دین در زمان هخامنشی
دین در زمان هخامنشی از استاد رضی
-۱- پژوهش دربارهی اینکه هخامنشیان دارای دین زرتشتی بودند یا نه، مبحثی است طولانی و بسیار پیچیده میان آنانی که در تاریخ هخامنشی تحقیقات و کاوشهایی نموده و صاحب نظرند. البتّه با توجّه به زمان این سلسله، متوجّه میشویم که با تاریخ متداولی که از برای ظهور زرتشت ذکر میشود. یعنی قرن ششم پیش از میلاد بایستی هم عصر با آغاز سلطنت هخامنشیان بوده باشد. امّا تولد زرتشت در قرن ششم امروزه آن اهمیّت و اعتبار گذشته را از دست داده و بسیاری از دانشمندان، حوالی قرن هشتم پیش از میلاد را عصر ظهور پیامبر میدانند. در اینجا به هیچ روی بر آن نیستیم تا دربارهی عصر پیامبر به گفتوگو و بحث بپردازیم. لیکن قدر مسلّم آن است که زرتشت در حدود دو قرن پیش از شاهنشاهی هخامنشی ظهور کرده است در اینجاقدر متیقّن و مسلّم آن است که ما به هیچوجه نمیتوانیم اقوال کسانی چون خسانتوس Xantus و هرمیپوس Hermipus و امثال آنها را بپذیریم که تاریخ سرسامآور شش هزار و یا اندکی بیشتر و کمتر را از جنگ ترویا Troia یا لشکرکشی خشایارشا به یونان و یا حملهی اسکندر را ذکر میکنند. اینان خود به مسائلی اشاره میکنند که وضع را تا اندکی روشن میکند و آن تعدّد نام زرتشت و شخصیتهایی به نام زرتشت میباشند که در سحر و جادو دستی توانا داشته و در اعصار دوری زندگی میکردهاند و به مناسبت تجانس اسمی، چون پیامبر بلند آوازه شد، برای شهرت وی آن حوادث و اموری را که به زرتشتهای دیگری وابسته بود، به این وابستند و افسانههای مردمی جادوگر و ساحر و نیرنگباز با شخصیّت مردی مصلح، دانا و وارسته آمیخته شد. هر کاوشگر و محقّقی هرگاه به دقّت در اقوال و آرای تاریخنویسان یونانی به کاوش، جست و جو و پژوهشی منتقدانه بپردازد، به زودی به این مسئله آگاهی مییابد. تاریخنویسان یونانی و غیریونانی درباهی روش زرتشت آن قدر به نیرنگها، شعبدهها و ساحری و امور خارقالعاده اشاره میکنند که حدّی بر آن متصوّر نیست، و آنگاه خود را در خلال گفتههایشان از کسانی دیگر نیز نام میبرند که زرتشت نام بوده و به سحر و جادو میپرداخته. البتّه در متن کتاب از این موضوع مفصّل یاد شده و مطالب بسیاری را روشن مینماید.
به هر حال هنگامی که هخامنشیان به عصر قدرت خود رسیدند، دارای دین زرتشتی به صورت سادهی آن بودند. سیر و توجّهی به روش و سیاست مذهبی شاهنشاهان هخامنشی، نشان میدهد که چگونه دین بهی کمکم از مسیر خود خارج شده و به شرک ابتدایی باز میگردد، هرچه پیشتر میرویم و نفوذ مغان بیشتر میشود، دین ساده و اوّلیهی زرتشت به وسیلهی این مغان بیشتر دچار تغییر و دیگرگونی واقع میگردد. اینان با صبر و حوصله کمکم روش و شکل آیینِ پیشینِ خود را داخل دیانت زرتشت میکنند تا سرانجام از اواسط دوران اشکانیان به قدرت دلخواه رسیده و در زمان ساسانیان قدرت را قبضه کرده و ایران را به انحطاط و شاهنشاهی ساسانیان را به مرحلهی سقوط سوق میدهند. انحطاط مادی و معنوی، انحطاط فلسفی و اخلاقی، شکست و برافتادگی و ذلّت و خواری ایرانیان به وسیلهی این طبقهی مذهبی انجام شد و فعلیّت یافت. مغان همچون زخمی بودند بر پیکر قدرتمند ایران که آهسته آهسته و به تدریج تمام آن را فراگرفته و هلاکش کردند. در اینجا باز در تاریخ ادیان مشاهده مینماییم که چگونه مذهب که در ابتدا جنبشی کاملاً اجتماعی است از برای رفاه و آزادگی مردم، سرانجام آلت دست طبقهای به نام مغان میشود که آن چیزهایی را که ابتدا مذهب میخواست از برای مردم و تودهی فشردهی محروم که اکثریت قابل ملاحظهی ملّتی را تشکیل میدادند فراهم نماید، از آنان باز میگیرد و تازیانهای میشود از برای عذاب آنان.
