تحقیقی در باب منشأ جشن بابلی- ایرانی کهن گاوگیل
اندکی دقت در هیئت مختلف نامهای این جشن اساساً بابلی از جمله گاوگمل (گوگمل، تالاب شتر) و درامزینان (کشتاربزرگان) و همچنین روایات متعلق بدان در می یابیم که در اینجا روایات منسوب به حادثه جنگ گوگمل بین داریوش سوم و اسکندر و شکست ایرانیان با برخی روایات وقایع مهم دیگر عهد هخامنشی از جمله کشته شدن سپیتمه جمشید (داماد و ولیعهد آستیاگ/اژی دهاک/ضحاک) و خود آستیاگ (آژیدهاک) به فرمان کوروش سوم (فریدون یعنی هخامنشی) در هم آمیخته است. پلوتارک در باره گوگمل محل پیروزی قاطع اسکندر بر داریوش می آورد: “یکی از شاهان قدیم پارس که بر شتر تندروی سوار بود، در اینجا از کید دشمن برست. بعد مقرر داشت که این شتر را در اینجا حفظ و حراست کنند و خراج چند ده را برای آسایش این شتر و مستحفظین آن تخصیص داد.”. کلمهً گاگیل (کاکیل) در بین النهرین باستان به معنی گاونر وحشی بوده است. تقریباً به همان معنی کوروش که به معنی قوچ وحشی و بزکوهی است.به مناسبت جشن گاوگیل (گاو گیلان) در شب شانزدهم دی ماه یک گاو را تزئین می کردند و در شهر می گرداندند و شادی می کردند . در روایات کهن سرزمین چهارگوشهً ورنه (گیلان) زادگاه فریدون به شمار می رفت.
در وبلاگ مردان پارس در باره جشن گاوگیل می خوانیم: “در پایان روز پانزدهم دی ماه، یعنی روز دی بمهر یا دیگان سوم- شب هنگام، جشنی در ایران کهن روزگار برپا و برگزار می شد موسوم به گاوگیل، که به اشکال گوناگون چون: گاگیل، گاوگمل، کاکیل، کاکثل و درامزینان در کتابهای پیشین ثبت شده است.
سبب برگزاری این جشن را گفت اند این است که مملکت ایران در این روز از ترکستان جدا شده وگاوهایی را که ترکستانیان از ایرانیان به یغما برده بودند پسگرفته شد. علت دیگر آن که چون ضحاک بر ایران تسلط یافت، گاوهای آثفیان پدر فریدون را به یغما برد. اما در چنین روز وهنگامی که فریدون بر ضحاک پیروز شد وآن گاوها را به جای خود باز گردانید، وچون آثفیان مردی بخشنده ومردم دوست بود وبا به دست آوردن گله هایشان به مردم نعمت فراوان بخشید ، مردم آن هنگام را هر ساله جشن گرفتند.
در این روز بود که فریدون را از شیر گرفتند واو سوار بر گاوی شد. باید توجه داشت، انچه از حوادث را که ابوریحان به این روز یا شب نسبت میدهد و حاصل شنیده های وی از زبان مردم است. پیوند و ربطی دارد به موقعیت بروج در آسمان وشکل قرار گرفتن آنها که از رویشان تفأل و تطیر میکردند وسعد و نحس ایام آتی و بخت را معلوم می نمودند. ابوریحان بیرونی خود در پایان گفتارش به صحت چنین اندیشه ها واعتقاداتی با نقل قول هایی اشاره کرده است.
در شب این روز، یعنی شب شانزدهم آبان، برآن بودند که گاوی از نور که شاخ هایش از طلا وسم هایش از نقره است وچرخ قمر را میشکند، برای ساعتی در آسمان آشکار شده وسپس پنهان می گردد. هر که را در ساعت ظهور چشم بر آن افتد هر دعایی که داشته باشد اجابت خواهد گشت.
هم این گاو نورانی که بر بلندای کوهها آشکار می شود، هر گاه دوبار بانگ نماید، نشان آن است که سالی مشحون از نعمت وبرکت در پیش است واگر یک بار بانگ زند، نشان خشک سالی وتنگی روزی و معاش می شود.
این روز را نیک میدانند که با شیر تازه گاو کام بگشایند وبر آن بودند که بامدادان پگاه، پیش از آنکه زبان به سخن بگشایند نیک است یک به بخورند وترنجی را ببویند که از آن پس سالی در فراخی معیشت خواهند گذراند.
ابو ریحان از ناقلی به نام بابلی نقل کرده و آورده که این روز نزد ایرانیان بد شگون ونامبارک است و جشن مردم جادوکار ودیو صفت می باشد، چون در چنین روزی بیور اسب بر جمشید دست یافت وجم کشته شد وشریران بر مردم دست یافتند و به شادی وسرور پرداختند.
هم از ناقل فوق الذکر یاد شده که در زمان جمشید، وی کاکیلی (گاونروحشی) را به هیئت انسان دید که با چهره ای بس زیبا بر گاوی سپید در حالی که دسته ای سوسن به دست داشت ومی بویید سوار بود. گاو از هفت نوع گوهر ترکیب شده بود: زر، سیم، مس، قلع، آهن و سرب. هر کس را که میدید به نام میخواند واز حالاتش آگاهی می داد ونور خود را میان مردمان پخش می نمود. جم ویرا نامید و گفت توکیستی؟ آن سوار گفت: من بخت هستم. جم پرسید از این رفت و آمد و گفت گو چه مقصودی داری؟ گفت: بخت واقبال میان مردم تقسیم میکنم. جم پرسید که در چه هنگامی بخت ومبارکی در میان مردم بیشتر باشد؟ گفت:هنگامی که برج ور میان آسمان باشد ، وچون این گفت در میان آسمان پنهان شد.”