اساس بابلی جشن نوروز ایرانیان
نوروز ایرانیان همانطوری که آرتورکریستن سن ایرانشناس دانمارکی آورده در اساس جشنی بابلی بوده است که نزد پادشاهان بابلی به مدت ۱۲ روز در آغاز بهار در معبد اساگیلای مردوک در شهر بابل با شکوه تمام برگزار میشده است و به نام زگموک (= جشن آغازسال) خوانده میشده است و پادشاهان بابل (از جمله بخت النصر و فریدون/کورش) در حضور مردوک (ایزد جنگ و خورشید مهر ایرانیان، ویشنوی هندوان) و همهً خدایان تحت ریاست وی، دست تندیس مردوک را در دست گرفته و با وی تجدید عهد و پیمان میکرده اند. تصور میشده است که خدایان در روز زگموگ (نوروز) سرنوشت مردم و جهان و زندگی شاه را برای یکسال آینده رقم میزنند.
بدین مناسبت آتش افروخته و شاهان بار عام با شکوهی را به بزرگان ملک خود در روز اول سال میداده اند. حتی نام سمنوی سیزده بدر هم از ایشان به جای مانده است که آن را از سبزیهای هفتگانه جشن بهاری که در سر ستونهای بزرگ می کاشتند، تهیه می نموده اند. در واقع این سبزیها را در سر سال برای امتحان کشت آنها می کاشته اند.
جشن نباتات بهاری در نزد سامیان غربی شبه جزیره عربستان یعنی فینیقیها به ایزد نباتات آنها آدونیس (جمشید ایرانیان، تموز بابلیها) اختصاص داده میشده است که لابد از اینجاست نوروز ایرانی به جمشید شاه/خدای اساطیری نباتات و جهان زیرین نسبت داده میشده است. جمشید از نظر تاریخی همان سپیتمه (داماد و ولیعهد آستیاگ/اژی دهاک) همسر آمیتیدا و پدر سپیتاک حاکم بلخ در عهد کورش است که هرتسفلد ایران شناس آلمانی وی را همان زرتشت سپیتمان می داند. سپیتمه به فرمان کورش/فریدون کشته شد و ولی همسر دو فرزند او (مگابرن ویشتاسپ، سپیتاک زریادر) به دربار کورش برده شدند. دختر دیگر آستیاگ (اژی دهاک) یعنی آموخا همسر نبوکدنصر (بخت النصر) بود که باغهای معلق بابل (هفت سین های بزرگ روی ستونهای بزرگ) از برای وی ساخته شده بود.
مردوک ماروش (اژی دهاک خدا، به معنی قهرمان سرکوبگر= کرساسپ خداگونهً اوستا/ مهر ایزد جنگ) و آدونیس (=سرور من، تموز،جمشید اوستا) تحت نامهای مختلف از جمله یعقوب (کشتی گیر) و یوسف (=تموز، دارای زندگی مغموم و تأسف انگیز) در اعتقادات اسلامی و یهودی و مسیحی جزء انبیاء و شاه شیخان (داوران) معروف یهود به شمار آمده اند. حتی منشأ جشن مهرگان هم که به فریدون/ کورش همین جشن نوروز بابلی ایزد مردوک است که در ایران با میثره (مهر) معادل گرفته شده است. تغییر مکان مهرگان به ماه مهر پائیز از آنجا پدید آمده است که نام ماه مهر به جای ماه پارسی قدیمی باگیادی (پرستش و یاد بغ/ مهر) انتخاب گردید. جشن سده (سی+ ده= جشن چلهً زمان) نیز که آغاز سال را بر اساس کوتاهترین روز و بلندترین شب در کنار هم (در ۲۵ دسامبر) نشان میداد و تجسم طفولیت روز و ایزد خورشید (مهر) بود، توسط مغان مهرپرست آسیای صغیر به ایزد خورشیدشان اختصاص داده شده، و روز تولد (میلاد= یلدای) وی محسوب گردیده بود که مسیحیان هم آن را مانند چند سنت مهرپرستی دیگر از ایشان اخذ کرده، مختص میلاد عیسی مسیح (یهودای جلیلی پسر زیپورایی+ آدونیس خدا) نموده اند. خود نام یلدا به لغت سریانی به معنی میلاد و به شکل اوستاییش (علی القاعده یردا) به معنی تقسیم سال است. سنت قارچ کردن هندوانه های شب یلدای ایرانیان هم اشاره به همین مفهوم دارد. به سبب این که بعد از این دراز ترین شب سال، شبها از اوج به سیر نزولی و روزها از حضیض به سیر صعودی می روند و مناسبترین روز برای جشن میلاد ایزد خورشید بوده است.
