داستان انوشیروان دادگر و مرد کفشگر
انوشیروان ساسانی در ادبیات و داستانها همواره نماینده داد و عدل بوده است، این موضوع نشان میدهد که اقدامات وی در هنگام فرمانروایی با داد و عدل در ذهن مردم جلوه گر شده است و داستانهای درست یا نادرست پیرامون دادگری این شاه ساسانی نوشتهاند، در این میان داستان انوشیروان و مرد کفشگر که در شاهنامه آمده است به گمان برخی رنگ و بوی دیگری داشته و حتی از نظر آنها ویژگی دادگری انوشیروان را تحت تاثیر قرار میدهد! برخی از نویسندگان بدون بررسی دقیق این داستان و بدون توجه به بخشهای دیگر شاهنامه، نتیجه گرفتند که در روزگار ساسانی سواد آموختن، انحصاری بوده است و مردم عادی حق درس خواندن را نداشتند و همین داستان را گواه نوشته خود آورده اند! این در حالی است که شواهد گوناگون نشان میدهد که آموختن خواندن و نوشتار برای عموم مردم آزاد بوده است. در آن داستان انوشیروان صرفا اجازه نمیدهد که فرزند یک کفشگر ثروتمند پس از پول زیادی که به شاهنشاه میدهد، در طبقه دبیران قرار گیرد. دبیران در روزگار ساسانی حساس ترین و رازمند ترین کارها را بر عهده داشتند که از جمله میتوان به دستههای کاری مربوط به دادگستری، مالیات، درآمد ویژه پادشاه، امور آتشکدهها و… اشاره کرد. بنابراین ورود فرزند یک شخص ثروتمند به این طبقه صرفا به دلیل داشتن پدر ثروتمند مقدور نبود.
نگاهی متفاوت به داستان انوشیروان و مرد موزه فروش
نویسنده مقدمه: کوروش شهرکی
داد و دادگری شاید نیکو ترین ویژگی یک انسان باشد، حال اگر آن فرد شاه باشد و بر جان ها و مال های مردمان حکم براند ارزش دادگر بودن برای این فرد دوچندان خواهد شد، این را ما ایرانیان که قرن هاست از حاکمان خود مطالبه دادگری کرده ایم و تاکنون جز انگشت شمار موردی به آن نرسیده ایم بیش از هرکس دیگری میدانیم.
انوشیروان ساسانی در ادبیات و داستان ها همواره نماینده داد و عدل بوده است ، دادگری این پادشاه هزاران سال زبانزد ایرانیان بوده است به گونه ای که سعدی در اینباره می سراید:
بعد از هزار سال که نوشیروان گذشت … گویند از او هنوز که بودست عادلی
دادگری و عدل همواره در ادبیات ایران به دنبال نام انوشیروان آمده است ، این موضوع نشان میدهد که اقدامات وی در هنگام فرمانروایی به شکلی همراه با داد و عدل اذهان عمومی مردم جلوه گر شده است و داستان ها درست یا نادرست پیرامون دادگری این شاه ساسانی نوشته اند ، در این میان داستان انوشیروان و مرد کفاش که در شاهنامه آمده است به گمان برخی رنگ و بوی دیگری داشته و حتی از نظر آن ها ویژگی دادگری انوشیروان را تحت تاثیر قرار میدهد.
داستان انوشیروان و کفشگر
داستان اینست که: سپاه انوشیروان -در عین پیروزی- در پشت «کنده» (خندق) میماند، سربازان به پول، ابزار و خوراک نیاز دارند. خزانهی موجود تهی است. نوشیروان دستور میدهد که از خزانه مازندران پول هزینهها آورده شود. «بوذرجمهر» میگوید: هم اکنون به پول نیاز است و راه فراهم کردن آن آسان. انوشیروان به او میگوید چگونه؟ پاسخ میدهد که مردم ایران همه دارای اندوختهاند و اگر پیام شاه به آنان برسد، این هزینه را به وام به شاه خواهند داد، انوشیروان میفرماید که این کار انجام دهید.
