گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

حافظ:دردِ ما را نیست درمان الغیاث هجرِ ما را نیست پایان الغیاث

❈۱❈
دردِ ما را نیست درمان الغیاث هجرِ ما را نیست پایان الغیاث
دین و دل بردند و قصدِ جان کنند الغیاث از جورِ خوبان، الغیاث
❈۲❈
در بهایِ بوسه‌ای جانی طلب می‌کنند این دلسِتانان الغیاث
خونِ ما خوردند این کافردلان ای مسلمانان چه درمان؟ الغیاث
❈۳❈
همچو حافظ روز و شب بی خویشتن گشته‌ام سوزان و گریان الغیاث

فایل صوتی غزلیات غزل شمارهٔ ۹۶

تصاویر

کامنت ها

کمال
2015-06-24T21:05:16
باسلام،وقبول طاعتتان ،راجب این غزل،فالی رادرنظرگرفته ام که درذیل می آورم:ای صاحب فال،شماازموضوعی رنجیده ایدوتلاش بسیارشمابرای حل مشگلاتتان به،،،،،،نتیجه نرسیده است وحس میکنیددیگر،،،،،،،،نمی توانیدتحمل کنید،بدانیدمشکلات بخشیاززندگی ماست ،خوشحال باشیدکه به ،،،،،،،زودی درهای رحمت به روی شمابازمیشودمشروط براینکه به خداوندتکیه کنیدوبهتلاشتان ادامه دهید.پیروزباشید.
صفا از مولانا صفا
2011-03-15T13:16:08
درود دوستان فرهیخته و فرزانه : صفا :» " الغیاث " = فریاد رس ، این " ث " را برای به در کردن رقیب در مشاعره به کار می رند گویا دیگر " ص " س " ث " همه همان سین " س " حساب می شودبهتر هست به کارش نبریم تکراری شده و ناجوانمردی است اینگونه رقیب را از میدانبه در کنیم . [ناراحت][گل]
دکتر صحافیان
2021-03-29T22:40:44
درد ما را نیست درمان الغیاثهجر ما را نیست پایان الغیاث( 96)درد عشق درمانی ندارد، دوری ما از او پایانی ندارد، کجاست فریادرسی؟!-غزالی طوسی سبب بیان زیبایی های معشوق ( درونمایه همه غزلیات حافظ) که منجر به درد عشق می شود را چنین بیان می کند : آتش محبت گبری است و دل محبان آتشکده و آن آتش آرمیده بود، .چون محب محبوب را یاد کند، یا سخن او بشنود، آن آتش بیفروزد و آن را درد گویند و درد مانند باد است که آتش افروزد اگر دریاها بر آن آتش زنند، همه آتش گردند.(شرح عرفانی غزل های حافظ از ختمی لاهوری ج1 ص 689 این غزل در شرح فوق دارای 9 بیت می باشد و دو غزل دیگر نیز با ردیف الغیاث آورده شده است- در نسخه خانلری نیست-)2- هم دل را برده اند و هم باورهایش( دین)، اکنون جان را نشانه رفته اند، به فریادم رسید!3- این دلبران در برابر هر بوسه رهایی بخش، جان می خواهند فریادرسم کجایی؟4- معشوقان کافردل( جلوه های استغنا و قهر) خون دلمان را می خورند، ای مسلمانان به فریادم رسید.5- این سوز و گدازهای شبانه روزی حافظ از روی بی خویشتنی( اعتذار شکایت از معشوق) است فریادرسی نیست؟!دکتر مهدی صحافیانآرامش و پرواز روح  پیوند به وبگاه بیرونی
تماشاگه راز
2017-12-05T12:41:21
 1 -به فریادمان برسید که درد ما درمان و هجران یار پایان ندارد! 2 -فریاد از ستم خوبان!زیرا که دل و دین ما را برده‌اند و اینک قصد جان ما را دارند!3 -به فریاد ما برسید که این دلبران،در برابر یک بوسه،جان عاشقان را از آنان می‌خواهند! 4 -ای مسلمانان به فریاد برسید که این دلبران کافر دل،خون ما را خورده‌اند!درمان این درد چیست؟ 5 -فریاد که مانند حافظ،روز و شب از رنج جدایی می‌سوزم و اشک می‌ریزم و سرگردانم.
جهان
2017-05-01T17:32:38
ز کوی خواجه شرقی هوای یار می آیدتو گوئی یار خوشخوی پری رخسار می آیدبه پای تُرک شیرازی ز خشنودی همی بخشدسمر قند و بخارا را چون آن دلدار می آیدبه بوی نافه زلفش کند یکسر گل افشانیبه شوق دیدن رویش هزاران بار می آیددگر باره ز سر مستی غزلهای گران گویدنهان باقی نمی ماند که در انظار می آید خود او سرچشمه شوراست و در یکجا نمی ماندبدنبالش دو صد مجنون دل افگار می آیدندارد تاب دوری از رخش دلداده دل خوننمی خسبد دمی آرام و خود بیدار می آیدجهان از بیم بی مهری گردون در عجب ماندهبه فال از خواجه می پرسد چه فردا بار می آید؟
رضا
2018-03-07T15:12:47
