ظهور و سقوط امپراتوری مغول

جنگجویان مغول در میدان نبرد
جنگجویان مغول در میدان نبرد

امپراتوری مغول (۱۲۰۶ تا ۱۳۶۸ میلادی) زمانی بر سراسر پهنۀ آسیا، از دریای سیاه در شمال تا شبه‌جزیرۀ کُره در جنوب، فرمان می‌راند، قلمروی وسیع حاصلِ کشورگشایی‌هایی پی در پی که بنیان‌گذار این امپراتوری، چنگیز خان (فرمانروایی ۱۲۰۶ تا ۱۲۲۷ میلادی)، نخستین «خان بزرگ» مغول معروف به «فرمانروای جهان» آغازکنندۀ آنها بود. چنگیز برای تشکیل این امپراتوری قبیله‌های بیابان‌گرد ساکن استِپ‌های آسیا را با هم متحد کرد و سپاهی عظیم و ویرانگر به‌وجود آورد که هستۀ مرکزی آن را سواره‌نظامی چالاک و سبُک با هماهنگی‌ای حیرت‌انگیز تشکیل می‌داد. سوارکاران و تیراندازان چربدست مغول در سراسر آسیا و اروپا حریف و همتایی نداشتند و از همین رو توانستند ارتش‌های ایران، روسیه، اروپای شرقی، چین، و بسیاری سرزمین‌های دیگر را یکی پس از دیگری شکست دهند.

پس از چنگیز فرمانروایی بین نوادگان او تقسیم شد و هر یک از آنان قسمتی از امپراتوری – چهار خان‌نشین یا خانات مغول – را در اختیار گرفت. اما قدرتمندترین خان‌نشین‌ مغول، سلسلۀ مغولیِ یوآن در چین (۱۲۷۱ تا ۱۳۶۸ میلادی)، مدت‌ها پس از مرگ چنگیز و به‌دست قوبیلای خان (فرمانروایی ۱۲۶۰ تا ۱۲۷۹ میلادی) بنا شد. مغول‌ها پس از چند دهه فرمانروایی اندک‌اندک در فرهنگ یکجانشینیِ شهریِ همان سرزمین‌هایی که به دست خودشان تسخیر شده بود، جذب شدند. بسیاری از آنها از سنت دیرین اعتقاد به ارواح و شَمَن‌باوری به دین‌های بودایی تبتی یا اسلام تغییردین دادند. جذب شدن مغول‌ها در فرهنگ‌های محلی پدیده‌ای فراگیر بود که نه تنها از تغییر بنیانی هویت قومیِ آنان خبر می‌داد بلکه به از بین رفتن قدرت نظامی و مهارت جنگیِ زبانزدشان نیز اشاره داشت، و بدین‌گونه بود که سرانجام هر چهار خان‌نشین مغول در کشمکش‌های خاندانیِ فرساینده ذوب شدند و نیروی رویارویی نظامی با رقبای سیاسی خود را از دست دادند. مغول‌ها در زمینۀ ایجاد بناهای یادمانیِ شکوهمند یا نهادهای سیاسی ماندگار شهرتی نیافتند، ولی با پیوند دادن شرق و غرب عالم به‌وسیلۀ مسیرهای تجاری گسترده سهم بزرگی در پاسداری و تقویت میراث فرهنگی جهان ادا کردند، مسیرهایی که به سفیران دولتی، مبلغان دینی، و جهانگردان امکان ‌داد دامنۀ سفرهای خود را از اوراسیا تا خاور دور گسترش بدهند.

بزرگان قبیله بر این باور بودند که تِنگری، ایزد «آسمان آبی»، با اعطای حقی الاهی به مردمان مغول چنین مقدر کرده که مغولان فرمانروای تمام دنیا باشند.

چادرنشینان آسیای مرکزی

مغول‌ها مردمانی گله‌دار و چادرنشین ساکن استِپ‌های آسیای مرکزی بودند که زندگی خود را از راه پرورش گوسفند، بز، اسب، شتر، و غَژگاو (یاک) می‌گذراندند. این چادرنشینان کوچ‌نشین هم بودند و قبیله‌های مختلف آنان با تغییر فصل چادرهای پوستی و دایره شکل خود را که یورت (yurt) یا گِر (ger) نامیده می‌شد جمع کرده و در جای دیگری مستقر می‌شدند. سرزمین مغولستان آب و هوای اقلیمی خشنی دارد، به همین خاطر پوشاک مردم باید گرم، بادوام، و کاربردی باشد. لباس مغول‌ها معمولن از پوست دباغی‌شدۀ گوسفند و پشم حیوانات بود و لباس‌های زنانه و مردانه تفاوت چندانی با هم نداشتند: پوتین بی‌پاشنه، شلوار گشاد، بالاپوشی بلند به‌نام دیل (deel) که با یک بند چرمی دور کمر محکم می‌شد، و یک کلاه قیفی‌شکل با گوش‌پوش. اما لباس‌های زیر را از کتان یا ابریشم تهیه می‌کردند.

یورت‌ها، خیمه‌های مغولی
یورت‌ها، خیمه‌های مغولی

غذای مغول‌ها به طور عمده از فرآورده‌های لبنی مثل پنیر، ماست، کره، و کشک تکه‌یی، قوروت یا کوروت (kurut)، تشکیل می‌شد. نوشیدنی الکلی ملایم مغولی، کومیس (kumis)، را از شیر مادیان درست می‌کردند و مصرف آن بیشتر وقت‌ها به افراط می‌کشید. گله‌های دام ارزشی بسیار زیاد و حتا حیاتی داشتند چون منبع تهیۀ شیر، پشم، و حتا سرگین برای سوخت محسوب می‌شدند، اما گوشت معمولن از راه شکار به دست می‌آمد، و میوه‌ها و سبزیجات خودرو را نیز از صحرا جمع‌آوری و خشک می‌کردند تا برای مدتی طولانی قابل‌مصرف باقی بمانند. برای آذوقۀ زمستان و تهیۀ گوشت برای جشن‌ها و مناسبت‌ها، به‌ویژه دورهمی‌های بزرگ افراد قبیله، شکارهای مخصوص ترتیب داده می‌شد. در این گونه شکارها از ترفندی معروف به نرگه (nerge) استفاده می‌کردند که در آن عدۀ زیادی سوارکار دورتادور محدودۀ بزرگی از دشت یک حلقۀ محاصره تشکیل می‌دادند و طعمه‌ها – شامل همه‌ نوع حیوان از مارموت گرفته تا گرگ – را به داخل آن می‌راندند، بعد حلقه را تنگ و تنگ‌تر می‌کردند تا کشتن شکارها با تیر و کمان آسان‌تر شود. مهارت مغول‌ها در اجرای ترفند نرگه با نظم و سازمان‌دهی خاصی که داشت بعدها در میدان نبرد امتیاز بزرگی را نصیب آنها کرد. مغول‌ها روی‌هم‌رفته ویژگی‌های زندگی بیابانی را تا امروز حفظ کرده‌اند و هنوز چادرنشینان زیادی در استپ‌های آسیای مرکزی هستند که صدها سال است به شیوۀ نیاکان خود زندگی می‌کنند.

الگوی زندگی چادرنشینی حکم می‌کرد شکار و تهیۀ آذوقه برعهدۀ مردان و درست کردن غذا برعهدۀ زنان باشد، بااین‌حال تقسیم کار همواره به این خشکی نبود و خیلی پیش می‌آمد که زن و مرد، هردو، درگیر همه نوع کاری، از جمله سوارکاری و تیراندازی، بشوند. زنان از حیوانات اهلی مراقبت می‌کردند، چادرها را جمع و برپا می‌کردند، گاری‌ها را می‌راندند، بچه‌ بزرگ می‌کردند، مواد غذایی را آماده و نگهداری می‌کردند، و از مهمانان پذیرایی می‌کردند. زنان مغول به نسبت همتایان خود در سایر فرهنگ‌های آسیاییِ هم‌روزگار از حقوق بیشتری برخوردار بودند و حق مالکیت و وراثت داشتند. حتا چند بار پیش آمد که در میان‌دوره‌هایی بین حکومت خان‌های بزرگ مغول زنان در مقام نایب سلطنه فرمانروایی را به‌دست بگیرند. یکی دیگر از حوزه‌هایی که زنان مغول در آن نقشی فعال داشتند، دین بود.

باورهای دینی

در دین مغول از متن‌های مقدس یا مراسم مخصوص خبری نبود و به جای آن ترکیبی از آنیمیسم (جان‌دارانگاری و روح‌پرستی)، پرستش نیاکان، و شمن‌باوری وجود داشت. آتش، خاک، و آب، مکان‌های جغرافیاییِ پرهیبت مثل کوهستان، و پدیده‌های طبیعی مثل توفان زنده و دارای روح تصور می‌شدند. شمن‌ها، که ممکن بود مرد یا زن باشند، دارای قدرت ارتباط با این ارواح، به ویژه در عالم خلسه، و سفر به دنیای آنان بودند و بدین‌ترتیب می‌توانستند جان‌های سرگردان را هدایت کنند و از رویدادهای آینده خبر بدهند.

دین‌های دیگری هم بین مغول‌ها رایج بود، به‌ویژه مسیحیت نسطوری و، از قرن چهاردهم میلادی به‌بعد، بوداگرایی تبتی (وجره یانه یا پیروی از لاما) که عناصری از شمن‌باوری در خود داشت. اسلام نیز در خان‌نشین‌ها غربی گسترش زیادی پیدا کرده بود. اما پرنفوذترین سامانۀ عقیدتی مغول بر مبنای باور به دو ایزد اصلی شکل گرفته بود: «زمین» یا «ایزدبانوی مادر»، معروف به اِتوگِن یا ایتوگِن (Etugen)؛ و تِنگری (Gok Monggke Tenggeri)، «آسمان آبی» یا «بهشت جاوید». ایزد دوم را حامی و نگهدارندۀ اصلی مردمان می‌دانستند، و مهم‌تر از همه این که بزرگان قبیله بر این باور بودند که او با اعطای حقی الاهی به مردمان مغول چنین مقدر کرده که مغولان فرمانروای تمام دنیا باشند. جنگیز خان و جانشینان او با تکیه بر این باور دست به کشورگشایی‌هایی ویرانگرانه در سراسر قارۀ آسیا زدند تا بزرگ‌ترین امپراتوری‌ای را که تاریخ بشر تا آن زمان دیده بود، بنا کنند.

چنگیز خان برای گسترش قلمرو فرمانروایی خود با بی‌پروایی تمام از هر سه ابزار دیپلماسی، جنگ و وحشت‌پراکنی استفاده می‌کرد.

چنگیز خان و بنیان‌گذاری امپراتوری

گفتیم که قبیله‌های چادرنشین مغول هم به زندگی سخت و خشن عادت داشتند و هم به خاطر طبیعت‌گردیِ تمام‌وقت مهارت‌های سوارکاری و تیراندازی را از کودکی می‌آموختند. این ویژگی‌ها از آنان جنگاوران قابلی می‌ساخت که قادر بودند نبردهای سنگین و طولانی را تاب بیاورند، مسافت‌های زیاد را در مدتی کوتاه طی کنند، و با کمترین مقدار آب و غذا زنده بمانند. حتا نقش زنان و مهارت آنان در جمع و برپا کردن چادرها و جابه‌جایی وسایل به شوهران‌شان در لشگر مغول کمک می‌کرد تا نگران حمل و نقل و امور لجستیکی نباشند. چنگیز خان احتمالن اولین سردار مغول بود که متوجه شد اگر همۀ قبیله‌ها و خاندان‌ها با هم متحد شوند، مغولان می‌توانند به دنیا حکومت کنند.

چنگیز، با نام تموچین، در حدود سال ۱۱۶۲ میلادی به دنیا آمد. او کودکی سختی را که مالامال از تنگدستی و وانهادگی بود پشت سر گذاشت و موفق شد به‌عنوان یک فرماندۀ نظامی توانمند جایگاهی برجسته نزد طغرل، برادر قسم‌خوردۀ پدرش و رئیس قبیلۀ کِراییت (Kerait)، برای خود دست‌وپا کند. سرگذشت چنگیز خان در کتاب تاریخ سرّیِ مغولان، گاه‌نگاری که از قرن سیزدهم میلادی به‌جا مانده، شرح داده شده که بهترین منبعی است که دربارۀ آغاز بنای امپراتوری مغول در دست داریم. چنگیز پس از این که بر پایۀ محبوبیتِ مردمی خود به خاطر پیروی از سیاست شایسته‌سالاری به مقام «خان مغول» انتخاب شد، طی یک دورۀ ده ساله از ۱۱۹۵ تا ۱۲۰۵ میلادی به گسترش قلمرو فرمانروایی خود پرداخت. او در این راه با بی‌پروایی تمام از هر سه ابزار دیپلماسی، جنگ و وحشت‌پراکنی استفاده می‌کرد – از جمله این که سربازان لشگر مغلوب باید بین پیوستن به سپاهیان او یا مرگ یکی را انتخاب می‌کردند. قبیله‌های کوچ‌نشین دیگر مثل تاتارها (که نویسندگان اروپایی قرون وسطا اغلب آنها را به اشتباه مغول نامیده‌اند)، کِراییت‌ها (یا کِرِییدها)، نایمان‌ها، و مِرکیت‌ها نیز با میل یا به اجبار به زیر فرمان او درآمدند، سرانجام، در ۱۲۰۶ میلادی نشست بزرگی با حضور سران تمام قبیله‌های مغول (کورولتایی) برگزار شد که در آن چنگیز را رسمن «چنگیز خان» یا «قبلۀ عالم» همۀ مغولان اعلام کردند.

