زرتشت یا گئوماتای مغ!؟

تغییر دادن نظریات کهنه و جا افتاده به هیچ روی ساده نیست، زیرا بیشتر افراد، چنانچه موضوعی پندارهای پیشین آنها را به زیر سؤال ببرد، یا در برابر آن جبهه می‌گیرند و یا به تمسخر آن می‌پردازند.

 نوشته: میلاد صفی زاده 

ما به شواهد و قراینی دست یافته‌ایم که نشان می‌دهد گِئومات مُغ، روحانی اصلاح‌طلبی که تحت عنوان بردیای دروغین به دست داریوش به قتل رسید، همان زرتشت فیلسوف بزرگ ایران‌باستان است. به‌عبارتی گئومات، چهرۀ تاریخی زرتشت گمگشته در تاریخ است، که در سدۀ ششم پیش از میلاد از سوی کوروش بزرگ، به‌عنوان یکی از ساتراپ‌های هخامنشی، در باختر (بلخ) حکومت داشت. گئومات پس از شنیدن خبر مرگ کمبوجیه، به‌عنوان جانشین قانونی او بر اریکۀ سلطنت ایران نشست و برای مدت هفت ماه حکومتی آرمانی را بر سراسر دولت جهانی هخامنشی اعمال کرد؛ حکومتی بسیار کوتاه، ولی توأمان با اصلاحات اجتماعی و اقتصادی کم‌نظیر نسبت به تمامی ادوار تاریخ ایران.

تصویری که ما از داریوش بزرگ به‌عنوان شاهی پیرو آیین زرتشت در ذهن داریم، مخالفت وی با زرتشت را برایمان ناپذیرفتنی نموده است. کاردانی و کشورداری داریوش وی را در زمرۀ نوادر تاریخ قرار می‌دهد، و من نیز همچون دیگران وی را می‌ستایم، اما بیایید از خود بپرسیم آیا این همۀ حقیقت است؟ شک و پرسش حق هر پژوهشگری است و اگر جز این باشد امر پژوهش هم به پایان کار خود رسیده است. به‌راستی آیا داریوش ناجی حکومتِ در آستانۀ فروپاشی کوروش بزرگ و فرزندانش بوده، یا غاصب آن؟ چه خوب است تعصب را کنار بگذاریم و خود را آماده کنیم که هرگاه مدارک تازه‌ای به‌دست آمد، تصورات قدیمی خود را، هر چند به آن دلبسته باشیم، کنار بگذاریم و مصلحت را فدای حقیقت نکنیم.

کتزیاس،[۱] مورّخ یونانی و پزشک مخصوص اردشیر دوم هخامنشی، می‌نویسد: کوروش بزرگ پس از عزل آستیاگ آخرین شاه ماد و نیز پس از حذف داماد و ولیعهد او سپیتامه[۲]، آمیتیس[۳] (آمیتیدا) دختر آستیاگ و همسر سپیتامه را به‌عنوان ملکه به دربار خویش برد. پس از این ازدواج، کوروش پسران آمیتیدا، مگابرن[۴] و سپیتاک[۵] را به فرزندخواندگی خود پذیرفت و آنها را به ترتیب به حکومت ایالات هیرکانی (گرگان) و دربیکان (بلخ) منصوب نمود.[۶]

ارنست هرتسفلد[۷] ایران‌شناس بزرگ آلمانی با فراست کم‌نظیر خود، به یکی بودن نام سپیتامه ولیعهد آستیاگ، با نام خاندان زرتشت (که آن نیز سپیتامه ـ سپیتمان ـ است) پی برده بود. همچنین دریافته بود که دربیکان (بلخ) محل حکومت سپیتاک پسر سپیتامه با محل حکومت زرتشت پسر سپیتامه، که آن نیز در منابع مختلف شهر بلخ ذکر گردیده، یکسان می‌باشد. وی در نهایت چنین استنباط کرد بود که سپیتاک پسر سپیتامه که کتزیاس از او نام برده، همان زرتشت سپیتامه فیلسوف و پیامبر معروف ایرانی است. هرتسفلد در سال ۱۹۴۷ میلادی نظریۀ خود را در کتابش زرتشت و جهان او مطرح نمود. یافته‌های او می‌توانست پرده از راز بزرگ شناسایی زرتشت تاریخی به کنار زند؛ ولی این کشف مهم مورد توجه محافل علمی محافظه‌کار قرار نگرفت و به ورطۀ فراموشی سپرده شد.[۸] اکنون ما بار دیگر مسیر هرتسفلد را دنبال و نظر او را تکمیل خواهیم کرد، زیرا معتقدیم دیگر زمان آن فرا رسیده که براساس یافته‌ها و تفاسیر تازه فرضیه‌هایی نوین، بیان شود و جایگاه درست زرتشت در تاریخ به جهانیان شناسانده گردد.

در میان مورّخان، تنها کتزیاس از دو پسرخواندۀ کوروش، یعنی مگابرن و سپیتاک که فرزندان سپیتامه (ولیعهد آستیاگ) بوده‌اند، یاد نموده. گفته‌های او دربارۀ این دو برادر برای ما حایز اهمیتی فراوان است و البته پرسش‌هایی را نیز برای‌مان به‌وجود می‌آورد. اینکه آیا سپیتاک و مگابرن پیش از آنکه از طرف کوروش بزرگ به حکومت گرگان و بلخ منصوب شوند، در زمان حکومت آستیاگ و پدرشان سپیتامه هم در جایی حکومت داشته‌‌اند؟ کتزیاس در این‌باره سخنی نگفته، اما مورخی دیگر به نام خارس میتلنی، رئیس تشریفات دربار اسکندر در ایران، از دو فرد موسوم به هیستاسپ (ویشتاسپ) و برادرش زریادر (زریر) نام برده[۹] که معاصر کوروش بوده‌اند. وی می‌گوید که این دو برادر به ترتیب در ماد سفلی (کردستان) و ولایات جنوبی قفقاز (آذربایجان)[۱۰] فرمانروایی داشته‌اند. خارس همچنین از وجود داستانی دلکش در نزد ایرانیان سخن رانده که شخصیت‌های اصلی آن زریادرس[۱۱] (زریادر) و دختری به نام اوداتیس[۱۲] (هوتس، آتوسا) بوده‌اند. این داستان به قدری معروف بوده که حتی بزرگان ایران دیوار کاخ‌های خویش را با نقش و نگار این دو دلداده زینت می بخشیدند. این ماجرا در اوستا تحت عنوان داستان ویشتاسپ و هوتس و در شاهنامه به صورت ازدواج گشتاسپ و کتایون نقل گردیده است.

در روایات ایرانی بعد از عهد هخامنشی، به اشتباه هیستاسپ برادر زریادر، به‌عنوان همسر اوداتیس (آتوسا) معرفی و زریادر از داستان کنار گذاشته شده است. دلیل این جابه‌جایی شخصیت‌ها معلوم نیست. اینکه آیا مغان و موبدان سده‌های بعد از روی غرض جای دو برادر را در داستان تغییر داده‌اند و یا اینکه صرفاً سهوی بوده بر اثر گذر زمان و فراموشی اصل داستان (که اغلب در ایران به‌صورت سینه‌به‌سینه نقل می‌شده) بر ما پوشیده است. اما آنچه مسلم می‌باشد این است که بی‌تردید هیستاسپ و زریادر، دو برادر معاصر کوروش که در روایت خارس میتلنی از آنها یاد شده، از یک‌سو همان ویشتاسپ (گشتاسپ) و زریر (زئیری وئیری) مندرج در اوستا و شاهنامه می‌باشند و از سوی دیگر با سپیتاک و مگابرن فرزندخواندگان کوروش (پس از ازدواجش با آمیتیدا) که آنها هم معاصر کوروش بوده‌اند مطابقت دارند. جالب اینکه اسامی زریادر (دارای تن زرین) و زریر (زرین) به‌وضوح یادآور نام زرتشت (زرین‌تن) می‌باشند.[۱۳]

در مجموع مقابلۀ آنچه که کتزیاس و خارس میتلنی دربارۀ این دو برادر گفته‌اند، ما را به پاسخ پرسش خود در زمینۀ مکان‌های فرمانروایی سپیتاک (زریادر، زریر) و مگابرن (هیستاسپ، ویشتاسپ)، پیش از انتصابشان از طرف کوروش به ساتراپی‌های جدید، می‌رساند.[۱۴] بدین نحو که مگابرن نخست حاکم ماد سفلی بوده و برادرش سپیتاک ابتدا در زمان پدرش (سپیتامه) و آستیاگِ مادی، در آذربایجان حکومت داشته است؛ سپس مکان حکومت او را کوروش بزرگ به باختر (به مرکزیت بلخ)[۱۵] واقع در شرق ایران، تغییر داده است.[۱۶]

این جابه‌جایی مقرهای حکومت بسیار جالب توجه است؛ زیرا مناطقی که سپیتاک بر آنها فرمانروایی داشته (آذربایجان و باختر)، به ترتیب همان مکان‌های زندگی و حکومت زرتشت سپیتمان نیز می‌باشد. بر طبق روایات، زرتشت هم نخست در رغه آذربایجان فرمان رانده، سپس از آنجا به شرق رفته و در بلخ ادامۀ حیات و حکومت داشته است.[۱۷] نبایستی از این نکتۀ مهم نیز غافل شویم که سپیتاک و زرتشت، هر دو از خاندان سپیتامه یاد شده‌اند. مجموع این اشتراکات، چنان که هرتسفلد هم پیش از این بدان پی برده بود، ما را بدین نتیجه می‌رساند که سپیتاک پسر سپیتامه و زرتشت سپیتامه (سپیتمان) فیلسوف ایرانی، شخصیت‌های تاریخی واحدی می‌باشند.

اکنون با استناد به سخنان کتزیاس، از همزمانی حکومت سپیتاک (زرتشت) در بلخ با حیات کوروش بزرگ آگاهیم. اما کتزیاس در بخش دیگری از گزارش خود، چنانکه گویی سخنان پیشین خود را فراموش کرده باشد، حاکم باختر را معاصر با کوروش و نیز معاصر با ابتدای حکومت کمبوجیه، سپنداته[۱۸] (اسفندیار) نامیده، و او را پسر آمیتیدا برشمرده؛ ولی می‌دانیم کتزیاس، سپیتاک را هم حاکم باختر و پسر آمیتیدا معرفی کرده بود. این ممکن نیست، مگر بپذیریم سپیتاک و سپنداته نیز اسامی و القاب یک فرد واحد می‌باشند. زیرا آمیتیدا نمی‌توانسته دارای دو فرزند باشد که هر دوی آنها نیز در یک برهۀ زمانی در باختر (بلخ) حکومت داشته باشند.

