تاریخ ما
گزیده‌ای از تاریخ و تمدن جهان باستان
رادیو جوان - همه اهنگ های ایرانی مجاز و غیرمجاز لس آنجلسیتلگرام بدون فیلتر - تله پلاس 24

ریشه ضرب المثل تو نخندی من بخندم؟!

اگر خواهان اضافه کردن یا حذف اطلاعات خود در مطالب هستید، به آیدی @Tarikhemaadmin در تلگرام پیام بدید.
لطفا جهت پرسیدن آدرس و سوالات نامربوط پیام ندید. ما فقط آدرس‌ و شماره تماس‌ها را قرار میدیم که در پایین قرار گرفته.

این ضرب المثل از آن مثل های قدیمی است که در زبان محاوره ای به کار رفته و ماندگار شده.

کاربرد ضرب المثل” تو نخندی من بخندم؟!” در مورد کسانی صدق می کند که در اثر ناراحتی و رنج زیاد حوصله غصه خوردن هم ندارند، همچنین در مورد کسی که گیر فرد بی مسئولیت و خوش خیالی می افتد، از این ضرب المثل استفاده می کنند.

 

و اما داستان ضرب المثل:

طلب کاری بود که هر وقت به سراغ طلبش می رفت بدهکار بهانه ای می آورد و طلبش را نمی داد. روزی تصمیم گرفت که هر طور که شده طلبش را وصول کند. پس شمشیرش را بر داشت و به سمت دکان بدهکار به راه افتاد. در راه  با خودش می گفت یا طلبم را می گیرم و یا با همین شمشیر به حسابش می رسم.

وقتی به دکان بدهکار رسید با صدای بلند فریاد زد که پولم را می دهی یا با همین شمشیر به حسابت برسم. بدهکار هم که خشم و غضب طلبکار را دید لبخندی زد و گفت اتفاقا الان در فکر تو بودم. می خواهم تمام بدهی ام را یک جا به تو پرداخت کنم. طلبکار که دید، مرد دیگر عذر و بهانه ای نمی آورد خشمش فرو نشست، شمشیرش را پایین آورد و گفت بدهی ات را بده.

بدهکار گفت: برنامه ای دارم که به زودی تمام بدهی ام را می پردازم. سپس گوسفندانی را که از جلوی دکانش می گذشتند، نشان داد و گفت: در هر رفت و برگشت مقداری از پشم این گوسفندان به خار و خاشاک گیر می کند که من از امروز آن ها را جمع می کنم وقتی به قدر کفایت شد پشم ها را می شویم بعد به همسرم می دهم تا از آن ها نخ بریسد.

نخ ها را به رنگرز می دهم رنگ کند و سپس به خانه می برم تا زنم با آنها قالی ببافد. کار قالی که تمام شد قالی ها را در بازار می فروشم. سپس دختر و پسرم را که دم بخت هستند سر و سامان می دهم، بعد هم اگر خدا بخواهد دست و زن و بچه ام را می گیرم و می روم زیارت. بعد از زیارت هم دوستان و اقوام را باید دعوت کنم و سور بدهم تو هم که از دوستان خوب من هستی باید بیایی، توی همان مهمانی هر مقدار پولی که مانده باشد تقدیمت می کنم.

طلبکار که این مهملات را شنیده بود ناخودآگاه از فرط عصبانیت خنده اش گرفت و بلند بلند خندید.

مرد بدهکار که خنده طلبکار را نشان از رضایت او دید، گفت: باید هم بخندی! تو نخندی، من بخندم. تو فکر می کردی که پولت از دست رفته اما حالا می بینی که حاضرم به همین زودی طلبت را یکجا بدهم.

طلبکار که دیگر نمی دانست از فرط عصبانیت چه کار کند، فریاد کشید و به سمت بدهکار حمله کرد.

منبع:ahl-ul-bait

ممکن است شما دوست داشته باشید

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.