نقشۀ امپراتوری مغول
نقشۀ امپراتوری مغول

خان مغول به تلاش‌های خود برای متحد کردن قبیله‌ها در سراسر قلمرو فرمانروایی‌اش ادامه داد و در این راستا به دو اقدام مهم دست زد، یکی این که دستور داد تنها زبان مغولیِ گفتاری تا آن زمان به خط مورد استفادۀ ترکان اویغور نوشتاری شود، و اقدام دیگر تدوین مجموعه قوانینی ثابت و پایدار بود که به یاسا (ایخ زاساگ، به مغولی) معروف شد. برای بالا بردن کارآیی ارتباط کتبی، شبکه‌ای از قرارگاه‌های پُستی، یام، تشکیل شد که پیغام‌رسانان می‌توانستند برای دسترسی سریع به نقاط گوناگون امپراتوری از آن استفاده کنند. بدین ترتیب می‌توان گفت که بنای امپراتوری مغول به‌طور جدی ایجاد شده بود اما هنوز با پهناوریِ نهایی خود فاصله داشت.

گسترش قلمرو مغول: شمال چین و ایران

روش سنتیِ رهبران قبیله‌های مغول برای رسیدن به قدرت و حفظ آن پیروز شدن در نبردها و سپس تقسیم غنایم بین هم‌رزمان و یاران وفادارشان بود، و چنگیز خان از این لحاظ با بقیه فرقی نداشت. هستۀ مرکزی سپاه مغول از ده هزار جنگجو تشکیل می‌شد که به آنها کِسیکتِن (kesikten= کشیکچی) می‌گفتند و محافظان شخصی خان مغول به‌حساب می‌آمدند. مقام‌های مهم دولتی در سراسر امپراتوری به اعضای این گروه سپرده می‌شد. علاوه بر این سپاه، جذبِ نیروهای نظامیِ جدید با پیوستن قبیله‌های مغول به امپراتوری به‌عنوان خراج‌گزار یا متحد و از طریق کشورگشایی صورت می‌گرفت. مؤثرترین اسلحۀ جنگیِ مغولان سواره‌نظام سبُک بود که از سوارکارانی با مهارت بالا در تیراندازی با کمان سنگین و پیچیدۀ مغولی تشکیل می‌شد. علاوه بر این، اسب‌های مغولی نه تنها از نظر قدرت و سرعت و استقامت زبانزد بودند، بلکه تعدادشان نیز بسیار زیاد بود طوری که هر سوار می‌توانست تا ۱۶ مرکبِ ذخیره داشته باشد و بدین ترتیب هر واحد لشگری قادر می‌شد مسافت‌های طولانی را با سرعت زیاد طی کند.

نخستین هدف چنگیز پس از رسیدن به مقام «خان بزرگ»، دولتِ جین (یا سلسلۀ جورچِن جین، ۱۱۱۵ تا ۱۲۳۴ میلادی) در شمال چین بود. سرعت حرکت سواره‌نظام مغولی و تاکتیک ایجاد رعب و وحشت در پی بلاهایی که بر سر شهرهای مغلوب می‌آمد جایی برای مقاومت باقی نمی‌گذاشت. دولت جین نیز در مواجهه با شکاف‌های داخلی بی‌شمار چاره‌ای جز عقب‌نشینی به سمت جنوب ندید. مغولان هم‌زمان پیشروی‌هایی هم به سوی دولت تانگوتِ ژیای غربی یا ژی ژیا (یا شی شیا، ۱۰۳۸ تا ۱۲۲۷ میلادی)، صورت دادند که آن هم در شمال چین قرار داشت و مثل دولت جین یارای مقاومت در برابر پیش‌روی بی‌رویۀ چنگیز خان در شرق آسیا را در خود نمی‌دید. سومین هدف در کشورگشایی‌های این دوره حکومت سونگ (۹۶۰ تا ۱۲۷۹ میلادی) در چین بود. سلسلۀ سونگ که به نسبت همسایگان خود از ثروت و قدرت بیشتری برخوردار بود، نرمش بیشتری به خرج داد، هرچند بسیاری از شهرهای آن به دست چنگیز خان غارت شد تا سرانجام روزگار این سلسله نیز به سر رسید. تا سال ۱۲۱۹ میلادی حتا کرۀ شمالی هم مورد حمله قرار گرفته بود چون چنگیز خان سر در تعقیب مردمان قبیلۀ دردسرساز خیتان داشت که به آن خطه گریخته بودند.

