معنی نامهای خوی، خوئین، خمین و خامنه
خوی در زبان مادی به معنی شهر ثروت بوده است چه نامهای قدیم آنجا یعنی اولخوی (صاحب ثروت شایان)، خوی وه؟ (منسوب به ثروتمندی) و هیر (ثروت و رفاه) بیانگر همین معنی هستند. آشوریان اولخوی را شهر بسیار ثروتمند و دارای باغهای شکوفان و تاکستان و مرتع سر سبز ذکر کرده اند، لذا معنی کُردی شهر نمک برای این شهر منطقی نمی نماید گرچه کان نمک نیز در حوالی آن موجود است. ولی نمک فراوان دریاچه اورمیه نمی گذاشته است که کان نمک نزدیک اولخوی تبدیل به ثروت اساسی آن گردد. اما نام خوئین را در کلمه اوستایی خوئینی یعنی زیبا و درخشان و با شکوه می توان به وضوح دید. خمین (در اصل خوم –میهن=جایگاه هوم) به ظاهر مرکب به نظر میرسد از خو (خوب) و مئن (میهن و جایگاه) اما با توجه به محصول انگور آنجا و روایات اساطیری مربوطه باید مرکب باشد از خوم-یئونه یا هوم-یئونه اوستایی یعنی منطقه دارای شراب هوم (می خوب) چه در باب ریشه نام این شهردر سنت کهن نیز گفته شده است:”خُمین را برخی عربیشده هُمایون (هوم-یئونه) میدانند. بر پایهٔ اسطورههای ایرانی این شهر به دست همای (=دارای می خوب) دختر بهمن ساخته شد.” یعنی آن در مجموع جز به معنی جایگاه می خوب (هوم) یا همان خوم-میهن (خوم-مَئن) نمی باشد. اما نام خامنه نیز همانند خمین به معنی خان و مان خوب نبوده است بلکه به معنی محل پارچه و پشم بوده است که این قصبه از قدیم به تولید آنها معروف بوده است. چه لغت خاو در فرهنگنامه دهخدا به معنی “پرز. زغب . کرک . || پرز مخمل . (از ناظم الاطباء)” آمده است.
در کتاب آثار تاریخی خمین تألیف محمد ناصری فرد چنین توضیحات جالبی در مورد نام و نشان خمین ذکر شده است:
“…نقل است که به دستور هما یا خمانی (۶۱۰ پ.م ) در دشت حاصلخیز خمین دو قلعه ساخته می شود یکی در سمت جنوب شرقی شهر فعلی خمین نزدیک ساحل رودخانه ، تقربیاً درجنوب محله سبزی کار فعلی با دیواره های آجری تقربیاً به ابعاد حدوداً ۴۰×۴۰ که در حفاری ها و ساخت و ساز های جدید در عمق ۵ متر ی زیر زمین برای احداث حمام بدست آمده اند و ستون های سنگی که قسمت اعظم این قلعه هم اکنون در زیر خاک مدفون است و قلعه دوم در نزدیکی محل فعلی قلعه سالار محتشم ساخته شده است (حدوداً در محل اندرونی خانه پژمان و حواشی دروازه قبله) که آن هم بعلت عوامل طبیعی و… تخریب شده وآثارباقی مانده ازآن در زیر زمین دفن است که ما موفق به کشف دوستون سنگی ازآن شدیم. این دو قلعه، به قلعه های هما یا خمانی یا حمهین معروف بودند (این شهر درحمله اسکندر به ایران ویران شد). ساسانیان چون خود را منتسب به کیانیان می دانستند اهتمام به باز سازی و نگهداری از آنها کردند و در دوره قباد اول ساسانی آبادانی آنها به اوج خود رسیده است (نوشته دینوری و گفته حمزه اصفهانی به نقل از تاریخ قم،).
در اوایل شکست ایرانیان از اعراب و حمله آنها به ایران (۱۹ هجری) آن قلعه ها بویژه آتشکده و معبد صحرای شهریارآسیب جدی دیدند. (کتاب تاریخ پیامبران ۳۵۰ه.ق حمله اسکندر را مسبب تخریب می داند ) لازم به ذکر است که در صحرای شهریار خمین فعلی مقابل قلعه اول، آتشکده و معبدی برای برگزاری عبادات آیین زرتشتی وجود داشته که در حمله اعراب یا اسکندر به ایران ویران می شود و طی تلاش های زیاد موفق به کشف پله ها و تکه سنگ های ساختمان آن شدیم که شما یک نمونه از آن را مشاهده می کنید.(تصویر فوقانی صفحه ۱۷) در دوران تسلط اعراب برایران قلعه های هما یا خمانی یا خمای (Xomaay) با لفظ عربی هماین یا خماین بیان می شده و طی گذشت ایام این لفظ هماین یا خماین تا زمان صفویه ادامه داشته تا در زمان صفویه به خمابین تبدیل می شود که حدود قرن یازدهم (ه ق) در کتاب زینت المجالس از کمره بنام ((خمابین )) نیز نام برده شده است۲ و سپس طی گذشت زمان کلمه خمابین به خمین تبدیل می شود و بدین طریق نام خمین بر این دیار ماندگار می گردد.
