تحقیقی در باب نامهای اساطیری اسپروز و سگسار مازندران

درویشعلی کولابیان در مقاله خود اسپروز کجاست گوید: “بر اساس گفتار شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی، کیکاوس که با لشکریانش به عزم فتح مازندران راهی این دیار می شود، در پایان راهی که به مازندران ختم می شود، دردامنه کوهی با نام اسپروز خیمه گاه می زند:
همی رفت کاووس لشکر فروز        به زدگاه بـر پیش کوه اسپروز
به جایی که پنهان شود آفتاب                بدان جایگه ساخت آرام و خواب

کجا جای دیوان دژخیم بود                 بــدان جایــگه پیل را بــیــم بود

در خوان پنجم و ششم هفتخوان رستم برای نجات کیکاوس و همراهان می خوانیم:

نیاسود تیره شب و پاک روز           همی راند تا پیش کوه اسپروز
بدانجا که کاووس لشکر کشید        زدیــوان جادو بــدو بد رســیـد

چو برگشت پیروز گیتی فروز            بیامد دمان تا به کوه اسپروز
زاولاد بگـشــاد خــم کمــنـــد              نشــسـتــند زیر درختی بلــنـد
تهمــتن ز اولاد پرســید راه             به شهری کجا بود کاووس شاه ”

اما بر خلاف کولابیان که برای کوه اساطیری اسپروز، نام روستای اسپرز ساری به معنی “دارای بوته های انگور” را منظور می دارد، چنانکه از گفتار فردوسی در خوان پنجم و ششم هفتخوان رستم بر می آید، اسپروز کوه مرزی سخت گذر و حفاظ طبیعی بین مازندران و داخل فلات ایران به شمار می رفته است یعنی آن نامی بر خود رشته کوه البرز در رابطه با سرزمین مازندران بوده است.

این جانب قبلاً نام کوه اسپروز (یعنی کوه سرزمین حفاظت شده توسط سگان) را به پیروی از استاد پورداود با کوه زاگروس (کوه ساگارتیان= سنگ کنها، یا کوه شکارچیان= کلخورانها) مطابقت داده ام که خطا به نظر میرسد چون در شاهنامه در هر سه نوبت که از کیکاوس و رستم در رابطه با کوه اسپروز سخن به میان آمده است؛ آن در رابطه با نام مازندران و کاسپیان است. همین طور نام سگسار شاهنامه نیز خصوصاً در رابطه با سام گرشاسپ نریمان همواره در ارتباط با سرزمین مازندران است. چنانکه از زبان رستم میگوید: “نه سگسار ماند نه مازندران بکوبم سرش را به گرز گران”. این هر سه تن (در واقع دو تن) نامبرده در واقعه تاریخی واحدی در ارتباط با مازندران قرار گرفته اند. این موضوع که رستم و سام گرشاسپ نریمان فرد واحدی هستند استنتاج مارکوارت ایران شناس معروف آلمانی است که به درستی گرشاسپ، سام و رستم را فرد تاریخی واحدی می داند. واقعه هفتخوان رستم یا نبرد گرشاسپ با دیوان بزرگ در کنار دریای مازندران یک واقعه بسیار مهم اساطیری در تاریخ ایران بوده است: گرشاسپ یا کِرِساسپ در اصل مرکب است از کرس=راهزن و سپ= در هم کوفتن یعنی در مجموع به معنی در هم شکننده راهزنان و ستمگران است. قهرمانی وی نیز نظیر روتستهم در سمت دریای فراخکرت یعنی مازندران است. پدر وی ثریته را سگهای وحشی جنگلی (ببران مازندران) می درند. روتستهم (رستم، یعنی ریشه کن کننده ستمگران) بنا به قول مارکوارت  ایرانشناس معروف آلمانی همان گرشاسپ است. چه هفتخوان رستم نیز در مازندران اتفاق می افتد و در شاهنامه رستم هم از همان خانواده گرشاسپ است. سگستان رستم یا همان سرزمین سگساران (لفظاً یعنی سگ سروران) در اصل همان سرزمین کاسپیانه (کا-سپی-یانه، یعنی محل سگپرستان) یعنی مازندران است. در عهد کوروش و هخامنشیان این قهرمان مازندران با نام اصلیش آترادات پیشوای مردان (آماردان) نامیده می شده است. وی لشکریان آشوری (دیوان مازندران) را که در آغاز حکومت آشوربانیپال به رهبری شانابوشو برای دستگیری خشثریتی (کیکاوس) به شهر آمل مازندران آمده بودند تار مار می نماید و ایران برای نخستین بار صاحب دولتی مستقل و مقتدر میگردد. در داستان عبری و آرامی آهیگر نام وی آهیگر(اخگر) است، همانکه در اساطیر ایرانی کاوه آهنگر سمت کوه البرز معرفی شده است. در آذربرزین نامه نام وی آذر برزین است که این نامها به اصل نام وی یعنی آترادات (یعنی مخلوق آتش) بسیار نزدیک هستند. عنوان اوستایی و شاهنامه ای سام در سانسکریت معادل نام اوراخشیه یعنی شادیبخش است که در اوستا نام برادر سام گرشاسپ نریمان به شمار رفته است. به نظر میرسد این دو نام در واقع اشاره به نام خود مازندران (یعنی سعادت و خوشبختی) یعنی موطن آترادات پیشوای مردان (سام گرشاسپ نریمان اوستا، رستم شاهنامه) بوده باشد و یا اینکه این لقب را به سبب پیروزی بسیار شیرین وی بر آشوریان مهاجم بر مازندران به او داده بوده اند.