به هر انجام بدون توجّه به این مسائل، و اینکه آیا زمان زرتشت مقارن با هخامنشیان بوده و یا نه، و یا این هخامنشیان زرتشتی بودند یا اینکه آیین اورمَزْدپرستی آیینی بوده غیرزرتشتی و بسیاری از مسائل دیگر، به بحث دربارهی روش دینی هخامنشیان و سیاست مذهبی برجستهشان میپردازیم، برای موضوعهای فوق بایستی به مدارک مربوطه رجوع نمود، و در این باره به مجلداتی که ضمن دورهی تاریخ ادیان منتشر میشود، میتوان مراجعه کرد.
وضع عمومی دیانت هخامنشیان
-۲- آنچه که به احتمالی قرین با یقین میتوان گفت، آن است که شاهنشاهان هخامنشی در آغاز با دین زرتشت به شکل صافی و پاکش آشنایی داشتند. با آن روش زرتشتی که هنوز کاملاً از شکل اصلی خود خارج و منحرف نشده و به وسیلهی مغان و تماس با عقاید و ادیان ملل و قبایل بسیاری که با ایرانیان برخورد پیدا کردند، تغییر ساختار نداده بود. امّا با تمام این احوال در بازسازی آیین اوایل عصر هخامنشی و شناخت آن به اندازهای مدارک کم است که هرگاه بخواهیم از روی آن مدارک اندک به بازسازی کاملی دست بریم، به نتیجهای بیانجام فراخواهیم رسید.
امّا آنچه که در آغاز بدان دست مییابیم، یک نوع یکتاپرستی پالوده و صافی است که در آن عصر بسیار شگفت به نظر میرسد. این توجّه صِرف به یکتاپرستی، یا شیوهای از یکتاپرستی که روشهای شرک پیشین هنوز مصرّانه خود را بدان میشناسانند، لازم است در قومی ظهور کند، و یا از فکر مردمی تراوش نماید که از لحاظ و دیدگاه علمی و دانشْ آگاهی، برخورداری بسیاری داشته باشد، چون میدانیم که تنها نقش علم است که هر چه بیشتر پیشرفت نماید، شرکت و باورهای چند خدایی بیشتر به توحید و گاهی تعدّد خدایان گرایش میکند؛ و این چنین روشی بیشک بایستی میان قومی به وجود آید، تا پیامبری آن چنان که زرتشت بود ظهور کند.
زرتشت بیشک یک موحّد راستین بود. از نظرگاه او اهورامَزْدا به واقع خدایی بود یگانه و بیدستیاری مستقیم. امّا هرگاه از اندیشهی نیک Vohu Manah ، وُهومَنَه ، بهمن و پاکروانی و پرهیزگاری Armaiti ] وُهومَنَه آرْمَئی تی [ و اینگونه ] منظور امشاسپندان اند [ سخن میگفت، بیشک از برای آن بود که مشکل سرشتی انسانی بسیار به دشواری میتواند با به کاربردن واژهای، یا واژههایی معدود به طرز شایان و رسایی اندیشه نماید، و آنچه که مسلّم است اینها به شکلی بسیار ساده و بیپیرایه از صفتهای خدایی یکتا محسوب میشد که برتر از همه چیز بود. دیوها ] خدایان [ یی که به وسیلهی مخالفان پیامبر مورد پرستش و نیایش قرار میگرفتند، در حقیقت چیزی خارج از زمرهی ارواح و روانهای خبیث نبودند که زرتشت همواره با صَبغه و روش یک موحّدِ با ایمان نسبت به آنها تنفّر ورزیده و مردودشان میشناخت.
و آنچه که به گفتهی اولمستد Olmestead جالب است اینکه دین زرتشت با تمام نفوذ و قدرتی که داشت، نه در داریوش و نه در امّتْ پذیرش شایستهای نداشت. آیا میان یَسْنا، هاتِ چهل و چهار، بند سه و چهار با این قسمت از کتیبهی داریوش که در شوش به دست آمد، میتوان تقارن برقرار کرد:
«خدای بزرگ است اَهورامَزدا که آن آسمان را آفرید که این زمین را آفرید، که شادی را برای بشر آفرید، که داریوش را شاه کرد… اَهورامَزدا خدای بزرگی است برتر از تمام خدایان. او مرا آفریده، او مرا شاه کرد… اهورامزدا پشتیبان توانای من است و آنچه که او به من امر میکند بکنم به دست من انجام میشود؛ هر چه من کردم به فضل اهورامزداست».