از بزرگان وریش سفیدان خمین نقل است که هما دوسردار شجاع و غیور بنام های شاهین و شهریارداشته که در جنگ با یونانیان از خود جوانمردی ها و رشادت های بسیار نشان می دهند و به پاس قدر دانی از زحمات آنها ،نیاکان ما نام دومحله از خمین را بنام آنها یعنی شاهین و شهریار نام گذاری کرده اند که هنوز آن محله ها باهمان نام یاد می شود و شیرهای سنگی بزرگی ساخته بودند و برفراز قبرآنان قرار داده بودند که تا ۴۰ سال گذشته باقی بودند. (توضیح اینکه در ایران باستان بر فراز قبر بزرگان یا سرداران جنگی که در جنگ با دشمنان کشته می شدند ، شیرهای سنگی قرار می دادند.)
درکتاب نزهه القلوب مربوط به قرن هشتم هجری از ویژگی های ناحیه خمین یا کمره سخن به میان آمده و نشان از این دارد که نام خمین در دوره ای از تاریخ تیمره بوده و در زمان تالیف به ((کمره )) تبدیل شده است.
کمره، نام سرزمینی از عراق عجم بوده که در آثار نخستین ایران به نام تیمره یا تیمره کبری یا تیمره صغری یا تیمرتین خوانده شده است. ابن مقفع بنای تیمره کبری را به تیمر اکبر بن خراسان و تیمر صغری را به تیمر اصغر بن خراسان نسبت داده است. گویند این دو تیمره جای گرد آمدن آبها بوده است.
روایت ابن مقفع به وجود دو محل جمع شدن آب ( دو دریاچه ) یا دو سد اشاره دارد که همانند این روایت در بین مردم روستاهای خمین و گلپایگان نیز وجود دارد. بنابراین نامهایی چون تیمره، تنگ آب، دربند آب و … به وجود چنین دریاچههایی بستگی دارد.
ابراهیم دهگان ریشه واژه کمره را از «کیمر» از تیرههای آریایی دانسته که در دنیا پراکنده شدند و دولتها تشکیل دادند.
آن حکومتها همه از میان رفتند ولی نام کمره بر ناحیهای از عراق عجم تاکنون برجای است. این گفته را درباره ریشه واژه کمره نمیتوان پذیرفت زیرا تاکنون هیچ مدرک درستی در دست نیست که کیمران روزگاری ساکنان اصلی نواحی کرانه شمالی دریای سیاه بودهاند.
اما درباره نام شناختی کمره، شاید درستتر این است که بگوییم از روزگاران کهن، نام کمره نیز همانند بسیاری از نامهای دیگر بنا بر اصول و قاعدههای زبان شناختی دگرگون شده است و از آنجا که بر پایه همین قاعدهها «ت» و «ک» و «ت و ث» و «د» به یکدیگر قابل تبدیلاند، میتوان گفت نامهای کیمره، تیمره، دیمره، ثیمره و گاه «کن مره / گیمره» نامی یگانهاند. در نامهای جغرافیایی تاریخی، نامهایی همانند شهر کمره وجود داشته است. در این زمان نیز کمره نام برخی از آبادیها و مکانهای ایران است. مانند کمره و کمره غربی در شاهآباد، کمره در همدان، کمره و کمره
سیاه در خرمآباد و….از این ناحیه به نام «کمی ری»، «ری کمره» نیز یاد شده است. میگویند زمانی که ابن زیاد از سوی یزید، حاکم کوفه شد، فرمان حکومت ری را به ابن سعد داد. ابن سعد را مامور میکند که به کربلا برود و از امام حسین بیعت بگیرد یا سر او را بیاورد. ابن سعد گفت: «مرا از این ماموریت معاف کن.» ابن زیاد میگوید: «حکومت ری پاداش این کار است.» ابن سعد گفت: «این عمل بزرگتر از این پاداش است.» ابن زیاد پاسخ میدهد: «ولایتی که به همدان نزدیک است و آن هم برای جبران کمی ری.» از آن زمان ولایت کمره را به نام «کمیری» نامیدهاند. ولی در اصل سیمره و سپس کمره نامیده شد.
در کتاب تاریخ پیامبران و شاهان که هزار سال پیش، نگاشته شده (۳۵۰ ه.ق)، برای نخستین بار از حمهین (خمین) یاد شده است. حمزه اصفهانی در شرح زندگانی همای چهرآزاد، از طبقه دوم پادشاهان ایرانی، یعنی کیانیان، مینویسد: «در روستای موسوم به تیمره شهری زیبا و شگفتآور ساخت و آن را حمهین نامید. این شهر به دست اسکندر ویران شد »
نویسنده کتاب مجملالتواریخ و القصص، به جای حمهین، «خهین» آورده و آن را یکیاز سه بنای همای چهرآزاد شمرده است.
حسن بن محمد بن حسن قمی، نویسنده کتاب تاریخ قم (۳۷۸ ه.ق) زیر عنوان فهمین، میگوید: «موبد موبدان بدین دیه باغی که آن را باغ موبد گویند بنا نهاده است و چنین گویند که در این باغ هزار خانه و باغ رز بوده است و موبد با اهل و عیال وتبع خود در آن فرود آمده بود و پس از مدتی دخترآن، شهربانو نام، خمهین را بنا کرد و مهریار بن موبد درآن جا ساکن شد».
واژه خمین یا خمهین از دو پاره «خو» دگرگون شده «هو» به معنی خوب، درست و مناسب که در جلوی بسیاری از واژگان دیده میشود. مانند هو آموخت به معنی خوب آموخته و هودام، به معنی دام خوب و «میهن» به معنی جایگاه و مکان تشکیل شده است که به معنی جایگاه خوب و سرزمین مقدس است. پورداود در گفتاری درباره واژه «مئثن» یا میهن، مینویسد:
از اوستا و پهلوی گذشته باز از میهن در جاهای دیگر نام و نشانی به جاست. یاقوت حموی در معجمالبلدان از دو شهر ایران زمین نام میبرد که در آنها واژه اوستایی مئثن بهتر به جا مانده است. بدین معنی که «تهـ» اوستایی به «ث» تبدیل شده است. یکی از آن شهرها «خشمثین» و دیگری «ارثخمیثن» است. از ترکیب این دو نام پیداست که اولی خوش میهن و دومی ارتخشیر یا اردشیر میهن است.
با توجه به آن که گفتیم میهن به معنی جایگاه و خان و مان است، بسیاری از شهرهای ایران زمین با آن ترکیب شده، چنان که امروز آباد یا آباده در بسیاری از نامهای مرکب شهرها و آبادی ها دیده میشود که از آنها خمیهن است که به گفته حمزه اصفهانی شهری زیبا و شگفتانگیز در ناحیه تیمره اصفهان است.
در کتاب زینت المجالس که در قرن یازدهم (ه.ق) به رشته تحریر در آمده ، نخستین کتابی است که از کمره و مرکزآن ((خمابین)) نام می برد و کمره را ولایتی وسیع ، پررونق ، باسی قریه و چهارصد مزرعه معرفی می کند که غله ، انگور، و پنبه از محصولات عمده آن است جمعیت خمین درسال ۱۸۶۷ میلادی مطابق ۱۲۵۶ شمسی فقط ۲۴۵۰ نفر یا ۳۹۰ خانوار بوده است.
تبدیل خمین از قصبه خمابین به شهر خمین مرهون به وجود آمدن قصبات متعدد از زمان صفوی بواسطه کوچ و انتقال هموطنان ارمنی از جلفا به کمره است. (قورچی باشی “ داود آباد“ لیلان “ فیض حسن “ چهارچشمه “ جوادیه ، فرج آباد ، خورزن ، نصر آباد ) اوج رشد خمین از زمان رضا خان با تاسیس اداره ارزاق“صلحیه“رسومات و احصائیه شروع می شود که تبعات آن توسعه مشاغل و شکل گیری طبقات متعدد اجتماعی در خمین شد (۱۳۰۰تا ۱۳۲۰).
خمین با اوصاف فوق سرزمینى تاریخى با قدمتى طولانى است که در برخى مقاطع, شکوه و عظمت درخورى را تجربه کرده است .از دهه هاى اول قرن چهاردهم هجرى این ناحیه همراه با گلپایگان و خوانسار تحت امر حاکمى درآمد که چنین روندى تا سال ۱۳۲۵ هـ.ش استمرار داشت و پس از آن به مدت دو سال همراه با محلات شهرستان واحدى را تشکیل داد و از سال ۱۳۲۷ هـ.ش به عنوان یک شهرستان مستقل در تقسیمات کشورى ثبت و از توابع استان مرکزى به مرکزیت تهران و از سال ۱۳۵۵هـ.ش تابع استان مرکزى (به مرکزیت اراک) درآمد وبا شرایط فعلی که در قیاس باشرایط کل ایران وضعیت مطلوبی نیست به حیات خود ادامه داده است.”