لذا دلیل اینکه رستم هفتخوان مازندران اهل سگستان به شمار رفته است این است که وی اهل کاسپیانه (به لغت اوستایی یعنی سرزمین سگپرستان، سگسارستان) بوده است که بعداً به سبب همشکل شدن با نام سیستان (سگیستان، سرزمین سکاهای زرنج) با آن مشتبه شده و رستم و خانواده اش به سهو اهل سیستان (زرنج) به شمار رفته اند. وجه تسمیه نام کوه اسپروز (نام البرز در ارتباط با مازندران) هم در همین رابطه است چه این نام مرکب است کلمات اوستایی از سپه (سگ) و روز (روذ ، جلوگیری کردن و باز داشتن) یعنی “سرزمینی که سگها و یا ببران (سگان وحشی) از آن حفاظت میکنند”.  می دانیم که یونانیان و رومیان (استرابون و والری فلاک و آئلین) مردم سواحل جنوبی خزر یعنی هیرکانیان، کادوسیان- کاسپیان (لفظاً یعنی سگپرستان) و آلبانیان را به صراحت دارای کیش سگپرستی (سگسار، سگ سرور) به شمار آورده اند.

ظاهراً لفظ سگسار هم بر عکس به نوبه خود گاهی با سیستان (سرزمین سکاها یعنی سرزمین مردم پرستنده بزکوهی) مشتبه می شده است:  چه در شاهنامه ابیات زیر را در رابطه با سگسار (سگپرستان) و مازندران (سرزمین بهشتی) پیدا می کنیم که گاهی نامشان با هندوستان همردیف میشود.

نه سگسار ماند نه مازندران
زمین را بشویید به گرز گران
از او بیش‌تر بد به توران رسد
همه نیکویی زو به ایران رسد

در آن شهر سگسار و مازندران
بفرمود آذین کران تا کران

به سگسار مازندران  بود سام
نخست از جهان آفرین بود نام

ز بزگوش و سگسار و مازندران
کس آریم با گرز های گران

ز سقلاب چون کُندُر  شیر مرد
چو بیورد کاتی سپهر نبرد
چو غر چه ز سگسار و شنگل ز هند
هوا پر درفش و زمین پر پرند

از نام اساطیری بُزگوش (بز-گو-اوس یعنی پرستنده بزکوهی) که در ابیات فوق از آن یاد شد بی تردید همان مردم سکا (شکه) مراد می باشند چه نام ایشان به صورت شکا، آسکول (اسکلاو، سقلاو، سقلاب، اسلاو) و شکوز (شکا-اوز) معانی منسوبین به بزکوهی و گوزن  و پرستنده بزکوهی را می دهند. می دانیم در روایات اساطیری به موازات نام سگسار از نام گرگسار (پرستنده توتم گرگ) نیز یاد میشود که منظور همان مردم تورانی ترک (داهه ها و غیره) می باشند. کلمات تور و ترک و داهه به معنی مردم پرستنده توتم گرگ و حیوان وحشی می باشند.

مطالب مرتبط

۷ دیدگاه‌

  1. حسینعلی گفت:

    نوشته های آقای جواد کهلان دو مشکل جدی همیشه با خود دارد اولاً ایشان واژه ها و ترکیبات را ابتدا به یک زبان فرضی مربوط دانسته و سپس با تجزیه آن ها به دو یا چند واژه ، با استفاده نادقیق از فرهنگ هایی که نامشان برای خودشان معمولاً محفوظ باقی می ماند ، معانی دلبخواه تحویل مخاطب خود می دهد . زبان فرضی ایشان معمولاً اوستایی یا پهلوی است . ثانیاً هر وقت که اراده می کنند بگونه ای نادرست و مشکوک نقل قول می کنند . مثلاً این جمله : « . .. اما بر خلاف کولابیان که برای کوه اساطیری اسپروز، نام روستای اسپرز ساری به معنی “دارای بوته های انگور” را منظور می دارد…. » . نکته این جا است که « معنای بوته های انگور » ساخته و پرداخته خود ایشان است و نویسنده مورد نظر ایشان ابداً چنین چیزی نگفته است بلکه این واژه را متعلق به زبان تاریخی دیگر می داند و معنای دیگری برای آن عنوان نموده است . آقای کهلان مکرر و مکرر از مواضع خود عدول می کند و این نشانه ذهن لیز و اتخاذ روش های غیر علمی است . متاسفانه افاضات ایشان در زبانشناسی و تاریخ باستانی و اسطوره ها بسیار نادقیق و گاه مبتذل جلوه می کند . بعضی سایت های اینترنتی با نگاه سرسری به انتشار مطالب ایشان کمک می کنند و حتی یک بار هم به ارزش آکادمیک و دقت علمی کار های آقای کهلان اشاره نمی کنند . تاریخ فقط خیالپردازی و افسانه گویی نیست !!

    [پاسخ]

    جواد کهلان مفرد پاسخ در تاريخ بهمن ۱۳ام, ۱۳۹۰ ۵:۵۱ ب.ظ:

    ممکن است بر داشت من از نام روستای اسپرز (محل بوته های تاک) درست نباشد (همانطور که توجه نموده اید در اینجا به علت تلخیص کلام مطلب هم گنگ شده است و معلوم نیست مطلب از کیست) ولی آن را نسبت به نظریه مطرح شده در مقاله درویشعلی کولابیان منطقی تر یافتم (ایشان منابع اوستایی و پهلوی و فارسی و کُردی را ول کرده به سراغ لغات سانسکریت رفته است که در فرهنگ جغرافیایی ایران به ندرت جواب می دهد)و الا لزومی هم به اظهار نظر نبود. بر این باورم کوهستان بزرگ اسپروز با استحکامات دفاعی معروف در عهد باستان به غیر از تپه های نه چندان مرتفع روستای اسپرز بوده است. برای من راه حل در مواقعی که آلترناتیو برای تحقیق بیشتر وجود ندارد؛ وارد کردن طبیعی ترین و ساده ترین معنی از فرهنگ لغات کهن و اصیل ایرانی است. با پیدا شدن آلترناتیوهای جدید صد ها بار در این نظریات تغییر و تحول میدهم. چون رسیدن به کمال همواره در دور دستها قرار دارد.

    [پاسخ]

    حسینعلی پاسخ در تاريخ بهمن ۱۴ام, ۱۳۹۰ ۶:۱۹ ق.ظ:

    آقای کهلان قراردادن انگور بجای تاک مشکل را حل نمی کند . اول بگویید استحکامات دفاعی کوه اسپروز را از چه کسی شنیده و در کجا خوانده اید ؟ بعد بگویید چرا باید سنسکریت در فرهنگ جغرافیایی ایران همیشه پاسخگوی شما باشد ؟ مازندران و گیلان فقط گوشه ای از ایران پهناور است . تعمیم نادرست شما مسبب اشتباهات شمااست و بقول خودتان تحول صدباره نظر های شما را باعث می شود .

    [پاسخ]

    جواد کهلان مفرد پاسخ در تاريخ بهمن ۱۴ام, ۱۳۹۰ ۱۱:۲۶ ب.ظ:

    در شاهنامه نمی آیند یک تپه بی مقدار را به مردم به عنوان کوه بزرگ اسپروز بین مازندران و داخل فلات ایران معرفی نمایند. من در مواقعی که ریشه لغت در ایران پیدا نشود به سراغ سانسکریت و زبانهای اسلاو و ژرمن و لاتین و هتیت و یونان و ارمن میروم ماشاء الله در روزگار ما انترنت اینها را در اختیار ما گذاشته است. موارد نادری پیش آمده است که مجبور به مراجعه به لغات سانسکریت شوم که هم لغت نامه هایش را در خانه دارم و هم بر روی نت هست. از جمله سرانجام نام چیچست را در سانسکریت به معنی دارای رنگ کبود یافتم که با نام کبودان دریاچه اورمیه مهر تأیید می خورد. و آن لابد یادگار میتانیان سانسکریت زبان سمت اورمیه بوده است. مشکل خیلی ها این است که از راه انترنت به لغات اوستایی و پهلوی که در این باب اساسی ترین هستند، دسترسی ندارند و حوصله تهیه کتابهای آن ها را هم ندارند ولی حتماً می خواهند در مورد جغرافیای تاریخی ایران تحقیق کنند که نمیشود. به عبارتی میشود ولی دستاورد ابتدایی و مقدماتی میگردد. گرچه به نحوی این هم غنیمت است. تازه محقق باید با تاریخ و فرهنگ باستانی مناطق و منابع مربوطه آشنا باشد (مثلاً از موضوع کیش سگپرستی کاسپیان که جغرافی نویسان یونانی و رومی خبر داده اند، لابد برای حفظ دامها در مقابل ببر و پلنگ و گرگ). و نیز قاعده تبدیل حروفات فارسی و پهلوی و اوستایی که تنها در تألیفات مکمل هم بهار و خانلری می توان یافت بشناسد. من یک عمر ۳۵ ساله یکسره است که شبانه روز با لغات اوستایی و پهلوی رژه میروم. مثلاً برای جزء اول اسپروز و اسپرز یعنی سپه در پهلوی سه کلمه سگ، سپاه و بوته را در دست داریم که باید به طور منطقی با دو جزء بعدی همخوانی داشته باشند. با این همه نظریات را برای آلترناتیو ناشناخته و منطقی تر باز می گذارم. خلاصه یک شبه و یک ساله و حتی ده ساله نمیشود به طور اساسی به کنه اسامی کهن و به نحوه استفاده از متون و لغات در باب آنها پی برد. تمرین و ممارست مداوم می خواهد اگر کسی وقتش را داشته باشد. من خانه نشین از بد روزگار این وقت را دارم. سر گرمی است و خدمتی است فرهنگی بی جیره و مواجب. قبلاً این تجارب خود را هم ضمن نامه ای برای آقای درویشعلی کولابی فرستاده ام.

