خوزستان همان ورنۀ اوستا است
بحث عیلام یا ایلام که دکتر مهرداد ملکزاده مطرح کرد منجر شد به اینکه با اندکی تحقیق بدانم عیلام دوبخشی بوده و دو قسمت شمالی (عیلامی نشین) و جنوبی (آرامی- صابئی نشین) تقسیم می شده است اینها در عهد دیرین با اسامی سومری نیم (بالایی، شمالی) و کیسه (پایینی، جنوبی) معروف بوده اند که بالایی از عهد کوروش دوم نیای کوروش سوم در دست هخامنشیان بوده و پایینی که محل آرامیان صابئی (صابئین، مغتسله) بوده تا عهد کوروش سوم در تصرف بابلیها بوده است و همان است که هرودوت و استرابون مردم خوزستان را تحت این نام سومری، کیسیان (پایینی ها، جنوبی ها) خوانده اند. یعنی سرزمین عیلام از عهد ویرانگری آشوربانیپال دوم پادشاه آشور عملاً تجزیه شده و استقلال خود را از دست داده بود. عیلام به دو معنی سرزمین رهبر فرزانه (= هل تمپت عیلامی ها) و نیز به معنی دانای علوم پوشیده و سّری (به عبری معادل ورنه اوستایی) بکار می رفته است. در حالت اول ریشۀ آن به کلمۀ عربی عَلّام به معنی بسیار دانشمند، فرزانه و فیلسوف بر میگردد. فرگرد اول وندیداد گناه مردمان آن سرزمین (ورنه، زادگاه فریدون/کوروش) را آیین غسل تعمید (ارثویاچه – دخشت) شمرده است. نامهای پارسی اواجیه و خوزستان به معنی سرزمین پایینی و سرزمین غسل تعمید بوده اند. چه در مورد نام دوم یعنی خوزستان می دانیم که خویذ (خوید) و خویستن در لغت پهلوی به ترتیب به معنی “عرق و آب زاید بدن و دهن” و “خیسانیدن و تر کردن” می باشند. بر اساس اسم اول نام شهر اهواز از ریشه پارسی اَه- اواجیه به معنی واقع در سرزمین پایینی (مرکز سرزمین جنوبی) یا خود همان اواجیه (سرزمین پایینی) اخذ شده بوده است. لذا در مجموع معلوم میگردد آرامیان باستانی جنوب خوزستان از صابیها بوده اند که اکنون تبدیل به اقلیتی در جنوب عراق و خوزستان شده اند. کلمۀ عربی خوض هم که مناسبت تامّی با نام خوزستان و صابئین دارد به معنی یکبار در آب غسل کردن بکار میرود از اصل ایرانی خویذ (خویس) یعنی خیس کردن گرفته شده است. لذا مهاجرت صابئین از سمت فلسطین تنها، افسانه ای بیش نیست و با همنام و مرتبط شدن نام یحیی مندائیان (در اصل مانی) با یحیی معمدان انجیلها پدید آمده است. کلمۀ سامی یحیی (از ریشۀ حّی، به معنی زنده می ماند) و واژۀ فارسی مانی (زنده می مانی) مترادف هستند.
در باب مطابقت ورنۀ اوستایی با خوزستان گفتنی است که منابع بابلی کوروش (فریدون شاهنامه= هخامنشی) پادشاه انشان (سرزمین سرور= هل تمپت) می شمارند. متقابلاً اوستا زادگاه فریدون را سرزمین چهار گوشۀ ورنه (سرزمین پوشیده و مخفی) معرفی می نماید که این نام ترجمه عبری نام عیلام (مخفی، سّری) است. ورنه در فرگرد اول وندیداد به عنوان چهاردهمین سرزمین آفریده اهورامزدا و زادگاه فریدون (کوروش) شمرده شده است و آفت اهریمن آفریدهً آن را ارثویاچه دخشته (نشانۀ غسل تعمید) به حساب آورده است. معنی نام اوستایی این سنت مردمان کهن جنوب خوزستان را بدون اطلاع از محل ورنه و سنتهای بومی آن مختلف ذکر کرده اند (شکست نا به هنگام تن، حیز غیر طبیعی، نشان شناسایی سرکش). ولی ریشۀ کلمه ارَثویاچه در کلمه اوستایی ارِث-نه (آبی که بر بدن جاری گردد) به وضوح باقی مانده است. چه در تفسیر پهلوی همین فقره وندیداد نیز ارثویاچه به اَوَ-رون (به پایین فرو رفتن[در آب] یا فرو ریختن [آب بر بدن]) ترجمه شده است.
کوروشنامه گزنفون به صراحت فتح شوش پایتخت عیلام را به کوروش دوم سردار کیاخسارو (هوخشتره، کیخسرو) نسبت داده است. طبق منابع بابلی در این عهد قسمت جنوبی و آرامی نشین عیلام در دست بابلیان بوده است.
نگارنده پیشتر همه جا نام ورنه را – به پیروی از برخی از ایرانشناسان و نظر استاد پورداود- با گیلان مطابق دانسته ام که این خطا از همراهی نام دیوان مازنی با دروغپرستان ورنه و شباهت ریشه نام گیلان با ورنه (علی القاعده گلنه) عاید گردیده است. حال مطمئن هستم که نام سرزمین گیلان (گیه-لان یا گی-اِل-ان= یعنی سرزمین گیاهان) در اساس ربطی با نام ورنه ندارد چه نام دیگر گیلانیان در منابع کهن یونانی داریتیان آمده است که به معنی مردم سرزمین درختان جنگلی است. اینکه اوستا مردم باستانی ورنه را دروغگویان و دشمنان ایرانیان به حساب آورده اند از آنجا ها عاید می شده است که صابیان عیلام- ورنه در جنوب بین النهرین و خوزستان پراکنده بوده اند و این باعث می شده است که این مردم به نمایندگی عیلامیان و بابلیان باستان دشمنان ایرانیان معرفی گردند و در این رابطه نامشان در ردیف دیوان مازنی (آشوریان) قرار گیرد. می دانیم نام مازنی دئوَ (دیوان مازندران) از عهد لشکرکشی رئیس رئیسان آشوری شانابوشو به شهر آمل مازندران که در تعقیب سومین پادشاه ماد، خشثریتی (کیکاوس) در آغاز حکومت آشوربانیپال صورت گرفت، به مازندران اطلاق شده است. امّا به نظر می رسد عنوان دروغگویی برای مردم ورنه (عیلام) به سبب اشتهار عنوان جادوگران این سرزمین نزد ایرانیان و بابلی ها بوده است که سرزمین خود را تحت اسامی هل تمپت (سرزمین سرور یا سروران دانا) و عیلام (سرزمین مردم بسیار فرزانه و دانای علوم سّری) می خوانده اند و این با باور اختصاص صفت دانایی مطلق به مغان در تعارض بوده است.