حکایتی حکیمانه از سقراط دانشمن یونانی
اگر خواهان اضافه کردن یا حذف اطلاعات خود در مطالب هستید، به آیدی @Tarikhemaadmin در تلگرام پیام بدید.
لطفا جهت پرسیدن آدرس و سوالات نامربوط پیام ندید. ما فقط آدرس و شماره تماسها را قرار میدیم که در پایین قرار گرفته.
درسی از سقراط
روزی سقراط (حکیم معروف یونانی)، مردی را دید که خیلی ناراحت و متاثر است. علت ناراحتیش را پرسید، پاسخ داد: “در راه که می آمدم یکی از آشنایان را دیدم. سلام کردم، جواب نداد و با بی اعتنایی و خودخواهی گذشت و رفت و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم.”
سقراط گفت: “چرا رنجیدی؟”
مرد با تعجب گفت : “خب معلوم است، چنین رفتاری ناراحت کننده است.”
سقراط پرسید: “اگر در راه کسی را می دیدی که به زمین افتاده و از درد و بیماری به خود می پیچد، آیا از دست او دلخور و رنجیده می شدی؟”
مرد گفت: “مسلم است که هرگز دلخور نمی شدم. آدم که از بیمار بودن کسی دلخور نمی شود.”
سقراط پرسید: “به جای دلخوری چه احساسی می یافتی و چه می کردی؟”
مرد جواب داد: “احساس دلسوزی و شفقت؛ و سعی می کردم طبیب یا دارویی به او برسانم.”
سقراط گفت: “همه ی این کارها را به خاطر آن می کردی که او را بیمار می دانستی، آیا انسان تنها جسمش بیمار می شود؟ و آیا کسی که رفتارش نادرست است، روانش بیمار نیست؟ اگر کسی فکر و روانش سالم باشد، هرگز رفتار بدی از او دیده نمی شود؟ بیماری فکر و روان نامش “غفلت” است و باید به جای دلخوری و رنجش، نسبت به کسی که بدی می کند و غافل است، دل سوزاند و کمک کرد و به او طبیب روح و داروی جان رساند.
پس از دست هیچ کس دلخور مشو و کینه به دل مگیر و آرامش خود را هرگز از دست مده و بدان که هر وقت کسی بدی می کند، در آن لحظه بیمار است.”
منبع: farshadnikbin.blogfa.com