معنی نامهای کهن مراغه و بناب
در تاریخ ماد تألیف دیاکونوف در شرح لشکرکشی سارگون دوم از راه آذربایجان به اورارتو از شهر مراغه و کوه سهند (یعنی دارای مرتع بدون سکنه) را به ترتیب تحت نام اوئیش دیش (آو-اوش-دیش= شهر دارای آب صاف و درخشان) و آوآوش (آوااوسی اورارتویی ها = دارای آب روش و درخشان) نام برده است. در رابطه با همین اسامی در کتاب پهلوی دینکرد نام رود صافی مراغه نیز به صورت آریخشان (آو-رخشان= آب درخشنده) ذکر شده است. از اینجا به وضوح معلوم میشود نام کهن دیگر مراغه یعنی افرازه- رود هم به معنی افروزه رود یعنی دارای رود درخشان بوده است. اما خود نام مراغه هم که بطلمیوس نام دریاچه اورومیه را در رابطه با آن مارگیانه ذکر کرده است، در اساس به معنی محل مرغزار و چمنزار وی محل مار است. از همین روست که در دوره اعراب نام دیگر ناحیه نواحی شرقی مراغه را گزنا (گثنه= محل گیاهان یا محل گزنده) قید نموده اند. چنانکه در شرفنامه امیر شرفخان بدلیسی ثبت است در دوره شاه طهماسب صفوی نیز این ناحیه (کاراجیک حالیه) محل نگهداری اسبان ارتش ایران بود. این سنت تا عهد اوایل انقلاب اسلامی باقی بود. در گوشه شمالی کاراجیک (=محل جنگجویان) آتشکده آذرگشنسب (آتش اسب نر) قرار داشت که تا اوایل انقلاب باقی بود و زیارتگاه کایین گبه (معبد اسب شاهی) نامیده میشد. در اوستا، فرگرد اول وندیداد ناحیه مراغه ایرانویج (ایران اصلی یا در اساس علفزار حیوان نجیب) خوانده شده است. در همین فرگرد اوستایی آفت آنجا مار بزرگ و زمستان دیو داده ذکر شده است. جالب است که مارکوس آنتونیوس سردار رومی در سال ۳۶ قبل از میلاد نام مراغه به صورت فرائته یاد نموده است. این نام به صورت فراُته در اوستا به معنی بسیار سرد است. چنانکه اشاره شد فرگرد اول وندیداد، ایرانویج (شهرستان مراغه) را جای بسیار سردی با زمستان دیو داده توصیف نموده است. لذا نام افرازه رود هم می تواند شکل منقلب افرازه اُت (فراخ سرما) باشد. براین اساس هیئت امدادهارود نام مراغه (منبع؟) را می توان مرکب از اجزاء اوستایی ام (نیرومند)، داده (آفریده) و ائوت (سرما) گرفت. احتمال دارد منظور مارهای بزرگ ایرانویج هم مارهای فراوان رودخانه موردی چای مراغه یا همان رود پر مار و ماهی دائیتی اوستا منظور باشد که اخیراً در نزدیکی آنجا مار ۸۰ کیلویی را کشف نمودند. حتی ممکن است صورت کهن خود نام قدیمی مراغه یعنی مارگیانه مد نظر گرفته شده باشد که با وجه اشتقاق به ظاهر نادرست مار-گیانه به معنی جایگاه زندگی مار خواهد بود. اکنون مراغه نه محلی پر مار بلکه محلی پر سبزه زار و مرغزار است. شاید زمانی رودخانه صافی پر ماهی بوده و این وضع فرق می نموده است. یعنی سید احمد کسروی با فرض صورت کهن مراغه به صورت ماراوا به همین هیئت به ظاهر انحرافی نام مراغه نزدیک شده است. از قرار معلوم هیئتی از نام این شهر به صورت گزنا (شهر آدمکش، گزنده، یا شهر محل مرتع) در مقابل نام گزنک (جزنق، گزنای کوچک) قرار داشته است که در حدود ۸ کیلومتری جنوب شرقی مراغه (حوالی روستای علمدار و آتشکده آذرگشنسب آن) قرار گرفته بوده است. نام گزن در اساس از ریشه اوستایی گذَ به معنی تاراجگر و آدمکش است و این نام متعلق به شهرک جزنق (گزنک، علمدار مراغه) بوده که محل جنگجویان ارتش بوده و آتشکده آذرگشنسب آن به همین طبقه جنگجویان اختصاص داشته است. کتاب پهلوی شهرستانهای ایران نام مراغه را به معنی عربی آن یعنی محل نگهداری دامها گرفته و آن را به فارسی آمل ترجمه نموده و میگوید آنجا را زندک پرمرگ ساخت [که اشاره