تاریخ ما
گزیده‌ای از تاریخ و تمدن جهان باستان
رادیو جوان - همه اهنگ های ایرانی مجاز و غیرمجاز لس آنجلسیتلگرام بدون فیلتر - تله پلاس 24

چرا بعثت بزرگترین نعمت خدا بر بشر است؟

اگر خواهان اضافه کردن یا حذف اطلاعات خود در مطالب هستید، به آیدی @Tarikhemaadmin در تلگرام پیام بدید.
لطفا جهت پرسیدن آدرس و سوالات نامربوط پیام ندید. ما فقط آدرس‌ و شماره تماس‌ها را قرار میدیم که در پایین قرار گرفته.

محمد پورمهدی در بینات نوشته است/ « اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَقَ٬ خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ‏٬ اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ٬ الَّذی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ‏٬ عَلَّمَ‏ الْإِنْسانَ‏ ما لَمْ یَعْلَمْ ؛ بخوان به نام پروردگارت که ــ جهان را ــ آفرید . همان که انسان را از خون بسته ای خلق کرد . بخوان که پروردگارت از همه بزرگوارتر است٬ همان که به وسیلهٔ  قلم تعلیم نمود و به انسان آن چه را نمی دانست ٬ یاد داد.»

پس از نزول نخستین آیات سورهٔ علق ٬ برای مدتی وحی الهی قطع شد و بنابر روایات مشهور در طول این مدت که سه سال طول کشید ٬ پیامبر(ص) به دعوت سری پرداخت . در این مدت پیامبر(ص) ٬ به اعلان عمومی دعوت خویش مبادرت نمی کرد و تنها به دعوت افرادی که مستعد می دید اکتفا می نمود. در این مدت نزدیک به ۵۰ نفر دین اسلام را پذیرفتند. بعد از نزول سوره شعراء پیامبر دعوت علنی خود را با دعوت  از سران قریش آغاز نمود. خداوند در این آیه فرمود:« وَ أَنْذِرْ عَشیرَتَکَ‏ الْأَقْرَبینَ ٬ وَ اخْفِضْ جَناحَکَ‏ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ ٬ فَإِنْ عَصَوْکَ‏ فَقُلْ إِنِّی بَری‏ءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ ؛ و خویشان نزدیکت را هشدار ده و برای آن مؤمنانی که تو را پیروی کرده اند بال خود را فرو گستر و اگر تو را نافرمانی کردند بگو من از آن چه می کنید بیزارم.»

با نزول آیهٔ فوق ٬ پیامبر (ص) بنی هاشم را در مجلسی که امیرالمؤمنین(ع) به دستور پیامبر(ص) فراهم ساخته بود ٬ گرد آورد و آماده اعلام دعوت خود شد ولی ابولهب با گفتن این سخن که : محمد(ص) شما را جادو کرده است مجلس را به هم زد ٬ امیرالمؤمنین (ع)  به دستور پیامبر(ص) در روز بعد دعوت را تجدید کرد ٬ وقتی خویشان نزدیک فراهم شدند پیامبر(ص) خطاب به ایشان گفت : ای بنی عبدالمطلب ٬ سوگند به خدا که هیچ کس از میان عرب ٬ چیزی بهتر از آن چه من برای شما آورده ام نیاورده است . من برای شما خیر دنیا و آخرت را آورده ام ٬ خداوند به من فرمان داده است که شما را به سوی او بخوانم . اکنون کدام یک از شما مرا در این کار یاری می کند تا برادر و وصی و خلیفهٔ من باشد؟[ تاریخ طبری / ج۱ / ص ۵۴۲ ]

