق گرچه ظاهراً ازنظرغایبی لیکن همدم وهمنشین دل من هستی ومن برای سلامتی وسعادتِ تودعا وزیبایی توراتحسین می کنم.درروی خود تَفرُّج صُنع خدای کنکآیینه ی خدای نما می‌فرستمتتَفرُّج: سیر و سیاحت. صُنع خدای: ساخته ی خدای، آفریده ی خدا. آئینه ی خدای نما: آیینه ا‌یی که جلوه های جمال الهی را آشکارمی سازد.معنی بیت: (حال که بیادت آوردم که چقدرزیباهستی ومراشیفته ودلداده ی خویش نموده ای) ودرصورت زیبای خویش آثار هنرمندی خداوند را تماشاکن که چگونه وباچه ظرافتی سیمای تورا ساخته وپرداخته کرده است. ای معشوق ، من نظرتورا به زیبایی ِ صورت وسیمایت معطوف نمودم، بدان که این همان آئینه ایست که جلوه ای از جمال الهی راانعکاس می دهد. تا مطربان ز شوقِ مَن اَت آگهی دهندقول وغزل به سازونوا می‌فرستمتدرقدیم یکی ازتفریحات سالم بزرگان وپادشاهان، غزلخوانی دردستگاههای مختلف بوده که مطربان باصدای دلنوازمی خواندند. حافظ که خود استادبی بدیل غزلسرایی بوده وبه دستگاههای مختلف موسیقی آشنایی داشته وخودنیزگهگاه آوازمی خوانده،نیک می دانسته که به محض رسیدن این غزل،به دست محبوب که به احتمال زیاد شاه شیخ ابواسحق، یارصمیمی ومونس وهمدم جانی ِ حافظ می باشد مطربان ونوازندگان آن رابا صدای خوش ودلنواز در دستگاهی متناسب خواهند خواند. اشاره به این مطلب است.قول و غزل: تصانیف سابق از چهار قسمت تشکیل می‌شده اسا: 1- قول به معنی شعر عربی 2- غزل به معنی شعر فارسی، 3- ساز یا آهنگ 4- نوا یا نغمه که اشاره به دستگاهای موسیقیست. معنی بیت: بدین منظورکه آوازه خوانان ونوازندگان،بزمی برای شماترتیب دهند تا فراغ خاطری دست دهد غزلی ساخته و پرداخته کرده وتقدیم حضور می نمایم.ساقی بیا که هاتفِ غیبم به مژده گفتبا درد صبر کن که دوا می‌فرستمتهاتفِ غیب: سروش وندادهندی غیبی، فرشته‌یی که از عالم غیب خبرمی دهد. معنی بیت: ساقی بیا جام شرابی برایم ده که سروش عالم غیب، بشارت برمن داد که شکیبایی پیشه کن بزودی به دیدارمحبوب نایل شده وبهبود پیداخواهی کرد. حافظ سرودِ مجلس ِ ما ذکر خیر توستبشتاب هان که اسب و قبا می‌فرستمتدرادامه ی داستان می خوانیم: که بلقیس برای بدست آوردن دل سلیمان ومنصرف نمودن اوازحمله به شهرسبا،کاروانی ازهدایای گرانبها شامل اسب های نیک نژاد وقباهای شاهانه وغیره به پیشگاهِ سلیمان ارسال می نماید. حال که حافظ داستانِ غزل خویش را موازی بااین داستان آغازکرده، باهنرمندی وبه مددِ نبوغ خویش با واژه ها وعبارات همین داستان نیز به پایان می برد. واین بار اززبانِ محبوب خویش که درنقش بلقیس فرورفته به خود که جایگاهِ سلیمانی گرفته است می فرماید:معنی بیت:ای حافظ دربزم ما همانگونه که پیش بینی کرده ای مطربان غزل تورابه آوازمی خوانند و ذکرخیرتوبرزبانهای ماجاریست جای تودراین بزم خالیست، آماده باش که برای تو اسب وقبا می فرستم تاهرچه زودتر خودت رابه اینجا برسانی ودر بزم ماشرکت کنی که مشتاق زیارت توهستیم.
