نگرانی و اضطراب چه تاثیری بر فعالیت های ما دارد؟
اگر خواهان اضافه کردن یا حذف اطلاعات خود در مطالب هستید، به آیدی @Tarikhemaadmin در تلگرام پیام بدید.
لطفا جهت پرسیدن آدرس و سوالات نامربوط پیام ندید. ما فقط آدرس و شماره تماسها را قرار میدیم که در پایین قرار گرفته.
افراد مضطرب غالبا به موفقیت فکر میکنند؛ بههمیندلیل، از دیگران بازخورد میگیرند تا کارشان را بهبود دهند. بااینحال، آنها همزمان هر انتقادی را مصیبتی تمامعیار میبینند که آنها را محکوم به شکست میکند.
ذهن بسیاری از انسانها «اضطرابپذیر» یا مستعد اضطراب است. زمانیکه این افراد با ایدهی جدیدی مواجه میشوند، پیش از هر چیز بهصورت غریزی به احتمالات منفی فکر میکنند؛ مثلا به موضوعاتی فکر میکنند که احتمالا بد یا اشتباه پیش میرود و سپس، بدترین سناریو ممکن را با خود مرور میکنند یا هر زمان که با ارتباطات مبهمی روبهرو شوند، بدترین گزینهی ممکن را در ذهن خود انتخاب میکنند.
هریک از ما ممکن است این حالات را تجربه کنیم و لزوما قادر نیستیم ذهن خود را تغییر دهیم و نیازی هم به آن نداریم. این افکار پیشفرضهای سختافزار مغز ما هستند و میتوانند نتایج مثبتی هم داشته باشند؛ نظیر تلاش پیوسته و حساسبودن دربرابر دیگران. بااینحال اگر تشخیص دهیم چه زمانی دنیا را از پشت عینک تیرهی اضطراب میبینیم، میتوانیم افکارمان را تعدیل کنیم
در این صورت، اجازه نمیدهیم اضطراب بهعنوان عاملی محدودکننده بر ما مسلط شود. در این مطلب، توضیح میدهیم اضطراب معمولا چه مشکلاتی در کار ما ایجاد میکند و چگونه این اثرها را میتوان بهحداقل رساند.
افراد مضطرب غالبا نگران هستند که شاید دیگران آنها را دوست نداشته باشند یا آنها را مستعد و ماهر ارزیابی نکنند. بهعنوان مثال، فرض کنید یکی از همکاران با شما بهگرمی احوالپرسی نمیکند و در تعاملات متقابل، همیشه تعجیل میکند. اولین فرض شما این است که او دوستتان ندارد؛ اما احتمالات واقعی دیگری نیز وجود دارد.
شاید این شخص فقط با افرادی که بهخوبی میشناسد، گرم برخورد میکند یا شاید شوخیکردن، تنها راه اجتماعیشدن او است؛ درحالیکه شما همیشه جدی برخورد میکنید. ازآنجاکه احساس میکنید این همکار شما را دوست ندارد، از او اجتناب میکنید. درمقابل، وی فکر میکند شما او را نادیده میگیرد و سپس، به این نتیجه میرسد که اصلا او را دوست ندارید. درعوض، بهتر است بفهمید چه زمانی روابط بین شخصی را بدون هیچ شواهد محکمی تفسیر میکنید. بهعلاوه، اگر همکارتان بهلحاظ حرفهای با شما همسو نیست، بازهم میتوانید رابطهی مفیدی برقرار کنید.
افراد مضطرب غالبا به موفقیت فکر میکنند؛ بههمیندلیل، از دیگران بازخورد میگیرند تا کارشان را بهبود دهند. بااینحال، آنها همزمان هر انتقادی را مصیبتی تمامعیار میبینند که آنها را محکوم به شکست میکند. اگر حس میکنید در این گروه قرار دارید، باید بهوضوح بفهمید چه چیزی ذهن شما را دربرابر انتقادها باز نگه میدارد.
بهعنوان مثال، شاید دریافت بازخورد از کسی راحتتر باشد که به توصیههای او اعتماد دارید یا فردی که مهارتها و صلاحیت شما را باور دارد یا شاید ترجیح بدهید انتقادها را بین تعاریف مثبت یا ازطریق ایمیل دریافت کنید؛ زیرا در این حالات انتقاد را بهتر هضم میکنید. بعضی از مردم هم وقتی خودشان درخواست بازخورد میکنند یا منتظر بازخورد هستند، قدرت پذیرش بیشتری دارند؛ چراکه جریان امور را در کنترل خود میبینند.