نیم‌پیکرۀ چنگیز خان
نیم‌پیکرۀ چنگیز خان

چنگیز، که از قرار معلوم قصد داشت تجسم عنوان «قبلۀ عالم» را در عمل به نمایش دربیاورد، به‌زودی آهنگ تسخیر غرب آسیا را کرد. شاهنشاهی خوارزمشاهیان در سال ۱۲۱۸ میلادی مورد تهاجم مغولان قرار گرفت. سپاه صدهزار نفری مغول به چهار گوشۀ سرزمین ایرانیان تاختند و شهرهای بزرگی مثل سمرقند و بخارا را فتح کردند. آنها در سال ۱۲۲۱ میلادی به شمال افغانستان رسیدند، و سال بعد یک سپاه روسی را در کالکا، شمال هند، شکست دادند. بدین ترتیب دورتادور خطۀ جنوبی دریای خزر به اشغال مغولان درآمد. مسلمانان منطقه اکنون لقب تازه‌ای برای خان مغول دست‌وپا کرده بودند و به او «چنگیز ملعون» می‌گفتند. زیر فرمان چنگیز شهرها با خاک یکسان شده بود، مردمان از بزرگ و کوچک قتل عام شده بودند، حتا شبکه‌های آبرسانی و آبیاری از نابودی در امان نمانده بودند. قارۀ آسیا در کمتر از دو دهه زیر و رو شده بود. سرانجام چنگیز خان مغول در ۱۸ اوت ۱۲۲۷ میلادی بر اثر بیماری نامعلومی درگذشت، اما جانشینان او ترتیبی دادند که گسترش جهانگیر امپراتوری مغول تا مدت‌ها پس از مرگ بنیان‌گذارش برقرار بماند.

حملۀ اُکتای خان به اروپا

چنگیز وصیت کرده بود که امپراتوری او بین چهار پسرش، جوچی، چَغَتای (چَغَدای)، تُلویی (تولویی)، و اُکتای (اُگُدِیی) تقسیم شود تا هریک از آنان بر یکی از خان‌نشین‌های مغول حکومت کند (هرچند جوچی شش ماه پیش از مرگ پدر از دنیا رفته بود). پس از مدتی اُکتای بیش از دیگران قدرت گرفت و به مقام «خان بزرگ» (فرمانروایی ۱۲۲۹ تا ۱۲۴۱ میلادی) رسید. اتحاد سراسری امپراتوری زیر فرمان او تا ۱۲۶۰ دوام آورد و پس از آن خان‌نشین‌های مغول به طور کامل از یکدیگر مستقل شدند و حکومت‌هایی خودمختار تشکیل دادند.

اُکتای خان برای تحکیم هرچه بیشتر سازمان حکومت خود از بین محافظان شخصی و مشاوران نزدیک و مورد اعتماد حاکمانی محلی (داروغه‌چی) برای شهرها و مناطق گوناگون تعیین کرد، و به دستور او یک سرشماری همگانی برای تعیین مالیات‌ها انجام شد (که جای تصرف بی‌رویۀ اموال مردم را گرفت). در ۱۲۳۵ میلادی شهر قره‌قروم به عنوان پایتخت مغولستان تعیین شد. شبکۀ مراسلاتی یام گسترش یافت، چاه‌های آب در سراسر مسیرهای تجاری مورد حفاظت قرار گرفتند، و بازرگانان در سفرهای خود می‌توانستند یک گروه محافظ از سربازان ارتش همراه ببرند.

در رابطه با کشورگشایی، اُکتای کار پدر را درست از همان‌جا که ناتمام مانده بود ادامه داد و با کمک سردار کارآزمودۀ خود، سوبوتای (معروف به «سوبوتای بهادر»، ۱۱۷۶ تا ۱۲۴۸ میلادی)، یکی از «چهار تازیِ» خان مغول، در ۱۲۳۰ میلادی به جنگ خاقان جین رفت. کای‌فِنگ، پایتخت خاندان جین، در ۱۲۳۳ میلادی سقوط کرد و نبردهای سال ۱۲۳۴ میلادی با خودکشی امپراتور این خاندان، آی‌زُنگ (فرمانروایی ۱۲۲۴ تا ۱۲۳۴ میلادی) و نابودی نهایی و قطعی حکومت جین پایان یافت. سرزمین کُره نیز در همین گیرودار به تصرف مغولان درآمد.

