شورش بابک خرمدین: نبرد سرخپوشان بر ضد خلافت عباسی
در اوایل سده سوم هجری، زمانی که خلافت عباسی در اوج قدرت اما درگیر چالشهای داخلی بود، قیامی بزرگ در مناطق شمال غربی ایران امروزی شعلهور شد که به مدت بیست و دو سال (۲۰۱ تا ۲۲۳ قمری) تداوم یافت. این جنبش که به رهبری بابک خرمدین انجام شد، نه تنها یک شورش نظامی، بلکه تقابلی ایدئولوژیک بین باورهای کهن ایرانی و ساختار مذهبی-سیاسی خلافت بود. بررسی این رویداد، کلیدی است برای درک تنشهای قومی، مذهبی و سیاسی در دورانی از تاریخ ایران که هویتی مستقل را فریاد میزد.
زمینههای قیام: خرمدینان و آرمانهای کهن
برای درک ریشههای شورش بابک، باید به جنبش خرمدینان پرداخت. آنان ادامهدهندگان نهضتی بودند که با افول ساسانیان و توسط مزدک بنام دهقان پایهگذاری شده بود. آموزههای آنان آمیزهای از باورهای زرتشتی، مانوی و مزدکی بود که بر برابری اجتماعی، اشتراک اموال و مبارزه با ظلم حکومتهای خارجی تأکید داشت. شکست قیام ابومسلم خراسانی و سپس کشته شدن او به دست خلیفه عباسی، احساس خیانت و کینه عمیقی در میان هوادارانش ایجاد کرد که بسیاری از آنان به خرمدینان پیوستند. منطقه آذربایجان با جغرافیای کوهستانی و صعبالعبور، پناهگاه امنی برای این گروههای معترض بود.
ظهور یک رهبر کاریزماتیک: بابک خرمدین
در چنین بستری، بابک پسر یک روغنفروش از منطقه «میمذ» آذربایجان، پا به عرصه گذاشت. او فردی باهوش، دارای قدرت رهبری بالا و دارای توانایی بسیج تودهها بود. بابک خود را وارث آرمانهای ابومسلم و احیاگر عدالت میدانست. او با اتکا به ایدئولوژی خرمدینی، موفق شد قبایل محلی و هزاران نفر از دهقانان و روستاییان ناراضی را که زیر فشار مالیاتهای سنگین خلافت بودند، گرد خود جمع کند. رنگ سرخ (نماد خونخواهی ابومسلم و آزادی) به نشانه آنان تبدیل شد و به «سرخپوشان» یا «سرخجامگان» مشهور گشتند.
روند جنگ و درگیریهای نظامی
بابک با انتخاب دژ مستحکم «بَذ» (یا قله بذ) در کوههای قافلانکوه به عنوان پایگاه اصلی، جنگهای چریکی موفقی را علیه نیروهای خلافت آغاز کرد. او به مدت دو دهه، سپاهیان پیاپی فرستاده شده از سوی خلفای بغداد (مأمون و معتصم) را با تاکتیکهای ماهرانه خود شکستهای سنگینی وارد کرد. این پیروزیها اعتبار نظامی خلافت را به شدت خدشهدار ساخت و توان مالی حکومت را با هزینه کردن برای لشکرکشیهای مکرر تحلیل برد. شکستهای پی درپی سربازان خلافت، به هراس بزرگی در بغداد تبدیل شده بود.
سرکوب قیام و پیامدهای آن
سرانجام، خلیفه المعتصم که عزم خود را برای پایان دادن به این شورش جزم کرده بود، یکی از توانمندترین فرماندهان خود، افشین (فرمانده ترک تبار) را مأمور این کار کرد. افشین با دقت و صبر تاکتیکی، راههای منتهی به دژ بذ را مسدود و بابک را تحت محاصره اقتصادی قرار داد. پس از نبردی سخت، دژ در سال ۲۲۲ قمری سقوط کرد. بابک توانست به سوی ارمنستان بگریزد، اما توسط افشین دستگیر شد و با تحقیر بسیار به سامرا (پایتخت جدید المعتصم) فرستاده شد. او در سال ۲۲۳ قمری پس از تحمل شکنجههای بسیار، اعدام شد.
تحلیل نهایی: چرا بابک شکست خورد؟
شکست بابک را میتوان به چند عامل کلیدی نسبت داد:
-
محدودیت جغرافیایی: جنبش او هرچند در آذربایجان قدرتمند بود، اما نتوانست به طور مؤثری به دیگر مناطق ایران گسترش یابد و تبدیل به یک قیام سراسری شود.
-
اتکای صرف به تاکتیکهای چریکی: این تاکتیکها در درازمدت و در برابر یک ارتش منظم و مجهز که از پشتیبانی مالی و انسانی بیپایان برخوردار است، کارایی خود را از دست میدهد.
-
رهبری افشین: استفاده خلافت از یک فرمانده ماهر و باتجربه که با تاکتیکهای محاصره و جنگ در مناطق کوهستانی آشنا بود، نقطه عطفی در جنگ بود.
-
عدم اتحاد با دیگر شورشها: قیام بابک همزمان با طغیان مازیار در طبرستان و قیام احمد بن عیسی در خراسان بود، اما این جنبشها نتوانستند به شکل استراتژیک با یکدیگر متحد شوند و front متحدی در برابر بغداد ایجاد کنند.