اما این تنها چالشی نیست که کتزیاس برای ما به‌وجود آورده؛ زیرا او سپنداته را نام اصلی گئومات مغ عنوان نموده؛ همان مغ شورشی که مطابق گفتۀ داریوش یکم و مورخان یونانی، قصد تکیه بر تخت سلطنت کوروش بزرگ و فرزندش کمبوجیه را داشت. آیا کتزیاس دچار خطا و یا فراموشی گشته بود یا نکته‌ای پنهان در گفته‌های او وجود دارد که ما از آن غافل مانده‌ایم؟

دیاکونوف[۱۹] خاورشناس و مؤلف کتاب تاریخ ماد در این‌باره می‌گوید: «کتزیاس مغی که حکومت را به دست گرفت سفندات (اسفندیار) می‌خواند؛ ولی این نام از آن اسپنت‌داته (اسفندیار) پسر کوی‌ویشتاسپ حامی زرتشت است. روایت است که اسپنت‌داته در جوانی به دست مخالفان دین زرتشت کشته شد. ولی از کتیبۀ بیستون و نوشتۀ یوستین می‌دانیم که نام مغ عاصی گئومات بوده و خود را بردیا پسر کوروش می‌خوانده. اما بردیا ممکن بود پسر آمیتیدا دختر ایشتوویگو (آستیاگ) باشد، که به گفتۀ کتزیاس، کوروش شوهر او سپیتامه را کشته، با وی ازدواج کرد. بدین قرار ممکن بود به مادی‌ها گفته شود که بردیا پسر سپیتامه و آمیتیدا می‌باشد نه کوروش».

دیاکونوف ادامه می‌دهد: «بدین ترتیب در روایت مادی، مغ عاصی به نام اسپنداته (که مانند سپیتامه به محفل زرتشت منسوب بوده) خوانده شده است. بنابراین به نظر ما بسیار محتمل است که ایشتوویگو (آستیاگ) با خاندان زرتشت (که مغان آن زمان به دور وی گرد آمده بودند) خویشی به هم زده بوده.»

استنتاج‌های دیاکونوف برای ما حایز اهمیتی فراوان است. زیرا ما را به سمتی رهنمون می‌سازد که بتوانیم گئومات و سپنداته (اسفندیار) و زرتشت را القاب دینی فردی واحد بدانیم که نام اصلی‌اش سپیتاک بوده. همچنین دیاکونوف به‌درستی بردیا را پسر سپیتامه و آمیتیدا و فرزندخواندۀ کوروش می‌داند. جالب اینکه بر طبق گفتۀ مورخان یونانی بردیا را نیز کوروش به حکومت باختر ایران گماشته بوده است. بدین ترتیب به مطابقت سپیتاک (زرتشت) با بردیا نیز پی می‌بریم؛ چرا که از یک‌سو هر دو فرزندان سپیتامه و آمیتیدا و فرزندخواندۀ کوروش بوده و از سوی دیگر در یک زمان حاکم باختر (بلخ) به‌شمار می‌رفته‌اند.

بنابراین فرمانروای باختر (بلخ) در فاصلۀ زمانی ۵۴۶ تا ۵۲۶ پیش از میلاد، که منابع و مورخان مختلف[۲۰] از وی با اسامی و القابی گوناگون همچون سپیتاک، زریادر (دارای تن زرین)، زریر (زرین)، سپنداته (دادۀ مقدسات)، گئومات (دانای سرودهای دینی، سروددان) و بردیا (بلند، تنومند)[۲۱] یاد کرده‌اند، کسی نیست جز زرتشت سپیتمان، اندیشمند بزرگ ایران باستان.

اما چگونه هرتسفلد و دیاکونوف بدین مهم پی نبرده بودند؟ هرتسفلد با شناختی که از اساطیر ایران داشت، موفق شده بود به‌درستی زرتشت سپیتامه (حاکم بلخ در سدۀ ششم پ.م) را در وجود سپیتاک سپیتامه (ساتراپ بلخ در سدۀ ششم پ. م) ببیند. ولی چه بسا به دلیل کم‌توجهی نسبت به تاریخ مدون ایران از سخن کتزیاس، که گئومات مغ را نیز در همان سدۀ ششم پیش از میلاد به‌عنوان حاکم بلخ معرفی کرده بود، غافل مانده بود. اما دیاکونوف برخلاف هرتسفلد، با داشتن آشنایی کافی از تاریخ مدون ایران، توانسته بود سپیتاک سپیتامه را بر گئومات مغ و بردیا (که در سدۀ ششم پ.م. حیات داشتند) منطبق کند و به یکی بودن آنها پی ببرد. اما شاید به علت نداشتن تیزبینی لازم نسبت به اساطیر ایرانی، از وجود زرتشت سپیتامه در همان سدۀ ششم پ.م. به‌عنوان حاکم بلخ، بی‌خبر مانده بود.

چه شواهد و قراینی وجود دارد؟

اشارۀ دیاکونوف بدین نکته که: «ممکن بود به مادی‌ها گفته شود بردیا پسر سپیتامه و آمیتیدا می‌باشد نه کوروش.» چه بسا همان موضوعی بوده باشد که داریوش با دستاویز قرار دادن آن، داستان بردیای دروغین را برای توجیه کودتای خود علیه کمبوجیه (تنها پسر تنی کوروش) و بردیا (سپیتاک، فرزندخواندۀ کوروش) اختراع کرده است. داریوش و متحدان او با آگاهی از اینکه بردیا (سپیتاک، گئومات) فرزندخواندۀ کوروش می‌باشد، با انتشار اخبار دروغ به مردم چنین القا نموده‌اند که بردیای دیگری وجود داشته که برادر خونی کمبوجیه است و هر دو از یک مادر زاده شده بودند. چنانکه داریوش در کتیبۀ بیستون گفته است: «کمبوجیه برادری داشت به نام بردیا که با کمبوجیه از یک مادر و از یک پدر بودند.» اما در حقیقت چنین نبوده و داریوش دست به دروغگویی و عوام‌فریبی زده است. زیرا بر طبق شواهد تنها یک فرد در تاریخ با لقب بردیا وجود داشته که همان سپیتاک (گئومات) فرزندخواندۀ کوروش بوده است.