بوذرجمهر کسی را به پیامبری در میان مردم میفرستد و آن پیام آور، پیام انوشیروان را به مردم میرساند. از آن میان، کفشگرِ موزه فروشی، سخن پیامبر را میشنود و میگوید: «من این پول را میپردازم. کپان و ترازو میآورند و «درم و دینار» را وزن میکنند و به فرستاده نوشیروان میدهد- بی آنکه از او رسید یا سندی بخواهد- کفشگر به فرستاده نوشیروان میگوید: «خواهشی دارم که بوذرجمهر واسطه انجام آن شود و آن اینست که: پسری دارم، در رسیده و -شاید درس خوانده- و یارمند برای کار بزرگ، پیامبر خواهش او را میپرسد، پیامش را به بوذرجمهر میرساند که: کفشگر میگوید: میخواهم فرزندم در ردهی «دبیران» شاه قرار گیرد؛ این پیام به بوذر جمهر میرسد و او به انوشیروان میگوید و انوشیروان نمیپذیرد…
نویسندگان بی معرفت – بی آنکه داستان را با ژرفی بخوانند- خامه را به گردش در آورده و نوشتهاند که: در روزگار ساسانی سواد آموختن، انحصاری بوده است و جز طبقهی ویژهای حق یاد گرفتن و درس خواندن را نداشتند و همین داستان را گواه نوشته خود آورده اند، حال آنکه از کهن ترین روزگار تا سده حاضر در ایران:
به هر برزن «دبستان» بدی … همه جای آتش پرستان بدی
«آتش پرست» یعنی پرستار و نگهدار و پاسدار آتش. این «آتش پرستان» مانند ملایان در روستا ها و برزن های ایران -که معمولا متولیان مسجد ها بوده اند- معلم مکتب خانهها نیز بودهاند. روستاییان – در هر پایگاهی- میتوانستند با پرداخت چیزی اندک (گندم، برنج، روغن و…) و فراهم کردن زندگی بسیار ساده آنان، فرزندان خود را نزد آن ملایان به فرا گرفتن خواندن و نوشتن بگذارند. در همین بخش آنجا که نماینده انوشیروان برای یافتن خواب گزار به «مرو» میرسد- یکی از همین مکتب خانهها را میبیند که موبدی کودکان آن برزن را- بی هیچ تبعیضی درس میدهد، یعنی:
یکی از ردان نامش آزاد سرو … ز درگاه خسرو بیامد به مَرو
بیامد همی گرد مرو و بِجُست … یکی موبدی دید بازَند و اُست
همی کودکان را بیاموخت زند … به تندی و به خشم و به بانگ بلند
که درست مکتب خانههای روستایی روزگاران تا پنجاه سال پیش را به یاد میآورد… میبینیم که برای سواد آموزی، هیچگاه منعی درکار نبوده است. به ویژه که در روزگار ساسانیان سفارش شده که؛ نخستین وظیفه پدر و مادر باسواد کردن فرزندان خویش است، هر ایرانی باید «خردمند» و «دادگر» باشد:
زیزدان و از ما بر آن کس درود … که تارش «خرد» باشد و «داد» پود
زما باد بر جان آن کس درود … که «داد» و «خرد» باشدش تار و پود
دگر آنکه «دانش» مگیرید خوار … اگر «زیر دستید» اگر «شهریار»
در بزم دوم انوشیروان با بوذرجمهر و موبدان، بوذرجمهر در پاسخ پرستندهای که میپرسد: «… که اندر جهان کیست کاو بی گزند» میگوید:
سپردن به «فرهنگ» فرزند خُرد … که گیتی به نادان نباید سپرد
مردم همه باید «دانش» فرابگیرند چه «زیردست» و از طبقه پایین باشند، چه «شهریار»، شاهزاده و از طبقه بالا … بوذرجمهر که به بالاترین پایگاه اجتماعی روزگار ساسانی رسید خود از طبقه پایین اجتماع بود.
خواننده این گفتار با چشم و دل باز و روشن بنگرد و بیندیشد که «کفشگر» میخواهد در برابر کار بزرگی که انجام داده، پسرش به پایگاه دبیری برسد. رسیدن به پایگاه «دبیری» آیین نامه ویژه خود را دارد – به جز استثنا ها- باید نوجوان را به «فرهنگیان و فرنگستان» فرستاد. فرنگستان و فرهنگیان مانند دانشگاهها و دانشکدههای ویژهی امروزین بوده است.