درد ما را نیست درمان الغیاثهجر ما را نیست پایان الغیاثالغیاث: هنگام دادخواهی وطلبِ دادرسی گویند. فریاد،ای وای معنی بیت:فریاد ازاینکه برای دردهای ما مداوایی نیست. ای وای که پایانی برای جدایی ما ازیاروجود رقم نمی خورد.دراین غزل لاعلاجی وفروماندگی موج می زند وشاعرازشدّتِ درد واندوه فریادِ وامصیبتا سرمی دهد تاشاید فریادرسی صدای اوراشنیده وبه یاری اَش بشتابد. این غزل ازایهام حافظانه وصنایع بدیع ادبی تُهیست. احتمالاً ازسروده های اوایل کارشاعربوده باشد. گرچه بعضی براین باورند که حافظ این غزل را درزمانی که به یزدتبعیدشده بودسروده است. به هرروی چون ازدل وذهن وزبانِ حضرت حافظ تراوش کرده متبرّک وعزیزوخواندنیست. دردم ازیاراست ودرمان نیزهمدل فدای اوشد وجان نیزهمدین ودل بردندوقصدجان کنندالغیاث از جور خوبان الغیاثجور: سنگدلی، نامهربانیمعنی بیت:دلبران دریغماگری وغارت، فقط به سِتاندن دین ودل اکتفا نمی کنند،این خوبانِ غارتگر، پس ازربودن دل به ستاندن جان می اندیشند وبه جانِ عاشق حمله می کنند ودرنهایت، جان عاشق رامی ستانند. حال برای من چنین اتّفاقی رقم خورده وقصدِ جانم کرده اند استمداد، فریاد، ای وایکس به امیّدوفا َترکِ دل ودین مکنادکه چنانم من ازاین کرده پشیمان که مپرسدربهای بوسه‌ای جانی طلبمی‌کنند این دلستانان الغیاثمعنی بیت:فریاد که دلستانان ودلبران، بوسه را به بهای جان می دهند!درقبال یک بوسه که به عاشق بدهندجان او را طلب می کنند!قصدجان است طمع درلب جانان کردنتومرابین که دراینکاربه جان می جوشمخون ما خوردند این کافردلانای مسلمانان چه درمان الغیاثکافر: کسی که به دین توحیدی ایمان ندارد. دراینجا، شاعر،دلبران رابدان سبب کافردل می خواند که ظالم وبی رحم هستند.ضمن آنکه قصد دارد مسلمانان را که به کافران حسّاس هستند به حمایتِ خود ترغیب کند.معنی بیت: خوبان ِ کافردل باسنگ دلی خون مارامی خورند ای مسلمانان داد وبیداد...... به فریادمان برسید!چشمت به غمزه ماراخون خورد ومی پسندیجانا روانباشد خونریز را حمایتدادِمسکینان بده ای روزوصلازشب یلدای هجران الغیاثمسکینان: بیچارگان کنایه ازعاشقانشب هجران به سببِ طولانی بودن به شب یلدا که بلندترین شب سال است تشبیه شده است.معنی بیت:ای روز وصال کی فراخواهی رسید؟ شبِ فراق بسیارطولانی شده ودردآور، بشتاب وحقّ ماراازشب طولانی فراق بگیر.دریغ مدّتِ عمر که برامیدوصالبه سررسید ونیامد به سرزمان فراقهرزمانی درد دیگرمی رسدزین حریف بی دل وجان الغیاثحریف: همآورد، کنایه ازمعشوقبی دل: بی احساسبی جان: بی روح وخشکمعنی بیت: ازاین معشوق بی احساس وبی روح ،هرلحظه یک دردی به سوی من می آید وراحتم نمی گذارد.ازاین مرض به حقیقت شفانخواهم یافتکه ازتودردِ دل ای جان نمی رسدبه علاجهمچوحافظ روز وشب بی خویشتنگشته‌ام سوزان و گریان الغیاثمعنی بیت:همانند حافظ روزشب مدهوش درفراق یارمی سوزم،می گریم وازخودبی خود شده ام به دادم برسیدکه دیگرنایی یرایم نمانده است.بجانت ای بُتِ شیرین دهن که همچدن شمعشبانِ تیره مُرادم فنای خویشتن است
در سکوت
2022-03-18T00:02:59.9086611
این غزل را "در سکوت" بشنوید
Shukrullah Maqsoodi
2022-07-22T23:08:19.5482706
در روشنی شعر حضرت حافظ علیه الزحمه تقدیم است به عزیزان گرامی! مرغِ خوشخوانم برفت از بوستان الغیاث زمانه چرخ زد سوی دیگران الغیاث ما باهم بودیم یاد خاطرات زنده باد رفت یکباره کان خورشید تابان الغیاث ندانم کجا رفت؟ کجا؟ بینم دیگر بار با ما نیامد سروِ گلستان الغیاث رفت از بر من چُست و چالاک و منور گویا که رفت مهتاب شبستان الغیاث رفتی ز اینجا کازین درگه محبت ای کاش بودی شب های زمستان الغیاث لبخند به لبان بود مرا کانِ محبت حالا فتادم، با چشم گریان الغیاث قامت بلند و چشمان، میگون و شرابی آه آه گویم از چاهِ زنخدان الغیاث چشم به هم زدن ها انتظارت را کشم باز گردد آن چهرهِ درخشان الغیاث درد من که درمانگر می خواهد هر زمان جز وصال روی تو نیست درمان الغیاث در باره او افلاک صد ها راز دارد ما هرگز ندیدیم جورِ سلطان الغیاث مقصودی کیست؟ چرا؟ در هجر او می‌نالد تا جان بر تن است گوید یا رحمان الغیاث  
گنگِ خواب دیده
2023-05-11T14:14:57.5790259
درد ما را نیست درمان الغیاث هجر ما را نیست پایان الغیاث.... 21. اردی بهشت. 02