به هیئت مارگ- یانه= محل مرگ است] و زرتشت سپیتمان از این شهر بود. در مجموع اوستا و کتب پهلوی زادگاه زرتشت را در نواحی شرقی تر از شهرهای گزنا (مراغه) و گزنک (علمدار مراغه) در کنار رود دارجه (مغانجیق= جایگاه مغان) شاخه رود دائیتی (موردی چای) محل روستای زادگاهی زرتشت نشان میدهند. باید منظور خود روستای مغانجیق (جایگاه مغان) مورد نظر بوده باشد که بهشت فسیلی مراغه در اراضی آنجا واقع است. سپیتمه پدر سپیتاک زرتشت داماد داماد و ولیعهد آستیاگ (آژیدهاک، آخرین پادشاه ماد) بوده و در ولایات جنوب قفقاز (آذربایجان و اران و ارمنستان) حکمرانی می نموده است. در شاهنامه و اوستا وی تحت القاب جمشید (شاه صاحب جام)، هوم عابد (عابد شراب مقدس)، گودرزکشوادگان (سرود دینی دان شیواسخن) و لهراسب (گسترنده درد شراب) یاد شده است. همانند آستیاگ وی در قیام کورش سوم (=فریدون یعنی منسوب دوست منش=هخامنشی) به قتل رسید. مراکز حکومت وی به عنوان مقر تابستانی دژ شوشی قره باغ (ورجمکرد) و به عنوان مقر زمستانی شهر مراغه بوده است. اوستا و کتب پهلوی اصرار دارند که زادگاه سپیتاک زرتشت پسر سپیتمه همین مراغه (رغه زرتشتی) بوده است نه دژ شوشی. القاب اوستایی سپیتاک زرتشت، زریر (زئیری و ئیری یعنی زرین مو، زریادر خبر خارس میتیلنی) و سپنداته (مخلوق مقدس) بوده است که این لقب اخیر بعداً به خطا به قاتل وی داریوش اول تعلق گرفته است. سپیتاک زرتشت در تواریخ یونانی بیشتر تحت لقب گائوماته بردیه (سرود دان تنومند)، پاتی زیت (حافظ سرودهای دینی) و تنائوکسار (تنومند) معرفی شده است. وی داماد و پسر خوانده کورش سوم بود و در عهد کورش سوم مکان فرمانروایی وی از آذربایجان به بلخ الحسنه (=نپال به زبان تبتی یعنی سرزمین مقدس) و شمال غربی هندوستان منتقل شده بود. در سمت هندوستان وی تحت القاب شاهزاده گوتمه بودای بلخ و گوتمه مهاویرا شناخته میشده است. او که نائب السلطنه کمبوجیه در هنگام سفر جنگی او به مصر بود، در جریان کودتای داریوش اول به قتل رسید. او بعد از شایعه مرگ کمبوجیه در مصر بعد از مشورت با وه یزداته بردیه پسر کورش حکومت خود را با اصلاحات عمیق اجتماعی بر امپراطوری هخامنشی رسمی اعلام نموده بود.
در باب نامهای کهن بُناب یعنی بناجو (یعنی واقع در گوشه نهر) در خبر حمدالله مستوفی و اردهر (واقع در گوشه و کنار نهر) در خبر ابن حوقل گفتنی است که این اسامی به واسطه واقع بودن این شهر در محل مصب رودخانه صافی به دریاچه اورومیه به آن داده شده اند. بناب محل محصولات جالیزی معروف شهرستان مراغه به خصوص خیار است. در عهد ابن حوقل خربزه آن معروفتر بوده است. وی در کتاب خود صوره الارض می آورد: “در یکی از دیه های مراغه به نام اردهر خربزه معروف به اردهری است که مستطیل (مکعب مستطیل) شکل و بد منظر ولی بسیار شیرین و خوشمزه و شبیه خربزه خراسان است.”
ذکریای قزوینی در کتاب خود آثارالبلاد و اخبار العباد در رابطه با مراغه و در حدود سه فرسخی آن از ویکن دژ (دژ دارای آسیاب)-که در دوسوی آن آب نهر جاری بوده- و قصبه جندق و آب معدنی آن نام برده است که نام جندق (کنده شده) و ویکن دژ و آب معدنی گرم آن در نام کندوان (یعنی دارای خانه های کنده شده بر دامنه کوه) و اشستان (=محل آسیاب) و چشمه آب معدنی گرم معروف آن نواحی بر جای مانده است.
اردهر خبر ابن حوقل همان بناب است نه عجبشیر چه اردی هر و به معنی انتهای آب است و این مترادف بناب . نه اینکه آن مترادف پسوی (بسوی، یعنی پشتی) و اپخشیر اوستا(شهر پشتی) باشد که اکنون عجبشیر شده است.
[پاسخ]