گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

حافظ:میرِ من خوش می‌روی کاندر سر و پا میرمت خوش خرامان شو که پیشِ قدِ رعنا میرمت

❈۱❈
میرِ من خوش می‌روی کاندر سر و پا میرمت خوش خرامان شو که پیشِ قدِ رعنا میرمت
گفته بودی کی بمیری پیشِ من، تعجیل چیست؟ خوش تقاضا می‌کنی پیشِ تقاضا میرمت
❈۲❈
عاشق و مخمور و مهجورم بتِ ساقی کجاست گو که بِخرامَد که پیشِ سرو بالا میرمت
آن که عمری شد که تا بیمارم از سودایِ او گو نگاهی کن که پیشِ چشمِ شهلا میرمت
❈۳❈
گفته‌ای لعلِ لبم هم درد بخشد هم دوا گاه پیش درد و گَه پیش مداوا میرمت
خوش خرامان می‌روی چشمِ بد از رویِ تو دور دارم اندر سر خیالِ آن که در پا میرمت
❈۴❈
گر چه جایِ حافظ اندر خلوتِ وصلِ تو نیست ای همه جایِ تو خوش، پیشِ همه جا میرمت

فایل صوتی غزلیات غزل شمارهٔ ۹۲

تصاویر

کامنت ها

کمال
2015-06-20T23:03:10
باسلام،شب بخیربرای این غزل فالی رومهیادیده ام که دراینجامی آورم:آگاه باشیدکه به زودی موردامتحانقرارخواهیدگرفت ،شعاردادن و،،،،،گفتن وتمام سخنان واعمال شما،،،،درسرنوشتتان اثرمیگذاردودر،،،،،،،،،زندگی امتحان خواهیدشد،بنابر،،،،،این برای هدفی که داریدایثارکنید،انشاءالله موءفق میشوید.بدرود
میلادی رومی
2016-08-16T13:39:51
یک غزل بسیار آهنگین.! لذت بخش.! :)
مهرزاد
2016-09-21T18:03:00
کاش این فالهای بی ربط را حذف کنند.
علی اکبر کیوانفر
2014-09-07T10:54:53
در بیت پنج، املای درست چنین است:گفته ای لعل لبم هم درد بخشد هم دواگاه پیش درد و گه پیش مداوا میرمت---پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
میثم
2020-03-09T16:57:17
با تشکر از آقایان رضا و یغما به خاطر شرحی که نوشتن. و همه دوستان دیگر
بلوط
2020-03-20T03:26:48
مثل اینکه این غزل احتمالا مال حافظ نیست!!
محسن
2019-07-06T13:10:54
گمان میکنم در بیت ششم خواجه، این بیت سعدی را هم در گوشه چشم داشته اند:به فلک میرسد از روی چو خورشید تو نورقل هو الله احد چشم بد از روی تو دور
سمیه شکری
2021-04-14T07:34:01
در مورد بیت 3 - در کتاب وزین شرح شوق، جلد پنجم صفحه 4091 استاد حمیدیان چنین آورده اند: بخرامد که ... میرمت: ناگفته پیداست که از نظر دستوری غلط است. از طریق چیزی چون التفات از غایب به حاضر هم نمی توان آن را توجیه کرد. خانلری و سایه ضبط صحیح دارند : گو خرامان شو که ... در بیتهای قبل و بعد خطایی از این لحاظ وجود ندارد.
سمیه شکری
2021-04-14T07:37:15
ای همه جای تو خوش که در بیت 7 آمده یک بار دیگر نیز در غزلیات حضرت حافظ آمده است: ای همه شکل تو مطبوع و همه جای تو خوش ...
