معنی نام اقلید
به علت تغییر و تبدیلات حروف فارسی در طول تاریخ ریشه نام اقلید ناشناخته مانده به طوری گروهی برای خالی نبودن عریضه نام اقلید را با توجه به برخی فرهنگنامه نامه های قدیمی از جمله جهان نامه با کلمه کلید مطابق دانسته اند. در صورتی صور قدیمی نام اقلید به شکل آزرگارتا (چراگاه آباد، با حذف حرف “ر” ساکن همان آزرگاتا) یا آزارگاتا (آزرگاتا، یعنی محل کشتزار و چراگاه) برای ما مشخص است و نام کهن اقلید یعنی آزارگاتا با تغییر و تبدیل حروف “ذ” (ز) به “گ” (ق)، “ر” به “ل” و “گ” به “ی” تبدیل به آگلیات و اقلید شده است. اگر به فارسنامه های ابن بلخی و ناصری و نیز نزهه القلوب حمدالله مستوفی نیز نظر کنیم شهر اقلید صرفاً به کشاورزی و باغداری و سر سبزی و سردسیری و اعتدال معرفی شده است گفته شده است همین شهر آزارگاتا (آزرکات یعنی محل کشتزار و چراگاه) در عهد کورش بوده و محل چراگاه اسبان کورش به شمار می رفته است. چنانکه از گفتار ابن بطوطه بر می آید به سبب دشواری تلفظ اکلیات (اگلیات) و اقلید از آن لفظ کلیل (سست و کند و درمانده شده) را با توجه با قابل تبدیل بودن “د” (ذ) به “ل” در زبان پهلوی برای این شهر ساخته بوده اند. توضیحات ویکپیپدیا در گفتار جغرافی نویسان قدیم راجع بدین شهر به خوبی ما را در اثبات وجه اشتقاق مذکور اقلید یاری می نماید. گرچه در ابتدا ریشه پیشنهادی آن برای اقلید بسیار ناشیانه وعامیانه است:
“اقلید اولین شهر بزرگ از نظر جمعیت در شمال فارس است. درباره واژه اقلید گمانهایی چند وجود دارد اما گمانی که بیشتر تاریخ نویسان نسبت به آن اتفاق نظر دارند، این واژه همانا عربی شده واژه کلید است. در گویش مردم نیز به صورت کلید و کلیل هنوز به کار میرود که گونهای از واژه اکلیل (تاج) است.
اقلید کلمهای عربی و به معنی کلید و احتمالا کلید یک کلمه یونانی میباشد. این شهر به دروازه و کلید گشایش و فتح فارس مشهور بوده و در گذشته یکی از بلاد مهم به شمار میرفتهاست. کلید به مرور زمان به کلیل و بعد به اقلید تغییر نام پیدا نمود و هنوز هم عدهای به آن کلیل میگویند و مفهوم مجازی آن، کلید گشایش سرزمین فارس است. به این معنی که هرکس میخواسته فارس را فتح کند، اول بایستی اقلید را فتح کند. اقلید شهر کهنسالی است و در دورانهای پیش از اسلام منطقه آبادی بودهاست. هم اکنون از دوران ساسانیان چند اثر ارزنده در اقلید و پیرامون آن وجود دارد که حوض دختر گبر با سنگنوشته پهلویاش یکی از آن هاست.
در فارسنامه ابن بلخی درباره اقلید چنین نوشته شدهاست: «اقلید شهرکی کوچک است و حصاری دارد و جامع و منبر دارد و هوای آن در سردسیر معتدل است و درست، آب آن خوش است و روان، [و در آن] میوه باشد از هر نوعی … ». هم چنین در فارسنامه ناصری نیز درباره اقلید چنین میخوانیم : « [اقلید در لغت عرب معنی کلید است که آن را مفتاح گویند. یعنی آن بلوک، کلید گشودن مملکت فارس است و هر که آن را فتح نمود گویا فارس را فتح نموده است.] اقلید در دامنه کوهای زاگرس قرار دارد. رودخانه از میان آن جاری است در دو جانب این رودخانه باغهای پر از درختان سردسیری است مکانی با صفا و نزهت گاهی دلگشا است… ”
حمدالله مستوفی در نزهه القلوب در باره این شهر می آورد: “اقلید شهری کوچک است و حصاری دارد و هوایش معتدل است و آب روان دارد و در او از همه نوع میوه است و غله بوم.”
و در لغت نامه دهخدا در باب آن می خوانیم: “اقلید. [ اِ ] (اِخ ) بلوکی است از فارس . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). در پنج فرسنگی جنوبی آباده در دامنه ٔ کوه افتاده شهری است در استخر فارس و دارای ولایت و مزارع است . (معجم البلدان ) (مراصدالاطلاع ). شهرکی کوچک است و حصاری دارد و دارای جامع و منبر و هوایی سردسیری و معتدل است و آبی خوش و روان دارد. محصول آن انواع میوه جات و غله . (نزهه القلوب حمدالله مستوفی[به نقل از فارسنامه ابن بلخی چنانکه در لغت نامه دهخدا آمده]). اقلید السرمق .(صورالاقالیم اصطخری ). به پارسی آن هر دو کلمه را کلید و سرمه خوانند. (جهان نامه).”
در واقع اقلید السرمق صورالاقالیم اصطخری چنانکه از توضیح ابن بلخی بر می آید در اساس اقلید و السُرمق به معنی اقلید و سُرمق (سئورمک= دارای رمه های سودمند، قصبه سورمق حالیه در شمال شرقی اقلید) است نه چیز دیگر.