بازسازی یک جنگجوی مغول
بازسازی یک جنگجوی مغول

سوبوتای از ۱۲۳۵ سازماندهی جبهه‌های نبرد در سراسر آسیای مرکزی را برعهده گرفت و چند شهر مهم، از جمله تفلیس، را فتح کرد. از ۱۲۳۶ تا ۱۲۴۲ میلادی لشگری صدوپنجاه هزار نفری از مغولان با تقسیم شدن به پنج گردان بزرگ به پیشروی در قزاقستان و ازبکستان پرداختند و با پیشروی تا کرانه‌های رود وُلگا تهاجم به شرق اروپا را آغاز کردند. پیروزی‌های پی‌درپی در برابر بلغارها، روس‌ها، لهستانی‌ها، و مجارها برتری عظیمی نصیب مغولان کرد. سواره‌نظام مغول، که یکباره از ناکجا به دشمن هجوم می‌آورد، به «سواران شیطان» معروف شده بود. شهرهای بزرگی مثل کی‌یِف (۱۲۴۰ میلادی)، کراکُف (۱۲۴۱ میلادی)، بودا و پِست (۱۲۴۱ میلادی) یکی پس از دیگری تصرف و غارت شدند. شاید تنها چیزی که اروپا را از فرو رفتن بیشتر در منجلاب نیستی نجات داد مرگ اُکتای در ۱۲۴۱ میلادی بود که سرداران مغول را واداشت برای انتخاب خان جدید به قره‌قروم برگردند. دو خان بعدی عبارت بودند از گویوک خان (فرمانروایی ۱۲۴۶ تا ۱۲۴۸ میلادی) و مُنگو قاآن (فرمانروایی ۱۲۵۱ تا ۱۲۵۹ میلادی)، با چند نایب حکومت در فاصلۀ بین این دو، اما سرانجام نوبت به قوبیلای خان، پسر تولوی، رسید تا عظیم‌ترین و بلندپروازانه‌ترین برنامه‌های کشورگشایی بعد از زمان پدربزرگ خود، چنگیز، را به اجرا درآورد.

قوبیلای خان و حمله به چین و ژاپن

قوبیلای خان از ۱۲۶۰ تا ۱۲۹۴ میلادی فرمانروایی کرد، ولی نام و آوازۀ او پیش‌تر از آن و زمانی مطرح شده بود که فرماندهی سپاه مُنگو قاآن را در نبرد علیه امپراتوران سلسلۀ سونگ در چین برعهده داشت. او برای تصرف مقام «خان بزرگ» ناچار شد با برادر کوچک‌تر خود، اریق بوکه (۱۲۱۹ تا ۱۲۶۶ میلادی) وارد جنگ شود، اما قوبیلای در این جنگ پیروز شد و هرچند در آن زمان چهار خان‌نشین امپراتوری عملن به خودمختاری رسیده بودند، او می‌توانست همچنان دلخوش باشد که خطۀ زیر فرمان او ثروتمندترین است. با این‌همه، جاه‌طلبی قوبیلای خان جایگاه‌های والاتری را هدف گرفته بود: تاج و تخت امپراتوری چین. در نتیجه حکومت سونگ بار دیگر مورد حمله قرار گرفت، اما این بار قوبیلای برای محاصرۀ شهرها از منجنیق‌های قوی‌تری استفاده می‌کرد که فناوری ساخت آنها را از آسیای غربی وارد کرده بود. بدین ترتیب طی یازده سال بعدی شهرهای چین یکی پس از دیگری سقوط کردند، و با تسلیم شدن پایتخت، لین آن، در ۲۸ مارس ۱۲۷۶ میلادی، روزگار فرمانروایی سلسلۀ سونگ نیز به‌سر رسید. در ۱۹ مارس ۱۲۷۹ نبرد دریایی سختی در یایی‌شان (Yaishan) نزدیک جزیرۀ ماکائو درگرفت که پیروزی بزرگ دیگری را – باز به کمک اجرای موفقیت آمیز تدبیرهای نظامی مغولی – به همراه آورد و آخرین مقاومت سونگ‌ها را درهم شکست. قوبیلای خان به فتحی دست یافت که رویای تمام قبیله‌های چادرنشین مغول تا پیش از او بود: فرمانروایی بر سرزمین پهناور، قدرتمند و بی‌اندازه ثروتمند چین.

البته قوبیلای خان پیش از این ها یعنی در ۱۲۷۱ میلادی خود را امپراتور چین اعلام کرده و سلسلۀ تازه‌ای به نام سلسلۀ یوآن (Yuan)، به معنی «خاستگاه» یا «مرکز»، را بنیان گذاشته بود. او شهر دایدو (پکن کنونی) را به‌عنوان پایتخت جدید انتخاب کرد و شهر زانادو (شانگ‌دو) در شمال شرق چین نیز اقامتگاه تابستانی امپراتور شد. قوبیلای خان نشان داد که توانمندی‌های او در کشورداری دست کمی از مهارت‌های کشورگشایی اش ندارند. او سرزمین عظیم چین را به دوازده ناحیه تقسیم کرد و با برقراری قوانین مالیاتی سودمند برای بازرگانان، تقویت پول کاغذی، و بهبود وضعیت راه‌ها و شبکۀ راه‌های آبی در راستای حمل و نقل آسان‌تر کالاها موجب شکوفایی و رونق داد و ستد شد. با این‌حال، عطش او برای کشورگشایی هنوز فروننشسته بود و او به‌دنبال حملۀ سال ۱۲۷۴ در سال ۱۲۸۱ میلادی بار دیگر به ژاپن حمله کرد. هردوی این حمله‌ها با شکست مواجه شدند، چون ژاپنی‌ها نه تنها سرسختانه مقاومت می‌کردند بلکه می‌توانستند از توفان‌های هراس‌انگیز کامی‌کازه (kamikaze) یا «بادهای ایزدی» برای فراری دادن دشمن استفاده کنند. قوبیلای خان وقتی در حمله به ژاپن کاری از پیش نبرد، نقشه‌های تهاجمی خود را متوجه جنوب آسیا کرد و دست به تسخیر ویتنام (۱۲۵۷، ۱۲۸۱ و ۱۲۸۶ میلادی)، میانمار (۱۲۷۷ و ۱۲۸۷ میلادی)، و جاوه (۱۲۹۲ میلادی) زد، اما همۀ این اقدام‌ها موفقیت‌آمیز نبودند. به نظر می‌رسید امپراتوری مغول دوران اوج خود را پشت سر گذاشته و قرن سیزدهم میلادی تنها شاهد افتادن آن در سراشیبی سقوط خواهد بود.

چهار خان‌نشین امپراتوری مغول
چهار خان‌نشین امپراتوری مغول

خان‌نشین‌ها و سقوط امپراتوری مغول

در همان زمان که خان‌های بزرگ مغول سرگرم گسترش مرزهای شرقی امپراتوری خود بودند، بخش‌های مرکزی و غربی تا حد زیادی به خودمختاری رسیدند. باتو خان (درگذشت ۱۲۵۵ میلادی)، پسر جوچی و نوۀ چنگیز، در ۱۲۲۷ برای خود حکومتی معروف به «اردوی زرین» در استپ‌های غرب اوراسیا ایجاد کرد. «اردوی زرین» بیش از تمام حکومت‌های خانیِ مغول دوام آورد و تا ۱۴۸۰ میلادی خبری از پایان رسمی آن نبود، هرچند که از میانه‌های قرن چهاردهم میلادی به بعد روس‌ها و لیتوانیایی‌ها قدرت‌های اصلیِ منطقه شمرده می‌شدند. امپراتوری ایلخانی مستقر در ایران نیز، که در ۱۲۶۰ میلادی به دست هولاگو (درگذشت ۱۲۶۵ میلادی)، یکی دیگر از نوادگان چنگیز، بنا شده بود، در سایۀ تهدید دائمی همسایۀ جنوب شرقی خود یعنی مملوک‌ها (۱۲۶۱ تا ۱۵۱۷ میلادی) به سر می‌برد تا سرانجام در ۱۳۳۵ میلادی به دلیل اختلاف‌ها و کشمکش‌های داخلی بر سر جانشینی از هم پاشید. خان‌نشینی چغتای (۱۱۸۳ تا ۱۲۴۲ میلادی)، پسر دوم چنگیز به خاطر حفظ فرهنگ مغولی و ریشه‌های عمیق زندگی چادرنشینی از دوام و استواری نسبی برخوردار بود. با این‌حال، این حکومت هم در پی دعواهای جانشینی در ۱۳۶۳ میلادی دچار فروپاشی شد.