  2. حسینعلی گفت:

    مرحوم حاتمی فیلمساز تلویزیون در ایران ،می گفت که اگر فلان بنا ی معروف را آن طور که بود در شهرک سینمایی میساختم و در فیلم نشانش می دادم ، تماشاچیان آن را در حد یک آسیاب مخروبه هم قبول نمی کردند و یا اگر فرمانفرما را ، آن طور که بود نشانش می دادم ،هیچ کس باورش نمی شد که او این چنین ساده زندگی می کرد . اشاره مرحوم حاتمی در حقیقت به تصور مردم عوام از موضوعات تاریخی بود . حالا تصور آقای کهلان از کوه اسپروز یا به قول ایشان کوه بزرگ اسپروز همین گونه است . ایشان شاخه کوهی به طول چندین کیلومتر و به ارتفاع دویست متر را که سمت شمالی آن منطقه ای هموار و دشت و صحرا است ،بسیار کوچک وتپه ای بی مقدار می بیند . یادشان نیست که در شاهنامه از درختی بلند بر بالای این کوه سخن به میان می آید . و اسیری که میلاد نام او است به دور درختی در همانجا بسته می شود . چنین کوهی که درخت زار است ،البته نمی تواند ستیغی بلند مثل کوه المپ یا دماوند و امثال آن باشد . آقای کهلان قصد رنجاندن شما را ندارم . می خواهم که شما از عالم خیال و خیالپردازی بیرون آمده به دنیای واقعیت ها قدم بگذارید .

    [پاسخ]

  3. حسینعلی گفت:

    مرحوم حاتمی فیلمساز تلویزیون در ایران ،می گفت که اگر فلان بنا ی معروف را آن طور که بود در شهرک سینمایی میساختم و در فیلم نشانش می دادم ، تماشاچیان آن را در حد یک آسیاب مخروبه هم قبول نمی کردند و یا اگر فرمانفرما را ، آن طور که بود نشانش می دادم ،هیچ کس باورش نمی شد که او این چنین ساده زندگی می کرد . اشاره مرحوم حاتمی در حقیقت به تصور مردم عوام از موضوعات تاریخی بود . حالا تصور آقای کهلان از کوه اسپروز یا به قول ایشان کوه بزرگ اسپروز همین گونه است . ایشان شاخه کوهی به طول چندین کیلومتر و به ارتفاع دویست متر را که سمت شمالی آن منطقه ای هموار و دشت و صحرا است ،بسیار کوچک وتپه ای بی مقدار می بیند . یادشان نیست که در شاهنامه از درختی بلند بر بالای این کوه سخن به میان می آید . و اسیری که اولاد نام او است به دور درختی در همانجا بسته می شود . چنین کوهی که درخت زار است ،البته نمی تواند ستیغی بلند مثل کوه المپ یا دماوند و امثال آن باشد . آقای کهلان قصد رنجاندن شما را ندارم . می خواهم که شما از عالم خیال و خیالپردازی بیرون آمده به دنیای واقعیت ها قدم بگذارید .

    این نظر شماست و نظر من هم در این باب تا به حال همان بوده که هست. خوش باشید. جواد کهلان

    [پاسخ]

  4. saeed گفت:

    با درود
    بسیار ذهنی و بدون منابع دانشی معتبر است
    آقای کهلان بسیار جسته و گریخته از مطلبی به مطلب دیگر میپرید تا به ذهنیات خود برسید

    [پاسخ]

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *