بیوگرافی فارابی چیست ؟
اگر خواهان اضافه کردن یا حذف اطلاعات خود در مطالب هستید، به آیدی @Tarikhemaadmin در تلگرام پیام بدید.
لطفا جهت پرسیدن آدرس و سوالات نامربوط پیام ندید. ما فقط آدرس و شماره تماسها را قرار میدیم که در پایین قرار گرفته.
ابونصر محمدبن محمد طرخانی، ملقب به فارابی، در حدود سال ۲۵۷هجری قمری/ ۸۷۰ میلادی در دهکدهی «وسیج» از ناحیهی پاراب (فاراب) در فرارود (شهر اُترار کنونی در جنوب قزاقستان) یا پاریاب (فاریاب) خراسان در افغانستان کنونی متولد شد. پدر وی «محمد بن اوزلغ» یکی از سردارهای سپاه سامانیان بود. والدین فارابی جزو آن دسته از ایرانی هایی بودند که به ترکستان مهاجرت کرده بودند.
فارابی در همان ابتدا از هوش قابل توجهی برخوردار بود، به همین دلیل به راحتی تمام مطالبی که به او آموزش داده می شد را یاد می گرفت. میزان استعداد وی به سرعت در همه جا پیچیده شد و نام وی به عنوان یک دانشمند و فیلسوف بر سر زبان ها افتاد.
فارابی دوران آموزش و پرورش ابتدایی و متوسطه ی خود را در مکتب خانه ها، مساجد محلی و مسجد جامع شهرها پشت سر گذاشت. از تربیت شدگان حوزه علمی مرو بود قسمتی از منطق و علوم فلسفی را فرا گرفت، همه کتب ارسطو را مطالعه کرد و بر معانی آنها واقف شد، سپس برای ادامه تحصیل روانه ی بغداد شد، پس از آن فارابی به شهر بغداد بازگشت و در آنجا شاگردان زیادی نزد وی مشغول فرا گردن علوم مختلف شدند. یکی از مشهورترین شاگردان وی در آن زمان، «یحیی بن عدی» فیلسوف مشهور مسیحی بود. پس از بغداد به مصر و از آنجا به شام رفت و بیشتر طول زندگی خود را در دارالخلافه حکومت عباسیان در بغداد سپری کرد.
فارابی یکی از بزرگ ترین دانشمندان ایرانی می باشد که در زمینه های مختلف از جمله ریاضیات، جامعه شناسی، موسیقی، پزشکی، منطق و فلسفه تخصص داشته است به همین دلیل به ایشان لقب «معلم ثانی» داده شده است. لازم به ذکر است که فارابی شاگرد یوحنا بن حیلان می باشد. بیش ترین آثاری که از فارابی بر جا مانده است در زمینه های منطق، جامعه شناسی، دانشنامه نویسی و فلسفه می باشد. گرایش فارابی به مکتب نوافلاطونی بود که بیش تر تلاش آن ها بر این بود که تفکرهای ارسطو و افلاطون را با الهیات توحیدی هماهنگ نمایند. فارابی در فلسفه ی اسلامی نیز از دانشمندان مشایی به حساب می آید. یکی از اصلی ترین دلایلی که باعث شده است فارابی را به عنوان معلم ثانی بخوانند، شرح های ارزشمندی است که بر آثار ارسطو نگاشته است. همچنین لازم است بدانید که فارابی در کشورهای غربی نیز از شهرت بالایی برخوردار است؛ به حدی که در قرون وسطی برخی از آثار وی به زبان لاتین ترجمه شده بود. از جمله معروف ترین آثاری که از فارابی برجای مانده است، می توان به «احصاء العلوم»، «فصول الحکم»، «الجمع بین الرایین» و «اغراض ما بعد الطبیعه ارسطو» اشاره کرد. لازم به ذکر است که فارابی در دوران خود در علوم مختلف بی همتا بود. وی راجع به تمام دانش ها و علوم زمان خود کتاب نوشته