خود نام ایرانی هوشنگ یا آذر هوشنگ (آتش خدای خردمند) که جشن سده و اسطورهً کشف آتش در روز سده به وی منسوب است به وضوح یادآور آتراهاسیس سومریها (به معنی بسیار خردمند= مانوی هندوان) است. مسلم به نظر میرسد جزء آترا (بسیار) با آترهً زبانهای کهن ایرانی یعنی آذر (آتش)یکی گرفته شده است. خود نام آتراهاسیس(نوح تورات، اوتناپیشتیم، خضر) با ائا/ انکی خدای زمین و دریاها و خرد در پیوند بوده است. اسامی اخلاف توراتی نوح (آرامش و تسّلی دهنده) هم نشانگر نام انکی/ائا است چه نام پسران وی یعنی سام (نامی)، حام (خشمناک) و یافث (پهلوان زیبا و تنومند) یادآور اخلاف وی یعنی نینورتا(سرور کامل و سالم)، آداد (شکننده) و مردوک (خدای مسلط و قهرمان خدایان) است. بی شک از همین تثلیث است که اسامی اساطیری پسران فریدون/ کورش یعنی سلم(سلامت، سالم)، تور(عصبانی) و ایرج(نجیب، از القاب مردوک/ ویشنو/ کریشنا/ رام چندره= منجی نجیب) بیرون تراویده است. در اساس تاریخی این تثلیث، نامهای ایرانی مگابرن ویشتاسپ (پسرخوانده بزرگ کورش)، کمبوجیه (پسر واقعی کورش) و سپیتاک زرتشت/ گئوماته بردیه (پسر خواندهً کوچک و داماد کورش) قرار گرفته بوده است که به ترتیب با نامهای اساطیری خدایگانی بابلی دارای مناسبت جایگزین گردیده اند.
نام مشابه ایرانی سام تورات یعنی سیامک/سامک (به معنی لفظی مشهور و نامی) همان ایزد بابلی معروفی که بیشتر با نامهای نینورتا (کامل، سالم)، نبو(نامی) و اسماعیل (خدای نامی) معروف بوده است. از آنجاییکه این ایزد از جمله اشکال معروفش اژدها(مار نیرومند) بوده است، لذا معلوم میشود نام ایرانی کهن تئوژیه (مرکب از تئو= نیرومند و اژیه= مار) که در وندیداد به سامیان، خصوصاً بابلیها و اعراب اطلاق گردیده است به مناسبت همین خدای قبیله ای ایشان بوده است. این نام همان است که اکنون در فارسی تازی گوییم و معنی واقعی آن را هم ندانیم. نام انلیل (ایزد هوا، وایو و اندروای اوستا و کتب پهلوی، الله)در تورات تحت نام تارح (وزش باد) پدر همان برادران معروف ابراهیم (انکی)، ناحور(مردوک) و هاران (آداد) به شمار رفته است. می دانیم که در آسیای صغیر عهد باستان ایزد باد را تارو(تارح) می نامیده اند. در اساطیر زرتشتی این تثلیث اعقاب وی به صورت برادران هوشنگ (دانا، انکی)، ویگرد (ایزد هوا وکشاورزی، آداد) و تهمورث (=پهلوان، تاز، مردوک) قید شده است. جاهای دیگر نام ویگرد با معادل ایرانیش فرواک (ایزد تندر، آداد) جایگزین گشته است. بر پایهً نام بابلی آنو (خدای آسمان) نام زروان (خدای زمان وآسمان بی کران، پدر اهورامزدا= انکی و اهریمن= آداد) را می توان به معنی خدای پیر آسمان گرفت. در اوستا القاب کرساسپ (= رستم/ کریشنا/کرسن، در هم شکنندهً ستمگران)، برادرمقتولش