هرگاه سخن از رخداد واقعه ای به میان می آید ناخودآگاه به دنبال فلسفه و علل ایجاد آن می گردیم . در باب بعثت نیز علت را جویا می شویم که چه نیازی به وجود پیامبران بوده است؟ در نَفْسِ انسان نیازها و غرایز گوناگونی قرار داده شده است که همگی طالب ارضاء و هدایت صحیح هستند . خداوند متعال برای هدایت انسان ٬ بهترین ابزار را در اختیار او قرار داده و امکانات متعددی به او عطا نموده است ٬ تا هم بتواند نیروی خود را صرف ارضای نفسا نیات  کند و هم با امکانات و نیروی داده شده ٬ بر خواهش های نفسانی غلبه کند و کشش های درونی را تحت نظم  و ضابطه  در آورد ٬ دو راهنما نیز در اختیار او قرار داده است  تا حق را از باطل متمایز کند٬ یکی در درون انسان که عقل است و دیگری پیامبران الهی که ایشان از طریق وحی دستورات را برای انسان بازگو می کنند تا تمام رفتارها را به انسان بیاموزند و حدود و مقررات آن را نیز روشن نمایند ٬ چون عقل دارای خطا و نقصان است . برترین هادی ٬ آن است که دارای مقام عصمت و مرتبط با وحی باشد و تنها راه آن بعثت انبیاء است.

پس بعثت بزرگترین نعمت خداوند بر بشر است و جا دارد که خداوند بر این نعمت منّت گذارد و این احسان و نیکویی را به رخ آنان بکشد ٬‌ چنان که می فرماید: انسان باید در مورد ایّام جاهلیت و دوره قبل از بعثت اندیشه کند و ببیند مردم به کجا رسیده بودند . عده ای یهودی ٬ عده ای مسیحی و عموم مردم بت پرست بودند . احکام اسلام را ترک کرده ٬ از اخلاق انسانی جدا شده و با خلق و خوی درّندگی و صفات حیوانات  خو گرفته بودند. کارشان به جایی رسیده بود که دختران را زنده به گور کرده و بدین طریق پیوندها را می بریدند. به چیزهای باطل افتخار کرده ٬ از عدل جدا شده  و حقوق یکدیگر را از بین می بردند. قدرتمندان را بر ناتوانان مسلط نموده ٬ انسان های شریف را از بین برده ٬ با علماء دشمنی کرده و از حکیمان وحشت داشتند . بساط  علم  را برچیده ٬‌ خوبی  بردباری و علم را انکار کرده ٬ قطع رحم نموده و شبیه چهارپایان شده و قمار می کردند ٬ شراب نوشیده ٬ عقل خود را زیر پا گذاشته و فرزندان خود را می کشتند . شهرها را خراب کرده ٬ نیکی ها را فراموش نموده ٬ شریعت های الهی را از بین برده ٬ سرمایه ها را نابود کرده و مرتکب کارهای زشت می شدند. آیات الهی به برخی از اهداف بعثت انبیاء اشاره می نماید. خداوند در آیه ای می فرماید:«  هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ‏ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی‏ ضَلالٍ مُبینٍ ؛ اوست خدایی که  میان عرب امّی پیغمبری بزرگوار از همان مردم  برانگیخت تا بر آنان آیات وحی خدا تلاوت کند و آن ها را پاک سازد و شریعت واحکام کتاب آسمانی و حکمت الهی بیاموزد با آن که پیش از این همه در ورطه جهالت و گمراهی بودند.»

انسانِ ساده نخستین غار نشین و پاک فطرت ٬‌که کوچکترین انحرافی در خلقت او رخ نداده بود ٬ به اندازه انسان اجتماعی نیاز به تربیت نداشت ٬ ولی هنگامی که بشر گام فراتر نهاد ٬ و زندگی دسته جمعی آغاز کرد و فکر تعاون و همکاری در زندگی او حکمفرما شد ٬‌انحرافاتی که لازمهٔ تصادمات و برخوردهای اجتماعی است در روح او پدید آمد ٬ و خوی های زشت و افکار فطری را عوض کرده و اجتماع  را از توازن  و تعادل ٬‌ بیرون برد.

