ریشه فارسی کلمهً شِراب
نظر به کلمه شیره و شیرین معلوم میشود که ایرانیان آب انگور را شیرآو و شیراب می نامیده اند و این کلمات علی القاعده می توانستند شِراو و شِراب به کسر حرف شین تلفظ گردند. از این جاست که در فارسی شراب به معنی باده و می گرفته میشود و چون در زبان عرب شَراب (به فتح شین) صرفاً به معنی اعم نوشیدنی است لذا این دو کلمه فارسی و عربی با هم در آمیخته و باعث تصور عربی بودن کلمه شراب شده است. این تصور عربی بودن در لغت نامه دهخدا در باب کلمه فارسی شرو (شیراو) هم که در زبان آذری بر جای مانده به عمل آمده است. در حالی که در خود لغت نامه های عربی بدان بر نمی خوریم:” شرو. [ ش َرْوْ / ش ِرْوْ ] (ع اِ) شهد. (منتهی الارب ). شهد و عسل . (ناظم الاطباء). عسل . (اقرب الموارد). از اینجاست که قصر شیرین شهر الهه شراب کاسیان کاشیتو به نام شیرین (بیت ماتی کتیبه های آشوری=خانه شراب) نامیده شده است. در توضیح نام شراب یعنی خمر در زبان عرب گفته شده است:
در زبان فارسی، شراب به نوعی نوشیدنی الکلی اطلاق می شود که از تخمیر عصاره انگور به دست می آید و در شعر قدیم فارسی مراد از می و باده همان بوده است. ولی در زبان عربی، واژه شراب به معنی نوشیدنی و شربت است و هرگاه مقصود شراب مسکر و مستی آور باشد آن را غالبا خمر (با فتح اول و سکون دوم و سوم) می نامند. احتمالا کلمات تخمیر، مخمر، خمیر، خمره، مخمور، خمار (با ضم اول) و خمار (با فتح اول و تشدید دوم به معنی باده فروش) با خمر هم ریشه هستند.
نامهای فارسی دیگر شراب باده (از ریشه اوستایی بود یعنی خوشبختی و خوش وقتی) است و ریشه نام دیگر کاسیان (=مردم شراب، نیاکان لُران) یعنی بودینان در زبان مادها بوده است. جالب است که نام کنونی لُر نیز در اساس به معنی دُرد شراب است. از سوی دیگر خود نام ماد نیز از ریشه میذو (می) بوده و در زبان سانسکریت به معنی شراب و نامی بر الههً شراب وارونی است. در واقع شراب هوم مادها همان شراب انگور بوده است که به رسم خراج به آشوریان پرداخت میشده است.
صلاح کار کجا و من خراب کجا |
ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا |
چه نسبت است به رندى صلاح و تقوى را |
سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا |
مبین به سیب زنخدان که چاه در راهست |
کجا همى روى اى دل بدین شتاب کجا |
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه ء سالوس |
کجاست دیرمغان و شراب ناب کجا |
ز روى دوست دل دشمنان چه دریابد |
چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا |
بشد که یاد خوشش باد روزگار وصال |
خود آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا |
چو کحل بینش ما خاک آستان شماست |
کجا رویم بفرما ازین جناب کجا |
قرار و خواب ز حافظ طمع مدار اى دوست |
قرار چیست صبورى کدام و خواب کجا |