سپیتاک (بردیا، گئومات) در زمان لشکرکشی کمبوجیه به مصر نایب‌السلطنۀ او در ایران بود. وی پس از گذشت سه سال از غیبت کمبوجیه و با شنیدن شایعۀ مرگ او در مصر، به‌عنوان جانشین قانونی شاه متوفی بر تخت شاهنشاهی ایران نشست. سپیتاک از خاندان سلطنتی ماد بود و پدر او سپیتامه جانشین آستیاگ، آخرین شاه ماد به‌شمار می‌رفت. «این درست است که قدرت‌یابی و بازگشت مجدد مادها به حکومت، چیزی نبوده که داریوش و متحدان پارسی او خواهان آن باشند، اما گئومات خود را پارسی و هخامنشی می‌خوانده و بدین سبب به هیچ‌وجه صحبت از بازگرداندن استقلال پیشین ماد در میان نبوده؛ گرچه شایعه مادی بودن شاه تازه، حسن توجه مردم ماد را به وی جلب می‌کرده و محتملاً خود او هم در سرزمین ماد تکیه‌گاهی می‌جسته. بعدها طرفداران داریوش کوشیدند تا عامۀ مردم پارس را قانع کنند که گئومات سرنگون‌شده گویا می‌خواسته قدرت را از پارسیان بگیرد و چون خود از سرزمین ماد بوده مجدداً حکومت مادی‌ها را برقرار سازد.»[۲۲]

کتزیاس از مگابرن به‌عنوان فرزندخواندۀ دیگر کوروش و برادر سپیتاک نام برده. این دو برادر (سپیتاک و مگابرن) همان برادران مغی هستند که مورخان یونانی و رومی با اسامی و القابی همچون سمردیس، اُروپاست و پاتی‌زیت از آنها یاد کرده‌اند. بنابر گفتۀ هرودوت، هنگامی که کمبوجیه به طرف مصر لشکرکشی می‌نمود، پاتی‌زیت (سپیتاک، گئومات) را به جانشینی خویش برگزید و ادارۀ امور کشور را در غیاب خود به او سپرد. گئومات بلافاصله پس از جلوس بر تخت، فرمان انجام دادن اصلاحات اجتماعی و اقتصادی را صادر کرد که تا به امروز در تاریخ ایران بی‌مانند است. او مالیات سه سال مردم در تمامی ایالات کشور را، که به جهت لشکرکشی‌های پرخرج کمبوجیه زیر شدیدترین فشارهای اقتصادی قرار داشتند، بر آنها بخشید. رسم ضدانسانی برده‌داری را برانداخت و معابد خدایان مختلف را که مکانی برای بت‌پرستی و فریب مردم بود تخریب نمود. سپس با اندیشۀ اصلاحات ارضی به سراغ زمین‌داران و اشراف فاسد رفت که زمین‌های مرغوب را با زور از مردم ستانده و به نفع خود مصادره نموده بودند. وی زمین را از آنان گرفت و به مالکان واقعی آن، یعنی دهقانان و کشاورزان بازگرداند.

هاشم‌ رضی معتقد است: «زرتشت برای گسستن قیود و خرافات از پیکر تودۀ مردم قیام کرد. همتش بر آن بود تا مسأله کشاورزی، مالکیت زمین، عدم تسلط اشراف و زمین‌خواران و تسلط ظالمانه کاهنان، یعنی کرپن‌ها را که هم در اندیشه و هم در عمل، تودۀ مردم را مورد استثمار قرار داده بودند به مرحله اجرا در آورد.»[۲۳]

هرتسفلد در کتاب خود زرتشت و جهان او مى‌نویسد: «زرتشت اصلاً مردى سیاستمدار بود. وى دچار مشکلات بسیار شد. تنها هدف او از نظر سیاسى ترقى دادن وضع کشاورزان در ماد بود و مى‏خواست برزگران را از یوغ بردگى نجات بخشد و بنابراین با طبقات حاکمه، مالکان عمده، نجبا و روحانیان وارد مبارزه شد. وى در ]رغا[۲۴][ مسقط‌الرأس خود، به منزلۀ مردى انقلابى معرفى شد.» وی همچنین براى قیام زرتشت ریشه‏هاى اقتصادى ذکر کرده، مى‏‌گوید: «محکمه‌‏اى که زرتشت را تبعید کرد، مرکب بود از نجبا و روحانیان ماد. وى ترک خانمان کرد و راه خراسان پیش ‏گرفت.»

چنانکه پیداست شباهت‌ها و اشتراکات میان اندیشه‌ها و اهداف گئومات مغ و زرتشت انکارناشدنی هستند. زرتشت نیز از میان مغان آذربایجان برخاست. آرزوی وی برپایی آرمانشهری زمینی، بر پایۀ برابری و برادری انسان بود. امروز ما می‌توانیم با نگاهی به گات‌ها، اندیشۀ نهفته در پس اقدامات انقلابی گئومات مغ را در سیمای دیگر او، که تحت نام زرتشت شناخته شده، بهتر درک نماییم. گویی از پس هزاره‌ها، هنوز هم‌ آوایی ضعیف آرمان‌ها و دغدغه‌های او را به گوش ما می‌رساند:

 از تو می‌پرسم ای اهورا، چه چیز است سزای آن کسی که از برای سلطنت بدکنشی و دروغ‌پرستی در کار و کوشش است؟ آن بدکنشی که جز از آزار کردن به ستوران و کارگران دهقان، کار دیگری از او ساخته نمی‌شود. هر چند که از دهقان آزاری به او نمی‌رسد.[۲۵]