انسان دارای فطرت اولیه پاک است که در عالم ذر با گفتن « قالوا بلی » فطرت خداجوی خود را شکل داده و اگر این فطرت دست نخورده باشد خدا را می یابد همانطور که هر کسی احساس نیاز به خدا را دارد ولی گاهی خطا می رود و نیاز به  تنبّه دارد ٬‌مثلا در زمان و محیطی که ابراهیم (ع) می زیست ٬ مردم خورشید و ماه و ستارگان را پرستش می کردند. ابراهیم (ع) که به خدای یگانه ایمان آورده بود ٬ بی آن که هیچ فرصتی از دست بدهد ٬ با قوم خود به گفتگو می نشست و درباره خدایانشان با آن ها به بحث و مناقشه می پرداخت ٬‌از جمله مناقشات آن حضرت این بود که بر پرستش ستارگان و خورشید و ماه خط  بطلان بکشد. در یکی از روزها  چون تاریکی شب فرا رسید ٬ میان گروهی از قوم خود آمد و به ستاره ای در حال حرکت که مورد پرستش قومش بود٬ نگاهی انداخت و در حضور همه به عنوان این که اظهار موافقت با آنان نموه وکنایه از هم رأیی وی با آنان باشد گفت : این پروردگار من است. ولی دیری نایید که این ستاره هنگام روشنایی روز ٬ از دیده ها نهان گردید ٬ در این هنگام ابراهیم(ع) به آن ها گفت : من به خدایی که ابتدا آشکار و سپس ناپدید شود ایمان نخواهم  آورد . ابراهیم (ع) در جلسهٔ دیگری که با همراهان خود داشت ٬ ماه را ملاحظه کرد که با روشنایی خود ٬ از آن سوی افق ٬ تاریکی شب را می شکافت ٬ وی دیگر بار ٬ جهت موافقت با عقاید آنان گفت : این پروردگار من است . ولی طولی  نکشید که ماه از دیدگان ناپدید شد. در این هنگام ابراهیم(ع) اظهار داشت : اگر خدایی که مرا آفریده ٬ هدایت و ارشادم  نکند ٬ در زمرهٔ گمراهان خواهم  بود. روز دوّم خورشید طلوع کرده و با نور افشانی در وسط آسمان هویدا شد ٬ ابراهیم(ع) به اطرافیانش گفت: این پروردگار من است و این بزرگتر است. وی هنگام ناپدید شدن خورشید ٬ هدفی را که در پی آن بود اعلان داشت ٬ و آن اعلان بیزاری از خدایان آن ها بود و گفت : ای مردم٬ من از آن چه که شریک خدا قرار می دهید بیزارم. من با ایمان و اخلاص رو به سوی خدایی آوردم ٬ که آفریننده آسمان و زمین است  و هرگز به   خدا شرک  نخواهم ورزید. این انحرافات ٬ خالق جهان  را بر آن داشت که مربیانی را برای  تنظیم برنامه اجتماع و تقلیل  مفاسدی که اثر مستقیم اجتماعی بودن انسان را ٬‌اعزام  بدارد ٬ تا با مشعل فروزان « وحی » اجتماع را ٬ به راه راست ٬ که سعادت همه جانبه آنان را تضمین می نماید ٬ بکشانند. [ فروغ ابدیت / ج۱ / ص ۳۱۳ ــ ۳۱۴ ]

هدف اصلی بعثت پیامبر اکرم (ص) و همهٔ انبیا هدایت و تزکیه نفوس عامه است که این محور اصلی یعنی همان هدایت نمودن جامعه و بازداشتن آن ها از گمراهی و ضلالت می باشد ٬ پیرامون بعثت همه انبیاء صادق است . چنانچه خداوند تعالی نیز در بین اشتراک هدف و خطوط اصلی بعثت انبیا می فرماید:«  کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ‏ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ ؛ همه انبیاء ایمان به خدا و ملائکه و کتب آسمانی و رُسُل و رسالت دارند و ما فرقی ( در اصل رسالت و هدف ) بین آن ها قائل نشدیم.» همه بر محور ایمان به خدا مبعوث شدند و هدفی جز هدایت جامعه بر اساس خاستگاه اجتماعی  و مقتضیات زمان ندارند. بنابراین راه  و هدف و مسیر آن ها مشترک است و این همان محور هدایت است جز آن که در زمان های مختلف  ظهورهای مختلفی  داشته است.  انسان ها در همه اعصار تاریخ مرهون تلاش های انبیا و مدیون عنایت بعثت انبیا از جانب خداوند هستند چرا که بدون آن ها همه در راستای ضلالت و گمراهی  قدم بر می داشتند و لذا باید نتیجه گرفت که انذار و تبشیر و ارشاد انبیا همه در راه هدایت عامه بوده است و این اصل بر مبنای هدف کلی بعثت و انحاء مختلف آن در هر زمان و مکتبی  قابل بحث می باشد . «   لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنینَ إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ ؛ خداوند برمؤمنین منّت گذاشت آن گاه که از جنس خودشان رسولی فرستاد تا بر آن ها آیات الهی را بخواند و آن ها را تزکیه و تعلیم و هدایت نماید.» از همه مهمتر و بیشتر مورد تأکید خداوند منّت رسالت و بعثت خاتم الانبیاء محمد مصطفی (ص) بر مسلمانان  و بلکه بر تمام عالم بشریت است که به عنوان آخرین پیامبر و مبشر رحمت  و آورنده اکمل الادیان برای همه ازمان و عصار و سراسر گیتی مبعوث شده است.