است. از آثاری که از فارابی به یادگار مانده است به راحتی می توان دریافت که وی در علوم مختلف از قبیل «کیمیا»، «ریاضیات»، «زبان»، «علوم نظامی»، «طبیعیات»، «هیئت»، «فقه»، «الهیات»، «منطق»، «موسیقی» و «علوم مدنی» نیز تخصص فراوانی داشته است. فارابی توانست یک مکتب جدید و کامل را تاسیس نماید و این در حالی اتفاق افتاد که اولین فیلسوف اسلامی، کندی که راه را برای سایر اندیشمندان پس از خود هموار کرده بود، نتوانسته بود یک مکتب فلسفی تاسیس نماید. ابن رشد و سایر حکمای اسلام و عرب، برای فارابی احترام قابل توجهی قائل بوده اند، همچنین شیخ الرئیس ابوعلی سینا خود را به نوعی شاگرد مکتب فارابی می داند و ایشان را در جایگاه استادی خود بر می شمارد، به گونه ای که در این مورد گفته است: «تنها به دلیل مطالعه کردن رساله های فارابی قادر بوده تا منظور ارسطو را از کتاب متافیزیک درک کند».
فارابی شاگرد افلاطون و ارسطو بوده وبا فلسفه یونانی انس پیدا کرده است اما خود اهل آزمون و تعقل بوده و به آموختن صرف و الفاظ و عبارات استادان یونانی اکتفا نکرده است. او در فلسفه و با فلسفه، عالمی را درک کرده است که گرچه شباهت هایی با عالم افلاطون و ارسطو دارد ولی نباید با هم اشتباه گرفت. فارابی فلسفه را از یونانیان آموخت، یعنی فلسفه از خارج به عالم اسلام آمد. اما در تفکر فارابی چنان هیئتی پیدا کرد که با عالم اسلام بیگانه نبود. درست است که او آرای فارابی، ارسطو و افلاطون را در منطق و طبیعیات و اخلاق و مابعد الطبیعه آموخت اما آنها را چنان در یک نظام فلسفی به صورت سازگار و مناسب تالیف کرد که او را فیلسوف التقاطی نمی توان دانست. اساس فکر فارابی این بود که فلسف حقیقی یکی بیش نیست و استادان بزرگ فلسفه نمی توانند با هم اختلاف داشته باشند زیرا مقصد آنها واحد است و در طلب حقیقت واحدند.
فارابی اهتمام خاصی به مباحث منطق داشته و آثار مهمی در این باب نوشته و کوشیده که مقام و اهمیت منطق را در زمانی که کسانی منکر آن بودند معین کند و نشان دهد که اهل علم چه نیازی به منطق دارند و نشاند دهد ه فوایدی از آن می توانند ببرند. فارابی منطق را صناعتی می داندکه با آن عقل قوام پیدا می کند و در مواردی که دچار خلط و اشتباه می شویم ما را به راه راست هدایت می کند. فارابی معقولات را به دو دسته « بدیهی » و « نظری » تقسیم می کند مرم در بدیهیات به اشتباه دچار نمی شوند. چنان که همه تصدیق می کنند که کل از جزء بزرگتر است. اما معقولات دیگر را باید با کمک فکر و قیاس درک کرد و در این امور است که به منطق نیاز پیدا می شود فارابی علم منطق را با علم نحو قیاس می کند و می گوید منطق با معقولات همان نسبتی را دارد که نحو با الفاظ دارد. همچنین فارابی منطق را قابل قیاس با علم عروض می داند. این قیاس ها از آن جهت اهمیت دارد که منطق به عنوان صورت معانی از زبان جدا می شود و در حکم صورت کلی عقل نوع بشر قرار می گیرد. ارسطو و افلاطون نیر با همین رویه به منطق نگاه می کردند.