˜™

کرپان‌ها نمی‌خواهند که در برابر قانون زراعت سر اطاعت فرود آورند. برای آزاری که از آنان به ستوران می‌رسد، تو قضاوت خود را در حقشان ظاهرساز، که آیا در روز قیامت، نظر به کردار و گفتارشان به خانه دروغ خواهند درآمد یا نه.[۲۶]

˜™

خشم و مخالفت کینه‌توزانۀ زمین‌داران و کاهنان مذاهب کهن آریایی و سامی نسبت به اصلاحات اقتصادی و مذهبی گئومات زرتشت، سرانجام منجر به وقوع کودتای سال ۵۲۲ پ.م تحت رهبری داریوش یکم هخامنشی و هم‌پیمانان وی، که از اشراف و بزرگان پارس و ماد بودند، گردید. بر طبق کتیبۀ بیستون گئومات (بردیا، سپیتاک) در روز دهم ماه بغیادیش (مهر ماه) سال ۵۲۲ پیش از میلاد، در ناحیه‌ای موسوم به سیکایا آواوتی از ایالت نیسایه سرزمین ماد (منطبق بر روستای اسحاق‌وند ـ سکاوند ـ کنونی، واقع در شهرستان هرسین استان کرمانشاه) به دست داریوش به قتل رسید.(۵) رویدادی تلخ که منجر به خیزش‌های مردمی، به خونخواهی گئومات، و تلاش برای بازگشت به قوانین دوران زرین حکومت او گردید. مطابق روایات سنتی مزدیسنا، زمان کشته شدن زرتشت نیز دقیقاً در همان برهۀ زمانی قتل گئومات بوده است. روایات اوستا نیز پس از قتل گئومات (در سدۀ ششم پیش از میلاد) به خاموشی می‌گراید و در آن، از دوره‌های پس از این تاریخ سخنی یافت نمی‌شود.

هرودوت آورده است: «پس از قتل گئومات همۀ مردم آسیا، بجز پارسیان، از مرگ او متأثر شدند و برای وی گریستند.» کمتر فردی را در طول تاریخ می‌توان یافت که درباره‌اش چنین سخنی گفته شده باشد و این خود دال بر محبوبیت کم‌نظیر او در نزد ایرانیان می‌باشد. ممکن نبود مغی نیرنگ‌باز بتواند در طی فقط هفت ماه سلطنت، قلب تمامی مردمان امپراطوری هخامنشی را به‌آسانی و بدون هیچ اقدام سیاسی برجسته تسخیر نماید. ولی مغی انقلابی و مصلحی اجتماعی، که از سوی مادر (آمیتیدا دختر آستیاگ) به خاندان شاهی ماد تعلق داشت و نیز فرزندخواندۀ مردی بزرگ همچون کوروش بود، می‌توانست در این مهم کامیاب گردد. محبوبیت گئومات حقیقتی خلاف داستان دروغین داریوش را (که بعدها مورخان یونانی هم آن را در ایران شنیدند و در متون خود بازگو کردند) اثبات می‌نماید. او نه تنها فردی ناشناخته و پنهان در پس دیوارهای کاخ خویش نبود، بلکه در نزد تودۀ مردم منجی و سوشیانت تلقی می‌شد.

تردیدی وجود ندارد پارسیانی که از کشته شدن گئومات خرسند گشتند، نه مردم آن سرزمین، بلکه نجبا و زمین‌داران کلان بوده‌اند. در ادامه خواهیم دید چگونه قتل گئومات، که خود سرآغاز قیامش از پارس بود، منجر به وقوع قیام‌های بزرگ مردمی بر ضد داریوش، در سرزمین زادگاهی وی گردید؛ به نحوی که دست‌کم پنجاه هزار تن از پارسیان، که داریوش را غاصب سلطنت فرزندان کوروش می‌دانستند، به‌دست وی کشتار گردیدند.

[۱]. Ctesias                 ۲. Spitamas                              ۳. Amytis

  1. ۴. کتزیاس، مگابرن (Megaberne) را به‌عنوان برادر کوروش نیز معرفی نموده. این بدان معناست که این دو تن (به‌دلیل نزدیک بودن سن‌شان به کوروش) هم برادرخواندگان کوروش و هم پسرخواندگان وی به‌شمار می‌رفته‌اند. این دو برادر در روایات ملی ایران به اسامی کتایون (منسوب به خانه) و برمایون (پردانش) در نقش برادران فریدون (کوروش) ظاهر شده‌اند.
  2. ۵. Spitaces
  3. ۶. خلاصۀ فوتیوس؛ این انتصابات بعد از سال ۵۴۶ پیش از میلاد صورت پذیرفته‌اند.
  4. ۷. Ernst Emil Herzfeld

[۸]. این نظر هرتسفلد را برای نخستین بار جواد مفرد کهلان در حواشی فصل هفتم تاریخ ماد تألیف دیاکونوف، دیده و بر روی آن انگشت گذارده بود.

[۹]. در اساطیر ایرانی سپیتامه با یمه (جمشید) ایزد هند و آریایی یکی پنداشته شده. به همین سبب بوده که خارس میتلنی، زریادر (زرتشت) و برادر وی مگابرن (ویشتاسپ) را زادۀ آفرودیت آسمانی (یمی ـ وارونی) و آدونیس (به بیانی همان اهورا مزدا) پنداشته است.

[۱۰]. بر طبق گفتۀ خارس از دروازۀ تنائیس قفقاز تا دروازه کاسپی.

