حکمت و اندیشهٔ فردوسی چیست؟
اگر خواهان اضافه کردن یا حذف اطلاعات خود در مطالب هستید، به آیدی @Tarikhemaadmin در تلگرام پیام بدید.
لطفا جهت پرسیدن آدرس و سوالات نامربوط پیام ندید. ما فقط آدرس و شماره تماسها را قرار میدیم که در پایین قرار گرفته.
بهنوشتهٔ خالقی مطلق، فردوسی بهسبب منش دهقانی، با فرهنگ و آیینهای باستانی ایران آشنایی داشت و پس از آن نیز بر دامنهٔ این آگاهیها افزود بهگونهایکه این دانستهها، جهانبینیِ شعری او را بنیان ریخت. از راه نمونه، میتوان آیین بادهگساری را نام برد. فردوسی بر بنیاد باورهای کهن ایرانی، مِی را نشاندهندهٔ واقعیتِ ذات و گوهرِ آدمی میدانست که انسان باید در گاهِ شادمانیْ شراب بنوشد، اما شادی و مستی آن است که از راه بادهخواری بهدست آید نه از مستی. او اعرابی را که با آیینِ میگساری بیگانهاند نکوهش میکند
به نام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه برنگذرد
بهنوشتهٔ خالقی مطلق، فردوسی خرد را سرچشمه و سرمایهٔ تمام خوبیها میداند. بهباور وی حتی زندگی یا ناراحتی آن، غمها و شادیها، همه بر اثر بود و نبودِ خرد است و شخص خردمند چون برنامهٔ زندگی بسیار مرتب و منظم دارد همیشه در حال پیشروی است و بهآرامی به اوج انسانیت که هدف نهایی آدمی است میرسد. او بر این باور است که آدمی با خرد، نیک و بد را از یکدیگر بازمیشناسد و از این راه به نیکبختیِ این جهان و رستگاریِ آن جهان میرسد
ازو شادمانی و زویت غمیست وُ زویت فزونی و هم زو کمیست
خرد تیره و مرد روشن روان نباشد همی شادمان یکزمان
چه گفت آن سَخُنگوی مرد از خرد که دانا ز گفتار او بَرخورد:
کسی کو خرد را ندارد به پیش دلش گردد از کردهٔ خویش ریش
هُشیوار دیوانه خواند وُرا همان خویش بیگانه داند وُرا
ازویی بهر دو سرای ارجمند گسسته خرد پای دارد به بند
بهنوشتهٔ خالقی مطلق، فردوسی در شاهنامه در برابر پُرخرد و کمخرد، از بیخرد و کمخرد نام میبرد. به آن معنا که همهٔ آدمیان از خردِ غریزی به یک اندازه بهره دارند. اما به خرد تجربی جز با بهکاربستن خرد غریزی نمیتوان دست یافت؛ و هرچه آدمی خردوَرزی کند، پُرخردتر گردد، وگرنه کمخرد و بیخرد شود. از سویی، پُراندیشی همیشه نیک نیست. چراکه خرد میتواند هم در راه نیک باشد و هم بد. چنانکه اهریمن نه بیخرد، که بدخرد است. بیخرد نادان است و اگر اهریمن نادان بود، مورد توجه ایزد نبود. اما بدخرد، بداندیش است. اهریمن و مردمان بد بیخرد نیستند، آنان خردِ گمراه و ویرانگر دارند. در شاهنامه آدمی هدفِ بنیادین از آفرینش است و همهٔ آفریدگان از خِرَد تا جانداران برای انسان بودهاست. آدمی تنها آفریدهای است که به نیروی جداکردن نیک و بد که همان خرد باشد، آراستهاست و ازهمینرو تنها اوست که پاسخگوی کارهای خویش است و از او بازخواست میشود.
بداند تن خویش را در نهان به چشم خرد جستِ راز جهان!
خرد افسر شهریاران بود همان زیور نامداران بود!
بداند بد و نیک مرد خرد بکوشد ز داد و بپیچد ز بد!