این که پیامبر از جنس ما باشد تاثیر بسیاری دارد در هدایت ٬ زیرا الگوی انسان اگرمطابق او نباشد الگو گیری سخت می شود مثلا اگر پیامبر گرسنگی و سختی  متحمل نمی شد و همیشه عبادت می کرد ما مدعی می شدیم که این طور عبادت محال  است در حالی که حضرات معصومین (ع) همه با همین جسم خاکی و وجود انسانی عبادت های فراوانی داشته تا جایی که در حالات عبادات بعضی از ائمه  آورده اند که مثلاً؛

جعفربن احمد القمّی روایت کرده که : چون حضرت رسالت پناه (ص) به نماز می ایستادند ٬ رنگ مبارک آن حضرت  متغیّر می شد از خوف الهی ٬ و از سینهٔ آن حضرت  صدائی مانند صدای دیگی که در جوش باشد می شنیدند.

و منقول ست که : چون وقت  نماز داخل می شد ٬ حضرت امیر المؤمنین(ع) اندام مبارکش به لرزه در می آمد ٬ و رنگ به رنگ می گردید ٬ می پرسیدند که چه می شود شما را؟  می فرمود: که رسید هنگام ادای امانتی که بر آسمان و زمین عرضه کردند ٬ و آن ها ابا کردند و ترسیدند ٬‌و آدمی متحمّل آن شد ٬ یعنی بار تکلیف ٬ پس نمی دانم که چون متحمّل  این بار شده ام نیک ادا خواهم کرد یا نه.

ودر روایات معتبره وارد است که : حضرت امام حسن (ع) چون متوجّه وضوی نماز می گردید‌٬ مفاصل بدنش می لرزید ٬ و رنگ مبارکش به زردی مایل می شد ٬ از آن حضرت از علّت این حال سؤال نمودند فرمود که : حق و لازم است بر هر کس که نزد خداوند عرش العظیم به بندگی ایستد آن که رنگش زرد شود ٬ و دنده هایش از بیم او به لرزه در آید.

و منقول است  که : حضرت سیدالساجدین (ع)  روزی  در نماز ایستاده بودند ٬‌و حضرت امام محمد باقر (ع) کودک بود. و چاه بسیار عمیق در خانه آن حضرت بود ٬ حضرت امام محمد باقر (ع) به کنار چاه  آمد که نظر نماید ٬ و در آن چاه  افتاد ٬ مادر او چون آن حال را مشاهده نمود به سوی چاه آمد  ٬ بر خود می زد و فریاد می کرد ٬ و استغاثه می نمود ٬ و می گفت : یا ابن رسول الله فرزندت غرق شد ٬ و آن حضرت در نماز مطلقا التفات نمی فرمود ٬ و حال آن که صدای اضطراب فرزند در چاه به گوش آن حضرت می رسید. چون بسیار به طول انجامید ٬ مادر از روی اضطراب گفت که : ای اهل بیت رسالت دل های شما بسیارسنگین است٬ باز حضرت التفات  نفرمود ٬ تا نماز را با آداب مستحبّه تمام به جا آورده  فارغ گردید ٬ پس نزد چاه آمد ٬ و به اعجاز دست در آن چاه عمیق دراز  کرد ٬ حضرت امام محمد باقر (ع) را بیرون آورد ٬ و آن حضرت خنده می کرد و سخن می فرمود ٬ و جامه آن حضرت تَر نشده بود ٬ پس فرمود که : فرزندخود را بگیر ای ضعیفه الیقین به خدا ٬ مادر حضرت امام محمد باقر(ع) از سلامت بودن فرزند بخندید ٬ و از تنبیه آن حضرت به گریه در آمد ٬ حضرت فرمود که : بر شما ملامتی نیست ٬ نمی دانی که من در خدمت خداوند جبّاری ایستاده بودم ٬ که اگر رو از جانب او به دیگری  می گردانیم ٬ و به غیر او توسل می نمودم ٬ روی لطف خویش از جانب من می گردانید ٬ و به غیر او از که توقع رحمت می توان  داشت.