[۱۱]. Zaridadres                                                           ۲. Odatis

  1. ۳. نام زرتشت مرکب از زر (زرین) و ائشت (کالبد، خشت) می‌باشد که در مجموع به معنی دارندۀ تن و کالبد زرین است. القاب زریادر، مندرج در گزارش خارس میتلنی، و زئیری وئیری (زریر)، ذکر شده در اوستا، نیز که به زرتشت تعلق دارند به همین معنا می‌باشند.

[۱۴]. در ابتدای فرگرد دوم، ضمن بررسی داستان اسفندیار، به تفضیل دربارۀ ویشتاسپ و زریر سخن رفته است.

[۱۵]. کتزیاس، دربیکان (دروپیکیان ـ دری‌ها) را همان مردم سمت بلخ دانسته است؛ این بدان معناست که نام دربیک، به دایی‌ها (دادیکان) و یا لااقل به دایی‌های شمالی نیز اطلاق می‌شده. شباهت زیاد نام قبیلۀ آریایی دایی، به نام قبیلۀ ترک سواحل شمال شرقی دریای مازندران یعنی داهه، سبب یکی پنداشتن این دو قوم گردیده است.

[۱۶]. به ظن قوی این جابه‌جایی برای دور نگه داشتن سپیتاک از قوم خود، یعنی مغان آذربایجان صورت پذیرفته است.

[۱۷]. برطبق روایات منابع ایرانی و یونانی، زرتشت در رغه آذربایجان (مراغه) متولد شد و از آنجا به بلخ مهاجرت نمود؛ وی حاکم آذربایجان (رد خونیرث) نیز خوانده شده است.

[۱۸]. Spentodata                                                          ۲. I.M. Dyakonoff

[۲۰]. از جمله هرودوت و کتزیاس

[۲۱]. منابع یونانی و رومی با القاب و اسامی دیگری مانند پاتی‌زیت (حافظ سرودهای دینی)، تنائوکسارس (دارای تن نیرومند)، سمردیس (دارای تن به اندازۀ سه مرد) و اوروپاست نیز از وی یاد کرده‌اند.

[۲۲]. تاریخ ماد، دیاکونوف.

[۲۳]. زرتشت پیامبر ایران باستان، هاشم‌ رضی.

[۲۴]. رغه، مراغه آذربایجان، زادگاه زرتشت، برخی آن را همان «راگا» یا «ری» پنداشته‌اند.

[۲۵]. گاتها، پورداوود، ص ۱۴۸.

[۲۶]. گاتها، پورداوود، ص۲۵۲

 نوشته: میلاد صفی زاده 

safizade.milad@gmail.com 

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
12 نظرات
  1. امیر می گوید

    بی نظیر بود. از اول هم می دونستم کتیبه بیستون همه اش دروغه، اما به نظرم اینجوری بود که در واقع داریوش پسر دوم کوروش بردیا رو کشته و نه پسر خونده اش رو.
    ولی از شاهنامه غافل نشیم. سپنداته (اسفندیار) پسر گشتاسپ هست، گستاسپ می تونه داریوش باشه و احتمالا هست و سپنداته پسر داریوش نشون داده شده و زرتشت (سپیتاک) کسی هست که دینش رو پیش گشتاسپ می بره و اون اولین کسیه که دین رو می پذیره. مورد دوم هوتوس و آتوسا هست، که هرودوت میگه همسر داریوشه. دین فعلی زرتشت هم همینو میگه، ولی همونجور که تو متن گفته شده جای گشتاسپ و زریر تو داستان عوض شده. نبرد رستم و اسفندیار از اونجایی که رستم سکایی هست احتمالا از دوره اشکانیان وارد این داستان شده و ربطی به داستان اصلی نداره.
    حالا اینجوری برداشت میشه: بردیا پسر خونی کوروش بعد از مرگ کمبوجیه به تخت میشینه، زرتشت یکی از نزدیکان بردیا هست و نه خودش (با استناد به جدا بودنشون تو شاهنامه)، و اینجوری هست که طی اون ۷ ماه دین زرتشت وارد دربار و زندگی مردم میشه و اینقدر عمیق میشه این باور که داریوش مجبور میشه تو کتیبه اش از اهورامزدا خدای زرتشت (که قطعا قبل از زرتشت نبوده، در واقع اهورامزدا بزرگ اهوراها هست که دیوان رو شکست میده) رو به عنوان خدای خودش معرفی کنه.
    آتوسا هم نه زن داریوش، که زن زرتشت (زریر) بوده، و با زرنگی برای مشروعیت دادن به داریوش (به دست خودش یا حداکثر تا زمان اردشیر یکم، هم دوره هرودوت) به عنوان همسر داریوش نشون داده شده.
    در واقع یه چیزایی از دستشون در رفته و نتونستن سانسور کنن که تو نوشته های کتزیاس بازتاب پیدا کرده. و اینجوری برداشت میشه که کتزیاس درباره اینکه همه نوشته هاش رونوشت از روی آرشیو دربار هخامنشی نوشته شده کاملا درست می گفته.

  2. بهنام می گوید

    زرتشت همون ابراهیم هست. به معنی ابی راهیم یا همون پدر مهربان. فقط ایرانی ها تو یک روز بخصوص کل شهر رو ترک میکنن اونم سیزده بدر هست. ویا مثله ایرانی ها که میگن اگه میخواین ببینین طرف راست میگه یا نه اونو بندازین تو آتیش اگه سالم در اومد اون راست میگه. و دلایل بسیار زیاد دیگه. تحریف بزرگی که تاریخ انجام داده. چهارشنبه سوری که بخاطر زرتشت راه افتاد و تو آتیش انداختنش و سالم در اومد. روز سلامتی زرتشت.