پس متوجّه میشویم که اَهورامَزدا خدایِ ] بَغْ [Baya بزرگی است. خدایی است یکتا، سازنده و آفریدگار همه چیز که خداوند بزرگ جهان است و این امر و موضوع در تمامی کتیبهها تکرار میشود و هر چه که از مبدأ خود دور میشود، بر اثر تأثیرات زمانی مفهوم خود را از دست داده و از شرکْ نقش برمیدارد. امّا با تمام این احوال، اَهورامَزدا یگانه بَغ نبود و داریوش کراراً از این مسئله یاد میکند. این انحرافی است از آیینی که یکتاپرستی را تبلیغ میکرد و تمام خدایان گذشته را که نفوذی بسیار داشتند برافکنده بود؛ امّا انحراف هر چند بسیار کوچک است، محسوس میباشد و آیا این بغان دیگر کدامند؟ بیشک همان خدایان قدیم که از زمان اردشیر دگر باره به شکلی صریح کنار اهورامزدا قرار میگیرند و خواهیم گفت که چرا مهر و ناهید ] میثْرَه ra Mi – اَناهیتا [Anahita این بغ مرد و بغ بانوی بزرگ، دگرباره در زمان هخامنشیان قدرت و مقام پیشین را به دست آوردند و منشأی شدند برای تتلیت بزرگ زمان هخامنشی که با راز همراه بود.
به هرانجام این قدر مسلم است که مشاهده میکنیم اهورامزدا سرآمد مغان و بَغِ بزرگ است، امّا از کتیبههای داریوش چیزی از بغان دیگر دستگیر و مفهوم نمیشود و تنها از زمان اردشیر دوم ] مِمْنون Memnon «به یادآور» [ است که از بغانِ دیگری آگاهی مییابیم. این معنا از گفتههای هرودوت Herodotus نیز دربارهی آداب و آیین پارسها برمیآید و ما به موجب نوشتههای وی آگاه میشویم که پارسها میترا Mithra ، ماه، زمین « زَم Zam » آتش « آتَر Atar »، آب « اَپَمْ نَپات Apam Napat »، وَیو « Vayu » را پرستش میکردهاند. امّا سیر تدریجی دیگرگونی در توحیدِ نسبی شاهان هخامنشی از زمان اردشیر دوم با قرارگرفتن مهر خداوند راستی و پیمان و آناهیتا Anahita ایزدبانوی آبها و حاصلخیزی و تولید در کنار اَهورامَزْدا، بَغِ بزرگ نمودار میشود.
در آغاز از روش دینی ساکنان بومی فلات سخن گفته شد، آن گاه از آیینِ آریاییها و نفوذِ روشها و معتقدات بومیان بر باورهای دینیِ آنها نیز اشاراتی گذشت و سرانجام در اصلاحات و عقایدِ زرتشت بسیاری از عناصر آریایی با تغییر و تبدیلها و اصلاحاتی به زندگی خود در هیئت و دستگاهی نو ادامه دادند. مطابق با گفتههای هرودوت دورنمایی از اخلاق، آداب، عادات و رسوم پارسها نقش میشود که بنابر آن میتوان دریافتهایی حاصل نمود.
-۳- نقل نوشتههای هرودوت، بدون آنکه از زرتشت یاد کند، منظری از: رسوم، آداب، تشریفات، اخلاق، قوانین و آیین پارسها را نمایان میسازد که در این بند به نقل رئوس آن مبادرت میشود. هرودوت در کتاب اوّل خود، بند صد و سی هشت از غلبهی نهایی کوروش بر استیاگس Styages یا آژی دهاک سخن گفته و پس از آن بلافاصله از آیین و رسوم پارسیان سخن میگوید و این منظری است از زندگی اجتماعی، اخلاقی و دینی پارسها در آغاز شاهنشاهی آنها.
