سبب مهاجرت نیای ما زینالی های مراغه از اوگان سراب
در اواسط عهد قاجار در روستای اوگان واقعه عجیب و خانمانسوزی اتفاق افتاد. قضیه از این قرار بود که غروب هنگام بود. احشام از چراگاهها بر گشته و وقت دوشیدن گاومیش، گاوان، گوسفندان و بزان بود. طبق عادت خانمها شروع به دوشیدن احشام در حیاط خانه کردند. بعد از تمام این کار و حمل گاودوشهای شیر به پستوی خانه یکی از خانمها یادش می آید که کسی در تاریکی کیسه پری را در یک گوشه حیاط گذاشت و بر گشت و رفت. وقتی که مردان خانه برای تفتیش کیسه این کیسه می آیند با دیدن اعضاء قطعه قطعه شدن یک فرد روستا در درون کیسه شوکه میشوند و تصمیم میگیرند که آن را در حیاط در زیر پای گاوان چال نمایند و با انجام این کار خیال خودشان را راحت میکنند. اما فردا خانواده مقتول از اثر خونهای چکیده و جاری شده از کیسه به حیاط خانه خانواده زینال می رسند و مرده قطعه قطعه شده را در درون کیسه دفن شده پیدا می نمایند. در گیری خونینی بین خانواده مقتول و خانواده زینال اتفاق می افتد و دیگر روستای اوگان جای مناسبی برای سکونت خانواده زینال نمیشود. از آنجا از پای کوه سبلان و نزدیک شهر سراب به روستای کُهلان (لانه کوهی) شهرستان مراغه در پای کوه سهند می رسند و در این روستا سکونت می نمایند. سالهای بعد جریان قتل در روستای اوگان کشف میشود و خانواده زینال تبرئه میگردند. خویشاوندان زینال و خانواده اش برای برگردادن ایشان به اوگان با الاغ و قاطر به روستای کهلان می آیند ولی دیگر زمان برای بازگشت ایشان دیر شده بوده است و زینال و خانواده تصمیم به ماندن در کهلان میگیرند و اکنون اعقاب زینال خانواده های کثیری است که در شهرستانهای مراغه و میاندواب و تبریز و اورمیه پخش شده اند. تک و توک هم در جاهای دیگر از جمله نگارنده که از ایل و تبار خود بسیار دور شده و در سوئد زندگی میکنم. از تصادفات روزگار در همسایگی ام خانمی به نام الهام زندگی میکند که اصل وی از همان روستاهای آن سمت سراب، به روستای ابرگان می رسد. این جانب قبلاً به سهو اوغان سراب را با ابرغان سراب یکی میگرفتم ولی در روایات خانواده مان روستای مذکور را همان اوگان (اوغان) یاد میکنند نه ابرگان (ابرغان) که تلفظ نسبتاً مشابهی دارد.