    1. زیتون می گوید

      هیچوقت به یه یهودی اعتماد نکن حتی اگر اسمش ابراهیم بود…..سیزده بدر به عید مغ کشی پوریم بر میگرده….

  3. محقق تاریخ ماد و پارس می گوید

    تشکر میکنم از نویسنده این مطلب بابت زحمتی که کشیده و تحقیقی که در این باره کرده تحسین برانگیزه، منتها این جا یک مطلب بیان نشده و این رو به حساب تحقیق ناقص نویسنده در تاریخ باستان میگذارم، تا جایی که بنده تحقیق کردم(بنده نه تاریخدان هستم نه باستان شناس اما سالها در باره مادها و پارس ها تحقیق کردم) کوروش به جهت شباهت این شخص که از خاندان مغ ها بوده با بردیا فرزند تنی خودش و آمی تیدا دختر خوانده آستیاک(کاساندان یک لقب یا اسم جدید بود به معنای کم کننده دردها که کوروش به او میگفت چون بسیار زیبا و دلیر و در عین حال دانا بود و مشاور کوروش محسوب میشد خود آمی تیدا از خاندان مغان بوده حتی آستیاگ هم طبق گفته هرودوت از خاندان محترم مغان بوده) دستور داده بود که گوش این شخص رو ببرن تا با بردیا اشتباه نشه و موقع دستگیری هم همسرش به خاطر گوش بریدش فهمید که او بردیای حقیقی نیست، حالا به جهت شباهت زیاد ممکنه حدس زده بشه که این شخص یه قرابت قومی یا خانوادگی با آمیتیدا و بردیه داشته اما مسلما نه بردیه بوده نه زرتشت بلکه سپنداته بوده که به خاطر مجازات شدن توسط بردیه علیه توئطه میکنه باعث مرگش میشه، حالا کمبوجیه کیه، او برادر بردیه بوده اما اونا از یک مادر نبودن کمبوجیه پسر یکی از شاهدخت های مصر بود که بعد از مرگ پدرش مصر رو فتح کرد و خودش رو فرعون جدید مصر اعلام کرد، حالا میفهمیم که چرا داریوش در تشییع جنازه کوروش بزرگ خودش رو دومین جانشین حقیقی کوروش اعلام میکنه چون کمبوجیه از مادر پارسی یا مادی نبوده و داریوش معتقد بوده که جانشین شاه پارس حتما باید تماما پارسی یا مادی باشه، حالا زرتشت کیه، طبق گفته فیثاغورث زرتشت در تشییع جنازه عظیم حضور داشته و مسلم هست که زرتشت(ستاره شناس یا چهره نورانی) یک لقب هست نه اسم و از خاندان مغان ماد بوده، حالا شاید بشه حدس زد که او همون سپیتاک سپیتامه بوده که مدتی حاکم بلخ بوده اما حکومت رو رها کرده یا عزل شده و کهانت در پیش گرفته و آیین جدید خودش رو که برگرفته از ویدا (آیین اسوره ها و دئوه ها که آیین جدید هندوها و بلخی ها بوده که حدود هزار سال قبل از آیین زرتشت به وجود اومده بوده) بوده بعدا به داریوش گشتاسپ عرضه کرده و مورد تایید و حمایت اونا قرار گرفته(چون خاندان مغان تا زمان ساسانیان افرادی مورد احترام و مقدس بودن که پیکره پلید خدایان آشور را شکافتند)، حالا میشه فهمید که چرا تا قبل از کتیبه های داریوش هیچ اسمی از مزدا اهوره به عنوان خدای جهان یاد نشده حتی زمان کوروش چون این اسم جدید خدای بزرگ بود که زرتشت یا احتمالا همون سپیتاک سپیتامه ابداع کرد و آیین جدیدش مورد قبول بعضی از مغان میترایی باستانی نبود بنابرین اونا به هگمتانه و شهرهای دیگه رفتن و گوشه نشین شدن و عده ای هم برای پست و مقام یا اغراض و دلایل دیگه او رو پذیرفتن و در پارسه ماندن. هر نوشته ای در مورد پارس ها و مادها حتی اگر به نتیجه درستی ختم نشه حداقل برای من قابل تقدیر و تحسینه، اما گفتن دروغگو به کسی که تنها دعای خیرش برای کشورش ازبین رفتن دروغ و دروغگو هست کمی بی انصافیه! بدرود

    1. زیتون می گوید

      اینا که شما گفتی بیشتر به بودا میخوره تا زرتشت….بخصوص که در معبد نوبهار بلخ دندان و موش را نگه میداشتن……

  4. آرگش می گوید

    سلام. عالی بود و لذت بردم. مستندات و مراجع کاملا صحیح است. تمام منتجات بنطر درسته. فقط در زرتشت بودن پسر سپیتاک باید شک داست. جرامه تمامی تاریخدانها و مورخین باستان و زبانشانسان، قطعا زرتشت را به پیش از حداقل قرن هشتم مربوط میدانن. یا شاید به استناد زمان سرودن گاتاها، حتی هزاره دوم ق. م.