دکتر صحافیان
2021-02-27T08:35:27
امیر وجودم چه موزون راه می روی، در برابر اندام زیبایت بمیرم.خرامان راه برو، تا پیش قد رعنایت جان دهم(لحظه جلوه حق در یار)گفته بودی کی بمیری پیش من، تعجیل چیست؟خوش تقاضا می کنی پیش تقاضا میرمت گفتی پس کی جانت را رها می کنی و می میری؟چرا عجله می کنی؟ درخواستت هم زیباست، اکنون می میرم( دلیل زنده بودنم مشاهده درخواست توست)3- عاشقی خمار آلودم که از یار وامانده ام، ساقی زیباروی کجاست تا برایش( برای تو که ساقی عمرم هستی) بمیرم.4- عمری را که در سودای عشقش سپری کردم، در برابر نگاهی از آن چشم شهلا نثار می کنم.5- چه شیرین گفته ای که یاقوت لبانم هم درد است و هم دوا، گاهی پیش درد و گاه پیش دوایت می میرم.( پس از رهایی از خودخواهی های ذهنی درد و درمان یکی است، و این جان دادن حقیقی است)6- چشم بد از راه رفتن نازت دور باد، در این خیال خوشم که در پایت جان دهم.7- خلوت وصالت چنان رفیع است که شایسته آن نیستم( هنوز با آن هم سو نشده ام)، اما در هر جای و مرحله ای از وجود که باشی قرین حال خوشی، در برابر همه این حضورهایت بمیرم.*این غزل در نسخه خانلری نیستدکتر مهدی صحافیان آرامش و پرواز روح  پیوند به وبگاه بیرونی
رضا
2017-08-29T20:00:52
میرمن خوش می‌روی کاندر سر و پا میرمتخوش خرامان شو که پیش قد رعنا میرمتمیر:امیر وفرمان روا، استعاره ازمعشوق است.خرامان: باناز واِفاده راه رفتنخطاب به معشوق می فرماید: سرور وفرمانروای من خیلی خوش ودلستاننده راه می روی قربان ِ آن سر وآ ن پای زیبایت شومراه برونرم نرمک بانازواِفاده، که من پیش آن قامتِ دلربا بمیرمگفته بودی کی بمیری پیش من تعجیل چیستخوش تقاضا می‌کنی پیش تقاضا میرمتپرسیده بودی که من کی وچه وقت می خواهم درنزدِ تو فدا توشوم، قربانت گردم چراعجله می کنی خیلی دلکش وزیباتقاضامی کنی من هم همزمان بااین تقاضا برایت می میرمعاشق و مَخمور و مَهجورم بُت ساقی کجاستگو که بخرامد که پیش سروبالا میرمتمخمور: خمارآلودهمهجور: هجران کشیده، جداافتادهبخرامد: خرامان راه برود،باناز واِفاده راه برود."ساقی" مثل دراینجانیزمثل بسیاری ازغزلیّاتِ حافظ در جایگاهِ معشوق نشسته است.من عاشقی هجران کشیده وخمارآلودهستم نیازشدید به دیداربامعشوق وجامی شراب دارم، به ساقیِ زیباروی دلربابگوئید کمی بانازوعشوه درمقابل چشمانِ من راه برود تا پیش قدوبالای دلکش اوبمیرم.آن که عمری شد که تا بیمارم از سودای اوگو نگاهی کن که پیش چشم شهلا میرمتبه آن کسی که ازعشق به اویک عمریست بیمارهستم بگوئید فقط یک باربه سمتِ من نگاه کند تامن درمقابلِ چشمان ِ جذّاب ومستش بمیرم وازاین بیماری خلاص گردم.گفته‌ای لعل لبم هم درد بخشد هم دواگاه پیش درد و گه پیش مداوا میرمتشنیدم که گفته ای لب های سرخ ولعلگون من هم دردمی بخشد هم دارو، من هم به دردِ تونیازدارم هم به درمانت،گاه بادرد توبمیرم گاه بادرمان توخوش خرامان می‌روی چشم بد از روی تو دوردارم اندر سر خیال آن که در پا میرمتخیلی زیبا وبا نازوعشوه راه می روی امیدوارم ازگزندِ بدنظر وبدچشم محفوظ باشیباچنین جلوه گری که می کنی دلم می خواهد کدرزیرقدم ها وپیش پاهایت بمیرمگر چه جای حافظ اندر خلوتِ وصل تو نیستای همه جای تو خوش پیش همه جا میرمتاگرچه حافظ استحقاق وشایستگیِ ورود به سراپرده وخلوتگاهِ توراندارد، امّا نه تنها خلوتگاهِ توبلکه همه جای تو،همه ی بارگاهِ توشامل (اندرونی وبیرونی) هجران ووصل تو،همه ی اندامهای زیبای تو وخلاصه آنچه که به تومربوط می شود خوش وزیباست برای همه ی آنهابمیرم.
تماشاگه راز
2017-11-29T11:43:25
شرح سودی بر حافظ:میر من خوش میروی کاندر سرا پا میرمتترک من خوش میخرامی پیش بالا میرمت‌میر من-منادا و حرف ندایش محذوف.خوش میروی-یعنی راه رفتنت زیباست،یا طرز راه رفتنت خوب است ومتناسب.کاندر-که حرف بیان،«خوش میروی»را بیان میکند.و اندر بمعنای باصله است.سراپا،یعنی از سر تا بپا.میرمت-فعل مضارع متکلم وحده و«ضمیر»تا از جهت معنا مقید بسرا پامیباشد.ترک،منادا و حرف ندایش محذوف.ترک من اضافه لامیه.خوش میخرامی-فعل مضارع مخاطب و یا حرف خطاب،یعنی زیبا و مقبول‌راه میروی.محصول بیت-ای سرور من خوب راه میروی از سر تا پایت بمیرم یعنی قربان‌قامتت گردم،بلکه قربان جمیع اعضایت شوم،ای ترک من،یعنی ای محبوب من‌خوش میخرامی،پیش قامتت بمیرم،یعنی قربان قامتت گردم.گفته بودی که بمیری پیش من تعجیل چیستخوش تقاضا میکنی پیش تقاضا میرمت‌ خواجه خطاب بجانانش میفرماید:ای جانان گفته بودی که یعنی چه موقع‌میمیری،فعل مضارع مخاطب:کی زندگی را بدرود خواهی گفت.پیش من-در برابر من.خواجه میفرماید عجله برای چیست.خوش-اینجا بمعنای خوب است چنانکه سابقا هم گفتیم.محصول بیت-ای جانان گفته بودی که کی در برابر من میمیری ای جان‌من تعجیل چیست.یعنی عجله برای چیست.عجب تقاضا میکنی پیش تقاضایت بمیرم‌یعنی قربان تقاضایت گردم.عاشق مهجور و مخمورم بت ساقی کجاستگو خرامان شو که پیش قد رعنا میرمت‌ عاشق مهجور-اضافهء بیانیه و گو،خطاب عام است.محصول بیت-عاشق مهجورم،یعنی عاشق مبتلا بهجرانم و مخمورم،بت ساقی‌کجاست.بگو خرامان شو.یعنی به بت ساقی بگو بیا که در برابر قد رعنایت بمیرم.حاصل اینکه،ببت ساقی بگو بیا که فدای قامت خرامانت گردم.آنکه عمری رفت که تا بیمارم از هجران اوگو نگاهی کن که پیش چشم شهلا میرمت‌ آنکه-در اصل آنکس که بوده،بضرورت وزن کس را حذف نموده است.که-حرف رابط صفت.عمری-یا وحدت،یعنی زمانی است.در بعض نسخ بجای از هجران او،«از مژگان او»واقع شده گو،خطاب عام است‌نگاهی-یا برای بیان وحدت است.که،حرف تعلیل بمعنای حتی.چشم‌شهلا،اضافهء بیانی است.شهلا،چشم میشی را گویند،یعنی چشمی که برنگ چشم‌گوسفند باشد.محصول بیت-بآنکسی که مدتیست از هجران او یا از مژگان او بیمارم،بگوکه یک نگاهم کند:بگو ای جانان یک نگاهم کن که پیش چشم شهلایت بمیرم،یعنی‌آن جانان که هجرانش و یا مژگانش مرا بیمار کرده است،بگویش که بمن التفاتی‌بکند که فدای چشم شهلایش شوم.گفتهء لعل لبم هم درد بخشد هم دواگاه پیش درد و گه پیش مداوا میرمت‌ مداوا-مصدر از باب مفاعله است،عجم این مصدر را بدون تا استعمال میکند.محصول بیت-خطاب بجانان میفرماید:ای جانان گفته‌ای که لب قرمزچون لعلم هم درد میبخشد و هم دوا میدهد،گاه پیش دردت و گاه پیش مداوایت بمیرم،یعنی فدای لبت گردم که هم درد و هم درمان در آن است.خوش خرامان میروی چشم بد از روی تو دوردارم اندر سر خیال آن که در پا میرمت‌ خرامان-صفت مشبهه است بمعنای با ناز و تأنی راه رفتن،اما اینجا حال است.چشم بد از روی تو دور-جملهء معترضه است که در علم بدیع حشو ملیح گویند.یعنی از نظر بد محفوظ بمانی.خیال آن-اضافهء لامیه است.که،حرف بیانی لفظ آن را بیان میکند.میرمت-تا این کلمه از جهت معنا مقید به(پا)میباشد،بتقدیر پایت.محصول بیت-باز هم بجانان خطاب میکند:که خرامان خرامان خوش میروی‌چشم بد از تو دور باد.در سرم خیالی است که پیش پایت بمیرم،یعنی در سرم سودائی‌است:که پایمالت گردم.گر چه جای حافظ اندر خلوت وصل تو نیستای همه جای تو خوش پیش همه جا میرمت‌ جای حافظ-اضافهء لامیه.خلوت وصل،هکذا.ای-حرف ندا منادا محذوف،بتقدیر کلام ای جانان.میرمت-تا از جهت معنا مقید بجا میباشد،بتقدیر جایت‌محصول بیت-ای جانان اگر چه در خلوت وصل تو برای حافظ جا نیست،اما میدانم که همه جایت خوش و لطیف است پیش همه جایت بمیرم،یعنی همه جای‌بدنت مقبول و مطبوع است،پس بهمه جایت فدا شوم و له ایضا
در سکوت
2022-03-18T00:01:33.4746557
این غزل را "در سکوت" بشنوید
برگ بی برگی
2022-12-17T17:15:47.3189859
میر من خوش می روی کاندر سر و پا میرمت  خوش خرامان شو که پیشِ قدِ رعنا میرمت امیر همان یار و خویش ِ اصلی انسان است که امتداد خداوند بوده و پس از مشاهده بی تفاوتی انسان نسبت به پیمان الست ، در همان آغاز نوجوانی رخت بربسته ، از انسان جدا گردیده و می رود ، حافظ او را مخاطبِ خود قرار داده و می گوید از علتِ این رفتن آگاه است ، خوش می روی یعنی با قهر و کینه ورزی نمی روی ،‌ بلکه با نیتی خیرخواهانه و رقم زدنِ عاقبتی خوش برای انسان به این سفر تن در می‌دهی ، تو می روی که منِ انسان در سر و پا بمیرم ،‌ سر در اینجا کنایه از سرِ ذهنی و توهمی انسان است و پا حرکت و طی کردن مسیرِ زندگی بر مبنای ذهنیت و خواستِ خویشتنِ انسان است که متوهمانه از داشته های دنیویِ خود طلب و توقعِ نیکبختی و آرامش می کند ، پس حافظ می‌فرماید که می داند چرا یار و امیر می رود ، او می رود تا انسان به درد وغم گرفتار شود و به خسارت‌های فقدانِ وی پی‌ ببرد ، تا پس از آنکه سرِ ذهنی و پای خود را قربانی نمود ، زمینه بازگشتِ دوباره آن میر را فراهم و  سر و پایی پیدا کند که بفرمانِ او باشد و نه در اختیارِ خویشتنِ کاذب و متوهمش ، در مصراع دوم از میر و یارِ خود می خواهد تا خوش ، خرامان شده و با خرامیدنِ طنازانه خود چگونگی خرامیدن در چمنِ زندگی را به او بیاموزد ، تا در مسیر مستقیم زندگی گام بردارد و همچون امیر و یارِ خوش قامت  جانش تعالی یافته و بلند مرتبه شود ، در اینصورت نه تنها در سر و پا ،‌ بلکه تمامِ هستی خود را قربان و فدا می کند تا به نیستی مطلق برسد . گفته بودی کی بمیری پیش من ، تعجیل چیست ؟ خوش تقاضا می کنی ،‌ پیشِ تقاضا میرمت میر و یارِ زیبا روی در این فاصله فراق و هجران با یادآوری درد و غمهای ایجاد شده ، بارها با زبانِ زندگی از انسان می خواهد در خویشتنِ متوهمش بمیرد تا او بازگشته و از اینهمه درد رهایش کند ، حافظِ رند و عاشق  تحملِ دردِ آگاهانه برای رهایی از توهم ِ هستیِ خویشتنِ ذهنی را تقاضایی خوش از جانبِ امیر یا زندگی می داند و تکرارِ این تقاضا را خوش آهنگ و لذت بخش می بیند ، پس عجله ای نیست و او خود را پیشِ آن تقاضا ها فدا می کند تا نه یک بار ،‌ بلکه  بارها خود را قربانی کند . عاشق و مخمور و مهجورم ،  بتِ ساقی کجاست ؟ گو که بخرامد  که پیش ِ سرو بالا میرمت  حافظ جانِ و اصلِ خدایی انسان را که امتدادِ خداوند است بتِ زیبا رویِ ساقی می بیند که همان میرِ عاشقان است ، همچنین بُت تجسم و استعاره ای مجازی ار معشوق است ، پس حافظ در حالیکه عاشق و دلباخته آن میرِ زیبا روست ،‌ مخمور و مستِ می نابی ست که از او بستاند و دردِ هجران کشیده ای ست پریشان حال ، پس از خداوند می خواهد  تا با لطفش از بُتِ زیبا روی خود بخواهد بسوی وی بخرامد تا پیشِ آن سروِ بلند و رعنا جان فدا کند و هجرانش به وصال و پریشانیش به آرامش مبدل شود ، همچنین مصراع دوم را می توان به اینصورت خواند که پیشِ آن سرو و در جوارِ اوست که می توان همچون سرو بالا رفت و تعالی یافت ( پیش ِ سرو ،‌ بالا میرمت ) آن که عمری شد که تا بیمارم از سودای او  گو نگاهی کن ، که پیشِ چشمِ شهلا میرمت  رندِ عاشقی همچون حافظ همه عمر در اندیشه و سودایِ بازگشت آن میرِ رعنا قامت و زیبا روی است که در واقع همان خدا یا زندگی ست و همچون سودا زدگان بیمارِ اوست ، پس از خداوند می خواهد نگاه و گوشه چشمی به این عاشقِ دیرینه خود بنماید که در برابر آن چشمان شهلا  خویشتنِ خود را فدا کند ، چشم شهلا همان چشمانِ بینای سیاه است که در برابر چشمِ سفید و نابینا آمده است ، بینای مطلق می‌خواهد چشمانِ انسان نیز بینا و شهلا شده و از دریچه دیدهً جان بینِ خداوند و با صفاتِ او جهان را نظاره کند . گفته ای لعلِ لبم هم درد بخشد هم دوا  گاه پیشِ درد و گه پیش ِ مداوا میرمت  لعلِ لب  کنایه از کام گرفتن از معشوق است که همه وصل و شرابی ست  دوای دردِ عشق ، اما چرا حافظ از زبان و قولِ معشوق آنرا درد بخش نیز توصیف نموده است ؟ بنظر میرسد منظور کشیدنِ دردِ آگاهانه است برای رهایی از دلبستگی‌هایی که در دلِ انسان قرار گرفته اند از قبیلِ عشق به مقام ، پول پرستی ، اعتبار و آبروهای تصنعی ، شهرت ، باور و اعتقادات از هر نوعش ، و چه بسیار چیزهای  بیرونی و این جهانیِ دیگر  ، پس انسانِ رند و عاشقی چون حافظ با وصل و لعل لب ، پی‌می‌برد که هنوز چیزِ دیگری برای مثال عشقِ به علم و دانشی که از آن برخوردار است در گوشه دلش وجود دارد  ،‌ پس عاشقانه و با رضایت ، دردهای ناشی از رها شدن از باقیمانده آن چیزهای ذهنی را پذیرفته و متحمل می شود تا از لعلِ لب و حضوری کامل بهرمند گردد ، مولانا  می‌فرماید " هین مکش هر مشتری را با دو دست / عشقبازی با دو معشوقه بد است " پس‌ حافظ یک بار به جهتِ خاصیتِ درد بخشی ، خویشتنِ متوهمِ خود را قربانیِ عشقِ واقعی می کند و گاه نیز مداوا با لبهایی که خاصیت و رنگِ لعل و شراب را دارند موجب می شود که عاشق حاضر به فدا کردن جانش باشد تا بار دیگر شگفتیِ تاثیر چنین لعلِ لبی را تجربه کند . خوش خرامان می روی ، چشمِ بد از روی ِ تو دور  دارم اندر سر خیالِ آن که در پا میرمت  در این حال عاشق و معشوق  یکی شده و به وحدت می رسند ، پس‌مخاطب در این بیت می تواند شخص ِ(حافظ) عاشق باشد که با پذیرش ِشادمانانه دردها بمنظور ِ رهایی از هرآنچه رنگِ تعلق پذیرفته است ، اکنون به وصالِ یار و معشوق خود می رسد و همانند او خوش خرامان می رود ، یعنی بر مبنای ریتمِ زندگی و به فرمانِ میرِ خود راهِ زندگی را طی می کند  ،  پس چشمِ بدخواهانِ ملامت گر از او دور باد تا مبادا بار دیگر بجز معشوق را در دل جای دهد ، و بمنظور دور ماندن از چنین گزندی حافظ خیالی در سر می پروراند که از این پس پایِ خود را فقط در جای پایِ معشوق قرار دهد  ، یعنی یک میلیمتر هم منحرف نشود . گرچه جای حافظ اندر