رابعه در منابع ادب پارسی
اگر خواهان اضافه کردن یا حذف اطلاعات خود در مطالب هستید، به آیدی @Tarikhemaadmin در تلگرام پیام بدید.
لطفا جهت پرسیدن آدرس و سوالات نامربوط پیام ندید. ما فقط آدرس و شماره تماسها را قرار میدیم که در پایین قرار گرفته.
رابعه بنت کعب القزداری، دختر کعب، اگرچه زن بود، اما به فضل بر مردان جهان بخندیدی، فارِس هر دو میدان و والی هر دو بیان، بر نظم تازی قادر و در شعر پارسی بهغایت ماهر و با غایت ذکاء خاطر و حدّت طبع، پیوسته عشق باختی و شاهدبازی کردی و او را «مگس رویین» خواندندی و سبب این نیز آن بود که وقتی شعری گفته بود:
[۳]
خبر دهند که بارید بر سر ایّوب ز آسمان، ملخان و سرِ همه زرّین
اگر ببارد زرین ملخ بر او از صبر سزد که بارد بر من یکی مگس رویین
نقل شده چون ابوسعید ابوالخیر داستان زندگی او را شنید فرمود:
من این جانب رسیدم و از حال دختر کعب پرسیدم که عارف بودهاست یا عاشق؟ جواب دادند اشعاری که بر زبان او جاری بوده دلیل این است که در عشق مجازی، ایجاد اینقدر سوز و گداز ممکن نیست، در شعر او هزل اصلاً وجود ندارد بلکه در همه جا او ذات قدیم (جلَّ شأنهُ) را خطاب کردهاست. [۴]
ز لفظ بوسعید مهنه دیدم که او گفتست: من آنجا رسیدم
بپرسیدم زحال دختر کعب که عارف بود او یا عاشقی صعب؟
چنین گفت او که معلومم چنان شد که آن شعری که بر لفظش روان شد،
ز سوزِ عشقِ معشوقِ مجازی بنگشاید چنین شعری به بازی
نداشت آن شعر با مخلوق کاری که او را بود با حق روزگاری
کمالی بود در معنی تمامش بهانه بود در راه آن غلامش
عطار توانایی رابعه در سرودن شعر را چنین توصیف میکند:
همه در نظم آوردی به یک دم بپیوستی چو مروارید در هم
چنان در شعر گفتن خوش زبان بود که گوئی از لبش طعمی در آن بود
خاتم الشعرا، شیخ عبدالرحمن جامی، در تذکرهٔ نفحات الانس از رابعه در بخش زنان صوفی نام میبرد و باز با استناد به گفتار شیخ ابوسعید ابوالخیر میگوید:
شیخ ابوسعید ابوالخیر قدّس اللّه تعالی سرّه گفتهاست که: «دختر کعب عاشق بود بر آن غلام، اما پیران همه اتفاق کردند که این سخن که او میگوید نه آن سخن باشد که بر مخلوق توان گفت. او را جای دیگر کار افتاده بود.» روزی آن غلام آن دختر را ناگاه دریافت، سرِ آستین وی گرفت. دختر بانگ بر غلام زد گفت: «ترا این بس نیست که من با خداوندم و آنجا مبتلایم، بر تو بیرون دادم که طمع میکنی؟» شیخ ابوسعید گفت: «سخنی که او گفتهاست نه چنان است که کسی را در مخلوق افتاده باشد»[۵]
رابعهٔ مذکوره، در حسن جمال و فضل و کمال و معرفت و حال، وحیدهٔ روزگار و فریدهٔ هر ادوار، صاحب عشق حقیقی و مجازی و فارِسِ میدان تازی و فارسی بودهاست. احوالش در نفحات الانس مولانا جامی در ضمن نسوان عارفان مسطور است و در یکی از مثنویات شیخ عطار، جمعی از حالاتش نظما مذکور. اورا میلی به بکتاش غلامی از غلامان برادر مفرد به هم رسیده و انجامش به عشق حقیقی کشیده، بالاخره به بدگمانی، برادر او را کشته و حکایت اورا فقیر نظم کرده و نام آن را گلستان ارم نهاده، معاصر آلسامان و رودکی بوده و اشعار نیکو میفرموده