«چرا دیو چشم تو را خیره کرد؟»
با پول و رشوه نمیشود کسی را به پایگاهی که درخور او نیست، برگماشت. هرکسی جایی و پایگاهی دارد. اگر «هرکسی در غیر جای خود جای گیرد» تباهی و نکبت جهان را فرامیگیرد. زیرا: «زیبایی و هنجار، یعنی: قرار گرفتن هرکس و هرچیز در جای مناسب خود».
«دبیر»: در روزگار ساسانی و حتا دورهی اسلامی حساس ترین و رازمند ترین کارها را بر عهده داشت. برای آنکه به این معنا و مفهوم برسیم. اندکی آن را میکاویم:
در روزگار ساسانی «دبیری» پایگاه و «اشکوبِ» ویژهای که در درون خود به هفت دسته بخش میشد، بدینسان:
● داد دیبهر یا دبیر احکام حقوقی و دادگستری
● شهرآمار دیبهر یا دبیر مالیات و درآمد کشور
● کذک آمار دیبهر یا دبیر درآمد ویژه ی پادشاه
● کنزآمار دیبهر یا دبیر خزانه
● آخور آمار دیبهر یا دبیر اصطبل شاهی
● آتش آمار دیبهر یا دبیر امور آتشکده ها
● روانگان آمار دیبهر یا دبیر اوقاف و امور خیریه
در فتوح البلدان در بین دبیران دوره ساسانی به عنوان «صاحب الزمام» نیز برمیخوریم. صاحب الزمام، متصدی مُهرهای پادشاه و به عبارت دیگر، مُهردار سلطنتی بود.
در دوره ساسانی طبقه دبیران، از طبقات ممتاز و از ارکان مملکت به شمار میرفتند و به همین جهت، شغل دبیری به خاندان اشراف و بزرگ زادگان اختصاص داشته. (۱)
دکتر محمد محمدی ملایری در همین جستار به داستان «انوشیروان و کفشگر» در شاهنامه فردوسی اشاره میکند و در پانویس همین جستار مینویسد:
«بعضی از نویسندگان از این اشعار فردوسی چنین استنباط کرده اند که به مکتب رفتن و درس خواندن، برای عامه ممنوع بوده، این استنباط بی اساس است. آنچه ممنوع بوده و احتیاج به اجازه شاه داشته نه به مکتب رفتن و درس خواندن، بلکه ارتقا به مقام دبیری بود» (۲)
دریافت استاد دکتر محمد محمدی، تنها دریافت درست و آگاهانهای بوده است که تاکنون از این «داستان» شده است. این استاد صاحب نظر در دو کتاب پرارزش خودآگاهی های با ارزشی را فراهم کرده است که سزاوار آفرین بسیار است. (۳)
در ایران دوره ساسانی، چنانکه پیشتر یادآور شدم، بوذرجمهر که کودکی روستایی و در دیاری دور افتاده بود، بر اثر تیز هوشی، دانایی و خردمندی به بالاترین پایگاه اجتماعی برگزیده شد و هیچ روشن نیست که پدر او از کفشگر بالاتر بوده است. یعنی هیچ شایستگی، یارمندی و سزاواری نادیده گرفته نمیشد.
اکنون به همین داستان «انوشیروان و کفشگر» میپردازیم و درمیابیم که کار انوشیروان از چند جهت درخور نگرش است: یکی آن که آزادی کار و کسب تا آنجا بود که کفشگری میتوانست دارای آنچنان سرمایه و دارایی خیره کنندهای باشد و کسی از کارگزاران حکومتی حق تجاوز به او را نداشته باشد.
دوم آنکه مردم تا آنجا به فرمانروایان خود باور داشتند که با یک اشاره، چنان اندوخته کلان سالیان دراز عمر خود را در کف اخلاص پیشکش کنند.