پیشنهاد دوم، روی دیگر سکهی توصیهی اول است. بهعبارتدیگر، شما باید ببینید کدام روشهای بازخورد را دوست ندارید. سپس، راههایی برای کنارآمدن و راحتبودن با این روشها بیابید. بهعنوان مثال، شخصی دوست ندارد افراد یا همکاران جدید از او انتقاد کنند؛ اما دیدگاههای تازه را بسیار ارزشمند میداند؛ بههمیندلیل، اضطراب ناشی از آن را تاب میآورد.
همچنین، بهتر است پاسخهای آمادهای داشته باشید برای زمانیکه بازخورد به اضطراب شما منجر میشود و به زمان بیشتری برای تعدیل واکنش خود نیاز دارید؛ مثلا: «نکات خوبی مطرح کردید. اجازه بدهید مدتی فکر کنم و برنامهای برای چگونگی بهکاربستن پیشنهادهای شما تنظیم کنم»
ما از چیزهایی پرهیز میکنیم که نگرانمان میکنند و سپس، بهدلیل این موضوع شرمگین میشویم؛ درنتیجه، ارتباطات ما وضوح خود را از دست میدهند. این مشکل به شیوههای بزرگوکوچک بروز پیدا میکند. برای مثال، شما دربارهی یکی از ایمیلهای دریافتیتان احساس ناخوشایندی دارید؛ بههمیندلیل، پاسخ آن را بهتأخیر میاندازید.
باوجوداین، همکار یا مخاطبی که پاسخ لازم را دریافت نکرده، شما را فردی نامطمئن و بینظم و بیبرنامه میداند. در مثال دیگر، شما به خاطر ترس از پرواز (در سطح بالینی) از پذیرش مأموریتها و سفرهای کاری اجتناب میکنید. در بسیاری از موارد، بهتر است دربارهی موضوعی صادق باشید که شما را به تردید و تأمل واداشته است. شاید دیگران همیشه شما را درک نکنند؛ ولی شفافیت استرس شما را کاهش میدهد و اعتماد متقابل را تقویت میکند و باعث میشود بهعنوان انسان شجاع و معتبری شناخته شوید.
اگر وقتی با ایدهی جدیدی مواجه میشوید، بلافاصله به خطرها و کاستیها و علل ناکارایی آن فکر کنید، دیگران به حسوحال شما پی میبرند. حتی ممکن است غریزهی شما را «منفینگری ناخوشایند» ارزیابی کنند. اگر این افکار صرفا واکنش اولیهی شما باشد، بازهم روحیهی افرادی را تضعیف میکند که برای حرکت به جلو تلاش میکنند.
اگر خودتان را انسان منفیبافی میدانید، توصیه میکنیم «بازخورد ساندویچی» را امتحان کنید. مطمئن شوید در اولین پاسخ خود به ایدهی جدید، روی نکات مثبت آن متمرکز میشوید. دراینصورت، مغز تفکر متعادلتری خواهد داشت و بهطورکلی، بهنفع شما عمل میکند. پسازآن، میتوانید به نگرانیهای خود توجه کنید؛ اما درنهایت، باید بازخورد یا واکنش خود را با فرض مثبت بهپایان ببرید. استراتژی دوم این است که واکنش خود را چند ساعت بهتأخیر بیندازید؛ بهطوریکه بعدا واکنش و پاسخ باملاحظهای ارائه دهید.
در پایان، باردیگر به این نکته اشاره میکنیم که اضطراب میتواند عامل انگیزهبخش قدرتمندی باشد. بهعنوان مثال، ترس از «قبولنشدن» باعث میشود به روابط خود بیشتر بها بدهید و برای آنها سخت تلاش کنید. همچنین، اگر بهواسطهی اضطراب، حساس و محتاط و دقیق باشید، عملکرد مؤثرتری در انجام وظایف دشوار خواهید داشت. هرچهبهتر بدانید اضطراب چه تأثیری روی شما میگذارد، بهتر میتوانید نتایج مثبت آن را تقویت کنید و عواقب منفی را بهحداقل برسانید. دراینصورت، خودتان را بیشتر تصدیق میکنید و میتوانید مشکلات کاری را مهار کنید.