در «پیشگفتار بایسنقری» نام فردوسی با «حکیم» همراه است. افزون بر آنکه گاهی فیلسوف را حکیم میگفتند، در فرهنگ مردمی، انسانِ بادانش و اندیشمند را میگفتند که دور از خواهشها و هوسها اندیشه کند و به چشمی جز چشمِ سر به جهان بنگرد؛ بنابراین فردوسی را حکیم گفتند چون او نمود اینچنین انسانی بود. او افزون بر دانشهای روزگار و خواندههای بسیار، مردی ژرفنگر، آزاداندیش، تیزبین و نکتهسنج در رویدادهای گذشته و حال بود
بهباور جلال خالقی مطلق، شاهنامه بزرگترین منبع فرهنگِ ساسانی است که در فرهنگ شاعر نیز اثرگذار بودهاست. ازهمینرو فردوسی را حکیم مینامند. حکمت او از سرچشمهای فلسفی نبوده، حکمت او حکمتِ عملی و اخلاقی است. آنچنانکه بررسی اخلاق در شاهنامه خود کتابی سِتُرگ میشود. ازاینرو خالقی مطلق شاهنامه را حماسهای معنوی مینامد. او شاهنامه را فلسفهٔ زندگی از دیدگاه فردوسی بیان میکند و آن را سراسر سرودِ مهرِ ایران میداند. او میگوید سراسر شاهنامه سرشار از پند و اندرز به فرمانروایان است؛ و اندرزِ خسروپرویز به پسرش شیرویه را شایستهٔ آب زر و آویختن پیش چشم سردمداران میداند:[۱۴۲
که ایران چو باغیست خرّمبهار شکفته همیشه گلِ کامگار،
پر از نرگس و نار و سیب و بهی؛ چو پالیز گردد ز مردم تهی،
سپرغم یکایک ز بُن برکنند همه شاخ نار و بهی بشکنند!
سپاه و سِلیحست دیوار اوی به پَرچینشبر نیزهها خار اوی!
اگر بفگنی خیره دیوار باغ چه باغ و چه دشت و چه دریا، چه راغ!
نگر تا تو دیوار او نفگنی دل و پشت ایرانیان نشکنی!
کزان پس بود غارت و تاختن خروش سواران و کین آختن!
زن و کودک و بوم ایرانیان به اندیشهٔ بد منه در میان!
چو سالی چُنین بر توبر بگذرد خردمند خواند ترا بیخرد!
نکتهٔ درخور توجه این است که با اینکه کتابش پر از کارهای شگفتانگیز و پر از سِحْر و جادو است، باز نسبت به امور خردورزانه شیفتگی ابراز میدارد. او توجه ویژهای به اهمیت خرد دارد. خرد در بیت نخست شاهنامه چون دَهِشِ پُربَهای خداوند نمود کرده و بخش دوم دیباچهٔ شاهنامه ویژهٔ آن است
فردوسی در سخن امانتدار است و حقشناس. او در گفتار بیپرده است که نمونهاش در انتقاد از شعر دقیقی و فراخواندن پادشاهان به دادگستری است. باور به ماندگاری نام نیک، انصاف در برابر دشمن، ستایش کوشش و دانش، مهر به همسر و فرزند، ستایش درنگ در کارها، نکوهش تنبلی و آز و دروغ و رَشک و باور به ناپایداری جهان از دیگر ویژگیهایی است که در سراسر شاهنامه بهچشم میخورد؛ و سرانجام اینکه او خودآگاه است، خودآگاه دربارهٔ درستی باورها و گفتههای خویش و خودآگاه دربارهٔ جاودانی آفریدهٔ خود.
فردوسی در شمار آن شاعرانِ نهچندان پرشمار در زبان پارسی است که نجابتِ گفتار و پاکیِ سخنِ او آلوده نشده و حتی واژهای که زننده و ناسزا باشد از او سر نزدهاست. آنجا هم که او ناگزیر از بهنظمکشیدن سخنِ خشمگینانهٔ قهرمانانِ داستانهایش بوده و دشنامی از زبان آنها بر قلم آورده، هرگز از اندازهٔ متعارفترین واژههایی از این دست فراتر نرفتهاست. ناسزاهایی که فردوسی بهخاطر رعایت امانت ناگزیر از بیان آنها بوده، هیچیک از مرز پاکی بیرون نیست و این موضوع هنگامیکه به دیوانِ دیگر شاعران نگریسته میشود بهتر دریافت میگردد. همین عفّتِ کلام و نجابتِ بیان، او را به ساخت مضمونهای تازهای راهبری کردهاست که در اوجِ نازکخیالی و آفرینندگی هستند