آینۀ صفا
2021-08-02T14:29:17.1657998
در بیتساقی بیا که هاتف غیبم به مژده گفت / با درد صبر کن که دوا می‌فرستمتمی‌توان درد را هم «دَرد» به معنی رنج و ناخوشی خواند و هم «دُرد» به معنی رسوبِ ته‌نشین شده‌ی شراب در انتهای خمر که میزانِ الکلِ‌آن بسی بیشتر بوده و هر کسی توان نوشیدن آن را نداشته است. هر دو خوانش معنی مشابهی دارند (شراب، التیامِ درد هجران است) ولی در خوانشِ «دُرد» لایه‌ای اضافی از معنی پنهان است: این دردِ هجران مرحله‌ی پیش از دوای وصال است. یعنی باید بر تلخیِ  شراب صبر کرد تا دوای آن اثر کند.باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش / بر جفای خار هجران صبر بلبل بایدش
رضا عباسی
2021-10-21T17:10:02.7129057
غزل خوانی شماره 90 حافظ را از اینجا گوش دهید  
در سکوت
2022-03-18T00:00:37.6730806
این غزل را "در سکوت" بشنوید
برگ بی برگی
2022-12-13T05:34:03.2450364
ای هد هد صبا به سبا می فرستمت  بنگر که از کجا به کجا می فرستمت  بزرگواران به تفصیل داستانِ هد هد و سلیمان را شرح دادند که جای سپاس دارد  ، اما نکته قابل توجه اینکه احتمالن حافظ قصدِ بازگویی این داستان را نداشته و منظور دیگری از سرودنِ غزل مورد نظر وی بوده است . حافظ خود را همچون هدهد می داند که با همکاری باد صبا پیوسته در سبا که همان مُلکِ یکتایی و کوی جانان است در رفت و آمد بوده ، پیغامهای زندگی بخش را در قالب غزلهای ناب از سوی معشوق برای عاشقان و دلباختگان به این دنیای خاکی می آورد ،حافظ  این شرفِ حضور در منزل و بارگاه معشوق را قدردان است ، پس می فرماید ببین چه شگفت انگیز است که  انسانِ خاکی قابیلت پرواز از این عالم پست و مادی به جهانِ ملکوت و عالم معنا را دارد ، البته که انسان با جسم خود قادر به چنین عروجی نیست ، بلکه  جانی که امتداد و از جنسِ جانان است می تواند به چنین مرتبه ای از تعالی دست یابد که از جایی چون زمینِ فُرم و ماده  به کوی جانان و عالمِ معنا راه یابد . حیف است طایری چو  تو در خاکدانِ غم  زین جا به آشیان وفا می فرستمت  مخاطب در این بیت همه انسانها هستند و حافظ ادامه میدهد وقتی او می تواند به چنین مرتبه متعالی برسد که در کوی حضرت معشوق راه یابد ، تو نیز توان و پرِ چنین پروازی را داری ، همه انسان‌ها بطور ذاتی پرنده هستند و حیف است دائماً در این جهانِ خاکی و جسمی که سراسر غم  و دردِِ فراق از معشوق است بسر بری ، پس‌ اگر به پیغامهای معنویِ این هدهد که از سوی زندگی یا عشق برای پرورشِ پرهایت به این جهان می آورد گوش فرا دهی ، او می تواند تو را از اینجا به سرزمین سبا که آشیانه وفاداری ست پرواز داده و به آنجا بفرستد . می‌فرماید "آشیانه وفا" از این جهت که خاستگاهِ وفا در الست است و اولین مرتبه انسان در آنجا با این واژه آشنا شد ، یعنی اقرار به الست و هم جنس بودن با خدا نموده ، متعهد به بازگشت بسوی او گردید. در راه عشق مرحله قُرب و بعد نیست  می‌بینمت عیان و دعا می فرستمت  حافظ برای اینکه کسی به اشتباه نیفتد خطاب به حضرت معشوق می گوید او واقف است که همه جا  و این جهانِ خاکدان نیز  ، درگاه  و مُلک اوست و راه عاشقی قابلِ مرحله و تقسیم بندی به نزدیک و دور نمیباشد ، یعنی چنین نیست که انسان در یک جهانی باشد و خداوند در جهانی دیگر و دور از انسان ، و اینگونه سخن گفتنهای قیاس به مجاز  فقط برای بیان و رساندنِ مطلب است ، پس‌هر آنکس که دلش به عشق زنده شود در همین جهان مادی و خاکی نیز آشکارا  تو را می بیند و حمد و ثنای تو می گوید . هر صبح و شام قافله ای از دعای خیر  در صحبتِ شمال و صبا می فرستمت  حافظ بار دیگر مراتب قدردانی خود را به حضرت دوست اعلام می کند ، صحبت یعنی هم‌نشینی و شمال بادِ موافقِ زندگی ست،  پس‌ حافظ موفقیت خود در گشودن پرِ پرواز  و اوج گرفتنِ هدهدِ جانش تا ملکوتِ جانان را مرهون باد شمال و باد صبا می داند ، اتفاقاتی بنا به خواست خداوند رقم خورده است تا باد موافق شمالی وزیده و حافظ بشود هدهدِ سلیمان ، پس هر لحظه دعا و ثنای حضرتش را می گوید که با لطف و