صاحب کتاب حلیه الاولیاء روایت نموده که : چون حضرت امام زین العابدین (ع) از وضو فارغ می شدند ٬ و ارادهٔ نماز می فرمودند ٬ رعشه در بدن و لرزه در اعصاب آن حضرت مستولی می شد ٬ چون سؤال می نمودند می فرمودند که : وای  بر شما مگر نمی دانید که به خدمت چه خداوندی می ایستم ٬ و با چه عظیم الشأنی می خواهم  مناجات کنم ٬ و در هنگام وضو نیز این حالت را از آن حضرت نقل کرده اند.

روایتی وارد شده که فاطمه دختر حضرت امیرالمؤمنین (ع) روزی  جابر بن عبدالله انصاری را طلبید ٬ و گفت : تو از صحابه کبار حضرت رسولی ٬ و ما اهل بیت را حق بر تو بسیار است ٬ و از بقیه اهل بیت رسالت همین علی بن الحسین (ع) مانده ٬ و او بر خود جور می نماید در عبادت الهی ٬ و پیشانی و زانوها و  کف های  پای او از بسیاریِ عبادت پینه کرده و مجروح گشته ٬ و بدن او نحیف و کاهیده شده ٬ از او التماس نما که شاید پاره ای تخفیف دهد. چون جابر به خدمت آن جناب رسید ٬ دید که در محراب نشسته ٬ و عبادت ٬ بدن شریفش را کهنه و نحیف گردانیده ٬ حضرت جابر را اکرام  فرمود ٬ و پهلوی خویش تکلیف نمود ٬ و با صدای بسیار ضعیف احوال او را پرسید ٬ پس جابر گفت : یا ابن رسول الله خداوند عالمیان بهشت را برای شما و دوستان شما خلق کرده ٬ و جهنّم را برای دشمنان و مخالفان شما آفریده ٬ پس چرا اینقدر بر خود تعب می فرمائی؟ حضرت فرمود که : ای  مصاحب رسول مگرنمی دانی  که جدّم حضرت رسالت پناه با آن کرامتی که نزد خداوند خود داشت که ترک اولایِ گذشته و آیندهٔ او را آمرزیده ٬ او مبالغه و مشقّت در عبادت را ترک نفرمود ٬ پدر و مادرم فدای او باد ٬ تا آن که بر ساق مبارکش نفخ ظاهر شد٬ و قدمش ورم کرد ٬ صحابه گفتند که : چرا چنین زحمت می کشی ٬ و  حال آن که خدا بر تو تقصیر نمی نویسد ؟ فرمود که : آیا من بندهٔ شاکر خدا نباشم ٬ و شکر نعمت های او را ترک نمایم. جابر گفت : یا ابن رسول الله بر مسلمانان رحم کن که به برکت شما خدا بلا را از مردمان دفع می نماید ٬ و آسمان ها را نگاه می دارد ٬ و عذاب های خود را بر مردم نمی گمارد ٬ فرمود که : ای جابر بر طریق پدران خود خواهم بود تا ایشان را ملاقات نمایم. آن حضرت با عمل کردن به سخنان خود تلاوت آیات ٬ ارائه طریق ٬ بیان لیّن و تبیین صراط ستقیم الهی بر همگان ٬ ایمان را در قلوب بشر ایجاد کرده است که این همان هدف والای بعثت آسمانی آن حضرت می باشد. [ عین الحیات / ص ۶۹ ــ ۷۱ ]

« والسلام علیکم ورحمه الله و برکاته»

ممکن است شما دوست داشته باشید

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.