سوم که بالاترین کار انوشیروان است، این است که: دربرابر چنان بخششی، کاری خلاف آیین و «بُنداد» جامعه انجام نمیدهد و دارایی کفشگر را، بی آنکه کسی به آن چشم بد داشته باشد، به او باز میگرداند. خواننده این گفتار، در هیچ زمان و در هیچ حکومتی، چنین پاکبازی را سراغ ندارد . میبینیم که حکومت ساسانی، در مرز «دولت» و نزدیک به معنی و مفهوم «دولت» بوده است. حال و کار و زمان و هنگامهی جنگ را در نظر آورید تا به عظمت کار پی ببرید.
پیرامون این نکته -بویژه در هنگام جنگ- و این بلند نظری میشود داستانی به بزرگی بینوایان ویکتورهوگو نوشت!
– شهرکی ، کوروش (۱ خرداد ۱۳۹۸). «داستان انوشیروان دادگر و کفشگر». پایگاه خردگان.
نشانی رایاتاری: https://kheradgan.ir/?p=20045
– این نوشتار حاوی بخشهایی از مقاله ارزشمند «انوشیروان دادگر بود» دکتر محمودی بختیاری بوده است.
– محمودی بختیاری، علیقلی (اسفند ۱۳۸۴)، «انوشیروان دادگر بود»، ماهنامه حافظ، شماره ۲۶ صفحات ۴۶ تا ۵۰
(۱) نگاه کنید به : فرهنگ ایرانی پیش از اسلام ، … دکتر محمد محمدی- چاپ سوم- ۱۳۷۴، انتشارات توس ، صفحه ۱۰۰-۱۰۱
(۲) همان کتاب و همان ص ۱۰۱
(۳) کتاب های: الف- تاریخ و فرهنگ ایران ( در دوره انتقال از عصر ساسانی به اسلام)، جلد یکم- انتشارات یزدان ، چاپ اول ۱۳۷۲
ب- فرهنگ ایرانی (پیش از اسلام- و آثار آن در تمدن اسلامی و ادبیات عربی) – انتشارات توس- چاپ سوم (اول برای توس)، ۱۳۷۴٫
طبق چه اسنادی میگید که میخواسته به عنوان دبیر حضور داشته باشه و نه شاگرد ؟ همه اقوال معتبر بر شاگرد شدن صحه گذاشتند
احمق جان یه زمان هم همه می گفتند خورشید دور زمین می چرخد پس الان هم باید بگیم خورشید دور زمین می چرخد!!!!!!
خوب هرکسی میتونه خودش بره تحقیق کنه ….
اره خب منم همینطور میگم
ولی خوب باید بیشتر تحقیق کرد
مثلا خودمون شاهنامه را بخونیم اصل داستانش را
تطبیق بدیم
اسنادی مه اینا آوردن را ببینیم
تاریخ بخونیم
یه چوری درباره دو هزار سال پیش صحبت میکنید که انگار بیست سال پیش بوده، میخاید با تحریف تاریخ پادشاهانی که چند هزار زن در حرمسرا های خودشون داشتن و مالیات های زیاد از ملت بدبخت میگرن رو فرشته نجات نشون بدید،،، نمونش خاندان پهلوی که صدها کاخ و کلی ثروت داشتن و ملت تو حلبی آبادها تو کثافت زندگی میکردن ،، با این همه فیلم و عکس یه جوری از دوران ساواکی ها صحبت میکنند انگار ملتی که سالی یکبار هم نمتونسن حموم برن داشتن تو ناز و نعمت زندگی میکردن
اینو شنیدید میگن:
گنجشک رو رنگ میکنه و به جای قناری میفروشه.
اینجا هم معلومه که تحریف تاریخ در دستور کار نویسنده هست. و سعی داره گنجشک رنگ کنه.
“کفشگر ثروتمند” در کدوم قسمت از شاهنامه بکار برده شده؟
اصلا اینو بگید کدوم کفاش و کفش فروشی تونسته اونقدر ثروت بدست بیاره که بتونه خزانه سلطنتی رو اسپانسر بشه؟
الان هم هیچ کسی نتونسته از کفش فروشی و یا تعمیر و ساخت کفش میلیاردر بشه.
ایکاش به جای ماله کشی به شاهان و شیخان و آخوند ها سعی میکردید از قلب جامعه ایرانی و از قهرمانان واقعی تاریخ ایران صحبت میکردید.