هرودوت چنین آغاز میکند که پارسیان در شیوهی پرستش به هیچ روی از برای خدایان خود مجسمه، پرستشگاه و یا قربانگاه بنا نمیکنند و نسبت به آنانی که مبادرت به چنین کارهایی مینمایند، از لحاظ مرتبت عقلانی ارزشی قایل نشده و حتی به آنان نسبت دیوانگی میدهند. وی خود نتیجه میگیرد که شاید منشأ و خاستگاه چنین امری از آن جهت است که پارسها چون یونانیان از برای خدایان صفات و خصوصیات بشری قایل نیستند. رسم آنان چنین است که بر بلندترین نقاط کوهستان رفته و از برای زِئوس Zeus ] = اَهورامَزْدا [ هدایا و قربانیهایی تقدیم میکنند. هرودوت در اینجا دچار اشتباهی شده است، چون میگوید این خدای بزرگ را با کاینات و آسمانها یکی میدانند، در حالی که در قسمتهای گذشته متوجّه شدیم که آریاییها آسمان را دیااوس Dayaus مینامیدند و شاید هرودوت بنابر تجانس لفظی با زَئوس، خدای بزرگ پارسها را همانند با آسمان و کاینات دانسته، در حالی که اهورامزدا به موجب گاثاها و الواح و سنگ نوشتههای داریوش خدای بزرگ و آفرینندهی زمین و آسمان و جملهی کاینات است. آن گاه اشاره میکند که در آن بلندیها از برای خورشید «مهر» ماه، زمین «زَم»، آب « اَپَمْ نَپات »، آتش « آتَر » و باد « وَیو » هدایا و قربانیهایی تقدیم میکنند. در آغاز اینها خدایانی بودند که پارسها برایشان عبادت و قربانی میکردند، امّا بعدها در اثر برخورد با آشوریها، برای آفْرودیت اورانیا Aphrodite ourania نیز قربانی کردند و این همان الاههای بود که آشوریها آن را میلیتا Myllitta و اعراب آلیتات Alitat مینامیدند و پارسها آن را میترا Mithra میخواندند. امّا در واقع هرودت میترا را با آناهیتا اشتباه کرده است، چون اَناهیتا است که یک بَغْبانو میباشد، نه میترا.
پس وی دربارهی مراسم مذهبی و اهدای قربانیِ پارسها سخن میگوید که در مواقع تشریفاتی دربارهی اهدایِ قربانی نه معبدی برپا میدارند و نه مذبحی، نه قربانی را با نوارها و آذینها میپیرایند و نه ترنّم موسیقی برپا میکنند و نه بسیاری از تشریفات دیگر را مراعات میکنند، بلکه به سادگی هنگامی که یک پارسی درصدد قربانی برای خدایان برمیآید، چارپایِ قربانی را به جایگاهی پاک برده و بر کلاه خود شاخهیی چند از گل خرزهره قرار میدهد. به هنگام قربانی وی به هیچوجه تنها برای خود برکت و خیرات طلب نمیکند، بلکه برای تمام پارسها دعا میکند و خود او نیز که جزو پارسهاست، از دعای خیر به سهمی برخوردار میشود، پس از آن قربانی را به قطعات کوچکی تقسیم کرده و پس از پختهشدن بر بستری از علفهای سبز و تازه، به ویژه شبدر قرار میدهد. در این مراسم حتماً لازم است تا یکی از مغان حاضر باشند و هرگاه مغی نباشد انجام مراسم قربانی مقدور نمیشود. مغ در این هنگام سرودی میخواند که نَسَب نامهی خدایان « تَئوگونی Theogonie » است و پس از انجام سرود، شخصی که قربانی کرده است، گوشت را به خانه برده و به هر شکلی که مایل باشد به مصرف میرساند.
مسئلهی مهم دیگری که حتی هرودوت دربارهی آن با احتیاط سخن میگوید، مربوط است به مردگان و به آدابی دربارهی آنها. هرودوت میگوید آنچه که در این باره شرح میدهیم از زمرهی مسائلی مرموز است که بالشخصه دربارهی آن آگاهی درستی ندارم. امّا آنچه مشهور است اینکه بایستی مردگان خود را پیش از دفن ] در دخمه نهادن [ نزد سگان و پرندگان درنده و گوشتخوار بیفکنند تا آنها را پارهپاره کنند. در مورد مغان من به این چنین کاری اطمینان دارم، چون آنان در نظرگاه عام به این امر اقدام میکنند. امّا پارسها پیش از آنکه جسد را دفن کنند، آن را مومیایی کرده و بعد دفن میکنند. مغان از لحاظ عقاید با کاهنان مصری تفاوت بسیاری دارند، چون کاهنان مصری از کشتن حیوانات اجتناب میکنند، مگر به هنگام قربانی. امّا به عکس مغان به جز سگان، بسیاری از حیوانات را با ولع بسیاری میکشند و در این کار علاقه و شوق بسیاری دارند و حتی مورچگان را در زمرهی خطرناکترین حیوانات زمینی و پرندگان آسمانی انگاشته و بیدریغ آنها را میکشند.
نویسنده : استاد رضی
tanks