خلوتِ وصل تو نیست  ای همه جایِ تو خوش ، پیشِ همه جا میرمت  خلوتِ وصل حضور و وصلِ دائم است و این بیت بر عدم راهیابی انسان به ذاتِ خداوند اشاره می کند که در این خلوت جای هیچ انسانی ، حتی رند و عاشقی چون حافظ نیست ، در مصراع دوم همه جا  یعنی همین وصلِ گهگاهی که در این جهان برای عاشق رقم می خورد و حافظ همین مقدار را خوش دانسته و قدر دانِ زندگی ست ، پس‌ هرجا که اینچنین  عیشی دست دهد همان جا می رود . همه جا همچنین اشاره ای ست به جهانِ مادی و معشوق مجازی ، پس‌حافظ رهایی از تعلقات  را مساوی ترکِ دنیا نمی داند زیرا زیبایی های این جهان نیز جزیی از جای جای او هستند و جلوه ذات خداوند ، پس‌حافظ و انسانِ عاشق تک بعدی نیست و پیشِ همه جا می رود ، یعنی علاوه بر کسب معرفت  و شرابِ لعلِ لب ، خود را از مواهبِ جهان مادی هم محروم نمی کند ، میرمت در این بیت ( میرومت)  یعنی بخاطر تو میروم  ،‌ چون تو را در همه جا می بینم بسوی مواهبِ این جهان نیز  می‌روم  ولی عاشق و دلباخته چیزهای آن نمی شوم ، در اینصورت است که انسان از ثروت ، قدرت ، مقام ، معشوق و همسر ، فرزندان ، باور و اعتقادات ، دانش و علمِ خود بطورِ حقیقی بهرمند می‌شود اما نیکبختی را فقط از او طلب کرده و بدست می آورد .    
امیر-مهر-۱۴۰۰
2022-12-22T10:16:02.5410005
برگ بی برگی عزیز. بسیار تفسیر جامع، درست و دل نشینی بود. من دیشب در شب یلدا این فال برام آمد. حدود 14 ماه هست که مسیر زندگیم در اثر یک رخداد کاملا عوض شده و یک آدم دیگه ای شدم. خیلی این فال و این تفسیر به دلم نشست و تعجبم از این هست که اکثر تفسیرهای قبلی مال بیش از یک سال گذشته هستن و این تفسیر شما ما 5 روز قبل هست که خیلی توجه من رو به خودش جلب کرده. شاید من نتونم احسال و چیزی که بیشتر از یک سال هست در دلم ایجاد شده رو اون جوری که قابل درک باشه بیان کنم. ولی از این مطمئن هستم که درد عشقی که رنگ و بوی خدا داشته باشه و خالص باشه شما رو دگرگون میکنه. البته من به شخصه به وصال نرسیدم و این علی رغم میل من و معشوقم بود که هر دو در این هجران سوختیم و می سوزیم. من آدمی هستم که تا قبل از این اتفاق روابط زیادی داشتم و آدم خوبی نبودم ولی همیشه در ته دلم از این مسیر راضی نبودم و دنبال گمشده ای میگشتم و در این روابط دنبال چیز خاصی بودم که در نهایت پیداش کردم ولی مدتش خیلی کوتاه بود. با تمام وجودم آرزو می کنم که همه انسان ها این عشق خالص رو تجربه کنن چون در این صورت دنیا گلستان میشه. شاید این حرف های من به نظر شما و در اصطلاح ما هندی بازی باشه ولی اینطور نیست. تا تجربه نکنین نمی تونین درک کنین چی میگم. من 14 ماه هست که نماز صبحم قضا نشده در صورتی که 10 سال بود نماز نمی خوندم. نمی دونم این حرف هایی که می زنم چه عکس العملی رو از کسانی که این متن رو می خونن به دنبال داره و نمی دونم حتی کار درستی دارم می کنم یا نه. فقط اینو می دونم با تمام وجودم، اگر کسی بخواد از این دنیا و وسوسه های ناتمامش نجات پیدا کنه خدا باید گوشه چشمی بهش بندازه و عشق با رنگ خدا رو در دلش قرار بده و همه چی تمام میشه. 
سجاد رنجبر
2023-05-16T03:18:00.9730759
چقدر زیباست این شعر خدایا بویژه با خوانش آقای لیله کوهی و آهنگ پس زمینه که گذاشته بودند