ما بعد الطبیعه فارابی :
حاصل سعی فارابی در توحید و توفیق فلسفه، نظام و صورتی از آن است که با دین نیز بیگانگی و تعارض آشکار ندارد و چنان فراهم شده است که فیلسوف می تواند آن را باطن دین تلقی کند. علم الهی که ارسطو آن را تاج فلسفه اولی می دانست به همان صورت که در کتاب ما بعدالطبیعه ارسطو آمده بود باقی نماند. فارابی گفت علم الهی سه بخش است : بخش اول در ذات موجود من حیث هو موجود است و این عوارض اموری است که بی واسطه عارض موجود می شود. مراد از مطلق موجود هم این است که موجود به هیچ قیدی اعم از الهی، ریاضی و طبیعی مقید نباشد بخش دوم شامل بحث از میادی علوم جزئی مانند منطق و ریاضیات است در بخش سوم از موجوداتی بحث می شود که جسم نیستند و در اجسام هم نیستند در این بخش در آغاز سوال می شود موجود غیر جسمانی وجود دارد و اگر وجود دارد این موجود واحد است یا کثیر متناهی است یا نامتناهی؟و اگر موجودات غیر جسمانی کثیرند همه در یک مرتبه اند یا بعضی قویتر و بعضی ضعیف تر؟ فارابی موجودات را کثیر می داند و معتقد است این کثرات متناهی اند و در پاسخ سوال سوم قائل به مراتب است. به نظر او موجودات از ناقص ترین مرتبه به سوی کمال در حرکتند و هیچ چیز در مرتبه کمال به او نمی رسد و به همین جهت ضد و نظیر هم ندارند. فارابی شاید در تاریخ فلسفه اولین کسی بود که وجود را به « واجب » و « ممکن » تقسیم کرد و گفت که وجود بیرون از این دو قسم نیست واجب الوجود هم به واجب الوجود بالذات و واجب الوجود بالغیر تقسیم می شود و البته واجب الوجودبالغیر در حد ذات خود ممکن است و وجوب آن از خارج می آید. ممکن الوجود برای آنکه موجود شود به علت نیاز دارد و چون سلسله علت تا بی نهایت نمی رود باید این علل به وجودی منتهی شود که واجب است یعنی به ذات خود موجود است و او موجود اول است و همه موجودات از او وجود می یابند. گفتیم که این موجود واجب الوجود بالذات است و ماهیت هم ندارد یا ماهیتش عین وجود است و ما در فرض و وهم، هم نمی توانیم آن را ناموجود بنگاریم زیرا از فرض تناقص و محال لازم می آید.
ابونصر محمد بن محمد فارابی در سال ۳۲۸ خورشیدی برابر با ۳۳۸ هجری قمری و ۹۵۰ میلادی، در سن هشتاد سالگی بر اثر حمله ی راهزنان در شهر دمشق درگذشت. زمانی که حاکمان شام از موضوع باخبر شدند، پیکر فارابی را با احترام فراوان به خاک سپردند و آن راهزنان را به سزای عملشان رساندند.
• ما ینبغی ان تعلم قبل الفلسفه (آنچه شایسته است قبل از فلسفه فرا بگیری)
• السیاسه المدنیه (سیاست شهری)
• الجمع بین رأی الحکیمین افلاطون الالهی و ارسطو طالیس (جمع بین آراء دوحکیم بزرگ، افلاطون الهی و ارسطو)
• رساله فی ماهیه العقل (رساله ای درباره ماهیت و چیستی عقل)
• تحصیل السعاده (به دست آوردن سعادت)
• اجوبه عن مسائل فلسفیه (پاسخ هایی به مسائل فلسفی)
• رساله فی اثبات المفارقات (رساله ای در اثبات وجود موجودات غیر مادی)
• اغراض ارسطو طالیس فی کتاب مابعد الطبیعه (مقاصد ارسطو در کتاب متافیزیک)
• رساله فی السیاسه (رساله ای در سیاست)
• فصول الحکم (جداکننده های حکمت)