اورواخشیه (شادی بخش،زواره= یاریگر) و پدردانایش ثریته (زال= پیر) که به جای نام آترادات پیشوای آماردان و برادر و پدرش که نام واقعی ایشان بر جای نمانده، قرار گرفته اند، بی تردید مأخوذ از نامها و القاب مردوک (=قاسم الجبارین) و برادرش دوموزی (ایزد شادی و جهان زیرین= جمشید خداگونه) و انکی/ ائا (خدای پیر و خردمند اوقیانوسها و زمین) است. در ادبیات ودایی پدر اهورامزدا و اهریمن (در هیئت اشوینها، ایزدان همزاد خیر و شر و روز و شب) به جای زروان، ویوسوت (همان ویونگهونت اوستا) آمده است. این نشانگر آن است ویوسوت هندوان همان آنوی بابلیها است. این نام را به معنی ایزد درخشان دور دستهای آسمان آورده اند. بر این اساس در شجره نامهً خدایان معروف ایرانی و خدا/ پادشاهان شاهنامه ای پیشدادی(خاندان قانونگذار هوشنگ) تنها معادل بابلی سر سلسلهً یعنی کیومرث (گیه مرتن،جان میرا) ناگفته می ماند که آن هم با اندکی تفحص معلوم میشود که مراد از کیومرث نه آداپا (پدر مسبب فناپذیری، آدم) بلکه همان گیلگامش فرمانروای اساطیری بابلیها می باشد که به دنبال گیاه جاودانگی برآمد، بدان دست یافت ولی در هنگام خوابش ماری (ائا/انکی مار شکل) آن را ربود و وی همانند رفیقش انکیدو(مخلوق گاوسان انکی) به مرگ گرفتار آمد.
در اساطیر ایرانی کهن کیومرث نیز با گاو مقدسی همزاد و رفیق و با گیاه مقدسی (ریباس/هوم) در پیوند است. از روی مجسمه های گیلگامشی مکشوفه از آذربایجان گفته میشود که وی در در ایران، خصوصاً در آذربایجان به عنوان خدای مهمی پرستش میشده است و به احتمال زیاد اصل اسطوره اش از همینجا بوده است. خود نام بومی گیلگامش در نزد مهاجرین آریایی علی القاعده می توانست به صورت گی-ریگا- مش (یعنی موجود/ گیاه معاند مرگ یا دور اندازنده مرگ) معنی گردد. مسلم می نماید نام اساطیری درخت ون جوت بیش(درخت رنج زدا) نیز که منجی سرزمین ایرانویج (ایالت شهر مغ سرمتی نشین رغهً زرتشتی، شهرستان مراغه و حوالی آن) به صورت فردی از جاودانیهای معروف زرتشتی معرفی گردیده است، متعلق به همان معنی ایرانی نام گیلگامش می باشد. در اساطیر زرتشتی دو نطفهً کیومرث (گرشاه، شاه کوهستان) در روز مهر ماه مهر(روز جشن مهرگان) برای تولید مثل نسل بشر از تن او خارج میشود. در قرون گذشته دشواری تحقیق تطبیقی در اساطیر ادیان و ریشهً لغات کهن مربوط به آنها، باعث به وجود مباحثات مناقشه آمیز در حوزه های محدثین اسلامی شده است که اساطیر اسلامی را سخن ناب دینی انگاشته اند در حالی که بررسی عمیق و علمی نشانگر آنند که احادیث پیغمبران الهی بزرگ بر پایه اساطیر خدایان بابلی هستند و احادیث ادیان اسلام و زرتشتی و هندی و کلیمی و مسیحی در اغلب موارد کما بیش به طور مشترک بر پایهً آنها بنا شده اند.