گذشته از این‌ها، هر سه خان‌نشین غربی به دلیل اختلاف‌های مرزی همواره در جنگ و ستیز به سر می‌بردند. این خان‌نشین‌ها در نهایت یکی پس از دیگری اسلام را به‌عنوان دین رسمی پذیرفتند و بدین ترتیب مورد دیگری برای اختلاف بین سرداران و خاندان‌های اشرافی پیدا شد. قلمرو ایلخانیان و خان‌نشین چغتای عاقبت به دست تیمور لنگ، بنیان‌گذار امپراتوری تیموریان (۱۳۷۰ تا ۱۵۰۷ میلادی) افتادند. حتا دولت چینی یوآن نیز از آسیب جنگ داخلی در امان نمانده و با اقتصاد ضعیف، قحطی گسترده، و شورش‌های محلی دست به گریبان بود، تا سرانجام سلسلۀ مینگ در ۱۳۶۸ میلادی حکومت چین را به دست گرفت. در این حال مغولان روز به روز بیشتر در فرهنگ شهرنشینی جذب می‌شدند، روندی که آنها را به زیرمجموعۀ همان جامعه‌هایی تبدیل می‌کرد که در آغاز به‌سادگی به چنگ‌شان افتاده بود. همسان‌سازی با زندگی شهری موجب شد حکومت آنان نیز مثل هر حکومت دیگری مقهور ملت‌های نواندیش و صاحبان فناوری‌های پیشرفته‌تر شود.

میراث مغول

مغول‌ها شاید کمتر از بسیاری قوم‌های تاریخی دیگر آثار هنری قابل توجه برای موزه‌داران امروز به‌جا گذاشته باشند یا بیش از آن که نمونه‌هایی تحسین‌برانگیز از معماری خاص خود به‌وجود بیاورند بناهای باستانی مردمان دیگر را با خاک یکسان کرده باشند، اما میراث ماندگار آنان در بسیاری زمینه‌های دیگر قابل بازیابی است. یکی از بزرگ‌ترین دستاوردهای مغولان در تاریخ فرهنگی جهان نخستین تلاش هدفمند برای وصل کردن شرق و غرب عالم به یکدیگر است. امپراتوری مغول زمانی به اندازۀ یک پنجم کل مساحت سرزمین‌های شناخته‌شدۀ جهان وسعت داشت، طوری که سربازان مغولی در یک سو با شهسواران تئوتُنی (ژرمن) نبرد می‌کردند و در سوی دیگر با لشگر سامورایی‌ها رودررو می‌شدند، در حالی‌که هیچ‌یک از این دو گروه دشمنان از وجود دیگری خبر نداشت. تا زمان مغولان، چینی‌ها از سویی و اروپایی‌ها از سوی دیگر هرکدام سرزمین طرف مقابل را کشور نیمه‌خیالی هیولاها و موجودات افسانه‌یی به حساب می‌آوردند. اما وقتی سفیران، مبلغان دینی، بازرگانان، و جهانگردانی مثل مارکو پولو (۱۲۵۴ تا ۱۳۲۴ میلادی) راه سفر به سراسر قارۀ آسیا را گشوده دیدند، تماس‌ها و برخوردهای گوناگون بین شرق و غرب آغاز شد و مبادلۀ دین و اندیشه و فناوری رونق گرفت. در نتیجۀ همین تماس‌ها با سرزمین‌های شرقی بود که اروپایی‌ها برای نخستین بار با باروت، کاغذ، چاپ، قطب نما، و به احتمال زیاد بستنی آشنا شدند. از سوی دیگر، شوربای مغولی معروف به سولِن یا شولِن در سراسر آسیا رواج پیدا کرد. بدبختانه در کنار این سوغات‌های خوب، سرایت‌های نامطلوبی نیز وجود داشت که دردناک‌ترین آنها همه‌گیری طاعون یا «مرگ سیاه» (۱۳۴۷ تا ۱۳۵۲ میلادی) بود، سرایتی که از قسمتی دورافتاده از سرزمین چین آغاز شد و پس از گسترش در آسیا از طریق دریای سیاه به ونیز رسید و بعد در اروپا پراکنده شد. بااین‌همه در مجموع، مردم مغولستان امروزه از امپراتوری مغول به‌عنوان دوران طلایی یاد می کنند و چنگیز خان را در مقام بنیان‌گذار و قهرمان ملی ستایش می‌کنند، چنان که امروزه نیز جشن‌هایی در گرامی‌داشت او در اولان باتور، پایتخت مغولستان، برگزار می‌شود.

ارسال یک پاسخ