عنایت و قضا و کن فکانش او را در مسیر و بادِ زندگی قرار داد تا به این مرتبه متعالی دست یابد و برای جبران چنین الطافی هر صبح و شام  قافله ای از غزل و پیغامهای زندگی را برای قافله بشریت می فرستد تا... تا لشکرِ غمت نکند مُلکِ دل خراب  جان عزیز خود به نوا می‌فرستمت  مُلکِ دل انسان تا سنینِ نوجوانی آباد است اما پس از گذشتِ هفت یا هشت سالی از ورودذ انسان به جهان ، خویشِ توهمی و جسم اندیشِ دیگری بر روی خردِ و خویشِ اصلی انسان تنیده می شود و لشکرهای غم در برابر انسان صف آرایی می کنند ، لشگری عظیم از تعلقات و دلبستگی های دنیوی که پیوسته در حال افزایش هستند تا خویشتنِ جدید را با توهم برتری نسبت به دیگران از هر نظر ، یاری رسان باشند ، این خواست ها و توهمِ برتری ایجاد شده جز تولید غم و درد برای انسان ثمر دیگری ندارند و حافظ یا دیگر بزرگان که همگی هدهد های سلیمان یا خداوند هستند ، از جان خود مایه می‌گذارند تا شاید از ویرانی دل ابنای بشر جلوگیری کنند و یا پس از ویرانی ، در آبادانی دوباره آن یاری رسانِ انسانها باشند . به عبارتی دیگر از هر نوا یا ساز و برگی بهره می برند و حتی اگر لازم باشد از گذشتن از جان عزیز خود برای رسیدن به این مهم کوتاهی نمی کنند . ای غایب از نظر که شدی همنشین دل  می‌گویمت دعا و ثنا می فرستمت  پس از آنکه حافظ مانع خراب شدن دل خود می شود آن غایب از نظرها ،‌یعنی خداوند یا عشق همنشین دلش می شود ، پس هر انسان عاشقی که چنین کند نیز دلش همشینِ عشق  یا به عشق زنده می‌شود و برای سپاسگزاری از این موهبت باید دعا و ثنای آن معشوق ازلی را بگوید . در روی خود تفرُجِ صُنعِ خدای کن  کایینه خدای نما می فرستمت  و پس از این همنشینی عشق با دل است که عاشق به وحدت با خداوند رسیده و همانند هدهد و سی مرغی که برای دیدارِ سیمرغ رنجها کشیدند تا به دیدارش نایل شوند آیینه ای در برابر خود می بیند تا تفرج و گشت و گذاری نموده ، شگفتیِ آفرینش ، یعنی رخساری که مایه مباهات خداوند به فرشتگان شد که همانا رخسارِ خود یا خداوند است را در آن ببیند ، حافظ در ین بیت تاکید می کند که سلیمان ، هدهد و بلقیس همه یک خرد و هشیاری هستند ،‌ تفکیک و جدایی درکار نیست ، سلیمان یا انسان کامل و هدهد همان خداوند است که عاشقِ خود است و دیگر انسانها نیز از این قابلیت برخوردار هستند تا سلیمان شوند و چون در آیینه بنگرند خداوند را می بینند و قلبشان نیز بر اثر همنشینی با عشق آیینه ای شده است تا خداوند  خود را در آن ببیند ، و این یعنی یکتایی و یگانگیِ مطلق . تا مطربان ز شوق منت آگهی دهند  قول و غزل به ساز و نوا می فرستمت  مطربان یا خنیاگرانِ عشق مقربانِ درگاه حضرت دوست هستند و حافظ که خود نیز مطرب عشق است برای نشان دادن شوق دیدار ، قول و گفتارِ خداوند را بصورت غزلیاتِ خوش آهنگ و بعنوان ساز و برگی تحفه درویش به آن درگاه کبریایی می‌فرستد تا قدسیان نیز از اینهمه ذوق بی بهره نمانده ، شعرش را از بر کنند و به آواز بخوانند . مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد / نقش هر نغمه که زد راه به جایی دارد ساقی بیا که هاتف غیبم به مژده گفت با درد صبر کن که دوا می فرستمت  پس‌ انسان عاشقی همچو حافظ که قول و گفتارهای حضرت دوست را برای رشد و تعالی خود و دیگران بصورت چنین غزلهای عارفانه ای بیان می کند ،‌ مصداق سوره والعصر می شود و سرانجام از هاتف غیب مژده ای به او می رسد که با این غم هجران بساز و صبر را پیشه خود کن ، پس‌ حافظ ساقی را طلب می کند تا دوای دردِ موعود را در جام بریزد . حافظ سرود مجلس ما ذکر خیر توست  بشتاب هان که اسب و قبا می فرستمت  پس آن هاتف غیبی در ادامه مژده خود ، حافظ را مطلع می کند که سرود مجلسِ قدسیان سروده های حافظ است و ذکر خیر او ، پس شایسته است که حافظ نیز برای حضور در این جمع شتاب کند ، به همین منظور اسب تیز تک و خلعت و قبای پادشاهی را برای حافظ که لایق آن است می‌فرستد زیرا حیف از طایری چون حافظ است که در خاکدان غم بسر برد و این یعنی تحقق وعده خداوند برای عاشقان .