  5. کاسیت ها می گوید

    عالی دمت گرم من تا حالا اینطور گفته بودن که گئومات شورش گر بوده .ولی پس ذهنم هیچ وقت نتونستم باور کنم و همیشه ازکشتنشون به دست داریوش ناراحت بودم کا الان فهمیدم حق داشتم

  6. شهروند می گوید

    اینا چیه نوشتی؟ اسم فامیل بازی کردی…
    داریوش رسول رستاخیز است

  7. Fa.Ha می گوید

    سلام چطور یک دزد می تونه آدم خوبی بشه اما یک روحانی نمی تونه آدم بدی بشه شما این مطلب را کاملا اشتباه بیان کردید و به هیچ عنوان منبع دقیق ندارید و بیشتر نظرات خودتون رو به جای حقیقت گفتید لطفا اطلاعات اشتباه به مردم ندید آیا از نظر شما آدمی که معابد را ویران می کند آدم خوبیه و آدمی که معابد را از نو میساز آدم بدی هست ؟؟؟

  8. دانشور صابری می گوید

    مغها میترائیسم یعنی خورشید پرست بودند به روحانیت خود پیرمغان میگفتند به محل مقدس خود دیر مغان میگفتند آئین میترائیسم ده هزار سال قدمت دارند ، آنها در کویت فعلی زندگی میکردند که قبل از ایرانیان در این منطقه زندگی میکردند اسم این منطقه عیلام نام داشته مغ‌ها ایرانی و آریایی نیستند آنها از نژاد سامی هستند، آنها طرفدار خورشید و نور هستند آنها به آفریدگار خود بغ میگویند که به چیزی جهنده میگویند بغ به عربی یعنی غورباقه جهنده ، مغ ها به جهش منی یعنی اسپرمتوزئد از آلت تناسلی مردانه به زنانه میگویند بغ و آفرینش را از همینجا میدانند مغها در دیر مغان در دور دیوار دیر ۸۴ نقش برجسته بوده ،که آمیزش زن و مرد را در ۸۴ شکل و حالت و پزسیون به تصویر کشیده بودند که به عروس و داماد که به عنوان برکت دادن می‌آمدند به صورت عینی ۸۴ حرکت سکسی را که پیرمغان بکارت عروس را بر می‌داشت و۷ مغ دیگر این ۸۴ شکل پیاده میکردند تا داماد ببیند و یاد بگیرند را آموزش میدادند، تمام کسانی که به میترائیسم اعتقاد داشتند پیر مغان برکت داده بودند،وقتی ایرانیان زرتشتی به این فلات مرکزی که از یخ‌بندان گریخته بودند همسایه عیلامیان میشوند وقتی مغها از آئین زرتشتیان که شعارشان اندیشه نیک گفتار نیک و رفتار نیک و را فقط یکی ست وان راه راستی ست از دین زرتشت متنفر میشوند و در سدد نابودی دین زرتشت بر میآیند نام روحانیت زرتشتی موبد بزرگترین روحانیان موبد موبدان و محل عبادتشان معبد است وهیچ ربطی به مغها و پیر مغان و دیر مغان ندارد، مغان زمانی که اسکندر مقدونی به ایران حمله کردن ودین زرتشتی که کتاب اوستا که بر۱۲۴ هزار پوست آهو که ۱۲۴ هزار آیه بر آنها نوشته شده بود را نابود میکنند مغها به معابد یورش میبرند ودین زرتشت را در طی ۴۰۰ تا ۵۰۰ سال نابود میکنند و ائین خود را با دین زرتشت ترکیب میکنند و نام موبد به مغ تغییر می‌دهند و بعد سه مغ دین مسیحیت را می‌سازند تا دین زرتشت را نابود کنند و دو پیامبر به نام مانی و مزدک را می‌آورند که دین زرتشت را محو کنند که موقع شدند مغها تاریخ را به نفع خود جعل کردند، وحتی به نام بغ شهری را در کنار مدائن وتیسفون به نام بغ داد (بغداد) را ساختند با معنی عدالت بغ یعنی عدالت غورباقه یعنی عدالت منی

  9. محمد می گوید

    امیدوارم ادمین این مطلب بخونه!حقیقابارها درباره هرتسفلد چیزهای جسته وگریخته ای خونده بودم،بماند!اما نه به این جامعی!!حالا دوست عزیز به فرمایشتون اضاف میکنم که من از مسیردیگه ایی و اصلاازباب دیگه ایی به این قضیه و نتیجه رسیده بودم درتحقیقاتم که یه اتفاقات مشکوکی درزمان هخامنشیان بین آیین میترایی وزرتشتی افتاده!!حقیقامن ازروی پیوندهای زرتشتیت و یهودیت به این رسیدم که درزمان هخامنشیان قوم یهود دربند چه سناریوهایی برای رهایی چیده بودن حتی من گمان میکنم داستان مرگ گئومات مغ وجنبشش وقیامش درمخالفت با این انحرافات بوده حتی دربیستون خوده داریوش میگه و تمام تاریخدانان هم عنوان کردن که گئومات تمام پرستشگاهها جز معابدمیترا را ویران کرد!ومغان هم که خودشون بزرگان آیین میترا بودند ونه زرتشت!! ادامه انحراف در آیین میتراو این سناریوی انحراف و ادغام بامباحث یهودیت‌ کاشت بذر ویرانی وبدبختی و شرو بلا و خرافات و تزویر و دروغ وحرص وطمع و…بین مردمان درفلات مرکزی ایران بود!!

  10. محمد می گوید

    ای کاش یه همتی بود و ماهایی که ازروی شک تحقیقاتی کردیم و به نتایجی غیراز اونچه که ملت بیشتر ازروی تعصب وکمترازروی مطالعه وازباب انحراف در تاریخ باوردارن ،رو کنارهم جمع میکرد و صدایی واحد میشدیم تا بهتر شنیده بشیم!!درامام محافلی که صحبت کردم به همین موضوع اول مقالتون برخوردم!هممون به حقایقی رسیدیم اما همتی نیست اینهارو جمع بندی کنه و پازل رو کامل کنه متاسفانه و ازهمه مهمتر صدای رساست که نیست متاسفانه!

ارسال یک پاسخ